چابکی احساس _ قسمت یکم

 

 


چابکی احساس

قسمت یکم

منتشر شده در مجله کسب‌و‌کار هاروارد


 

به طور میانگین هر روزه ما ۱۶ هزار کلمه بر زبان می‌آوریم و از آن‌ها استفاده می‌کنیم حال تصور کنید که چه تعداد کلمات دیگری هستند که به مغز ما خطور می‌کنند که به زبان نمی‌آیند بسیاری از این کلمات حقیقت ندارند و فقط حاصل قضاوت‌ها و ارزیابی‌های ما هستند که بعضاً با احساسات ما آمیخته می‌شوند بعضی از این واژه‌ها مثبت و مفید هستند مثل من سخت کار می‌کنم ارائه این مطلب ارزشش را دارد معاون جدید بسیار صمیمی به نظر می‌رسد بعضی از این واژه‌ها منفی و بی‌فایده هستند مثلاً او عمداً به من بی‌محلی می‌کند با این کار مرا مسخره خواهند کرد با این کار مرا فریبکار خواهند پنداشت .

 

عقل و منطق به ما می‌گوید که افکار و احساسات منفی که مشکل آفرین هستند در اداره جایگاهی ندارند مدیران ارشد و رهبران باید صبرشان زیاد و با نشاط باشند آن‌ها باید اعتماد به نفس داشته باشند و هرگز اجازه ندهند افکار منفی در درونشان غوغا به پا کند بلکه باید آن را در دم خفه کنند اما این برخلاف اصل زیست‌شناسی بنیادی بدن انسان است ما می‌دانیم در درون همه انسان‌های سالم خود موجی از افکار و احساسات که شامل انتقاد ،تردید ، ترس می باشد را دارند برای همین مغز ما می‌تواند کارهایی که ما از پیش طراحی می‌کرده‌ایم را انجام دهد و تلاش می‌کند که مسائل راه پیش‌بینی کند و بتواند آن‌ها را حل کند و تا حدالامکان از اشتباهات جلوگیری کند .

 

ما که در کار مشاوره استراتژی منابع انسانی به شرکت‌هایی در سراسر جهان مشاوره می‌دهیم با رهبرانی روبرو شده‌ایم که دچار لغزش و سردرگمی می‌شوند آن‌ها نه به خاطر افکار و احساسات منفی خود زیرا این افکار و احساسات برای همه وجود دارد و اجتناب‌ناپذیرند بلکه به خاطر اینکه آن‌ها در تور این احساسات و افکار ناخوشایند می‌افتند درست مثل ماهی که طعمه قلاب ماهیگیری می‌شود این اتفاق در صورتی  می‌افتد که آن‌ها بدجوری تحت تاثیر افکارشان قرار گرفته باشند و با آن مثل واقعیت برخورد کنند(برای مثال من در کار قبلیم هم شکست خوردم من در هر کاری شکست می‌خورم) آن‌ها از وضعیت‌هایی که موجب این شکست‌ها شده‌اند دوری می‌کنند(من هرگز چالش جدیدی را قبول نخواهم کرد) یا با درخواست طرفدارانشان وجود این افکار را انکار خواهند کرد و سعی خواهند کرد آن‌ها را توجیه کنند(نباید من شکست بخورم من همیشه شکست نخواهم خورد) شاید این افراد خود را در موقعیت‌های مشابه دیگری قرار دهند حتی اگر خیلی با ارزش‌ها و اهداف اصلی آن‌ها سازگار نباشد(کار جدید را بپذیر حتماً تو از پس آن بر خواهی آمد) این افراد به ندای درونی خود گوش کرده‌اند و اجازه می‌دهند که منابع شناختی که می‌شود از آن برای راه‌های بهتری استفاده کرد به هدر بدهند .

 

این مشکل همیشه اتفاق می‌افتاده ولی با استراتژی‌های  مدیریتی معقول می‌تواند تداوم پیدا کند ما همیشه شاهد مدیرانی بوده‌ایم که معضلات احساسی بسیاری در کارشان داشته‌اند مثلاً نگرانی  در مورد اولویت‌ها حسادت در روبرو شدن با موفقیت‌های دیگران ترس از پذیرفته نشدن، تشویش و نگرانی درباره بی‌اعتنایی که احساس می‌کنند دیگران نسبت به آن‌ها دارند و راه حل‌هایی که برای رفع آن ابداع می‌کنند شامل ایجاد باورهای مثبت فهرست بندی کارهایی که اولویت اول آن‌ها می‌تواند باشد غرق شدن در بعضی از وظایف اما وقتی می‌پرسیم که این معضلات چند سال ممکن است طول بکشد پاسخ‌ها متفاوت است گاهی ۱۰ سال یا حتی ۲۰ سال یا ممکن است از دوران کودکی باشد مثل روز روشن است که این تکنیک‌ها نمی‌تواند کارایی داشته باشد تحقیقات همیشه ثابت کرده‌اند وقتی احساسات را می‌خواهیم به حداقل یا نادیده بگیریم تنها باعث شدیم آن‌ها با شدت بیشتری ظاهر شوند در تحقیق مشهوری که به رهبری دانیل وگنر فقید استاد هاروارد انجام گرفت شرکت‌کنندگانی که از آن‌ها خواسته شده بود به خرس سفید فکر نکنند در کار خود دچار مشکل شدند بعد از اینکه ممنوعیت برطرف شد آن‌ها خیلی کمتر از گروه کنترل به خرس سفید فکر می‌کردند تنها کسانی این موضوع را درک می‌کنند که رژیم غذایی سختی را باید رعایت کنند و در حالی که خیلی علاقمند به خوردن کیک و شکلات و سیب‌زمینی سرخ کرده بوده‌اند رهبران اثربخش هرگز در مقابل تجربیات درونی خود تسلیم نمی‌شوند و یا آن را سرکوب نمی‌کنند آن‌ها با روش‌های آگاهانه و ثمربخش با آن روبرو می‌شوند و آنچه ما آن را چابکی احساسی می‌نامیم را در خود به وجود می‌آورند اگر بتوانیم افکار و احساسات خود را در اقتصاد پیچیده و در حال تغییر مدیریت کنیم راحت‌تر خواهیم توانست به موقعیت‌های تجاری دست پیدا کنیم تحقیقات فرانک باند استاد دانشگاه لندن و دیگران برای ما روشن می‌کند که چابکی احساسات به افراد کمک می‌کند از استرس‌های کاری و اشتباهات ضمن کار خود بکاهند و همینطور به افزایش نوآوری و بهبود عملکرد شغلی خود کمک کنند .

 

ما در صنایع مختلف با رهبرانی کار کرده‌ایم تا بتوانند این مهارت مهم را در خود پرورش دهند و در اینجا چهار روش را پیشنهاد می‌کنیم که از درمان پذیرش و تعهد(ای سی تی) گرفته شده است که این فهرست را در اصل استیون سی هیز روانشناس دانشگاه نوادا آن را توسعه داده است این چهار روش طوری طراحی شده‌اند که به شما در انجام دادن کارهایتان کمک کنند .

 

1- الگوهای خود را بشناسید

2- افکار و احساسات خود را نام‌گذاری کنید

3- آن‌ها را بپذیرید و بر اساس ارزش‌های خود عمل کنید

 

 

خلاصه مطلب

 

دانش رایج امروزی به ما می‌گوید که افکار و احساسات منفی در محل کار جایگاهی ندارد اما این نظر در واقعیت خلاف اصول زیست‌شناسی است همه انسان‌های سالم مجموعه‌ای از احساسات درونی و افکار متفاوت دارند که شامل انتقاد تردید و ترس می‌شود دیوید و گانگلتون برای ایجاد یک مهارت بسیار مهم که نامش را چابکی احساسی گذاشته‌اند با رهبرانی در صنایع گوناگون کار کرده‌اند این مهارت به افراد این امکان را می‌دهد که بدون هیچ گونه شکی تجربیات درونی خود را بپذیرند و بدون اینکه  بخواهند آن را سرکوب کنند از روشی اندیشمند و سازنده با آن مواجه شوند .  

 

مولفان چهار روش را پیشنهاد می‌کنند(برگرفته شده از درمان و تعهد یا ای سی تی) که برای کمک به خوانندگان طراحی شده است الگوهای خود را بشناسید شما باید متوجه باشید که پیش از آنکه بتوانید تغییر را شروع کنید درمانده شده‌اید .

 

افکار و احساسات خود را نام‌گذاری کنید ابتکار باعث خواهد شد که به افکار خود به عنوان منابعی گذرا برای گرفتن اطلاعات نگاه کنید که ممکن است هم مفید باشند و هم نباشند .

 

افکار خود را بپذیرید :به نظرات خود با دیدی وسیع نگاه کنید و به آن توجه کنید و سعی کنید آن‌ها را تجربه کنید شاید آن‌ها علامتی مهم برای در خطر بودن شما باشند .

 

بر اساس ارزش‌هایتان عمل کنید: آیا پاسخ‌های شما در دراز مدت در جهت خدمت به سازمانتان است و شما را به رهبری تبدیل خواهد کرد که انتظاراتی را داشته‌اید .

 

 

ارزش‌های شما کدامند؟

 

از کارت‌های مرتب شده ارزش‌های شخصی ۲۰۰۱ گرفته شده از که ‏دبلیو آر میلر جی سی دویاکار دی بی متیوز وپی ال ویلبورن از دانشگاه نیومکزیکو آن را تدوین کرده‌اند شما می‌توانید از آن استفاده کنید تا به سرعت ارزش‌های خود را که ممکن است بر وضعیتی چالش آور اثر بگذارد مشخص کنید هنگامی که برای بار بعد تصمیمی می‌گیرید از خود بپرسید که آیا این تصمیم با این ارزش‌ها همخوانی دارد یا نه

 

دقتدوستی شور
موفقیتتفریحمحبوبیت
ماجراجوییسخاوتمندیقدرت
قدرتاصالتهدفمند
استقلالرشد عقلانیت
دلسوزیسلامتواقع‌گرایی
چالشمفید بودنمسئولیت
تغییر صداقت ریسک
راحتیفروتنی ایمنی
مهربانی شوخ‌طبعیشناخت خود
مشارکتعدالتخدمات
همکاریدانش سادگی
تواضع فراغتثبات
خلاقیتتسلط بر موضوعتحمل
وابستگیمیانه‌روی سنت
وظیفهناسازگاری با وضع موجود ثروت
خانوادهباز بودن 
بخشش نظم 

 

 

ماهی در قلاب

 

در آغاز دو نمونه رفتاری را مورد مطالعه قرار می‌دهیم سینتیا که یکی از وکلای ارشد شرکت ماست مادر دو فرزند خردسال نیز هست او مدام به فرصت‌های از دست رفته خود فکر می‌کند و در خود احساس گناه می‌کند او مدام  خود را سرزنش می‌کند زیرا خود را با همکارانش که می‌توانستند ۸۰ ساعت در اداره کار کنند و او فقط می‌توانست ۵۰ ساعت کار کند و همینطور در خانه نیز به دلیل خستگی زیاد و حواس پرت بودن نمی‌توانست همسر خوب برای شوهرش و مادری نمونه برای فرزندانش باشد .

 

او با نداهای درونی‌اش مرتب دست و پنجه نرم می‌کرد نداهایی که به او می‌گفت باید کارمند بهتری شود وگرنه با شکست شغلی مواجه خواهد شد و ندای دیگری نیز به او می‌گفت که تو باید مادری بهتر برای فرزندانت باشی وگرنه با خطر بی‌توجهی خانواده‌ات مواجه خواهی شد سنتیا دلش می‌خواست دست کم یکی از این صداها خاموش شوند اما هیچ کدام از این صداها خاموش نمی‌شوند او نمی‌تواند خود را برای آینده‌ای بهتر آماده کند او ناچاراً مجبور است سر میز شام پیام‌های خود را کنترل کند .

 

جفری مدیر ارشد آینده‌ داری که با مشکل دیگری روبرو بود او در یک شرکت در حال پیشرفت کالاهای مصرفی کار می‌کرد او بسیار باهوش و بااستعداد بود و مدیران ارشدی داشت که به نظرات او احترام نمی‌گذاشتند و کارکنانی که از دستورات او سرپیچی می‌کردند و بار کارها را بر دوش او می‌انداختند گاهی او زیر فشار کاری کنترل اعصابش را از دست می‌داد اما هر بار به او تذکر داده می‌شد که رفتارش را کنترل کند و او هرچه تلاش می‌کرد که بر اعصابش تسلط پیدا کند احساس می‌کرد بخشی از شخصیتش را نابود می‌کند و هر بار عصبانیتر از قبل می‌شد .

 

این رهبران بااستعداد و باهوش در قلاب افکار و احساسات منفی خود گرفتار شده‌اند سنتیا همیشه احساس گناه می‌کرد و جفری نیز از خشم به حد انفجار رسیده بود سنتیا نداهای درونی خود را خفه می‌کرد و جفری خشم خودش را در خود دفن می‌کرد و هر دو غرق در مشکل اما تلاش می‌کردند از مشکل خود فرار کنند گاهی تجربه درونی ایشان آن‌ها را تحت کنترل خود در می‌آورد و گاهی آن‌ها بودند که تجربه درونیشان را کنترل می‌کردند گاهی بین این دو حالت در تعادل بودند .

 

 


Agility of feelings

part 1

Published in Harvard Bussiness Journal

 

ترجمه و تدوین از وبسایت شخصی دکتر سعید سعیدی‌پور

انتشار مطالب فقط با ذکر منبع این وبسایت مجاز است.

۵
از ۵
۱ مشارکت کننده

دسته بندی ها

نوشته های اخیر

دیدگاه‌ها