آمادگی شناختی قسمت دوم

 

 


آمادگی شناختی

قسمت دوم

انتشار شده در تاریخ نوامبر 2011

مولف : دکتر کن کول ول 

منتشر شده در کلاید بانک مدیا


 

گام دوم: دربازی سخت‌کوشی به خرج دهید

 

یکی دیگر از مؤثرترین راه‌های افزایش سلامت شناختی، مشارکت در بازی است. هنری برگسون، فیلسوف فرانسوی می‌گوید:« وجود داشتن یعنی تغییر کردن، تغییر کردن یعنی پخته شدن، پخته شدن یعنی شخص خودش را به طور نامحدود بسازد.» انجام دادنِ درست این کار، نیازمندِ استفاده از یکی از میراث‌های مهمِ دوران کودکی است، یعنی توانایی بازی کردن که محورِ قدرتِ تخیل و خلق کردنمان را تشکیل می‌دهد.

 

ریشه کلمه play (یا همان «بازی») خود گویای همه چیز است: این کلمه از واژه قدیمی «plegian» گرفته شده است که به معنای تمرین کردن است. کلمه play به عنوان فعل(بازی کردن)، اغلب به صورت فعالیت فردی یا گروهی به کار می‌رود که زمینه کشف و یادگیری را فراهم می‌آورد یا فعالیتی اجتماعی تعریف می‌شود که به قول روان‌شناسی به نام دنیل گلمن، هوش هیجانی یا اجتماعی را افزایش می‌دهد. این کلمه در قالب اسم، به فعالیتی اشاره دارد که برای لذت بردن یا تفریح انجام می‌دهیم. هردو معنای این کلمه، ارتباط نزدیکی با لذت و ارتباطی قوی با سیستمِ پاداش‌ده‌ی مغز دارد. درواقع، تحقیقِ جک پانکسپ، دانشمند استونیایی علم اعصاب، روی پستانداران نشان داد بازی انگیزه اصلی انسان‌ها و منبع لذت مغز است که با ترشح ماده شیمیایی عصبی خاصی مرتبط است که بروزِ بیرونی ژن را که در رشد مغز اجتماعی کودک نقش مهمی‌دارد، تنظیم می‌کند. لذت چیزی به ما می‌دهد که از آن به عنوان« محرک احساسی» یاد شده است، عاملی که به رشد و گسترش شبکه‌های سیناپسی مغز کمک می‌کند. در سال‌های ابتداییِ زندگی، این ماده شیمیایی مرتبط با اعصاب ظاهراً در نواحیِ زیر قشری پایینی دیده می‌شود و بعدها، به گفته پانکسپ و همکارانش، به رشد و گسترش عملکردهای سطحِ بالاتر مغز که با قشر جلویی ارتباط دارند، کمک می‌کند. بنابراین، بازی نه تنها بستر روان‌شناختی بلوغِ اجتماعی و احساسی در بزرگسالی محسوب می‌شود، بلکه زمینه‌ساز بلوغ روانی نیز محسوب می‌شود.

 

وقتی می‌خواهید از کارِ سخت در محیط کاریتان فاصله بگیرید، بسیار مهم است بازی را در برنامه خود قرار دهید؛ زیرا در بزرگسالی، بازی، قشر جلویی را که تکامل‌یافته‌ترین نواحی مغز ماست، تحت تأثیر قرار می‌دهد و کارکردهای شناختی ما را در بالاترین مرتبه پرورش می‌دهد که با گزینه‌هایی همچون پردازش مشوق و پاداش، نمایش هدف و مهارت، تصویربرداریِ ذهنی، شناخت خود  و حافظه ارتباط دارد. به همین دلیل است که بازی، تواناییِ میآرا برای استدلال و درک جهان بهبود می‌بخشد. موفق‌ترین متفکران و رهبران ما از این موضوع اطلاع داشتند. برای نمونه، آلبرت انیشتین تواناییِ خود را در درکِ عمیق ماهیت جهان هستی از نتایج بازیِ گروهی می‌دانست. وقتی از او خواستند تجربه خود را از تدوین نظریه نسبیت توصیف کند، او اعلام کرد داستان با یک «احساس فیزیکی» شروع شد و بعدها به صورت مجموعه تصاویر ذهنی درآمد و درنهایت تبدیل به فرمول‌های نوشتاری شد که می‌توانست با کلمات و نمادها آن را توصیف کند. این روند در مقایسه با دنیای خیالی کودکان که در آن شخصیت‌ها به طرز جادویی وارد هستی می‌شوند، شباهت کمتری به فرایند استدلال تحلیلی بزرگسالان دارد و نشان می‌دهد چرا انیشتین باور داشت «تخیل، مهم‌تر از دانش است».

 

بازی ابزاری است که ما باید آگاهانه از آن استفاده کنیم زیرا از ما انتظار می‌رود کنترل هیجانی/احساسیِ بیشتری بر خود داشته باشیم، اما با بالا رفتن سن، متأسفانه تمایل کمتری به بازی نشان می‌دهیم. دنیل گلمن این فرایند را این‌گونه توصیف می‌کند:

«وقتی کودکی وارد مسیر بلوغ می‌شود، مدارات کنترل هیجانی/احساسیِ او به تدریج، اشتیاق و تمایلش را به هیجان و جست‌وخیز سرکوب می‌کند. با رشد مدارهای تنظیم قشر جلویی مغز، در اواخر دوره کودکی و اوایل نوجوانی، فرد تواناییِ بیشتری برای برآوردن انتظارات اجتماعی از خود، یعنی جدی بودن، می‌یابد.»

 

 نتیجه آن منتقل شدنِ بازی به قلمرو حافظه دورمان و کاهشِ خصلت‌های شاداب کننده آن است.برخی سازمان‌ها تلاش زیادی می‌کنند زمینه آزمایش و بازی کردن افراد را فراهم کنند. بسیاری از شرکت‌های قدرتمند سیلیکون ولی، مثل گوگل و اپل، محیط‌هایی را فراهم می‌کنند که مشوق انجام بازی‌های مختلف است. به باورِ رهبرانِ این شرکت‌ها، محیط معقول و راحتی که در آن مغزهای متفکر بتوانند بازی کنند، می‌تواند ابزار قدرتمندی باشد تا به کمک آن، افراد ظرفیت، خلاقیت و سلامت شناختی خود را گسترش دهند. برعکس، در شرکت‌هایی که بازی در آن‌ها ممنوع شده است، نیروی تفکر در واقعیت مانند کودکانِ دچار اختلال رشد کاهش یابد؛ عارضه‌ای که بر اثر محیط‌های پر از محرومیت و بدرفتاری به وجود می‌آید. یک نمونه آشکار در این زمینه، شرکت آی تی تی است(به خصوص در دوره مدیریت هارولد جِنین) که وال استریت ژورنال زمانی آن را این‌گونه توصیف کرده بود:« شرکتی که هرچقدر هم انتظارات خود را پایین بیاورید، باز ناامیدتان می‌کند.»

 

یکی از دغدغه‌های بزرگ در پیدا کردن محیط مناسب برای رشد مغزتان، ایجاد تعادل بین ریسک و امنیت است. اگر می‌خواهید واقعاً وارد یک بازی شوید، باید نفعی در آن داشته باشید؛ ریسک، مغز را هشیار می‌کند و استدلال و تخیل را به فعالیت وامی‌دارد. اگر در حیطه کارتان اندکی ریسک نکنید، ممکن است مثل کودکی شوید که به شدت او را کنترل می‌کنند و نمی‌تواند بدونِ آزادی عمل، جهان اطراف را کشف کند و برای همین، هیچ‌وقت از تمام ظرفیت خود استفاده نمی‌کند. اما نفع شخصیِ بیش‌ازحد دریک بازی نیز استرس ایجاد می‌کند و این استرس به نوبه خود آمیگدال و مناطق لیمبیک را که ساختار امنیتی مغز محسوب می‌شوند، به فعالیت در می‌آورد. با فعال شدن ساختار لیمبیک، مغز به جای شرکت در فعالیت‌های آموخته شده سطح بالا، به رفتارهای بقای غریزی و از پیش برنامه‌ریزی‌شده حرکت پیدا می‌کند. استرس در موقعیت‌های حاد می‌تواند موجب اختلالات اضطراب شود و به رفتار آشفته و آشوب گونه بینجامد و هرچه بیشتر تحریک شوید و انگیزه‌تان بیشتر باشد، خطر بروز این رفتارها افزایش خواهد یافت. افراد بلند پرواز دوست ندارند شکست بخورند یا شبیه احمق‌ها به نظر برسند. به قول کریس آرگریس، دانشمند علوم اجتماعی و از پدران بنیان‌گذار نظریه آموزش سازمانی، افراد باهوش در یادگیری مشکل دارند؛ چون یادگیری شامل درجا زدن و شکست بسیار می‌شود. بازی، همان سخت‌کوشی است.

 

 

کار کشیدن از مغز: برنامه شخصی

 

از آنجا که مغز ساختاری تعاملی و دو سویه دارد، هر فعالیتی که یک بخش از مغز را تحریک کند می‌تواند به سادگی بخش‌های دیگر را نیز تحریک کند. به همین دلیل طبقه‌بندی آمادگی شناختی باید تقریبی در نظر گرفته شود. این موضوع را به خصوص می‌توان در مورد فعالیت متمرکز در نیمکره‌های مغزی مشاهده کرد. اگرچه برخی محرک‌ها ممکن است مثلاً در ابتدا نیمکره راست را بیشتر فعال کنند، درنهایت هر دو نیمکره درگیر چالش‌های جدید می‌شوند. درباره افزایش قدرت شناختی جزئیات بسیاری وجود دارد، هرچند ما بر این باوریم تمریناتِ زیر انتخاب مناسبی در این زمینه است.

 

 

مدیریت از طریق پرسه زدن در محیط

 

از پشت میز ناهارخوری دفترِ مدیریت بلند شوید و سری به سالن غذاخوری شرکت، محیط تولید یا سکوی بارگیری شرکت بزنید. این کار شما را در محیطی نا آشنا قرار می‌دهد که برای گسترش چشم‌اندازتان مناسب است. علاوه بر این، پرسه زدن و حرکت در فضای داخل شرکت به مغزتان نیروی تازه‌ای می‌بخشد. به همین دلیل، وقتی ذهنتان در حل مسئله‌ای قفل می‌کند، بلند شدن و تغییرِ محیط می‌تواند به حل مسئله بی‌انجامد.

 

 

کتاب‌های بامزه بخوانید

 

شوخ‌طبعی درک ما را بیشتر می‌کند و سلامت ما را بهبود می‌بخشد؛ به نظر می‌رسد حتی سیستم ایمنی هم از شوخی‌های خوب خوشش می‌آید، و به کمک شوخ‌طبعی تقویت می‌شود.

 

 

بازی کنید

 

فعالیت‌هایی مانند شطرنج، سودوکو و حل جدول روزنامه، همگی تمرینات خوبی برای اعصاب محسوب می‌شود. در جهان دیجیتال، امکانات حتی بیشتری وجود دارد و به خصوص با افزایش محبوبیت بازی‌های نقش‌آفرینی، فرصت‌های آنلاین روزافزونی نیز وجود دارد. بازی‌های جدیدی مثل بیلیارد را امتحان کنید که نیمکره چپ مغز شما را به چالش می‌کشند.

 

 

نقش بازی کنید

 

بازی در بهترین حالت نوعی کشف است و آنچه از طریق بداهه‌پردازی کشف می‌کنید، همان بازیگر درونتان است که می‌تواند نقش‌های بسیاری بازی کند. شاید باورش برایتان سخت باشد ولی بسیاری از کم دین‌های معروف در ابتدا حسابدار بودند. تعجب خواهید کرد اگر دریابید این بازی کردن تا چه حد مخزن رفتاری ما را گسترش می‌دهد؛ مغز ما ظرفیت انباشته‌شده بسیار بزرگی برای تقویت شخصیت و ظرفیت‌های رهبری‌مان دارد. می‌توانید این ادعا را در جلسات آزمایش کنید. مثلاً امتحانِ شیوه‌های مختلف تعامل با همکاران، موجب افزایش آمادگی شناختی‌تان می‌شود.

 

 

ببینید دنبال یادگیری چه چیزهایی نیستید

 

اگر مانند بیشتر مدیرانِ اجرایی باشید، همه روزه اغلب، سؤالات بسیار مشابهی را در زندگی حرفه‌ای و شخصی خود می‌پرسید. برای همین خودتان را بررسی کنید و ببینید دنبال چه چیزی نیستید. یک نقطه خوب برای شروع آن است که از یکی از زیردست‌های جوان و آینده دار خود بپرسید چه چیزی در ذهنش می‌گذرد. یا فهرست کتاب‌هایی را که مطالعه می‌کنید، عوض کنید. اگر معمولاً غرق کتاب‌های تاریخ و زندگی‌نامه می‌شوید، ادبیات داستانی را امتحان کنید. و اگر غالباً از داستان‌های پلیسی و مهیج خوشتان می‌آید، حال به سراغ کتاب‌های علمی بروید.

 

 

از سفرهای کاریتان بیشترین بهره را ببرید.

 

سفر، فرصتی عالی برای به تحرک درآوردن مغز فراهم می‌آورد. لازم نیست برای این هدف بیش‌ازحد وقت بگذارید. در حین سفر، از موزه‌ای دیدن کنید؛ رمانی درباره محلی که به آنجا می‌روید بخوانید؛ ساعاتی را به گپ زدن با ساکنان محل بگذرانید. این فعالیت‌ها نه تنها ضریب هوش فرهنگی شما را افزایش می‌دهد، بلکه نوعی تمرین شناختی خوب است.

 

 

یادداشت‌برداری کنید و سپس برگردید و آن‌ها را بخوانید

 

یکی از کارآفرینان بزرگ دنیا، به نام ریچارد برنسون، هر جا می‌رود، دفترچه‌ای با صفحه‌های خالی همراه خود می‌برد و هرگاه چیز جالب یا جدیدی می‌بیند یا می‌شنود، آن را یادداشت می‌کند. به گفته خودش، بسیاری از این ایده‌ها به کسب‌وکارهای جدید تبدیل شده است.

 

 

فناوری‌های جدید را امتحان کنید

 

بازی با صفحه‌های لمسی جدید و دانلود ویدئوهای بامزه از یوتیوب در تلفن همراهتان و نمایش آن روی صفحه بزرگ تلویزیون، کانال‌های مغزی بسیاری را فعال می‌کند که شبکه‌های شنوایی و بینایی و لامسه دستگاه عصبی احساسی و قشر جلویی مغزتان را به هم متصل می‌کند. صحبت درباره این فعالیت‌ها و در میان گذاشتن انرژی احساسی‌تان با دوستانتان این فعالیت را به سراسر مغزتان می‌گستراند؛ این کار حتی نوعی تمرین برای ساقه مغز است که ما را هشیار و متمرکز نگه می‌دارد.

 

 

زبان یا ساز موسیقی جدیدی را یاد بگیرید

 

یادگیری زبان جدید، شما را در اوج فعالیت ذهنی قرار می‌دهد. یادگیری یک ساز یا نواختن آن فلوت قدیمی گوشه کمدتان نیز مغز شما را به شکل قابل‌توجهی تقویت می‌کند.

 

 

ورزش کنید،ورزش کنید و بازهم ورزش کنید

 

مغز شما جزیره‌ای محصور نیست؛ بلکه بخشی از دستگاهی است که از فعالیت قلبی عروقی، رژیم مناسب و عادات خواب مناسب بهره می‌گیرد. یکی از عوامل دفاعی در برابر ابتلا به بیماری آلزایمر که همواره پژوهش‌های علمی آن را تأیید کرده است، برنامه ورزشی مناسب است. تغییرات بیوشیمیایی خاص، مانند افزایش هورمون اندورفین و کورتیزول، هم از تمرین قلبی عروقی و هم از تمرین قدرتی به دست می‌آید. این‌ها وارد جریان خونتان می‌شود و به ماهیچه‌ها، مفاصل، استخوان‌ها و البته مغزتان می‌رسد.

 

 


Cognitive readiness

Part 2

Published in November 2011

  Published in Clydebank Media

 

ترجمه و تدوین از وبسایت شخصی دکتر سعید سعیدی‌پور

انتشار مطالب فقط با ذکر منبع این وبسایت مجاز است

۰
از ۵
۰ مشارکت کننده

دیدگاه‌ها