انگیزش کارکنان یا حرکت دادن کوه‌ها _ قسمت یکم

 

 


انگیزش کارکنان یا حرکت دادن کوه‌ها  

قسمت یکم

تاریخ انتشار: نوامبر 2013

منتشر شده در مجله کسب‌و‌کار هاروارد


 

هیچ ترفندی خاصی برای انگیزش دیگران وجود ندارد. بلکه در واقع انگیزش مستلزم یک فهم درست و به دور از هرگونه تعصب از شرایط موجود، بینشی عمیق از امیال و تخیلات طبیعت انسان در بعد فردی و همچنین در سطح گروهی، شناخت انتظارات و اهداف منطقی و بجا و ایجاد یک توازن بین محرک­‌های ملموس و محرک‌­های درک نکردنی می­‌باشد. به عبارت دیگر این نیازمند تفکر عمیق و تلاش مضاعف می­‌باشد و زمانی که یک سازمان در شرایط سخت و بحرانی می­‌باشد، مشکلات و چالش‌­ها نیز دو چندان می­‌شود. همان‌طور که مدیران سعی می­‌کنند کارمندان خود را تشویق و ترغیب کنند، با سؤالات زیادی دست به گریبان هستند که بسیار پیچیده هستند. به عنوان مثال: شما چطور افراد و یا گروه­‌ها را در زمینه­‌های مختلف تشویق می­‌کنید؟ شما چطور می‌­توانید بر اخلاق فردی یک شخص تأثیر بگذارید؟ چطور به کارمندان کمک می‌­کنید که در شرایط مختلف نسبت به کار خود مسئول و البته راضی و علاقه­‌مند باشند؟ برای یافتن پاسخ به چنین سؤالاتی، ما از ٩ مدیر تجاری، یک معلم دبیرستان، یک اکتشاف‌­گر اعماق دریا و یک قهرمان مسابقه سورتمه‌­رانی درخواست کردیم که چگونگی تشویق کردن یک شخص، یک تیم و یا یک سازمان را در شرایط بحرانی توضیح دهند. در اینجا جواب سؤالات را بررسی می­‌کنیم.

 

«شما چطور افراد و یا گروه­‌ها را در زمینه‌­های مختلف تشویق می­‌کنید؟ شما چطور می­‌توانید بر اخلاق فردی یک شخص تأثیر بگذارید؟ چطور به کارمندان کمک می­‌کنید که در شرایط مختلف نسبت به کار خود مسئول و البته راضی و علاقه­‌مند باشند؟»

 

کارلی فیورینا رئیس هیئت‌مدیره Hewlett-Packar در Palo Alton کالیفرنیا این‌طور پاسخ داد:

 

بزرگ‌ترین چالشی که من برای تشویق کردن کارمندان خود داشتم هنگامی بود که قرار بود HP دوباره اختراع شود به نحوی که باعث پیشرفت شرکت شود. در این شرایط من اول باید به همکارانم کمک می­‌کردم که واقع‌نگر باشند و واقعیت را بپذیرند، سپس آرزوها و خواسته­‌های خود را در نظر بگیرند و سپس با برنامه­‌ریزی هدفمند و آگاهی از واقعیت به سوی آرزوها و خواسته­‌های خود حرکت کنند.

 

بيانات صادقانه همیشه سخت و انعطاف‌ناپذیر هستند. من اولین جلسه خود با 700 نفر از مدیران ارشد را به یاد می­‌آورم، در آنجا ما چنین دیدگاهی نسبت به مشتریان خود، موقعیت رقابتی خود و عملکرد خود داشتیم. شما هرگز نمی­‌توانید که طبق نظر و برآورد خود به دیگران القا کنید که چه چیزی غلط است و آن‌ها در اشتباه‌اند و آن‌ها را تشویق و ترغیب کنند که تغییر کنند، بلکه شما مجبور هستید که به آن‌ها راه درست را نشان دهید. بنابراین بر روی یک تخته وایت برد، نظرات و انتقادات این مدیران در طی دو سال گذشته برای بهبود عملکرد شرکت را نوشتم. این نظرات شامل این بود که HP بسیار کند و نامطمئن بود. همچنین مواردی که مشتریان در مورد مثبت و منفی عملکرد ما بیان کرده بودند را نیز یادداشت کردم. هنگامی که مدیران با حقایق غیرقابل انکاری که خودشان درباره مدیریت خودشان گفتند و همچنین نظراتی که مشتریان درباره ما ابراز داشتند، روبرو شدند در نهایت واقعیت را پذیرفتند. هنگامی که واقعیت پذیرفته شد، مردم نیاز دارند که اهداف بلندی برای خود در نظر بگیرند. برای از بین بردن فاصله بین حقیقت و اهداف افراد، شما باید راه‌حل‌هایی امکان‌پذیر و گام‌به‌گام طراحی کنید. در پروسه ایجاد تغییر و پیشرفت، شما باید به دیگران یادآوری کنید که چه اندازه از هدف و مقصود خود فاصله دارند و چه اندازه به مقصود و هدف خود نزدیک‌اند. آن همان زمانی است که شما جرقه­‌های امید و اشتیاق برای پیشرفت را در چشمان آن‌ها می‌­بینید. همه ابزار مورد نیاز خودارزیابی صادقانه، طراحی و ایجاد اهداف و حرکت به سوی آن‌ها طبق یک پروسه مداوم می‌­باشند و همچنین این­‌ها همان چیزهایی هستند که یک مدیریت را جالب می‌­کند.

 

کریستپ بانگلی یک مدیر بین­‌المللی طراحی و دیزاین در BMW در آلمان می‌­گوید:

 

اخیراً گروه طراحی من با یک چالش بزرگی مواجه شدند، به طوری که انگیزه و اشتیاق کل شرکت از بین رفته بود. موزه‌­ی هنری مدرن آلمان که Pinakothek der Moderne نام دارد و در سپتامبر تأسیس شد، از گروه طراحی BMW دعوت کرد که برای برنامه افتتاحیه این موزه تدارکانی بیندیشند. البته انجام هر گونه طراحی نیازمند زمان طولانی می­‌باشد و گروه طراحی ما در ماه ژوئن از این برنامه باخبر شدند. بنابراین من این پیشنهاد را نپذیرفتم، به دلیل اینکه گروه ما به شدت درگیر طراحی ماشین­‌ها بودند. مدیر ارتباطی ما از من خواهش کرد که در رأی خود تجدیدنظری کنم، بنابراین من رفتم و منطقه موزه را دیدم. ناگهان به شدت مشتاق شدم که کاری بزرگ انجام دهم. اما برای انجام این کار نیاز بود که اعضای گروه خود را درگیر این ایده بسیار هزینه‌­بر کنم، پروژه طراحی که سود و مزایایی در پی نداشت.

 

نظر من این بود که: آقایان، این یک فرصت فرهنگی برای طراحی جدیدترین و بزرگ‌ترین موزه در اروپا است که شاید یک بار در زندگی شما به وجود آید. خوشبختانه هنر یک محرک عالی است و انگیزه و اشتیاق برای همکاری در یک اثر ماندگار توصیف نشدنی است. آن‌ها پذیرفتند و ما شروع به کار کردیم. و کاری که ما شروع کردیم، ترکیبی از پشتکار و انگیزه همراه با دانش و علم مرتبط بود که باعث خلق اثری نادر و خارق­‌العاده شد. هشتاد روز بعد از پیشنهاد انجام پروژه، پنجاه روز بعد از اینکه اعضای گروه پروژه را پذیرفتند و ظرف مدت چهل روز برنامه‌­ریزی­‌های لازم انجام شد و سرانجام با نصب تدارکات عظیم ما این موزه به اسم «هنر طراحی خودرو» راه‌­اندازی شد. این یک اثر عظیم و پرهزینه در سایز 10 × 14 متر ارتفاع، شامل پنجاه تن سنگ مرمر کنگره‌­دار، شش صفحه ویدیویی، روشنایی دینامیک و چیزهای دیگر بود. هنگامی که یکی از اعضای گروه برای اولین بار این اثر را دید به من گفت: آقای بانگل شما باید به این اثر مفتخر باشید و من پاسخ دادم: نه، شما باید به این اثر مفتخر باشید.

 

معلم بین‌­المللی سال ۲۰۰۲ Chancey Veath در روستای Coachella در دبیرستان کالیفرنیا کار می­‌کند.

 

دانش‌­آموز من «جوزه» من را یاد قدرت همیشگی تشویق می­‌اندازد که به نظر من اشتیاق و تحریک باعث احترام متقابل شاگردانم و همکاری مداوم آن‌ها با هم می‌­شود. مانند بیشتر شاگردان من «جوزه» اهل یک خانواده روستایی و مهاجر Hispanic است. او در ترم دوم سال دوم تحصیلات تخصصی خود در کلاس تاریخ آمریکایی من ثبت‌نام کرد. او در نوشتن زبان انگلیسی و اسپانیایی مشکل داشت. او هرگاه کلمه «دعوا» را می‌­شنید، فکر می‌­کرد که حتماً باید در هر دعوایی شرکت کند و «دعوا» را یک رخداد اجتماعی می­‌پنداشت که هرگز نباید از دست داد. اولین قدم برای تشویق کردن «جوزه» این بود که از توانایی­‌های او تعریف و تمجید شود. اگرچه او در نوشتن مشکل داشت، در مورد مباحث مختلف بسیار جدی و متقاعد کننده صحبت می­‌کرد. هدف ما این بود که به او کمک کنیم که بتواند افکار و عقاید خود را روی کاغذ بیاورد. او عاشق موسیقی بود و اشعار رپر معروف Tupac Shakur او را برمی‌انگیخت بنابراین ما سعی کردیم که علاقه او در موسیقی رپ را با مباحث حقوق اجتماعی آمریکایی ادغام کنیم. گاه که بیتی از آن موسیقی در درس تاریخ دیده می‌­شد، سراپا گوش می­‌شد، به «جوزه» هر فرصتی داده می­‌شد تا در مقابل هم­کلاسی­‌های خود خودی نشان دهد. یک روز در یکی از امتحان­‌های کلاسی، از دانش‌آموزان خواستم که یکی از شاخه­‌های دولت در مشروطیت را توضیح دهند، سؤال من این بود: اسم شخصی که درباره جداسازی قانون­‌ها متنی نوشته بود چه بود؟ من از او خواستم که پاسخ دهد و او این‌گونه پاسخ داد: این به بدین معناست که اعضای کنگره، قاضیان و رئیس‌جمهور نباید از یکدیگر قدرتمندتر باشند به این دلیل که اگر یکی از این شاخه­‌ها قدرتمندتر شوند، آن عضو ممکن است به یک دیکتاتور تبدیل شود. من امتحان را در همین‌جا متوقف کردم و به کلاس گفتم: «جوزه» پاسخ شما کاملاً درست بود و این نشان می‌­دهد که شما آن نکته کلیدی که من آرزو دارم همه­‌ی آمریکایی­‌ها بفهمند را فهمیده­‌ای. همه دانش‌آموزان کلاس بلند شدند و او را تشویق کردند. آن‌ها فهمیده بودند که او چگونه شایسته این تشویش شده است.

 

 

L.M. Baker رئیسWachovia  در شمال كاليفرنيا

به ارزش‌­های خود مصمم باشید

 

بیشتر مردم فکر می­‌کنند که تشویق کردن مردم به این معناست که دیگران را مجبور کنید که همان کاری انجام دهند که شما می­‌خواهید. اما من نتیجه گرفتم که راز تشویق کردن دیگران در واقع این است که آن‌ها را وادار کنیم که به ارزش­‌های کوچک پایبند باشند، ارزش­‌هایی مانند صداقت، عدالت و بخشش. یکی از بزرگ‌ترین چالش‌­های من این بود که خودم را تشویق کنم که وارد حرفه تجارت شوم. من همیشه فکر می­کردم که باید یک شاعر شوم. در کالج زبان انگلیسی تحصیل کردم اما سپس خودم را در ویتنام یافتم. زمانی که از کارخانه مارین کورپس بیرون آمدم تنها چیزی که بلد بودم انجام دهم نوشتن شعر و انجام کشتی رزمی بود. بنابراین به این نتیجه رسیدم که برای گذران زندگی و امرارمعاش مجبورم که وارد مدرسه بیزینس شوم. در آن موقع ۳۵ سال سن داشتم و من و همسرم از شرایط فعلی تجارت و کسب‌وکار ناراضی بودیم. هنگامی که اولین شغلم به عنوان یک کارآموز مدیریت را آغاز کردم، ما مطمئن بودیم که در این حرفه تجارت می­‌توانم بسیار تلاش کنم، اما اگر هر کدام از ما این‌طور فکر می­‌کردیم که تجارت ارزش­‌های ما را به خطر می­‌اندازد، آن را رها می‌­کردم. بنابراین من تصمیم گرفتم که در یک بانک تجاری مشغول به کار شوم. تمام سال­‌های بعد از آن من همواره خرسند هستم که بگویم یک بار از من درخواست نشد که استانداردها و ارزش‌­های خود را به خطر بیندازم. این همان چیزی است که همواره من را مشتاق نگه داشت و البته باعث شد که دیگران را نیز مشتاق و علاقه‌مند کنم.

 

 

Robert A. Eckert رئیس  Mattel El Segundoدر کالیفرنیا

 

هیچ کسی نمی‌­تواند به شما کمکی کند اگر کسی اطلاع نداشته باشد که وضعیت سازمان به چه صورت است، انتظارات شما از آنان چیست و اهداف آینده سازمان چه می‌­باشد و البته صحبت کردن کوتاه و مختصر اصلاً کافی نیست. شما باید هر روز به شیوه­‌های متفاوت پیام­‌های هدایت، انگیزه و تشویق و آسایش را بارها و بارها تکرار کنید. هنگامی که من وارد Mattel شدم، شرکت در شرایط بحرانی قرار داشت. علاوه بر اختصاص زمان خاصی برای مشورت و رایزنی با مدیران ارشد، من ساعت­‌های طولانی را صرف توصیف اهداف آتی و راه­‌های رسیدن به اهداف برای کلیه کارکنان و سرمایه‌داران شرکت کردم. من بارها به جاهایی مختلف سفر می­‌کردم و با افراد گوناگون ملاقات می‌­کردم، اما همچنان بسیاری از اطلاعات را از طریق ایمیل دریافت می­‌کردم، اغلب از افراد برای بررسی مسائل دعوت می­‌کردم و خود شخصاً به بسیاری از پیغام­‌های کارکنان پاسخ می­‌دادم. امروز شرکت دوباره به شرایط نرمال خود بازگشته است اما من هنوز مدام در حال مشاوره و بررسی هستم (در آسانسور، در کافه‌تریا در خیابان، از طریق تلفن، در هواپیما و از طریق ایمیل). من به این نتیجه رسیدم که این ارتباطات مداوم و مصرانه تنها چیزی است که با اطمینان خاطر می­‌توانم برای همه سرمایه‌داران از جمله: کارکنان، سرمایه‌داران، مشتریان، رسانه و مدیران ارشد انجام دهم. وقتی کارکنان این همکاری و تلاش را می­‌بینند خود را عضوی از این تیم کاری می‌­پندارند، به یکدیگر احترام می‌­گذارند و این آن‌ها را تشویق می­‌کند که هر روز بر سرکار بیایند.

 

 

Susan Butcher برنده چهار دوره مسابقات سورتمه‌­رانی می‌­باشد.

اعتماد ایجاد کنید

 

وقتى من در مورد تشویق و ایجاد انگیزه صحبت می­‌کنم، در مورد افراد صحبت نمی‌­کنم. بلکه درباره این صحبت می­‌کنم که چگونه تیم سگ­‌های سورتمه­‌رانی و هر سگ را به طور جداگانه تشویق کنم. سگ‌­ها بسیار باهوشند و شما هرگز نمی‌­توانید آن‌ها را مجبور به کاری کنید که نمی­‌خواهند انجام دهند. اگر سگ‌­ها به شما اعتماد نکنند هرگز از شما پیروی نخواهند کرد. تجربه من در طول مسابقات سال ۱۹۸۳ مثال خوبی است. در آن مسابقات مسیر بسیار با کیفیت پایین نشانه‌گذاری شده بود و من جوان و تازه‌کار بودم. در نتیجه ما کاملاً گم شدیم. من مجبور بودم که تیم را بالای ۲۵ بار به جهات متفاوت بچرخانم تا مسیر را پیدا کنیم. در نهایت سگ‌­ها اعتماد خودشان را نسبت به من از دست دادند. آن‌ها اشتباهات کوچک را می‌­پذیرند اما اگر آن‌ها را بارها در یک مسیر اشتباه بفرستید، آن‌ها می‌­ایستند و دیگر حرکت نمی­‌کنند و این همان چیزی بود که آن روز اتفاق افتاد. با تلاش فراوان سرانجام آن‌ها را متقاعد کردم که به حرکت ادامه دهند. بارها من مجبور بودم که بیشتر از ۲۰ مایل جلوتر از آن‌ها حرکت کنم. در آن رقابت ما نهم شدیم. بعد از آن همه­‌ی مربیان با تجربه به من گفتند که هرگز قادر نخواهم بود که دوباره از این تیم استفاده کنم و سگ‌­ها هرگز اعتمادبه‌نفسشان را باز نخواهند یافت. آن‌ها فکر می­‌کردند که سگ­‌ها اعتماد به خودشان را از دست داده­‌اند اما من می­‌دانستم که آن‌ها اعتماد به من را از دست داده­‌اند. بنابراین من برنامه‌­ریزی کردم که دوباره اعتماد آن‌ها را جلب کنم. به آن‌ها درس دادم که «عذر می­‌خواهم» چه مفهومی دارد بنابراین آن‌ها متوجه می‌­شدند که اگر من مرتکب اشتباهی می­‌شوم این اشتباه آن‌ها نیست. من سعی کردم که دستوراتم را به زبان ساده­‌تری به آن‌ها بگویم، در نتیجه حتی می‌­توانستم خیلی بهتر از گذشته با آن‌ها ارتباط برقرار کنم. خود را در شرایط‌­های سخت قرار دادم، بنابراین آن‌ها یاد گرفتن که چگونه با همیاری یکدیگر می­‌توانیم بر مشکلات غلبه کنیم. همچنین به آن‌ها فهماندم که من به آن‌ها اعتماد دارم و هرگاه تصمیمی بگیرند این اجازه را به آن‌ها می‌­دهم که طبق عمل آن‌ها پیش برویم. در طول یک سال همه سنگ­‌ها دوباره به من و به همه‌­ی تیم اعتماد کامل پیدا کردند. در سال بعد من با همین تیم در مسابقات شرکت کردم و ما دوم شدیم و در سال ۱۹۸۶ ما قهرمان شدیم.

 


Motivating employees or movig mountains

Part 1

Publish date : November 2013

Published in Harvard Bussiness Journal

 

ترجمه و تدوین از وبسایت شخصی دکتر سعید سعیدی‌پور

انتشار مطالب فقط با ذکر منبع این وبسایت مجاز است

 

۵
از ۵
۱ مشارکت کننده

دسته بندی ها

نوشته های اخیر

دیدگاه‌ها