انگیزش پرسنل مشکل‌ساز _ قسمت یکم

 

 


انگیزش پرسنل مشکل‌ساز

قسمت یکم

نویسنده : نایجل نیکلسون

منتشر شده در مجله کسب‌و‌کار هاروارد


 

همگان می­‌دانند که مدیران خوب به وسیله­‌ی چشم­‌انداز خود، ابراز عشق و استدلال منطقی خود در دیگران ایجاد انگیزش می­‌کنند. به افراد انگیزه­‌های مناسب بدهید؛ آن‌ها با اشتیاق در مسیر درست حرکت می‌­کنند.

 

این یک تصویر عالی می­‌باشد که در کتاب­‌های مربوط به رهبری ترویج یافته است. اما در واقع این تصویرسازی مشکل بزرگی دارد. مانند استراتژی که با تعداد کمی از کارکنان و تعداد کمتری از مدیران مشغول به کار است. چرا؟ به علت اینکه تعداد کمی از مدیران اجرایی فقط با صف‌آرایی سربازان ارضاء می­‌شوند. بیشترین مشوق مدیران برای تبدیل شدن به نلسون ماندلا یا وینستون چرچیل این است که به چیزی بیشتر از احساس گناه یا نارسایی آغشته شوند. در واقع تمامی مدارک موجود می‌­دهند که مشوق­‌های خارجی مانند مذاکرات، مقدار زیادی پول نقد و حتی تهدید به عواقب ناخوشایند تأثیر محدودی دارند. افرادی که به این انگیزاننده­‌ها پاسخ می­‌دهند در حال حاضر انگیزه کافی دارند. در واقع افراد دیگری هستند که مشکل‌دارند و همان‌طور که همه مدیران از تجربیات دردناک خودآموخته‌اند، هنگام مدیریت کردن افراد، قانون 20 - ۸۰ صدق می­‌کند: کارکنان متمرد بیشترین مقدار زمان و انرژی یک نفر را اشغال می­‌کنند.

 

پس چگونه این افراد را برای پذیرش رهبری خود متقاعد می­‌کنید؟ چگونه به آن‌ها انرژی می­‌دهید و چگونه آن‌ها را متعهد می­‌کنید که نه تنها از طرح­‌های شما حمایت کنند بلکه آن‌ها را نیز اجرا کنند؟ بعد از سی سال مطالعه در زمینه کسب‌وکار سازمان‌­ها و توصیه به مدیران اجرایی؛ به این نتیجه رسیدم که این سؤالات دقیقاً از اشتباه­‌ترین پرسش‌­ها می‌­باشند. به این علت که شما نمی‌­توانید به این دسته از افراد مشکل‌آفرین انگیزه بدهید، بلکه فقط خود آن‌ها می‌­توانند این کار را انجام دهند. وظیفه شما فراهم آوردن محیطی است که در آن انگیزه غریزی آن‌ها (تعهدی که به صورت طبیعی همه افراد دارند) آزاد شود و به سمت اهداف قابل دستیابی رهیابی شود. این رهیافت به مجموعه ذهنی مدیریتی كاملاً متفاوتی نیاز دارد. دستیابی به این تغییر در چشم­‌انداز می‌­تواند آسان باشد. اما این بهترین امید برای بالا بردن کارایی کارکنان مشکل‌­زای شماست. اما اگر شما موفق شوید؛ دیگر وظیفه شما ترغیب آن‌ها نمی‌­باشد. در واقع سدهای روبروی شما را برمی‌دارد و سبک مدیریتی انحصاری محتمل شما را فراهم می‌­آورد.

 

 

یک مشکل آشنا

 

به دو موقعیت که برای هر مدیری ممکن است اتفاق بیفتد نگاهی می­‌اندازیم. ابتدا مشکلی که برای آنت (اگرچه نمونه‌­های موردی در این مقاله حقیقی هستند اما اسامی و جزئیات آن‌ها تغییر پیدا کرده است) پیش آمده است را در نظر بگیرید. او یک طراح ارشد در یک شرکت طراحی گرافیکی و چاپ بزرگ می­‌باشد که در قبال یکی از اعضای تیم پروژه به نام کولین دارای مسئولیت‌­هایی است. کولین در اکثر مواقع تک‌رو می‌­باشد اما به هر حال پیشینه کاری خوبی دارد. اما اعضای تیم احساس ناخوشایندی دارند چون به دلیل کاهش هزینه‌­ها، سازمان در حال تغییر ساختار خود می­‌باشد و رفتار کولین در این میان به نظر آنت و دیو، مدیر پروژه و رئیس کولین مشکل‌­زا شده است. کولین از کار طفره می‌­رود و هنگامی‌که وظیفه خود را انجام می­‌دهد به رئیس خود گزارش نمی‌­دهد. در نظر آنت رفتار کولین، تنها منعکس‌کننده بی‌احترامی ذاتی او در قبال قوانین و رویه­‌ها نمی­‌باشد بلکه بی‌میلی او برای انجام وظیفه‌­های بیشتر را نشان می­‌دهد. بعد از مباحثه با دیو، آنت تصمیم می­‌گیرد که به علت رابطه بهتر خود با کولین، شخصاً با کولین به صحبت بنشیند.

 

استراتژی آنت انگیزش کولین به وسیله جذب احساس مسئولیت او به سمت تیم خود می‌­باشد. هنگامی‌که آنت با او ملاقات کرد و سعی در قبولاندن دلایل خود به کولین کرد، وی خواسته آنت را قبول کرد اما آنت احساس نکرد که این گفتگو تأثیری در او داشته است. از نظر او، کولین در منطقه آسایش بود، او از سایر اعضای تیم حمایت می­‌کند، حتی در حل مشکلاتشان به آن‌ها کمک می­‌کند اما او مسئولیت­‌های خویش را به درستی اتمام نمی‌­کند. آنت گمان می‌­کند شاید کولین با ساختار جدید عدم تناسب داشته باشد و مجبور به ترک سازمان شود. شاید او باید در ارزیابی سالانه به کولین هشدار رسمی بدهد و شاید باید او را در راستای تنزل مقام در شغلی پایین­‌تر قرار دهد.

 

اکنون مورد دیگری را بررسی می‌­کنیم. پائولو به عنوان مدیرکل یک شرکت توسعه اموال در اروپای شرقی کار می­‌کند. جورج به عنوان یک حسابدار خبره با مدرک MBA، یک گزارش زنده به حساب می­‌آید که شغلش فروش نقشه زمین­‌ها و توسعه استراتژی­‌هایی همسو با سازمان محلی است. جرج در این شغل نسبتاً تازه‌کار است و قبلاً در دفتری مشغول به کار بود که وظیفه‌­اش بررسی حساب‌­های مشتریان بود. اگر چه جورج با انگیزه می‌­باشد اما عملکرد او پایین­‌تر از حد انتظار است و نشانه‌­ای از پیشرفت دیده نمی­‌شود. جورج تا به الآن فقط توانسته یک قطعه زمین کوچک بفروشد. در معامله با طرف مقابل، جرج پرحرف به‌گونه‌ای عمل می­کند که گویا خوش‌خلقی او تنها نیاز او برای تمام کردن معامله است و این رفتار او برای انجام دادن معامله نتیجه‌­ی پرهزینه‌­ای داشت.

 

به همین دلیل پائولو، ملاقات­‌های متعددی با جورج در جهت تغییر روش خود ترتیب می‌­دهد. جورج با لبخند و بهانه‌­های باورپذیر و ایجاد تعهدی در پائولو که وضعیت تغییر پیدا می­کند، پاسخ می­‌دهد. اما در عمل هیچ اتفاقی نمی‌­افتد. در آخرین تحلیل پائولو به این باور می‌­رسد که جورج تنبل و بی‌ثبات است. علی‌رغم قول خودش او نمی­‌تواند با روش مباحثه جدید انطباق پیدا کند و به روشنی آمادگی انجام تحقیقات مورد نیاز برای ارزیابی معاملات را ندارد. پائولو با عصبانیت تصمیم می­‌گیرد با او اتمام حجت کند: «یا در کارت پیشرفت کن یا از سازمان بیرون برو.» اما اخراج جورج گزینه پرهزینه­‌ای می­‌تواند باشد. افرادی با این پیشینه و مهارت‌­ها در این قسمت از جهان به سختی پیدا می­‌شوند.

 

پائولو حتی از ملاقات اول نیز می­‌توانست نتیجه شکست را احساس کند اما همچنان سعی کرد تا از جورج مطمئن شود. اما آیا او می­‌تواند در نهایت جرج را در شرایطی ببیند که تغییر را قبول کرده و عملکرد خود را بهبود بخشیده؟ همچنین آنت نیز شرایط مشابهی دارد اگر او فقط می­‌توانست کولین را برای بهبود رفتار خود متقاعد کند، می‌­توانست او را به عنوان یک عضو با ارزش تیم تلقی کند. اما در اینجا منطق قابل‌قبول آنت اهمیت ندارد، آیا او می‌­تواند کولین را برای تغییر منش متقاعد کند؟

 

 

اشتباهات مدیران

 

این دو مورد صفاتی را در میان می­‌گذارد که معمولاً هر مدیری را برای ترغیب انگیزه کارکنان مشکل‌­دار اذیت می‌­کند. مثلاً پائولو و آنت هر دو بر این اعتقاد بودند که با یک فرمول حاضر و آماده می­‌توانند مسیر کولین و جورج را تغییر دهند. هر دو مدیر تصور می­‌کنند که اگر من این فرد را مجبور به شنیدن صحبت­‌هایم بکنم، او متوجه استدلال من می­‌شود. این رهیافت که به «بگو و بفروش» شباهت دارد، بر پایه اشتباه عمیقی که همه مرتکب آن می‌­شویم قرار دارد: «همه افراد باید روند فکری مانند ما را داشته باشند و در نتیجه باید استدلال صحبت­‌های ما را بپذیرند.»

 

اما هر کدام از ما چارچوب محرک انگیزشی مخصوص به خود را داریم و در ادامه، ایده‌­های متفاوتی در مورد اینکه چه چیزی منطقی است؛ داریم. این ادراک اشتباه، مشکل دیگری را در جهت انگیزش کارکنان برای مدیران به دنبال دارد. بازی بیهوده و ممتدی که مدیر مکرراً سعی دارد انگیزه را به کارکنان مشکل‌­دار تزریق کند و کارمند نیز از تلاش مدیر پرهیز می­‌کند و یا از آن طفره می‌­رود. به طفره رفتن کولین فکر کنید. به جورج و قول بی‌ثمر جورج فکر کنید. تمامی مدیران با جمله «مطمئناً رئیس» آشنایی دارند که با یک نتیجه مشخص پایان می‌­یابد، اما در نهایت همچنان مشکل قدیمی بر جای می­‌ماند و فرد هیچ تغییری نمی­‌کند.

در واقع این خروجی نه‌چندان رضایت‌بخش نباید مدیران را شگفت‌زده کند. در تلاش برای تبدیل کولین و جرج به شخصیتی دیگر، مدیران هدفی غیرقابل ممکن را برای خود مشخص کرده بودند. یک قانون اساسی مدیریت این است که شما نمی­‌توانید شخصیت دیگران را تغییر دهید. حتی در اکثر مواقع نمی­‌توانید حرکات آن‌ها را کنترل کنید. تغییر یا از درون شروع می­‌شود یا هیچ‌وقت اتفاق نمی­‌افتد.

 

 

رهیافتی جدید به انگیزش

 

پس اگر آنت و جورج مشکلات خود را در مسیر اشتباهی رهیابی کردند، به راستی مسیر درست کدام است؟ من یک روش نسبتاً آسانی که عملکرد آن را دیده­ام پیشنهاد می­کنم، این روش شامل جابه­جایی مسئولیت­ها در راستای انگیزش، از فاعل به فعل، از رئیس به سمت مرئوس است. البته به‌طور قاطع این روش شامل تغییر در دیدگاه است. دید مدیر به کارکنان نباید به عنوان مشکلی که نیازمند رفع شدن است، باشد، بلکه باید به آن به دید فردی نگاه کرد که باید درک شود. این روش بر پایه چندی از اصول بنا شده است:

 

همه افراد دارای انرژی انگیزشی هستند. اگر چه بسیاری از کارکنان مشکل‌دار، عدم وجود محرک و تعهد لازم را در شغل نشان می‌­دهند؛ صفات انگیزشی غالباً وجود دارند و در نواحی دیگر زندگی یافت می­‌شوند. به‌طور قطع تمامی افراد اشتیاقی که برای شغل خود احساس می­‌کنند به اندازه اشتیاق سرگرمی­‌ها و جاذبه­‌های بیرون نیست. اما اشتباه این است که افراد مشکل‌دار را به عنوان افراد بی‌انگیزه به حساب بیاوریم. قسمت اعظمی از کارکنان این توانایی را دارند که به صورتی مجذوب شغل خود شوند که برای اهداف مدیریتی سودمند باشند.

 

این انرژی معمولاً در محیط کار مسدود می­‌شود. موارد مختلفی می­‌تواند انگیزش طبیعی افراد را مسدود کند. به عنوان مثال، موانع می­‌توانند به دلیل استرس‌­های خانه یا تجمیع به صورت افزایشی در طی سالیان، به‌طور ناگهانی ظاهر شوند؛ که نتیجه آن ناامیدی و عمل نکردن به پیمان‌­ها است. اثر آن به صورت تغییر انرژی مثبت فرد به سوی رفتار و منش منفی و به بیان ساده­‌تر انحراف به سوی فعالیت­‌های بیهوده است. یکی از بیش‌ترین موانع هنگامی رخ می‌­دهد که کارکنان احساس کنند که رئیسشان واقعاً به آن‌ها اهمیت نمی­‌دهد. به این دلیل، افراد مشکل‌دار معمولاً به مدیر خود علاقه ندارند و احتمالاً این احساس متقابل است. بنابراین گفتگوهای معمول در مورد عملکرد غیر صادقانه و ریاکارانه جهت‌­دهی می‌­شود.

 

رفع موانع به همکاری کارکنان نیازمند است. برای انگیزش کارکنان به سمت دستیابی به اهدافتان، باید رهیافتی مانند جودو را انتخاب نمایید. جایگاه انرژی فرد را پیدا کنید و به وسیله نفوذ در آن به اهدافتان پایان دهید. به جای ارائه راهکار به زور مشاجره به فرد، راهکارها را از خود او بیرون بکشید. توجه فرد را به کوچک‌­ترین موارد جلب کنید. او به‌طور دلخواه سعی در ارتقاء آن جزئیات برای رفع موانع انگیزشی خود می‌­کند. برای رسیدن به این منظور شما دوباره باید به این فکر کنید که چه چیزی به کارکنان شما انگیزه لازم را می‌­دهد؟ این رهیافت فارغ از مهارت­‌ها و توانایی­‌های کارکنان شما، به شما کمک می‌­کند تا بهترین عملکرد و خروجی را از آنان داشته باشید.

 

اکنون به ایرادات احتمالی این رهیافت نیز نگاهی می‌­اندازیم. ممکن است این روش به نظر شما آسان بیاید یا به نظرتان شما به حدی مشغله کاری دارید که تمایلی برای انگیزش افرادی که با برنامه شما همکاری نمی‌­کنند ندارید.

 

ابتدا باید در نظر بگیرد که تا هنگامی‌که این روش بر همدلی استوار است، نمی­توان آن را آسان در نظر گرفت. این روش نیازمند این است که مدیر، مسئولیت موقعیت را قبول کرده و درصدد حل آن باشد. در واقع روش معمولی، روشی است که هم‌اکنون آن را در پیش‌گرفته‌اید: نادیده گرفتن کارکنان مشکل‌دار به صورت مکرر و تلاش ناموفق برای متقاعد کردن کارکنان در جهت پیشرفت. اگرچه در حالت شدید ممکن است به اخراج آن‌ها منجر شود که خود شکست به حساب می‌­آید.

 

در ادامه شما باید در نظر بگیرید که این روش به سرمایه‌گذاری زمان احتیاج دارد. اما این سرمایه‌گذاری سریع­‌ترین روش برای رسیدن به هدف می‌­باشد.

 

باید در نظر بگیرید که این روش برای کشف یک راه‌حل قطعی طراحی شده است. تا زمانی که یک روش به شما کمک می­‌کند تا از دام­‌های احتمالی دوری کنید، شما نمی‌­توانید بر تمامی افراد مشکل‌­دار در جهت انگیزش آن‌ها تأثیر بگذارید و حتی اگر رفتار یکی از کارکنان تغییر پیدا کند، شما دقیقاً به خواسته خودتان نمی­رسید. اما این روش سه مرحله­‌ای که پیشنهاد می­‌شود می­‌تواند به طفره رفتن، تجديد اشتباهات و عهدشکنی خاتمه دهد. همچنین می­‌تواند گزینه‌­هایی پیش روی شما بگذارد که شما تا به الآن در نظر نگرفته­‌اید و در آخر می‌­تواند اهمیت حقیقت را برای شما آشکار سازد، زمانی که شما و کارکنانتان به همراه یکدیگر می­‌توانید مسیر دستیابی به هدف را نظاره کنید.

 

 


Motivating Problematic Personnel

Part 1

Author : Nigel Nicholson

Published in Harvard Bussiness Journal

 

ترجمه و تدوین از وبسایت شخصی دکتر سعید سعیدی‌پور

انتشار مطالب فقط با ذکر منبع این وبسایت مجاز است

۰
از ۵
۰ مشارکت کننده

دسته بندی ها

نوشته های اخیر

دیدگاه‌ها