رهبر باید چه خصوصیاتی داشته باشد - قسمت سوم

 

 


رهبر باید چه خصوصیاتی داشته باشد

قسمت سوم

تاریخ انتشار : ژوئن 1996

منتشر شده در مجله کسب‌و‌کار هاروارد


 

انگیزش

 

اگر در نظر بگیریم که یک ویژگی فقط وجود دارد که همه رهبران اثرگذار آن را دارا می‌باشند آن حس انگیزه است آن‌ها همیشه تلاش می‌کنند به موقعیتی دست یابند که دور از انتظارات همه باشد در واقع موفقیت کلید  عبور از مشکلات است

 

بسیاری از افراد تحت تأثیر عوامل بیرونی انگیزه می‌گیرند این عوامل بیرونی می‌تواند حقوق زیاد یا عنوان چشم‌گیر یا عضویت دریک شرکت معتبر باشد ولی افرادی که پتانسیل رهبری دارند یک میل عمیق درونی برای رسیدن به  موفقیت خواهند داشت  اگر شما به دنبال رهبری ایدئال می‌گردید چطور خواهید توانست بین رهبری که محرکه‌های  موفقیت به آن‌ها انگیزه می‌دهد و رهبری که عوامل بیرونی مثل پاداش به آن‌ها انگیزه می‌دهد فرق بگذارید؟

 

نخستین علامت شور و علاقه برای انجام دادن کار این است که این افراد خواهند کوشید که چالش‌های خلاقانه ایجاد کنند عاشق یادگیری هستند و برای کارهایی که به نحو احسن انجام داده‌اند به خودشان افتخار می‌کنند آن‌ها در زمینه کاری انرژی پایان‌ناپذیری دارند این افراد هرگز با میزان کم موفقیت راضی نمی‌شوند آن‌ها با اصرار زیاد به  دنبال پرسش و پاسخ خواهند بود که چرا کارها به این شکل انجام می‌شود و چرا به شکل دیگری انجام نمی‌شود و آن‌ها مدام در پی راهکارهایی برای انجام دادن بهتر کارها خواهند بود .

 

برای مثال مدیری در یک شرکت لوازم آرایش ناراحت بود که چرا باید برای دو هفته صبر کند تا نتایج فروش کارکنان بخش فروش به دستش برسد او خلاقانه توانست سیستم تلفن خودکار را به وجود بیاورد که ساعت پنج هر روز برای کارکنان زنگی را   به صدا درمی‌آورد و پیامی به صورت خودکار به آن‌ها ارسال می‌شد و از کارکنان می‌خواست که اعداد و ارقام فروش خود را ثبت کنند این تلفن زدن‌ها و اعلام فروش از طرف کارکنان سبب شد که نتایج فروش از چند هفته به چند ساعت کاهش پیدا کند .

 

این حکایت دو ویژگی افرادی که محرک آن‌ها موفقیت است را نشان می‌دهد آن‌ها می‌کوشند پیوسته عملکرد بهتری داشته باشند و همواره از خود رکورد به‌جای بگذارند .

 

اول شاخص عملکرد را بررسی می‌کنیم در بررسی این شاخص متوجه می‌شویم که آن‌هایی که انگیزه بالایی برای رسیدن به موفقیت دارند از مدیران خود خواهند خواست مسئولیت بیشتری به آن‌ها واگذار کنند البته افرادی که خودآگاهی و انگیزه را با هم دارند به دنبال کارهایی نخواهند بود که انجام دادن آن برایشان خیلی آسان باشد .

 

طبیعتاً افرادی که همیشه تلاش می‌کنند کارها بهتر انجام شوند در فکر خود به دنبال شیوه‌ای نیز برای سنجش خود و تیم و شرکتشان خواهند بود درحالی‌که افرادی که انگیزه موفقیت پایینی دارند خیلی نتایج پیشرفت کار خود را دنبال نخواهند کرد افراد باانگیزه بالا همیشه ملاک‌های دشواری مثل سودآوری و سهم فعالیت  خود از بازار را موردبررسی قرار می‌دهند من مدیر مالی می‌شناسم که ابتدای کارش را با جستجو در اینترنت و سنجش عملکرد صندوق سرمایه‌گذاری سهام شرکت خود در مقایسه با چهار ملاک تعیین‌شده از سوی حرفه آغاز می‌کرد در پایان روز کاری نیز سهام شرکت خود را مجدد بررسی می‌کرد .

 

جالب است بدانید این افراد که انگیزه بالایی دارند وقتی نتایج خیلی به نفع آن‌ها نیست همچنان خوش‌بین به موفقیت خود هستند این نمونه از تلفیق دو عنصر خودتنظیمی و انگیزه موفقیت با هم است تا این افراد را در هنگام شکست و سرخوردگی از افسردگی نجات دهد نمونه دیگری از مدیریتی دیگر در یک شرکت سرمایه‌گذاری بزرگ در نظر بگیرید صندوق او پس از چندین سال موفقیت برای سه فصل متوالی دچار رکود شد و سه تا از مشتریان او کار خود را به شرکت‌های دیگر انتقال دادند .

 

حالا ممکن است بعضی از مدیران علت ناکامی خود را به اوضاع‌واحوال و شرایط بیرونی که خارج از کنترل آن‌ها است نسبت دهند بعضی‌ها هم ممکن است علت را شکست خودشان و ناکامی بدانند اما مدیر پرتفوی از این شکست برای خود فرصتی ساخت تا به همه ثابت کند که می‌تواند شرایط بد را نیز کنترل کند او بعد از دو سال توانست به پست بالاتری در شرکت دست پیدا کند این تجربه بهترین اتفاقی بود که برایش روی داد و خیلی از آن آموخت .

 

 مدیرانی که تلاش می‌کنند  سطوح بالای انگیزه را در کارکنانشان پیدا کنند می‌توانند به دنبال یکی از آخرین شواهد مناسب بگردند که آن هم تعهد نسبت به سازمان است وقتی افرادشغل خود را به خاطر امکان کار کردن دوست دارند نسبت به سازمان‌هایی که این امکان را برایشان فراهم کرده‌اند احساس مسئولیت می‌کنند این افراد وقتی با کسانی مواجه می‌شوند که حاضرند به خاطر استعدادشان پول بیشتری بدهند باز در کنار سازمان خودشان خواهند ماند.

 

در ک این نکته که چرا انگیزه موفقیت می‌تواند باعث پدیدار شدن رهبری نیرومند شود خیلی دشوار نیست اگر شما به عملکرد بالا فکر کنید وقتی در موقعیت خوبی قرار دارید سعی می‌کنید برای سازمان نیز همان کار را انجام دهید بنابراین این انگیزه که شما دوست دارید از اهدافتان فراتر عمل کنید و در پی کسب امتیازات بالا باشید و این نگه داشتن سوابق و امتیازات در تیم نیز می‌تواند مسری باشد مدیرانی که چنین ویژگی‌هایی دارند تیمی در کنار خود جمع خواهند کرد که همه توانمند باشند و باید بدانیم که خوش‌بینی و تعهد به سازمان امری ریشه‌ای و بنیادی است فقط تصور کنید که مدیریت یک شرکت را بدون آن‌ها اداره کنید .

 

 

همدلی

 

از بین همه اعضای هوش هیجانی ،همدلی از همه راحت‌تر تشخیص داده می‌شود ما همه ، همدلی یک معلم دلسوز یا یک دوستی مهربان را درک کرده‌ایم و ما حتی با کمبود آن را در یک مربی یا یک رئیس نامهربان روبه‌رو شده‌ایم اما ما در هنگام کار کمتر دیده‌ایم که کسی به خاطر حسن همدلی مورد تشویق قرار گیرد پاداش گرفتن که اصلاً جایگاهی ندارد این ویژگی در شرایط سخت کار اصلاً به حساب نمی‌آید و گویا اصلاً از جنس کسب‌وکار نیست و برای آن در نظر گرفته  نمی‌شود .

 

اما همدلی نمی‌تواند از نوع احساس من خوبم تو خوبی باشد یعنی یک رهبر نمی‌تواند احساسات کارکنان را مثل خودش کند یا همه را راضی و خشنود نگه دارد چنین کاری بیشتر شبیه کابوس به نظرمی‌رسد و کار را غیرممکن می‌کند بالعکس همدلی باید با بررسی هوشمندانه‌ی احساسات دیگران ،درک مواردی دیگر و گرفتن تصمیمات عاقلانه باشد برای مثال اگر بخواهیم همدلی در عمل را بیشتر تشریح کنیم نگاهی به ترکیب دو شرکتی که در هم ادغام شده‌اند و مجبور شدند مشاغل زائدی که در بخش‌های متفاوت آن‌ها ایجاد شده بود را تعطیل کنند .

 

مدیر یکی از بخش‌ها کارکنان خود را جمع کرد و با تأسف و تألم  شروع به سخنرانی کرد و تأکید کرد که به زودی مجبور خواهند بود عده‌ای را از شرکت اخراج کند ولی مدیر بخش دیگر سخنرانی متفاوتی ایراد کرد او خیلی سریع و واضح نگرانی و به هم ریختگی خود را عنوان کرد و قول داد همه را در جریان امور قرار دهد و با همه به صورت عادلانه رفتار کند چیزی که این دو مدیر را از هم متمایز می‌کرد همدلی بود مدیر اول بیشتر نگران سرنوشت خود بود و اصلاً توجهی به احساسات مضطرب کارکنان  خود نداشت .

 

مدیر دوم هوشمندانه می‌دانست احساسات همکارانش چیست و سعی می‌کرد در صحبت‌هایش این را تأکید کند حالا اگر مدیر اول به خاطر اینکه بسیاری از کارکنان حتی با استعدادش را از دست می‌داد که  ممکن است شاهد منحل شدنش نیز باشد و به عکس آن برای مدیر دوم ما شاهد رفتار رهبری قوی هستیم که بهترین افرادش در کنارش می‌مانند و بخش این مدیر همچنان به فعالیت خود ادامه خواهد داد .

 

امروزه همدلی به عنوان یکی از اجزای رهبری شمرده می‌شود و گفته می‌شود که به سه دلیل از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است .

 

1- استفاده هر چه بیشتر از کارکنان 2- سرعت سریع جهانی‌شدن 3- نیاز فرآیند به حفظ استعداد

 

چالش رهبری تیم را اگر در نظر بگیریم کسی که در درون این اجتماع فعالیت دارد می‌تواند شهادت بدهد که تیم‌ها درست مثل دیگ‌هایی هستند در حال جوشیدن که با  احساسات متفاوت موظف هستند با هم به اجماع برسند در حالی که می‌دانیم این امر حتی بین دو نفر هم مشکل می‌باشد و وقتی تعداد اعضای تیم بیشتر باشد این مشکل چندین برابر می‌شود گاهی در گروه‌ها که چهار یا پنج نفر هستند اتحادهایی شکل می‌گیرد گاهی هم با تنش روبرو هستند رهبر گروه باید بتواند نظر و عقیده‌ی همه را درک کند .

 

این دقیقاً همان کاری بود که مدیر بازاریابی در یک شرکت بزرگ تکنولوژی اطلاعات هنگامی  که رهبری تیمی مسئله‌دار را بر عهده گرفت توانست به انجام آن نائل شود گروه در آشفتگی به سر می‌برد و بسیاری از کارها که سریعاً باید انجام می‌شد نیز به تعویق افتاده بود و بین اعضای هیچ تفاهمی وجود نداشت و از سر باز کردن و دادن روش‌های پیش پا افتاده در شرکت به یک روش تبدیل شده بود  این مدیر   گروه را دور هم جمع کرد تا به یک تیم تأثیرگذار تبدیل شوند اما این هم  کافی نبود بنابراین باید کارهای اساسی بیشتری انجام می‌شد او مجبور شد در جلسات خود به حرفه‌ای تک‌تک گروه گوش کند

 

اینکه چه چیزی باعث شده آن‌ها سرخورده از کار شوند چطور همکاران خود را رتبه‌بندی کرده‌اند؟ آیا فکر می‌کنند که حق آن‌ها ضایع‌شده و دیده نشده‌اند؟ سپس او تیم را به شیوه‌ای ماهرانه دورهم جمع کرد و افراد را تشویق کرد که آزادانه در مورد نگرانی‌ها  و سرخوردگی‌هایشان صحبت کنند و به افراد کمک کرد که ناراحتی‌های سازنده‌ی آن‌ها در جلسات مطرح شود .

 

به‌طور خلاصه می‌توان گفت که همدلی به او کمک کرد تا احساسات اعضای تیمش را درک کند نتیجه این کار باعث شد همکاری بین افراد بیشتر شود به‌طوری‌که مشتریان داخلی از تیم تقاضای کمک کردند .

 

جهانی‌شدن نیز یکی دیگر از  افزایش اهمیت همدلی برای رهبران کسب‌وکار است گفتگوهای بین افراد با فرهنگ‌های متفاوت به راحتی می‌تواند افراد را دچار سوءتفاهم و اختلاف کند همدلی می‌تواند پادزهری باشد که زبان بدن را درک می‌کند افراد می‌توانند پیام‌هایی که در واژه‌های دیگر به زبان می‌آیند را گوش کنند و آن‌ها به خوبی می‌دانند که افراد متفاوت می‌توانند با فرهنگ‌ها و قومیت متفاوت وجود داشته باشند .

 

مشاور آمریکایی را در نظر بگیرید که پروژه‌ای را با یک مشتری ژاپنی بسیار آگاهانه ارائه داده بود این تیم وقتی جلسات مشابه با آمریکایی‌ها داشتند وقتی پیشنهاد خود را ارائه می‌دادند از طرف مشتریان زیر بمباران سؤالات قرار می‌گرفتند ولی این بار با یک سکوت مواجه شدند اعضای گروه این سکوت را به این معنا برداشت کردند که پیشنهاد آن‌ها موردقبول قرار نگرفته و آماده شدند که وسایل  خود را جمع کنند و محل را ترک کنند مشاور اصلی به آن‌ها گفت که کمی صبر کنید اگرچه مشاور بافرهنگ ژاپنی‌ها آشنایی نداشت اما از روی حرکات چهره و زبان بدن آن‌ها ،احساس کرد که پیشنهاد را رد نکرده‌اند بلکه به آن توجه عمیقی دارند او درست فهمیده بود هنگامی که کارفرما شروع به صحبت کرد متوجه شدند که تصمیم گرفته‌اند کار را  به شرکت مشاوره بدهند خلاصه اینکه همدلی می‌توانند نقش مهمی در حفظ استعدادهای شرکت به‌ویژه در اقتصاد اطلاعاتی امروز بازی کند رهبران همیشه برای توسعه و حفظ کارکنان خوب به همدلی نیاز داشته‌اند.

 

 

امروز همدلی نقش حساس‌تری بازی می‌کند وقتی افراد با استعداد  شرکت را ترک می‌کنند دانش شرکت را با خود می‌برند در این مرحله از سیاست مربیگری با رابطه استاد شاگردی استفاده می‌کنند که این روش ثابت شده که نه‌تنها باعث بهبود عملکرد کارکنان می‌شود بلکه باعث رضایت شغلی کارکنان و به تغییر و تبدیل کمتر منجر خواهد شد اما آنچه بهترین نتیجه را برای مربی‌گری و رابطه‌ای استاد شاگردی به وجود می‌آورد ماهیت این رابطه است که مربیان و استادان می‌توانند در فکر افراد نفوذ کنند و به آن‌ها تعلیم دهند که چطور اثربخش‌تر عمل کنند آن‌ها می‌دانند به چه  کسی برای عملکرد بهتر فشار بیاورند .

 

و چه زمانی دست از تلاش بردارند آن‌ها با روش‌هایی که به شاگردان خود انگیزش می‌دهند همدلی خود را در عمل به نمایش می‌گذارند بگذارید  به روایتی دیگر این‌طور بیان کنم که به همدلی در کسب‌وکار توجه زیادی نمی‌شود در واقع افراد نمی‌دانند که رهبران چطور  با اینکه نگران همه افرادی هستند که از تصمیماتشان تحت تأثیر قرار می‌گیرند می‌توانند تصمیمات دشوار بگیرند اما رهبرانی که همدلی در دستور کار خود دارند کاری بیشتر از علاقه‌مندی به افراد خود نشان می‌دهند آن‌ها از دانش خود با ظرافت اما  مهم ، برای بهتر شدن عملکرد شرکتشان  قدم برمی‌دارند .

 

 

مهارت‌های اجتماعی

 

سه جزء  اولیه هوش هیجانی مهارت‌هایی از نوع خود مدیریتی هستند دو جزء آخر که به همدلی  و مهارت‌های اجتماعی مربوط است به توانایی اشخاص در مدیریت روابط با دیگران توجه دارد ،مهارت‌های اجتماعی که یکی از اجزای هوش هیجانی می‌باشد آن‌قدرها هم که به نظر می‌رسد آسان نیست مهارت‌های اجتماعی تنها به برخورد دوستانه مربوط نمی‌شود هرچند که چنین افرادی همیشه در حد انتظار ظاهر می‌شوند، مهارت‌های اجتماعی همیشه با یک هدف مشخص افراد را به سمتی سوق می‌دهد که دوست دارند ،حالا ممکن است این هدف استراتژی بازار جدیدی باشد یا اینکه شور و اشتیاق  معرفی یک محصول جدید را در برداشته باشد .

 

افرادی که مهارت اجتماعی دارند تعداد دوست و  آشنایان بیشتری دارند و استعداد خوبی دارند که نقاط مشترک بین دوستان و خود را شناسایی کنند البته باید گفت چنین افرادی که در ایجاد روابط دوستانه ماهر هستند همیشه در حال معاشرت با دوستان نیستند بلکه آن‌ها معتقدند که هیچ کاری به تنهایی انجام نمی‌شود در نتیجه هنگامی که کاری پیش آید آن‌ها یک مجموعه‌ای از افرادی را در اختیار دارند که می‌توانند به آن‌ها کمک کنند .

 

هوش هیجانی ابعاد مختلفی دارد که مهارت‌های اجتماعی  بالاترین ابعاد آن است وقتی افراد بتوانند احساسات خود را درک و آن  را کنترل کنند و با احساسات دیگران همدلی کنند در مدیریت روابط بسیار اثربخش عمل می‌کنند حتی داشتن انگیزه‌ی مهارت‌های اجتماعی به افراد کمک می‌کند با وجود شکست‌ها و ناکامی‌ها همچنان به آینده امیدوار باشند و وقتی این احساس امیدواری در آن‌ها باشد این حس در رفتار و گفتار افراد نیز  بازتاب پیدا می‌کند آن‌ها بین افراد دیگر از محبوبیت خاصی برخوردارند و دلایل خوبی برای این محبوبیت وجود دارد .

 

از آنجایی که مهارت‌های اجتماعی حاصل دیگر ابعاد هوش هیجانی است از روش‌های  مختلفی می‌شود آن را در کار نیز شناخت برای مثال افرادی که مهارت‌های اجتماعی دارند خیلی خوب می‌توانند هدایت تیم را به عهده بگیرند زیرا خیلی خوب به روش همدلی می‌توانند عمل کنند آن‌ها همه‌ی روش‌های متقاعد کردن خودآگاهی خودتنظیمی و همدلی را یاد دارند و آن‌ها برای مثال می‌دانند چه موقع از احساسات باید استفاده کرد و چه موقع باید از منطق کمک گرفت و انگیزه کار وقتی به صورت علنی در آن‌ها آشکار می‌شود این افراد را به بهترین همکار تبدیل می‌کند شور و هیجان کار آن‌ها نسبت به بقیه افراد بیشتر نمایان می‌شود و این‌ها پیوسته در پی جستجو برای پیدا کردن راه‌حل هستند .

 

با تمام این مسائل گاه شاهد این هستیم که مهارت‌های اجتماعی خود را به شیوه دیگر  از سوی هوش هیجانی نمایان می‌کند برای مثال گاهی ممکن است فکر کنیم افرادی که مهارت اجتماعی دارند کار خاصی انجام نمی‌دهند و بیکار هستند و مدام در حال بیهوده صحبت کردن با همکاران خود در راهروها یا با افرادی که شغل آن‌ها تناسبی با کار آن‌ها ندارند مشغول گفت‌وگو و مزاح کردن هستند اما از نظر آن‌هایی که مهارت اجتماعی دارند این‌گونه رفتارها به معنای گسترده کردن روابطشان با افراد است آن‌ها نمی‌خواهند خود را محدود کنند و همین‌طور فکر می‌کنند ممکن است روزی به کمک همه افرادی که با آن‌ها آشنا می‌شوند نیاز داشته باشند .

 

برای مثال مدیری در بخش استراتژی یک تولیدکننده جهانی کامپیوتر را در نظر بگیرید او در سال ۱۹۹۳دریافته بود که آینده شرکت به اینترنت وابسته است او توانست با ارتباط با افرادی که آن‌ها نیز روحیه‌ی مشابهی در این زمینه داشتند ارتباط برقرار کند و توانست جامعه مجازی را طراحی کند که شهرها و بخش‌ها و کشورها را درنوردید و همچنین او توانست از این تیم فعال یک وب‌سایت برای شرکتی راه‌اندازی کند که نخستین وبسایتی بود که یک شرکت بزرگ آن را به وجود آورده بود او با خلاقیت خود بدون هیچ حمایت مالی یا بودجه خاص  کمپانی خود را در یک کنوانسیون سالانه صنعت اینترنت شرکت داد و فراخوانی به همه متحدانشان داد و ضمن متقاعد کردن آن‌ها و درخواست کمک مالی از بخش‌های مختلف توانست بیش از پنجاه نفر از ده‌ها واحد مختلف برای نمایندگی شرکت در این کنفرانس استخدام کند .

 

مدیریت متوجه شد در مدت یک سال پس از این کنفرانس تیم این مدیر اساس نخستین واحد اینترنت کمپانی را تشکیل داد و او به‌طور رسمی به عنوان مسئول این واحد منصوب شد این مدیر برای رسیدن به این جایگاه مرزهای سنتی را کنار گذاشت و با همه افراد در  هر گوشه و کنار  شرکت رابطه برقرار کرد و این رابطه را نیز حفظ کرد .

 

آیا مهارت اجتماعی یکی از قابلیت‌های اصلی رهبری در اغلب شرکت‌ها است ؟جواب بله است وقتی با دیگر اجزای  هوش مصنوعی و مهارت‌های اجتماعی مقایسه می‌شود به نظر می‌رسد که افراد می‌دانند که روابط را باید به صورت اثربخش مدیریت کنند هیچ رهبری نمی‌تواند خود را در یک جزیره در نظر بگیرد و همه می‌دانند که کار رهبری این است که کار را از طریق دیگران انجام دهد و ابتکار از طریق مهارت‌های اجتماعی صورت می‌گیرد و رهبر باید همدلی خود را با کارکنان ابراز کند و اگر نتواند قابلیت همدلی خود را نمایان کند و شور و اشتیاق را به سازمان منتقل کند انگیزه رهبری کاملاً بی‌فایده خواهد بود .

 

مهارت‌های اجتماعی به رهبران امکان می‌دهد که هوش هیجانی خود را به کار بیندازند خیلی احمقانه است اگر فکر کنیم هوش و استعداد و توانایی فنی اجزای مهم  رهبری نیرومند نیستند اما این مؤلفه بدون هوش هیجانی کامل نیست زمانی تصور می‌شد که داشتن اجزای هوش هیجانی برای رهبران  در کسب کار کافی می‌باشد اما امروزه متوجه شده ایم که به خاطر اهمیت عملکرد باید رهبران همه اجزا را داشته باشند .

 

ما بسیار خوش‌شانس هستیم که می‌توانیم هوش هیجانی را یاد بگیریم این فرایند یادگیری آسان نیست و زمان زیادی خواهد برد و از همه بالاتر اینکه این کار به تعهد نیاز دارد اما آنچه از داشتن هوش هیجانی برای افراد و سازمان به دست می‌آید ارزش این تلاش را خواهد داشت .

 

 


What qualities  should a leader have

part 3

Publishion date: June 1996

Published in Harvard Bussiness Journal

 

ترجمه و تدوین از وبسایت شخصی دکتر سعید سعیدی‌پور

انتشار مطالب فقط با ذکر منبع این وبسایت مجاز است.

۰
از ۵
۰ مشارکت کننده

دیدگاه‌ها