انگیزش پرسنل مشکل‌ساز _ قسمت دوم

 

 


انگیزش پرسنل مشکل‌ساز

قسمت دوم

نویسنده : نایجل نیکلسون

منتشر شده در مجله کسب‌و‌کار هاروارد


 

مرحله اول: خلق تصویر عظیم

 

نام در تلاش برای کمک به جک برای بهبود عملکرد وی می­‌باشد. اما با هر تذکر، جک که به صورت طبیعی خجالتی است، آرام‌­تر می­‌شود. در آخر تام بدون هیچ مراسمی به جک می‌­گوید که او باید سازمان را ترک کند. در روزهای آینده، بعد از گفتگو با همکار سابق جک مشخص شد که جفت والدین چک به تازگی بعد از مریضی طولانی و طاقت­‌فرسا فوت کرده­‌اند. که تا آن زمان، حتی خود تام نیز نمی‌­دانست که جک چه مسائلی را پست سر گذاشته است.

 

مورد جک بسیار بزرگ بود اما پدیده‌­ای را شرح می­‌دهد که در سازمان­‌ها بسیار رایج است. یکی از کارکنان با مشکلی مواجه می­‌شود، ارزیابی و مباحثه مدیریت شروع می­‌شود و بعد از سال­‌ها عملکرد بی‌حاصل، فرد اخراج می­‌شود. بعد از مدت کوتاهی، تیم مدیریتی متوجه علت عملکرد ضعیف فرد از همکار سابق وی می‌­شوند. مدیر هیچ‌وقت به علت غرور و یا احتیاط طبیعی کارمند یا عدم علاقه فردی و عدم اعتماد کارمند، متوجه علت اصلی قضیه نشده است.

 

بنابراین مرحله اول سعی مدیر برای درک این است که مشکل از کجا ناشی می‌­شود؟ محرک­‌های این فرد کدامند؟ موانع این محرک­‌ها کدامند؟ در صورت رفع موانع چه اتفاقی می‌­تواند بیفتد؟ اما جواب به این سؤالات کافی نیستند. دو معیار دیگری که در این سؤالات جای دارند عبارت‌اند از: شما به عنوان رئیس و بستری که در آن مشکل رخ داده است.

 

اکنون از کارکنان شروع می­‌کنیم. تام چگونه می‌­تواند از مسائلی که بر جک تأثیر می‌­گذارند آگاه شود؟ آنت تا چه حد کولین را درک می­‌کند؟ پائولو تا چه حد از جرج شناخت دارد؟ واضح است که این مدیران به اطلاعات بیشتری در این زمینه نیاز دارند. این اطلاعات می­‌تواند از همکاران محیط و رئیس پیشین این افراد به دست آید. شما به مکالمات غیررسمی زمان نهار و رخدادهای اجتماعی نیاز دارید تا نسبت به کارکنان خود بصیرت پیدا کنید. این که آن‌ها دنیا را از چه زاویه‌­ای می­‌نگرند؟ چگونه انتظارات و آرزوهای آنان به وسیله تجربه­‌های پیشین فرم می­‌گیرند؟ چه احساساتی، انتخاب­‌های آنان را اداره می­‌کند؟ چه عواملی این احساسات را خاموش می­‌کنند؟ شاید در نگاه اول جواب به این پرسش­‌ها سخت به نظر بیاید اما در کلاس­‌های اجرایی که من تدریس می‌­کردم متوجه شدم که افراد در صورت پرسش سؤالات درست، می­‌توانند در ۱۰ دقیقه مکالمه، جواب سؤالات زیر را از فرد مورد نظر خود دریافت کنند. البته غالباً این مکالمات را در مهمانی‌­های شام داریم و به ندرت در ساعات کاری. نتیجه این مکالمات شما را شگفت‌زده می­‌کند. آزمون این موارد می‌­تواند شامل این باشد که از کارکنان مشکل‌دار بخواهیم خود را توصیف کنند. جملاتی که کارکنان برای توصیف خود استفاده خواهند کرد بسیار متفاوت از چیزی خواهد بود که شما ممکن است استفاده کنید.

 

این مکالمات غیررسمی نقطه آغازین برای انگیزش کارکنان مشکل‌دار است. به عنوان مثال، آنت بعد از پرس‌وجو در محیط اطراف متوجه می­‌شود که در محیط بیرون محل کار کولین بنایی در حال ساختن است و هیچ مشکل در مورد انگیزش وجود ندارد.

 

در مرحله بعد شما باید به نقش خود در مشکلی که به دنبال رفع آن هستید، پی ببرید. مخصوصاً اینکه رئیس مستقیم کارکنان منبع احتمالی اصلی نارضایتی کارکنان و دلیل اصلی ترک شغل افراد می‌­باشد. در واقع شما می­‌توانید به‌طور غیر عمد دلیل اصلی بی‌انگیزگی کارکنان خود باشید. به چندین دلیل شما بدترین‌­ها را به جای بهترین­‌ها از فردی که به دنبال حل مشکل آن هستید، ادراک می­‌کنید. شما باید بر روی فرد مورد نظر تحقیقات روحی و روانی را انجام دهید و البته به منظور ترسیم تصویر از خودتان در ذهن کارمند این روند را نیز بر روی خودتان انجام دهید. فرد مشکل‌دار موردنظر شما ممکن است در مورد بیان درک شخصی­اش از شخصیت شما راحت به نظر نرسد، اما شما می­‌توانید با در کنار هم قرار دادن نظرات او تصویری از کلیت خود در نگاه کارکنان ترسیم کنید. حتی اگر این تصویر ناعادلانه به نظر بیاید به یاد داشته باشید که: اگر چیزی به عنوان حقیقت ادراک شود، دست آورد آن نیز حقیقت است.

 

دیگران نیز می­‌توانند در جمع‌آوری اطلاعات حائز اهمیت باشند. هنگامی‌که پائولو در مورد جرج نزدیکی از مدیران دیگر که دوست او به شمار می‌­آید صحبت می‌­کرد، از این عبارت استفاده کرد: «او جوری رفتار می‌­کند که گویی من او را شکنجه می­‌دهم.» جواب شگفت‌­انگیز آن مدیر این بود: «من مطمئنم که تو او را شکنجه نمی­‌کنی، اما با او به شدت برخورد می­‌کنی.»

 

چه چیزی می‌­تواند به شما بیاموزد که رابطه شما با فرد مشکل‌آفرین بیهوده است؟ چه زمانی شما باید روشی که در پیش‌گرفته‌اید را پایان دهید و وظیفه انگیزش کارکنان را به شخص دیگری واگذار نمایید؟ حتی ممکن است نحوه تعامل شما با فرد مورد نظرتان، به عنوان مثال طرز صحبت کردنتان، نکته انحراف شما باشد، چه نکاتی در سایر گزارش‌­های شما وجود دارد که در مورد این شخص غلط به نظر می‌­آید؟ لازم به توضیح نیست که برای بسیاری از مدیران مواجه با این رویکرد پالایشی دشوار به نظر می­‌آید.

 

در نهایت شما باید بستر را تحلیل کنید. آیا نکاتی در موقعیت فعلی وجود دارد که اشتباهاتی را در کارکنان یا حتی خود شما به وجود آورد؟ تصور آنت بر این بود که دلیل کاهش عملکرد کولین، افزایش مطالبات است که به دلیل بازسازی ساختار بر تیم متحمل شده است. اما آنت خود نیز تحت فشار بود. آیا شدت رفتار آزاردهنده کولین به علت استرس‌­های خود آنت، در نظر او تشدید می­‌شد؟ آیا واکنش‌­های آنت به کولین خود باعث تشدید استرس کولین می‌­شد و بدین ترتیب یک چرخه معیوب به وجود می‌­آید؟

 

از زمانی که شما روند حقیقت­‌یابی را شروع می­‌کنید، پی به این می­‌برید که شما داده­‌های کافی برای رفع مشکل را در اختیار ندارید. احتمالاً بی‌علاقگی شما دلیل عدم شناخت کارکنان مشکل‌­دار می­‌شود. علاوه بر این احتمالاً تصور نمی­‌کنید که رفتار خود شما می‌­تواند نسبتاً در این زمینه مقصر باشد. احتمالاً شما از مسیر خود خارج نشده‌­اید که به دنبال فاکتورهای محیطی باشید که می‌­تواند به نحوی دلیل نقایص کارکنان باشد. بسیار آسان است که به دیگران برچسب مشکل‌دار بزنیم تا دلیل اصلی آن را بیابیم و یا خود را در آن سهیم ببینیم.

 

اما اگر شما بتوانید از این تفکر سطحی دوری کنید می‌­توانید به عملکرد بهتر کارکنان خود کمک کنید و دوباره در مورد این که از کارکنان مشکل‌دار خود چه چیزی را می‌­خواهید طلب کنید، تفکر کنید.

 

 

مرحله دوم : اهداف خود را مجدداً چارچوب سازی کنید.

 

هانس قسمتی از یک کسب‌وکار واسطه‌­گری سوئیسی را راه­‌اندازی کرد. لوکا یکی از اعضای تیم ۱۲ نفره در آن شرکت است که با این که حساب مشتریان را پردازش می‌­کرد، تماس اندکی با مشتریان داشت. تیم لوکا به دو فرقه تقسیم می­‌شد که از نظر هانس نتیجه شایعه‌پراکنی و روابط او با منشی گروه بود. هانس هیچ علاقه‌­ای به لوکا که بسیار متفاوت از او بود، نداشت. لوکا از نظر فیزیکی با ابهت بود و از طبقه کارگر محسوب می­‌شد و همچنین بسیار ولخرج بود و اغلب اوقات مشکل مالی داشت. لوکا نیز به هانس احساس عدم همدلی می‌­کرد. اگر چه عملکرد لوکا در شغل خود بد نبود اما هانس بر این اعتقاد بود که اگر لوکا کمتر غیبت کند و رابطه بهتری با منشی داشته باشد، عایدی بیشتری می‌­تواند داشته باشد و این نکته را بارها به لوکا تذکر داده بود اما هیچ سودی نداشت و هانس در آستانه اخراج وی بود. اما با نظرات غیررسمی همکاران وی، هانس دریافت که قسمت اعظم آنان حتی با مشکلات که او به وجود آورده بود، خواهان عدم جدا شدن وی می­‌باشند، بنابراین هانس تصمیم گرفت که در مقابل لوکا و تقاضایی که در میان منشی‌­ها پیش آمده بود، بایستد و بازی­‌های سیاسی اداره را پایان دهد.

 

احتمالاً ناامیدی که هانس در ابتدا احساس می­‌کرد را دریافت کرده باشید: «من فرد منطقی هستم و تلاش می­کنم کارم را به بهترین وجه انجام دهم، که وقتی با فرد غیرمنطقی روبرو می­‌شوم که از پذیرش روش روشن حل مسئله امتناع می­‌ورزد. من به او گفته‌­ام که نیاز به انجام چه چیزی است، چرا او نمی­‌تواند آن را انجام دهد. «اگر شما با چنین وضعیتی روبرو شوید اولین چیزی که به آن فکر می­‌کنید این است که موضوع را رها کنید یا این که به وسیله کنار گذاشتن مسائل یا با اخراج کردن کارکنان. متأسفانه اخلاق‌مداری یا عدم تشخیص این که همه افراد مسائل را آن‌طور که شما می­‌بینند، نمی‌­بینند هم شانس شما را برای انگیزش کارکنان و هم انتخاب­‌های شما برای حل مسئله را محدود می­‌سازد. اگر مطلوبیت خود برای محاکمه کارکنان را کنار گذاشته و به دنبال راهی به سوی جلو باشید شما نتیجه بهتری می‌­گیرید و اگر از مسیرهای از پیش مشخص شده به جهت‌­های دیگری که ممکن است به نتایج بهتر منجر گردد تغییر مسیر دهید اثربخش خواهید بود. در این مثال هانس باور داشت که راه‌حل، تغییر رفتار لوکا می‌­باشد که به نظر، مرجع مشکلات تیم، عملکرد ضعيف لوكا است. اما اگر لوکا برای عملکرد ضعیف تیم مواخذه می­‌شد، چرا همکاران او علاقه به جدا شدن او ندارند؟ هانس تصمیم گرفت تا اطلاعات بیشتری در جهت تقویت و بهبود تصویر ذهن خود از مسئله گردآوری کند. او متوجه شد که کمبود تعامل با مشتریان در تیم ممکن است لوکا را از محرکی که او برای رضایت شغلی نیاز داشت محروم کرده باشد. شاید این دلیلی است که کل تیم پشتیبانی را در شرایط نامطلوبی محبوس کرده که پاسخ نامطلوبی بر مدل انگیزشی که برای تیم در نظر گرفته شده به بار می‌­آورد و هانس به پایه­‌های ایجاد تیم بی‌توجهی کرده است. با این رویکرد رفتار لوکا می­تواند به دلیل تأثیر این مسئله باشد و نه علت ایجاد مشکل. هانس شروع به بررسی این موضوع کرد که چه چیزی می‌­تواند محرکی برای لوکا باشد. او تصور می‌­کرد که گرایش ذاتی لوکا به سمت شایعات سازمانی، سیاسی، کاری و اداری می‌­تواند به سمت تلاش مثبت اجتماعی در جهت استحکام سازه­‌های تیم کانالیزه گردد. لوکا نیازمند این است که با منشی پل ارتباطی خود را بازسازی نماید اما نه با دخالت مستقیم هانس، بلکه یک چالش‌انگیزشی واقعی می‌­تواند به لوکا برای ایجاد یک محیط اداری مطلوب کمک کند. به صورت واضح‌­تر، چارچوب دهی مجدد اهداف شما بدین شکل منجر به توافق نمی­‌گردد، بلکه شما بعضاً نیاز به ایجاد اهداف در دسترس­تر و قابل درک­‌تر برای کارکنان مشکل‌­دار خود دارید. اهدافی که کارکنان برای رسیدن به آن تلاش کنند و قابلیت رسیدن به آن را داشته باشند. اما خواست شما در رسیدن به اهداف به صورت منعطف­‌تر به عنوان جایگزین جاه‌­طلبانه­‌ای عمل می‌­کند که گاهی از آن غافل می­‌شویم. در نهایت شما آنچه را که دقیقاً از کارکنان خواسته‌­اید ممکن است به دست نیاورید، اما در نهایت به‌طور قطع بیشتر از آنچه در گذشته داشته‌­اید، به دست می­‌آورید.

 

قرار دادن نتایج محتمل کنار یکدیگر یک الزام بسیار مهم در برنامه‌­ریزی مواجه‌ی رسمی کارکنان در جهت حل مسائل است. در ذهن داشته باشید که این برنامه با رسمی راه‌حل­‌هایی از غیر متحمل‌­ترین منابع (کارکنان) نیز قابل ارتقاء است. اما به صورت هم‌زمان در نظر داشته باشید که این موضوع نباید با فرض هر آنچه که پیش آید جلو رود، بلکه شما باید در مورد محدوده مورد نظرتان شفاف عمل کنید. این رویکرد که اگر راه‌حلی برای مشکلی نیایید منجر به ایجاد تصمیمی قطعی می­‌گردد، می­تواند اخراج کارکنان باشد.

 

 


Motivating Problematic Personnel

Part 2

Author : Nigel Nicholson

Published in Harvard Bussiness Journal

 

ترجمه و تدوین از وبسایت شخصی دکتر سعید سعیدی‌پور

انتشار مطالب فقط با ذکر منبع این وبسایت مجاز است

۰
از ۵
۰ مشارکت کننده

دسته بندی ها

نوشته های اخیر

دیدگاه‌ها