ایجاد قابلیت بهبودپذیری
قسمت یکم
انتشار شده در تاریخ آپریل 2011
مولف : دکتر کن کول ول
منتشر شده در کلاید بانک مدیا
داگلاس و والتر، دو فارغالتحصیل دانشگاهِ پنسیلوانیا، چند ماه پیش از شرکتهایشان در والاستریت اخراج شدند. هردوی آنها مبهوت، ناراحت، درمانده، بلاتکلیف و نگرانِ آینده بودند. این حالتِ روحی برای داگلاس گذرا بود. بعد از دو هفته، او به خود گفت:« مشکل از من نیست؛ دوره بدی برای اقتصاد است. من کارم را بلدم و برای مهارتم بازارِ کار وجود دارد.» داگلاس رزومه خود را به روز کرد و آن را برای تعدادی از شرکتهای نیویورک فرستاد؛ اما همه آنها درخواست او را رد کردند. سپس به سراغِ شش شرکتِ فعال در شهرِ زادگاهش در اوهایو رفت و در نهایت استخدام شد. در نقطه مقابل او، والتر در نا امیدی فرو رفت. او با خودش فکر میکرد:« اخراج شدم؛ چون نمیتوانم تحتفشار کار کنم. من برای کارهای مالی ساخته نشدهام. درست شدن اقتصاد سالها طول خواهد کشید.» والتر حتی با وجود بهبود بازار، به دنبال شغلِ دیگری نرفت. او در نهایت به خانه والدینش بازگشت.
داگلاس و والتر در دو نقطه مقابل طیفِ واکنشها به شکست قرار دارند. داگلاسهای جهان پس از ناراحتیِ کوتاهمدت به زندگی عادی بازمیگردند. آنها ظرفِ یک سال، به خاطر کسب تجربه رشد میکنند. اما والترها از ناراحتی به افسردگی و ترسِ فلج کننده از آینده میرسند. با این حال، شکست، رویدادی تقریباً قطعی است و وقتی با شور و شوقِ از بین رفته همراه باشد، یکی از متداولترین تروماهای زندگی محسوب میشود. افرادی مثل والتر تقریباً مطمئناند کارشان با مانع مواجه میشود و شرکتهایی که پرهستند از چنین کارکنانی، در موقعیتهای سخت به زمین میخورند. اما اشخاصی از جنس داگلاس به عالیترین ردهها میرسند و سازمانها برای موفقیتِ خود، باید آنها را استخدام کنند و نگه دارند. ولی چطور میتوانید تشخیص دهید چه کسی والتر و چه کسی داگلاس است؟ و آیا امثال والتر میتوانند تبدیل به داگلاس شوند؟ آیا قابلیت بهبودپذیری را میتوان سنجید و آموزش داد؟
30 سال تحقیقِ علمی در این زمینه، پاسخِ این پرسشها را در اختیار ما قرار داده است. نه تنها یاد گرفتهایم چگونه افرادی را که بعد از شکست رشد میکنند، از افرادی که سقوط میکنند، تشخیص دهیم، بلکه یاد گرفتهایم چگونه مهارتهای افرادِ دسته دوم را پرورش دهیم. من و همکارانم از سراسرِ جهان کوشیدهایم برنامهای برای آموزشِ بهبودپذیری طراحی کنیم. در حالِ حاضر، این برنامه در سازمانی با 1/1 میلیون عضو در حالِ آزمایش است که در آن، ضربههای روحی روانی رایجتر و شدیدتر از هرگونه محیطِ سازمانی است. این سازمان جایی نیست جز ارتشِ آمریکا. اعضای ارتش ممکن است با افسردگی و اختلالِ استرس پس از سانحه مواجه باشند، با این حال، هزاران نفر از آنها احتمالاً رشد پس از سانحه را نیز میبینند. هدفِ ما آموزشِ بهبودپذیری برای کاهشِ تعداد افرادِ دچار مشکل و افزایشِ تعداد افرادِ رشدکننده است. ما باور داریم این رویکرد میتواند درسهایی برای فعالانِ حوزه کسبوکار داشته باشد، به خصوص در مواقع، شکست و رکورد. ما با کار روی سربازان(کارکنان) و مربیانِ ارتش(مدیران)، به ساختنِ ارتشی از داگلاسها کمک میکنیم، یعنی کسانی که میتوانند سختترین تجربههایشان را به انگیزهای برای عملکردِ بهتر، تبدیل کنند.
خلاصه کلام
شکست از رایجترین ضربههای روانی در زندگی است. با این حال، واکنشِ افراد به آن بسیار متفاوت است. برخی افراد پس از مدتِ کوتاهی ناراحتی، از آن بیرون میآیند. برخی دیگر دچارِ افسردگی و ترسِ فلج کننده از آینده میشوند. 30 سال تحقیق نشان میدهد امکانِ سنجش و آموزش بهبودپذیری وجود دارد و ارتشِ آمریکا سرگرمِ آزمایشِ این ایده با برنامهای به نام« آمادگیِ جامع سربازان» است. هدفِ این برنامه آن است که سربازان علاوه بر آمادگیِ جسمی، از لحاظ روانی نیز آماده شوند.
یکی از اجزای اصلیِ این برنامه« آموزش اصلیِ بهبودپذیری» برای مربیانِ نظامی است؛ نوعی تمرینِ مدیریت که به رهبران آموزش میدهد چگونه قابلیتِ بهبودپذیری را در خود ایجاد کنند و سپس با ایجادِ سرسختیِ ذهنی، تقویتِ نقاطِ قوتِ شخصیِ افراد و برقراریِ روابطِ قوی، آن را در دیگران بپرورانند.
خوشبینی کلیدِ موفقیت است
در حال حاضر لقبِ پدر علم روانشناسیِ مثبت نگر را به من دادهاند و برای رسیدن به اینجا، راهی طولانی و سخت را از دل سالها تحقیق درباره شکست و فلاکت طی کردهام. در اواخر دهه 1960 عضو تیمی بودم که « احساسِ درماندگیِ آموختهشده» را کشف کرد. ما دریافتیم سگ، انواع موش وحتی سوسک،در صورت تجربه شوک دردناکی که هیچ کنترلی بر آن نداشتند، درنهایت شرایط را میپذیرفتند و تلاشی برای فرار از آن نمیکردند. در ادامه نشان داده شد انسانها نیز همین واکنش را دارند. در آزمایشی که در سال 1975 من و دونالد هیروتو منتشر کردیم و بعد از آن بارها تکرار شد، آزمایششوندگان، به صورت تصادفی به سه گروه تقسیم شدند. اعضای گروهِ اول در معرضِ صدای بلند آزاردهندهای قرار گرفتند که میتوانستند آن را با فشار دادن یک دکمه در جلوی خود خاموش کنند. اعضای گروهِ دوم همان صدا را میشنیدند، ولی با وجودِ تلاشِ بسیار نمیتوانستند آن را قطع کنند. اما اعضای گروهِ سوم، یا همان گروهِ نظارتی، هیچ صدایی نمیشنیدند. در ادامه، اغلبِ آزمایششوندگان در روزِ بعد در موقعیتِ جدیدی قرار گرفتند و بازهم با صدا مواجه شدند. برای قطع کردن صدا کافی بود دستانِ خود را 30 سانتیمتر جا به جا کنند. افرادِ گروه اول و سوم متوجهِ این موضوع شدند و به راحتی، خلاص شدن از شرِ صدا را یاد گرفتند. ولی افراد گروهِ دوم اغلب کاری نکردند. در مرحله اول که شکست خوردند، متوجه شدند کنترلی بر اوضاع ندارند و منفعل شدند. در مرحله دوم، آنها پیشبینی شکست، هیچ تلاشی برای فرار کردن از آن شرایط نکردند. آنها درماندگی را یاد گرفته بودند.
با این حال، به شکلِ عجیبی حدودِ یکسوم حیوانات و انسانهایی که با شوکها یا صداهایی مواجه میشوند که هیچ راه فراری از آن ندارند، هیچگاه درمانده نمیشوند. چه چیزی چنین قدرتی به آنها میبخشد؟ من و همکارانم طیِ بیش از 15 سال مطالعه دریافتیم که پاسخِ این پرسش، خوشبینی است. ما پرسشنامههایی تهیه کردیم و محتوای سخنان و نوشتههای پاسخدهندگان را مو به مو تحلیل کردیم تا ارزیابی کنیم کلید معما است یا بدبینی. ما متوجه شدیم کسانی که تسلیم نمیشوند، عادت دارند موانع و شکستها را موقتی، موضعی و قابل تغییر تفسیر کنند. « مشکل به سرعت برطرف میشود؛ مشکل در همین حد است؛ و من میتوانم از پسِ آن برآیم.» این نکته نشان میدهد ما چگونه میتوانیم افراد را در برابر درماندگیِ آموختهشده، در برابرِ افسردگی و اضطراب و در برابر تسلیم شدن بعد از شکست مصون کنیم: به آنها یاد بدهیم مانند خوشبینها فکر کنند.
ما با نظارتِ کارن رایویچ و جین گیلهام از دانشگاهِ پنسیلوانیا، برنامه بهبودپذیری دانشگاه پنسیلوانیا را برای جوانان و کودکان راهاندازی کردیم. مشابهِ این برنامه در 21 مدرسه مختلف، از حاشیه شهر تا مرکزِ آن و از فیلادلفیا تا پکن، اجرا شد. همچنین برنامه ده روزهای را طراحی کردیم که در آن، معلمان، تکنیکهایی یاد میگیرند برای افزایشِ خوشبینی خودشان در زندگی و این که چگونه چنین تکنیکهایی را به دانش آموزان بیاموزند. ما دریافتیم این اقدام باعث کاهشِ افسردگی و اضطراب در کودکان و نوجوانان تحتِ نظرِ این معلمان میشود.(راه دیگرِ آموزش مثبت اندیشی، برنامه روانشناسی مثبت اندیشیِ کاربردی در مقطع فوقلیسانس، یا MAPP است که چند سالی است در دانشگاهِ پنسیلوانیا تدریس میشود.)
در نوابر 2008، وقتی ژنرال جورج دبلیو کیسی، رئیسِ ستاد ارتش آمریکا و فرمانده سابق نیروهای چند ملیتی در عراق، از من پرسید روانشناسی مثبت نگر چه راهکاری برای مشکلاتِ سربازان دارد، جوابِ سادهای به او دادم: نحوه واکنش انسانها به ناملایماتِ شدید از روندی متداول پیروی میکند. در یکسو افرادی قرار دارند که دچارِ فروپاشی، اختلال اضطراب پس از سانحه، افسردگی و حتی خودکشی میشوند. در میانه این طیف افرادی قرار دارند که ابتدا با نشانههای افسردگی و اضطراب واکنش نشان میدهند، ولی مطابقِ معیارهای جسمی و روحی، در عرض حدودِ یک ماه، دوباره در حالتِ قبل از سانحه قرار میگیرند. این همان بهبودپذیری است. و در سوی دیگر، افرادی قرار دارند که رشد پس از سانحه را در آنها میبینیم. آنها نیز ابتدا دچارِ افسردگی و اضطراب میشوند و اغلب اختلالِ اضطراب پس از سانحه را کامل تجربه میکنند، اما در مدت زمانِ تقریبی یک سال، حالشان بهتر از قبل از سانحه میشود. اینها مصداقِ همان سخنِ فردریک نیچهاند که « آنچه تو را نکشد، قویترت میکند».
به ژنرال کیسی گفتم ارتش میتواند افرادش را با آموزشِ مهارتهای روانشناختی به سمتِ رشد حرکت دهد تا از فروپاشیِ روانی متداول بعد از شکست جلوگیری کند. او به ارتش دستور داد تواناییِ بهبودپذیری نظامیان را بسنجد و روانشناسی مثبت نگر را آموزش دهد تا نیرویی با آمادگی روحی و جسمیِ فراوان پرورش دهد. این طرحِ 145 میلیون دلاری که با نظارتِ سرتیپ روندا کورنام اداره میشود و امروزه آمادگیِ جامع سربازان(CSF) نام گرفته است، سه بخش دارد: آزمونِ سنجش آمادگیِ روانی، دروس رشدِ شخصی که پس از این آزمون ارائه میشود و آزمون اصلیِ بهبودپذیری برای مربیانِ ارتش. این دورهها بر اساسِ PERMA طراحی و اجرا میشود: سرواژه احساسِ مثبت، مشارکت، روابط، معنا و موفقیت در انگلیسی که عناصر سازنده بهبودپذیری و رشد هستند.
آزمونِ میزان آمادگیِ روانی
گروهی تحتِ هدایت کریستوفر پیترسون، استاد دانشگاه میشیگان، طراحِ ارزیابیِ نقاط قوتِ شخصی در برنامه ارزشها در مرحله اجرا، آزمونی به نامِ ابزار ارزیابی جهانی(GAT) طراحی کردند. این آزمون در واقع، پرسشنامهای 20 دقیقهای است که به جای نقاط ضعف، بر نقاط قوت تمرکز دارد و برای اندازهگیری 4 ویژگی طراحیشده است: آمادگی عاطفی، خانوادگی، اجتماعی و روحی. هر 4 گزینه از عوامل کاهش افسردگی و اضطراب به حساب میآیند. طبقِ تحقیقات انجام شده، این عوامل از کلیدهای دستیابی به PERMA تلقی میشوند.
اگرچه نمراتِ فردی محرمانه است، نتایجِ ابزار ارزیابیِ جهانی به امتحان گیرندگان امکان میدهد دروس پایه یا پیشرفته مناسبی را برای ایجاد قابلیتِ بهبودپذیری در افراد انتخاب کنند. این ابزار همچنین از واژگان رایجی برای توصیفِ داراییهای ذهنیِ سربازان استفاده میکند. دادههای این آزمون امکانِ سنجشِ آمادگیِ روحی را هم در واحدهای خاص و هم در کلِ سازمان برای ارتش فراهم میسازد و نقاط مثبت و منفی را برجسته میکند. تا این لحظه، بیش از 900هزار نظامی در این آزمون شرکت کردهاند. ارتشِ آمریکا مشخصاتِ روانی نیروهایش را با نتایج عملی و پزشکی در طول زمان مقایسه میکند. پایگاه داده به دست آمده به ما امکان میدهد به چنین پرسشهایی پاسخ دهیم: چه نقاط قوطى از فرد در برابر اختلال اضطراب پس از سانحه، افسردگی و خودکشی محافظت میکند؟ آیا احساسِ قدرتمند معنوی منجر به عملکردِ بهترِ فرد میشود؟ آیا کسانی که در زمینه احساساتِ مثبت، نمرات و عملکرد بهتری دارند، با سرعتِ بیشتری ارتقا مییابند؟ آیا خوشبینی از رهبر به نیروهای تحتِ امرش سرایت مییابد؟
Establishing the ability to improve
Part 1
Published in April 2011
Published in Clydebank Media
ترجمه و تدوین از وبسایت شخصی دکتر سعید سعیدیپور
انتشار مطالب فقط با ذکر منبع این وبسایت مجاز است