ایجاد روحیه ورزشی در کسبوکار
قسمت یکم
انتشار شده در تاریخ ژانویه 2001
مولف : دکتر کن کول ول
منتشر شده در کلاید بانک مدیا
اگر یک خصوصیت باشد که مدیران اجرایی برای خودشان و کا کنانشا بخواهند، آن خصوصیت عملکرد عالی و مداوم با فشار روزافزون و تغییرات سریع است. اما منبع چنین عملکردی به اندازه اکسیر جوانی مرموز است. نظریهپردازان مدیریت سالهاست کوشیدهاند پی ببرند چه چیزی باعث میشود بعضی افراد تحت تأثیر فشار شکوفا شوند و دیگران کمر خم کنند. به اعتقاد ما، آنها فقط پاسخهایی جزئی پیداکردهاند: پاداشهای مادی چشمگیر، فرهنگِ درست و هدایت شدن با اهداف و مقاصد.
به عقیده ما، مشکل بیشترِ رویکردها این است که در بررسی افراد، فقط به ناحیه گردن به بالای افراد توجه میکنند و عملکرد عالی را در درجه اول با ظرفیت ذهنی مرتبط میدانند. در سالهای اخیر، توجه به ارتباط بین هوش هیجانی و عملکرد بالا افزایش یافته است. نظریهپردازان معدودی به بعد روحی توجه کردهاند؛ به اینکه چگونه ارزشهای عمیقتر و احساسِ هدفمندی و انگیزه بر عملکردِ فرد تأثیر میگذارد. تقریباً هیچکس به نقش تواناییهای جسمی توجهی نشان نداده است. اما ما معتقدیم برای رسیدن به عملکرد بالای پایدار، باید تمام عناصر در نظر گرفته شود و کلِ فرد را لحاظ کند. از این رو، نظریه جامع ما درباره عملکرد افراد، جسم، احساسات و ذهن و روح را در نظر میگیرد. ما این سلسلهمراتب را "هرم عملکرد" مینامیم. هریک از سطوح این هرم تأثیر عمیقی بر سطوح دیگر میگذارد و رسیدگی نکردن به هرکدام از آنها عملکرد کلی را تضعیف میکند.
رویکرد ما در دو دهه پیش کمکم شکل گرفت، وقتی جیم لوئر و همکارانش در شرکت ال جی ئی با ورزشکاران رده اول جهان کار میکردند. چند سال پیش، دو نفر از ما تدوین نسخه جامعتری از این تکنیکها را برای آن دسته از مدیران اجرایی آغاز کردیم که در محیط کار انتظارات بیسابقهای از آنها میرود. ما متوجه شدیم این مدیران در واقع حکم «ورزشکار شرکتی» را دارند. و اگر قرار بود آنها در بلندمدت عملکرد بالایی داشته باشند، میبایست مشابه ورزشکاران رده اول جهان به شیوهای منظم و چند لایه تمرین میکردند. ما الگویمان را روی هزاران مدیر اجرایی آزمایش کردهایم. بهبود چشمگیر عملکردِ کاریِ آنها و تقویت سلامت و شادابی آنها فرضیههای اولیه ما را تائید میکند. در ادامه، رویکردمان را کامل توصیف میکنیم.
هرم عملکرد عالی
عملکرد برتر در کسبوکار اغلب فقط وابسته به قدرت ذهن تلقی میشود؛ اما ما ساختار عملکرد را به صورت هرمی میبینیم که سلامت جسمی، قاعده این هرم است. بالاتر از آن سلامت روحی، سپس هوش و در رأس هرم، داشتن انگیزه قرار دارد. وضعیت عملکرد ایدئال یا همان عملکرد عالی وقتی وجود میآید که این طبقات و سطوح هماهنگ باهم عمل کنند.
برای نمونه، ورزش شدید میتواند با ایجاد سلامت روحی در ما، راه رسیدنمان به اوج عملکرد ذهنی را هموار کند.
شرایط عملکرد ایدهآل
ما برای تمرین دادن ورزشکاران، هیچگاه روی مهارتهای اولیه آنها، مانند نحوه سرویس زدن، حرکت چوب گلف یا پرتاب در بسکتبال، تمرکز نکردهایم. در دنیای کسبوکار نیز به مهارتهای اولیه مانند سخنرانی عمومی، مذاکره یا تحلیل ترازنامه اهمیت نمیدهیم. در عوض، به مدیران اجرایی کمک میکنیم توانمندیهایی در خود ایجاد کنند که میتوان آنها را قابلیتهای مکمل یا فرعی خواند، مانند تحمل، استقامت، انعطافپذیری، کنترلِ خود و تمرکز. افزایش ظرفیت در تمام سطوح به ورزشکار یا مدیر اجرایی کمک میکند استعداد و مهارتش را کامل به کار گیرد و در گذر زمان، عملکرد بالای خود را حفظ کند، خصوصیتی که آن را شرایط ایدئال عملکرد (IPS) مینامیم. مطمئناً مدیران اجرایی حتی اگر اهل سیگار یا مصرف نوشیدنی الکلی باشند یا اضافه وزن داشته باشند، یا حتی بیبهره از مهارتهای احساسی یا انگیزه والاتر برای کار باشند، بازهم میتوانند موفق عمل کنند؛ ولی در گذر زمان، نمیتوانند ظرفیت خود را به طور کامل به کار گیرند؛ آن هم بدون ضرر زدن به خودشان، خانوادهشان یا شرکتهایی که برای آنها کار میکنند. به بیان ساده، برای بهترین عملکرد در بلندمدت باید در تمام سطوح و طبقات هرم عملکرد از انرژی مثبت استفاده کرد.
تحقیقات گسترده در علم ورزش نشان میدهد ظرفیتِ بهرهگیری از انرژی در زمان نیاز، زیربنای وضعیت عملکرد ایدئال است. طبق تحقیقات خود ما نیز مدیریت انرژی مؤثر دو جزء اساسی دارد. اولین جزء، تعادل میان مصرف انرژی (استرس) و تجدید انرژی(بهبود) است که آن را «نوسان» مینامیم. هرچند دور از ذهن به نظر برسد، طبق آزمایشها متوجه شدیم که دشمن اصلی عملکرد عالی، استرس نیست؛ بلکه در کمال تعجب، استرس در واقع محرک رشد است. درواقع مشکل، ناتوان بودن فرد در بازیابی منظم و متناوب انرژی است. استرس مزمن بدون بازیابیِ انرژی باعث تحلیل ذخایر انرژی میشود و به خستگی مفرط و فروپاشی میانجامد و در نهایت عملکردمان را تضعیف میکند. دومین عنصر عملکرد عالی، کارهایی است که موجب نوسان (استرس و بازیابی متوازن) میشوند. این الگوهای بسیار دقیق و آگاهانه در صورت تکرار منظم با گذشت زمان ماهیتی اجتنابناپذیر و خودبهخودی مییابند.
ما همچنین متوجه شدیم همان روشهایی که ورزشکاران رده اول جهان را قادر میسازد تحتفشار به شرایط ایدئال عملکرد برسند، برای رهبران کسبوکار مؤثرتر است و شاید تأثیرشان در زندگی آنها بیشتر هم باشد.
انتظار از مدیران اجرایی برای حفظ عملکرد برتر در تمام روزها و سالها را نمیتوان با دشواریهای پیشِ روی ورزشکاران زیر نظر ما مقایسه کرد. برای نمونه، ورزشکاران حرفهای به طور معمول بیشتر وقتشان را به تمرین میگذرانند و تنها بخش اندکی از زمانشان، حداکثر چند ساعت در روز، صرف حضور در رقابت میشود. در مقابل، مدیران اجرایی تقریباً هیچوقتی برای تمرین و آمادگی ندارند و باید برحسب نیاز 10، 12، 14 ساعت در روز یا حتی بیشتر کار کنند. ورزشکاران چندین ماه را در تعطیلات میگذرانند و بیکارند؛ در حالی که بیشتر مدیران اجرایی، اگر خوششانس باشند، سه یا چهار هفته در کل سال میتوانند به مرخصی بروند. عمر فعالیت یک ورزشکار حرفهای به طور متوسط 7 سال است، اما برای یک مدیر اجرایی بین 40 تا 50 سال.
البته ورزشکاران شرکتی که در تمام سطوح تمرین میکنند نیز روزهای بدی دارند و با موانعی مواجه میشوند که نمیتوانند بر آنها غلبه کنند. زندگی سخت است و برای بسیاری از مدیران اجرایی پرکار، سختتر هم میشود. اما نکته ما دقیقت همینجا است. با اینکه ما همیشه نمیتوانیم شرایط خارجی پیرامون خود را تغییر دهیم، میتوانیم برای مدیریت بهترِ شرایط درونیمان تمرین کنیم. هدف ما کمک به ورزشکاران شرکتی برای استفاده از تمام ظرفیتشان است تا در اوضاع سخت موفق شوند و با قدرت بیشتری از دوران پراضطراب بیرون بیایند و به استقبال مانع بعدی بروند.
ظرفیت جسمی
به بیان ساده، میتوان انرژی را ظرفیتِ انجام دادن کار تعریف کرد. فرایند تمرین ما با آمادگی جسمی شروع میشود، زیرا بدن منبع اصلی انرژی است. و قاعده هرم عملکرد است. شاید بهترین نمونه ظرفیتسازی، وزنه زدن باشد. چندین دهه تحقیق در حوزه علمِ ورزش نشان میدهد عامل کلیدی در افزایش قدرت جسمی، پدیدهای به نام موازنه برتر است که اساساً همان ایجاد ضریب متوازن بین کار و استراحت است. در وزنه زدن، رسیدن به این موازنه نیازمند فشار آوردن بر عضله است، تا جایی که تارهای عضلانی به از هم گسیختن و پاره شدن برسند. عضله در مدت زمان مشخصی( معمولاً حداقل 48 ساعت) نه تنها بهبود مییابد، بلکه قویتر میشود. ولی ادامه فشار بر عضله، بدون استراحت، منجر به آسیبدیدگی حاد و مزمن خواهد شد. برعکس، فشار نیاوردن به عضله به ضعف و تحلیل رفتن آن میانجامد؛ مثل دستی که چند هفته در گچ باشد. در هر دو حالت ،فشار، دشمن نیست؛ یکنواختی، دشمن است؛ به عبارت دیگر، ناتوانی در نوسان بین صرف انرژی و بازیابی آن.
ما ابتدا با مشاهده تنیسبازان رده اول جهان، در بحبوحه مسابقات، متوجه شدیم که عادات تا چه حد در بازیابی قوا مؤثر است. بهترین تنیسبازان در بازه زمانی 15 تا 20 ثانیهای بین امتیازات، از عادات بازیابی انرژی استفاده میکردند و اغلب خودشان هم متوجه آن نبودند. عادتِ بین امتیازیِ آنها اقداماتی معمولی بود شامل توجه به سیمهای راکت برای آنکه حواسشان پرت نشود، گرفتن حالتی مطمئن به خود و تجسم آنکه امتیاز بعدی را چگونه به دست بیاورند. این عادات تأثیرات فیزیولوژیک خیرهکنندهای دارد. وقتی بازیکنان را در طول مسابقات به دستگاههای اندازهگیری ضربان قلب وصل کردیم، تنیسبازان دارای ثابتترین عادات،نوسان فوقالعادهای(بین صرف انرژی و بازیابی آن) نشان دادند و ضربان قلب آنها به سرعت در حین مسابقه بالا میرفت و سپس، در حدفاصل امتیازات، بین 15 تا 20 درصد کاهش مییافت.
تأثیرهای ذهنی و احساسی عادات دقیقِ بین امتیازی، به همین اندازه اهمیت دارد. این عادات به بازیکنان کمک میکرد از احساسات منفی بپرهیزند و ذهنشان را متمرکز کنند و برای امتیاز بعدی آماده شوند. در مقابل، بازیکنانی که در این بازههای زمانی، اعمال عادت گونهای ندارند یا چنین اعمالی را به شکل غیرمنظمی انجام میدهند، عملکردی خطی یا یکنواخت دارند و انرژیِ بسیاری را بدون بازیابی آن مصرف میکنند. آنها فارغ از استعدادها یا میزان آمادگیشان، بیشتر در معرض ناامیدی و اضطراب و بی تمرکزی قرار دارند و احتمال بیشتری دارد زیر فشار، تسلیم شوند.
همین اصل برای ورزشکاران شرکتی زیر نظر ما نیز اعمال میشود. به نظر ما، مشکل آنها فقط زندگیِ پراضطراب یا عملکرد خطی یا یکنواخت نیست. آنها معمولاً خودشان را از لحاظ ذهنی و احساسی بیش از حد و از لحاظ جسمی کمتر از حد، تحتفشار قرار میدهند و این عملکردشان را تضعیف میکند.
وقتی همکاریمان را با مریلین کلارک، مدیر ارشد شرکت سالمون اسمیت بارنی شروع کردیم، او تقریباً هیچ نوسانی در زندگیاش نداشت. کلارک که در اواخر دهه چهارم عمرش به سر میبرد، دفترِ شرکت را در کلیولند اداره میکند. او همچنین مادر سه کودکِ خردسال است و همسرش نیز یک مدیر اجرایی قدرتمند است. از هر لحاظ، کلارک زندگی غبطهانگیزی داشت و تمایلی نداشت از آن گله کند؛ ولی بعد از مدتی، مشخص شد سبک زندگی فشرده او اثرش را گذاشته است. صبحها، تحت تأثیر موقت قهوه و مافین هوشیار و پرانرژی بود؛ ولی عصر که میشد، رمقی نداشت و بقیه روز را فقط با نیروی اراده میگذراند. کلارک هنگام ناهار که فرصتی برای بازیابی انرژیاش مییافت، نمیتوانست به کارکنانی که برای مشورت و جلب حمایتش پشت در اتاق منتظر بودند نه بگوید. در میان انتظارات شغلی، توقع همکارانش و انتظارات خانواده، تقریباً هیچوقتی برای خودش باقی نمیماند. احساس سرخوردگی به آرامی در او شکل گرفت.
کارمان را با کلارک با بررسی دقیق ظرفیتِ جسمیاش آغاز کردیم. با اینکه او در نوجوانی ورزشکاری پرشور و عضو تیم منتخب لاکراس دانشگاه بود، برنامه آمادگی جسمانی او در چند سال گذشته به دراز نشست گهگاه قبل از خواب محدود شده بود. کلارک وقتی مطالب بیشتری درباره ارتباط میان انرژی و عملکرد برتر آموخت، پذیرفت که اولویت اصلی او روی فرم آمدن از لحاظ جسمی است. او میخواست از لحاظ جسمی احساس بهتری داشته باشد و تجربهاش نیز نشان میداد اگر در برنامهاش ورزش منظم را بگنجاند، حالش بهتر میشود.
از آنجا که عادات قدیمی به سختی از بین میروند، به کلارک کمک کردیم عادات مثبتی را برای خود به وجود آورد و جایگزینِ عادات قدیمیاش کند. بخشی از کار، ایجاد محیطی حمایتگرانه بود. همکارانی که کلارک با آنها تمرین میکرد، منبع دلگرمی و گاهی اضطراب شدند؛ چون او عادتی را پرورش داد که پیشتر غیرقابل تصور به نظر میرسید. او خود را مکلف کرد سه روز در هفته و رأس ساعت یک بعد از ظهر، در سالنی ورزشی تمرین کند. او همچنین از همسرش خواست مراقب بچهها باشد تا آخر هفته هم بتواند ورزش کند. ورزش منظم به کلارک کمک کرده است بین زندگی و کارش مرز مشخصی بکشد و احساسش را از خود بهعنوان یک ورزشکار دوباره زنده کند. اکنون کلارک به جای اینکه بعدازظهر ها انرژیاش تحلیل برود و دست به دامان تکه شکلاتی شود، با انرژی تازه و تمرکز بهتر به محل کارش بازمیگردد. فشار جسمی نه تنها تبدیل به منبع استقامت بیشتر، بلکه بازیابی احساسی و ذهنی شده است. کلارک متوجه شده است حالا میتواند طی زمان کمتری به نتایج بهتری برسد. و در نهایت، او دیگر احساس بی حالی مزمن ندارد و باور دارد به رئیس بهتری تبدیل شده است. او میگوید:« احساس میکنم بدنم دوباره بیدار شده است. حالا آرامش خیلی بیشتری دارم و ناراحتیام بابت همه توقعاتی که از من وجود داشت از بین رفته است.»
کلارک به کارمندان شرکتش نیز برای عضویت در باشگاه انگیزه داده است. او و بسیاری از همکارانش به کارمندانی که نمیتوانند به راحتی از پس هزینه باشگاه بربیایند، کمک مالی میکنند. او میگوید:« دیگر فقط درباره افتخارات تجاری و اینکه هرکسی مسئول کدام مشتری است،صحبت نمیکنیم. ما همچنین درباره تأثیر تمرینات ورزشی و کیفیت بازیابیمان صحبت میکنیم. ما سلامت را با هم به اشتراک میگذاریم و این چیزی است که ما را به هم نزدیک کرده است.»
البته ورزشکاران شرکتی، قدرت جسمی خود را فقط با ورزش قوی نمیکنند؛ عادات خوب در خواب و خوراک نیز بخشی جداییناپذیر از مدیریتِ مؤثر انرژی است. وقتی برای اولین بار رودی بورنئو، جانشین ریاست هیئتمدیره میسیز وست را دیدیم، از میزان انرژی پر نوسان، تغییرات گسترده و ناگهانی خلقوخو و مشکل تمرکز ناراحت بود.
او همچنین اضافه وزن داشت. عادات غذایی او نیز مانند بسیاری از مدیران اجرایی و البته بیشتر آمریکاییها ناسالم بود. او معمولاً روزهای طولانی و پرکار خود را بدونِ خوردن صبحانه آغاز میکرد، مثل اینکه با باکی خالی از سوخت در خط شروع مسابقات اتومبیلرانی ایندیانا پلیس 500 قرار بگیرید. ناهار هرچه در دسترس بود میخورد و معمولاً برای اجتناب از گرسنگی شدید و اجتنابناپذیر بعد از ظهر، اسنکهایی شیرین میخورد. این غذاها سطح گلوکز خون او را بسیار افزایش میداد و موجی قوی از انرژی ایجاد میکرد، اما موجی که به سرعت فرو میخوابید. شام نیز اغلب وعدهای پرپیمان بود که دیروقت صرف میشد. هضم آن حجم غذا، خوابِ بورنئو را مختل میکرد و باعث میشد صبحها احساس سنگینی و کسالت کند. چنین وضعیتی برایتان آشنا است، نه؟
مانند کلارک به بورنئو کمک کردیم عادات مثبت را جایگزین عادات بد کند و این کار را با شیوه غذا خوردن او آغاز کردیم. به او توضیح دادیم با کم خوردن ولی مکرر خوردن میتواند میزان انرژیاش را در حد پایداری نگه دارد(برای مشاهده توصیف کاملتر عادات ورزش و خواب اصولی به مطلب«مبنای محکم» مراجعه کنید). اکنون بورنئو هر روز صبحانه میخورد؛ معمولاً نوشیدنی پرپروتئین به جای قهوه و نان. همچنین به او تخفیفات کرونوبیولوژیست ها، یعنی بررسی فعالیتهای زیستی در بازه زمانی را نشان دادیم. طبق این تحقیقات، بدن و ذهن بین هر 90 تا 120 دقیقه نیاز به بازیابی دارند. او به کمک این چرخه بهعنوان مبنای برنامه غذاییاش، یخچالی را کنار میزش گذاشته و خوردن 5 یا 6 وعده غذایی کوچک، ولی مقوی در روز و نوشیدن مکرر آب را آغاز کرده است. او همچنین ورزش خود را به شکل تحرکاتی بیوقفه انجام میدهد که باعث بالا رفتن استقامت و بازیابی سریع او میشود.عادات ورزشی و غذایی بورنئو، علاوه بر آنکه باعث کاهش وزن و احساس بهتر او شده، تأثیر چشمگیری بر دیگر ابعاد زندگیاش گذاشته است. او میگوید:« حالا ذهنم را نیز به همان اندازه جسمم تمرین میدهم. در سن 59 سالگی، بیشتر از هر زمان دیگری انرژی دارم و میتوانم آن را طولانیتر از همیشه حفظ کنم. برای من این عادات به همان اندازه جام مقدس حرمت دارد. استفاده از این عادات برای برقراری تعادل در تمام جنبههای زندگیام تأثیر گذاشته است: مفیدتر هستم، مسائل دشوار منابع انسانی را حلوفصل میکنم، با تغییر کنار میآیم و برخورد بهتری با دیگران دارم. درواقع باور دارم وقتی یاد میگیرید به خودتان اهمیت بدهید، برای دیگران نیز با انرژی و اشتیاق بیشتری اهمیت قائل میشوید.»
Creating a sports spirit in business
Part 1
Published in January 2001
Published in Clydebank Media
ترجمه و تدوین از وبسایت شخصی دکتر سعید سعیدیپور
انتشار مطالب فقط با ذکر منبع این وبسایت مجاز است