قوانین هوشمند مدیران قانون هفتم

 


قوانین هوشمند مدیران

قانون هفتم

نوشته : استیون بارتلت

تاریخ انتشار : آگوست 2023

منتشر شده در هاروارد بیزینس ریویو


 

قانون هفت

 

هرگز روایت زندگی خود را تغییر ندهیداین اصل مفهومی را معرفی می‌کند که احتمالاً کمتر درباره آن شنیده‌اید. این قانون به شما نشان میدهد چگونه داستان زندگی شما می‌تواند موفقیتتان را رقم بزند و راهی مخفیانه برای بازنویسی داستان خودتان ارائه می‌دهد تا به اهداف و آرزوهای بزرگتان دست یابید. بسیاری از مردم از این قانون بی‌خبرند. کریس یوبانک جونیور، بوکسور مشهور و فرزند کریس یوبانک افسانه‌ای، این را با حالتی جدی و کمی اضطراب برایم توضیح داد، در حالی که برای آماده‌سازی این کتاب به خانه‌ام آمده بود. او گفت: خیلی‌ها نمی‌دانند که قدرت ذهنی ۸۰ درصد از موفقیت یک مبارز را تشکیل می‌دهد؛ جرأت، جسارت، و شجاعتی که باید درون خود ایجاد کنید تا بتوانید از میان جمعیت عبور کنید، وارد رینگ شوید و با چالش نبرد روبرو شوید. وقتی قدم به داخل رینگ گذاشتید، زنگ مبارزه به صدا درمی‌آید و شما باید ضربات بخورید، ضربه بزنید و تمام توان خود را به نمایش بگذاریدهمه این‌ها زیر نگاه میلیون‌ها بیننده در سراسر جهان. او ادامه داد: این مسیر طولانی تا رسیدن به رینگ اصلاً کار ساده‌ای نیست و هر کسی توان انجام آن را ندارد. خودِ همین قدم زدن نیازمند قدرت ذهنی خارق‌العاده است، چه رسد به مبارزه‌ای که پس از آن روی میدهد. پرسیدم: فکر می‌کنید این نوع قدرت ذهنی قابل آموزش دادن است؟ یوبانک جونیور پاسخ داد: این قدرت ذهنی قابل ایجاد شدن است. من دیده‌ام که مبارزان آن را پرورش می‌دهند؛ می‌دانم که به آن نیاز دارند. فشار زیادی وجود داردچه در زمان تمرین اسپارینگ و چه در هنگام مبارزه واقعی. لحظاتی پیش می‌آید که از خودتان سؤال می‌کنید: اینجا چه کار می‌کنم؟ آیا از عهده این کار برمی‌آیم؟ آیا باید تسلیم شوم یا به دنبال راه فرار بگردم؟ این اتفاق برای هر مبارز رخ می‌دهد. با کنجکاوی پرسیدم: آیا تا به حال در یک مبارزه واقعاً به تسلیم شدن فکر کرده‌اید؟ او مکث طولانی کرد و سپس گفت: یک بار نزدیک بود که تسلیم شوم. قبل از حرفهای شدن، سفری به کوبا داشتم. مبارزان آنجا واقعاً مثل جنگجویان هستندهیولاهای حقیقی. وارد رینگ شدم تا یک جلسه اسپارینگ معمولی داشته باشم. ناگهان نماینده سنگین‌وزن المپیک کوبا وارد شد. ابتدا فکر کردم برای گرم کردن آمده، اما گفتند که باید با او اسپارینگ کنم. او سه برابر بزرگ‌تر از من بود! با خودم گفتم، اوه، مشکلی نیست؛ برویم سراغش. راند اول شروع شد و او با سرعت وحشتناکی به سمتم هجوم آورد و محکم‌ترین ضرباتی که تا به حال خورده بودم را وارد کرد. او گفت: من فقط از او فاصله می‌گرفتم و دور رینگ می‌دویدم، اما او بی‌وقفه دنبال من بود. در نهایت مرا از رینگ بیرون انداختیک سقوط دو متری روی بتن! زانوی من محکم به زمین برخورد کرد و کاملاً بیحس شد. سعی کردم بلند شوم ولی توان حرکت نداشتم. بالا را نگاه کردم و دیدم بوکسور کوبایی روی طناب‌ها خم شده و مرا نگاه می‌کند. در ذهنم یک دو راهی بود: آیا تسلیم شوم یا دوباره تلاش کنم؟ پس از لحظه‌ای تأمل تصمیم گرفتم برگردم. دو راند سخت دیگر ادامه دادم، اما تنها چیزی که در ذهن داشتم این بود: باید سه راند را کامل کنم چون قول داده بودم سه راند بجنگم. ترک کردن آن باشگاه و پذیرفتن شکست غیرممکن بود. چنین چیزی هرگز نمیتوانستم تحمل کنم.

 

باید بپذیرم که به خانه رفتن و کمی استراحت کردن راه‌حل درستی بود، اما نمی‌توانستم با این فکر که کس دیگری عامل تسلیم شدن من بوده، آرامش پیدا کنم. به همین دلیل تصمیم گرفتم دوباره به رینگ بازگردم و ضربات را مانند یک مرد تحمل کنم. از آن روز به بعد، دیگر هراسی نداشتم. این تجربه بدترین و در عین حال بهترین تجربه زندگی‌ام بود؛ چراکه باعث شد بفهمم تا چه حد توانایی دارم و قدرت مقابله با تسلیم شدن در خودم وجود دارد. وقتی شخصی نتواند من را به تسلیم وادار کند، پس چه کسی این کار را می‌تواند؟ هیچ‌کس. همین باور همراه من برای تمامی دوران حرفهای باقی ماند. این خارق‌العاده است که شما درباره داستانی صحبت میکنید که خودتان برای خودتان نوشته‌اید، داستانی که تأثیر مستقیمی بر تصمیمات و رفتار آینده‌تان دارد. مثال خوبی برای این موضوع یوبانک جونیور است. او حین تمرین، موقعیتی را تجربه می‌کند که در حال دویدن روی تردمیل عضلات ساق پایش دچار گرفتگی می‌شود و هنوز هشت دقیقه دیگر از تمرین باقی مانده است. تایمر روی چهل دقیقه تنظیم شده و او سی و دو دقیقه گذشته است. با وجود درد، او تصمیم می‌گیرد با یک پا به دویدن ادامه دهد، حتی اگر دچار لنگی شود. زیرا اعتقاد دارد اگر تردمیل بتواند او را به تسلیم وادارد، در رینگ مقابل ضربات واقعی چه اتفاقی خواهد افتاد؟ این طرز فکر نشان می‌دهد که تسلیم شدن هرگز گزینه‌ای نیست. این راهبرد بسیار مهم است؛ زیرا به شما یاد می‌دهد فارغ از شرایط سخت، همیشه راهی برای ادامه وجود دارد. مهم نیست که دیگران شاهد تسلیم شدن شما باشند یا نه، حتی در خلوت هم نباید اجازه دهید روحیه منفی به شما غلبه کند. باید در برابر افکاری که شما را شکست‌پذیر جلوه میدهند، ایستادگی کنید. آن افکار می‌توانند مثل شیطان عمل کرده و شما را از راه درست منحرف کنند. اگر بیش از حد تحت تأثیر آن‌ها قرار بگیرید، شکستتان تضمین خواهد شد. همان‌طور که محمدعلی بزرگ گفته است: من از هر دقیقه تمرین متنفر بودم، اما به خودم گفتم تسلیم نشو. الآن سختی بکش، تا باقی عمرت را به عنوان یک قهرمان زندگی کنی. داستان ذهنی هر انسان، سنگ‌بنای مقاومت او در برابر مشکلات زندگی است. این مفهوم تنها محدود به حوزه ورزش نیست؛ حتی ارتش ایالات‌متحده نیز رویکرد مشابهی دارد. سربازانی که به آکادمی نظامی وست پوینت میپیوندند، در دوره‌ای به نام پادگان بیست که شامل مجموعهای از آزمایشهای سخت فیزیکی و روانی است، شرکت می‌کنند. این آزمایشها با هدف بررسی حدود توانایی‌های ذهنی طراحی شده‌اند. مطالعات انجام‌شده نشان داده که موفقیت در این مراحل لزوماً ارتباطی با توانایی جسمانی یا هوش ندارد؛ بلکه عامل اصلی پشتکار و عزم راسخ فرد است. پژوهش‌های داکت‌ورث از دانشگاه پنسیلوانیا اثبات کرد که مقاومت ذهنی و اشتیاق بلندمدت نقش تعیین‌کنندهتری در موفقیت ایفا می‌کنند. دانشجویانی که امتیاز بالاتری در پشتکار و اشتیاق داشتند، شانس بیشتری برای گذراندن دوره آموزشی داشتند؛ حتی یک اختلاف کوچک در این معیار می‌توانست تا شصت درصد شانس موفقیت را افزایش دهد. در نهایت واضح است که داستان شخصی هر فرد و عواملی مثل مقاومت ذهنی، اراده قوی و انعطاف‌پذیری نقشی کلیدی در دستیابی به اهداف چه در زندگی شخصی و چه در کسب‌وکار دارند.

 

ین موضوع نشان می‌دهد که در زندگی به‌رغم محدودیت‌های جسمی یا استعدادهای ذاتی، می‌توان با تلاش و تغییر نگاه داستان خود را تغییر داد. داستان ما به‌طور مستقیم از تجربیاتی که خودمان دربارهی خود جمعآوری کردهایم شکل میگیرد، اما تأثیر کلیشه‌های متداول در جامعه نیز بر روایت ما بسیار چشمگیر است. برای مثال، اگر در جامعهای زندگی کنید که باور دارد افراد سیاهپوست از توانایی کمتری نسبت به سفیدپوستان برخوردارند، و خودتان نیز سیاه‌پوست باشید، این کلیشه ممکن است به بخشی از داستان فردی شما تبدیل شود. تحقیقات نشان داده‌اند که کلیشههای منفی می‌توانند نه تنها بر داستانی که دربارهی خود تعریف میکنید، بلکه بر عملکرد و دستاوردهای شما نیز تأثیر بگذارند. خاطرهای از دوران کودکی یکی از پژوهشگران بیانگر این اثر است؛ زمانی که یک همکلاسی به او گفت سیاه‌پوستان نمی‌توانند شنا کنند، نه‌تنها هیجان او برای کلاس شنا از بین رفت، بلکه اعتقادش به توانایی یادگیری شنا نیز متزلزل شد. این باور کاذب موجب شد که او مدت‌ها از شنا دور بماند تا اینکه پس از سال‌ها تلاش کرد این ترس را کنار بزند و موفق شد. در بررسی‌های علمی نیز تأثیر کلیشه‌های منفی بر عملکرد افراد به طور قابل‌توجهی تأیید شده است. به عنوان نمونه، یک مطالعه مشهور در سال ۱۹۹۵ نشان داد که پرسیدن سوال‌هایی درباره‌ی نژاد پیش از آزمون موجب کاهش عملکرد دانش‌آموزان سیاه‌پوست شد. به‌طور مشابه، مطالعات دیگری ثابت کردند که کلیشه‌های جنسیتی نیز می‌توانند نتایج مشابهی داشته باشند؛ برای مثال، زنان شرکت‌کننده در آزمون‌های ریاضی که قبل از آزمون تحت تأثیر صحبت‌هایی مبنی بر اینکه مردان بهتر از زنان عمل می‌کنند قرار گرفتند، عملکرد ضعیف‌تری ارائه دادند. یکی از آزمایش‌های جالب‌تر توسط پژوهشگری به نام شن ژانگ انجام شد. او بررسی کرد که آیا تغییر در هویت ظاهری هنگام مواجهه با کلیشه‌های منفی تفاوتی ایجاد می‌کند یا خیر. دانشجویان زن و مرد در یک آزمون ریاضی شرکت کردند. اما برخی از زنان تحت نام مستعار آزمون دادند. یافته‌ها نشان داد که زنانی که نام مستعار انتخاب کردند، عملکرد مشابه مردان داشتند و بسیار بهتر از زنانی عمل کردند که با نام واقعی شرکت کرده بودند. این پژوهش‌ها نشان میدهند که دیدگاههای جامعه و نحوه‌ی تعامل فرد با کلیشه‌ها می‌تواند تغییرات چشمگیری در عملکرد و داستان زندگی شخص ایجاد کند. کلید غلبه بر تأثیرات منفی این کلیشه‌ها شاید در تغییر نحوه‌ی نگاه فرد به خود و عدم پذیرش تصورات غلط نهفته باشد.

 

این مطالعه بهوضوح نشان می‌دهد که آزمون‌ها و مصاحبههایی که از روشهای جایگزین برای شناسایی استفاده میکنند و در آن‌ها نام افراد ذکر نمی‌شود، مزایای قابل‌توجهی دارند. پژوهشگران بر این باورند که این شیوه به افراد اجازه میدهد از کلیشه‌ها و برچسب‌های منفی فاصله بگیرند، خود را از موقعیتهای تهدید‌کننده جدا کنند و در نهایت تأثیر منفی این کلیشه‌ها را کاهش دهند. توانایی خلق یک روایت قوی از خود، نقش کلیدی در موفقیت فرد در تمامی جنبه‌های زندگی دارد. مفهوم داستان خود، که کریس یوبانک جونیور به آن اشاره می‌کند، همان چیزی است که روانشناسان به آن خودپنداره می‌گویند؛ یعنی باور شخص فرد نسبت به اینکه چه کسی است و شامل تمامی افکار و احساسات او درباره خود، اعم از جسمی، شخصی و اجتماعی، می‌شود. این مفهوم همچنین باورهای فرد در مورد استعداد‌ها، توانایی‌ها و صلاحیتهایش را نیز در برمی‌گیرد. داستان خود به سرعت در دوران کودکی و نوجوانی شکل می‌گیرد، اما در طول زندگی و با کسب تجربیات جدید، همچنان دستخوش تغییرات و تکامل می‌شود. باور ما نسبت به خودمان یکی از عوامل اصلی در ایجاد قدرت ذهنی است، همان‌طور که فتوا تنتاما، استاد روانشناسی، بیان می‌کند: داشتن یک روایت مثبت از خود منجر به خوش‌بینی، پشتکار بیشتر در مواجهه با مشکلات، مدیریت بهتر استرس و دستیابی آسان‌تر به اهداف می‌شود. در مقابل، کسانی که خودپنداره ضعیفی دارند، خود را ناتوان و نامطلوب می‌بینند، علاقه به زندگی را از دست داده و بهآسانی از تلاش بازمی‌مانند. مطالعه‌ای توسط کا آریانی، دانشمند دانشگاه مرکوبوانا یوگیاکارتا اندونزی، رابطه میان داستان خود و قدرت مقاومت را بررسی کرده است. نتایج نشان داد که داستان خود حدود ۴۰ درصد از عواملی را که باعث ایجاد قدرت ذهنی در دانشجویان میشود، تشکیل می‌دهد. ۶۰ درصد باقی‌مانده شامل توانایی‌های واقعی، عوامل خانوادگی و اجتماعی است. حال این سؤال مطرح می‌شود که چگونه می‌توانیم داستان خود را تقویت کنیم تا فردی مقاوم‌تر و خوش‌بین‌تر باشیم و به اهدافمان برسیم؟ ساخت یک داستان قوی از خود، فرآیندی است که نیازمند تلاش مستمر و تصمیمات کوچک اما هدفمند است. جان وودن، مربی افسانه‌ای بسکتبال دانشگاه‌ها، جمله‌ای مشهور دارد که می‌گوید: آزمون واقعی شخصیت یک فرد این است که وقتی کسی نظاره‌گر او نیست، چه کاری انجام می‌دهد. این گفته با یافته‌های علمی نیز هماهنگ بوده و نشان میدهد شخصیت ما در لحظاتی شکل می‌گیرد که تصمیمات مهم را در غیاب نظارت دیگران اتخاذ کنیم. هر انتخاب ما، شواهدی آشکار درباره اینکه چه کسی هستیم و چگونه با چالش‌ها برخورد می‌کنیم فراهم می‌آورد. برای مثال، زمانی که تنها در باشگاه تمرین می‌کنید و در ست آخر بدنتان خسته شده است، تصمیم شما درباره ادامه دادن یا تسلیم شدن کوچک به نظر می‌رسد ولی همین تصمیم ساده بخشی کلیدی از روایت شما را شکل می‌دهد. شواهد حاصل از هر تصمیم نه‌تنها بر تفکر ما نسبت به خودمان تأثیر می‌گذارد بلکه رفتار و احساسات ما را نیز تعیین می‌کند. این چرخه تأثیرگذاری ادامه دارد: افکار و احساسات ما به رفتار تبدیل می‌شوند و رفتارها شواهد تازه‌ای درباره توانایی‌ها و ظرفیت‌های ما ایجاد می‌کنند. بنابراین، برای تغییر داستان خود باید رفتارهای مثبت جدیدی ایجاد کنیم. زمان‌هایی که گزینه آسان‌تر ترک کردن یا سکوت کردن است، انتخاب مقابله و اقدام را برگزینید. هر عمل کوچک اما هدفمند، شواهدی روشن ایجاد می‌کند که نشان‌دهنده توانمندی شما برای مواجهه با چالش‌هاست. این روند تکرار تصمیمهای سخت اما هدفمند باعث شکل‌گیری یک داستان مثبت قوی درباره خودتان می‌شود. قدرت ذهنی از عناصر ضروری موفقیت پایدار است و این قدرت تا حد زیادی به داشتن داستانی مثبت درباره خود وابسته است. این داستان از طریق شواهد واقعی زندگی حاصل می‌شود؛ شواهدی که از انتخاب‌های مؤثر شما در برابر مشکلات شکل گرفتهاند.. مراقب شواهد و افکار منفی و تأثیر مخرب آن‌ها روی باورها و رفتارتان باشید. اگر یک کودک هشت ساله به شما گفت که نمی‌توانید شــنا کنید، به او بگویید اشتباه می‌کند و به حرفش اهمیت ندهید. مطمئن‌ترین علامت این که کسی در آینده به موفقیت‌های جدیدی دست پیدا خواهد کرد رفتارهای جدیدی است که اکنون نشان می‌دهد.

 

 

 


Smart Rules for Managers

Rule No7

Written by: Steven Bartlett

Publication Date: August 2023

Published in Harvard Business Review

 

ترجمه و تدوین از وبسایت شخصی دکتر سعید سعیدی‌پور

انتشار مطالب فقط با ذکر منبع این وبسایت مجاز است

۰
از ۵
۰ مشارکت کننده

دسته بندی ها

نوشته های اخیر

دیدگاه‌ها