سری مصاحبه با رهبران موفق
مصاحبه با مایک شیشفسکی
سرمربی تیم بسکتبال
قسمت یکم
منتشر شده در مجله کسبوکار هاروارد
شما به تنهایی به جایی نمیرسید، در نتیجه سعی کنید کارها را تیمی انجام دهید. تیمی از افراد شایسته تشکیل دهید، اما باید یاد بگیرید چگونه به سخن آنها گوش کنید. اگر تکرو باشید، به هیچ جایی نمیرسید. گفتوگو کنید؛ یعنی هم بگویید و هم بشنوید. به جای اینکه به دنبال بهانهجویی و توجیه کارهای خودتان باشید، به دنبال راهحل بگردید.
مایک کرشیشفسکی به عنوان بزرگترین مربی بسکتبال شناخته شده که هنوز هم در قید حیات میباشد. او صاحب پنج عنوان انسیانان دوژن 1 و سه مدال طلای المپیک به عنوان سرمربی میباشد. شایان ذکر است که او دارای بیش از ۱۱۰۰ پیروزی به عنوان سرمربی تیمهای ارتش و دانشگاه دوک، طی بیش از ۴۴ سال گذشته است.
من به عنوان فارغالتحصیل دانشگاه دوک و حامی پروپاقرص تیم بسکتبال مردان این دانشگاه و چهار سال عضویت در هیئتامنای دانشگاه، در سالهای اخیر با او آشنا شدهام. او به عنوان سرمربی همیشه قابل تحسین بوده، اما تعهد او برای آمادهسازی ورزشکاران بی نظیری که بسیاری از آنها از بازیکنان انبیای هستند، قابل ستایش است.
رفتار مایک، مانند بسیاری دیگر از رهبران بزرگ، موفقیتها و دستاوردهای او را تحتالشعاع قرار داده است. مایک انسان بسیار متواضعی است و همیشه به بازیکنان خود و اهمیت کار تیمی منظم تمرکزدارد، نه بر خودش. اما مایک مانند بسیاری از مربیان بزرگ ورزشی مانند یک رقیب جدی همیشه بر این موضوع تمرکز دارد که چگونه به بازیکنان خود انگیزه بدهد و کاری کند که آنها به جای عملکرد فردی، بر تیم تمرکز کنند؛ یعنی همان چیزی که در دانشگاه دوک به آن «برادری» گفته میگویند.
او میداند که برنامه دانشگاه دوک از شهرت زیادی برخوردار است. مایک این واقعیت را پذیرفته و برای اینکه بتواند در سطح بسکتبال دانشگاهها قادر به رقابت باشد، باید بازیکنان درجه یک دبیرستانی را جذب کند، یعنی بازیکنانی که یک سال پس از ورود به دانشگاه قابلیت بازی در انبیای را داشته باشند.
اما این پرسش مطرح میشود که کدام ویژگی مایک عامل موفقیت او در بیش از چهل سال بوده، مدت زمانی که برای حضور در هر حرفهای، طولانی میباشد؟ چه عاملی باعث شده او رهبری ماندگار شود؟ مایک در این مصاحبه به سه نکته اشاره میکند که بسیار قابل توجه میباشند:
۱۔ تغییر و روزآمد کردن کارهایی که انجام میدهید تا نشان دهید در دنیایی که فعالیت میکنید حضور فعال دارید؛
۲- ضمن گفتوگو با دیگران و توجه به سخن آنها، بدانید چگونه تغییرات لازم را باید اعمال کنید؛
۳۔ افراد توانمند و شایسته را پیرامون خود بگمارید تا اگر نیاز به حمایت و پشتیبانی داشتید، بتوانند به شما کمک کنند.
طی سالیان متمادی بارها با مایک مصاحبه کرده و همواره از دیدگاههای او درباره نحوه رسیدن به موفقیت، درسهای جدیدی آموختهام. مصاحبه اخیر در سال ۲۰۱۷ در دفتر کار او در دانشگاه دوک انجام شده است.
نویسنده: اگر موافق باشید، گفتوگو را با این پرسش آغاز کنم که چطور شد شما وارد دنیای بسکتبال شدید؟ شما در شیکاگو بزرگ شدهاید. شغل پدر شما چه بود؟
مایک: پدرم متصدی آسانسور بود.
نویسنده: آیا در دوران مدرسه، هرگز با خودتان میگفتید: «من میخواهم یک مربی بزرگ بسکتبال شوم.»؟ آیا وقتی بچه بودید، بسکتبال بازی میکردید؟
مایک: من علاقه زیادی به بسکتبال داشتم، ضمن اینکه به مدارس کاتولیک هم میرفتم. من در لیگ کاتولیکها در شیکاگو پیشتاز بودم. مادرم تحصیلات دبستانی داشت، اما پدرم دو سال در دبیرستان درس خوانده بود. به همین دلیل وقتی در دانشکده نظامی وست پوینت پذیرفته شدم، مردم باور نمیکردند یک بچه لهستانی ساکن شیکاگو بتواند به دانشکدهای برود که رؤسای جمهور در آنجا تحصیل کردهاند.
من واقعاً قصد رفتن به دانشکده وست پوینت را داشتم، میخواستم گذشته خودم را کنار بگذارم. نمیخواستم تفنگ دست بگیرم، اما والدینم به من فشار میآوردند که کارم را در ارتش ادامه دهم. آنها در آشپزخانه با زبان لهستانی صحبت میکردند. در ضمن، ما هیچوقت صاحبخانه نبودیم، بلکه یک آپارتمان کوچک داشتیم.
نویسنده: پس شما لهستانی بلد نبودید؟
مایک: همینطور است. آنها به هیچ وجه مایل نبودند من لهستانی یاد بگیرم. این نکته را بعدها فهمیدم که آنها نمیخواستند من در دوران دبستان و دبیرستان لهستانی صحبت کنم تا مبادا لهجه پیدا کنم.
نویسنده: وقتی به وست پوینت رفتید، آيا بسکتبالیستها بهتر از تصورات شما بازی میکردند؟
مایک: تیم ما به دلیل حضور باب نایت، مربی معروف، خوب بود. تیم ما جزء بیست تیم برتر بود و من با امتیازاتی که کسب کرده بودم، به عنوان کاپیتان تيم انتخاب شده بودم. رفتن به دانشکده وست پوینت پایه موفقیهایی شد که تا به امروز کسب کردهام.
نویسنده: آیا مردم نمیگفتند: «شما باید در ارتش خدمت کنید، اگرچه که بازی شما خیلی خوب است و شایسته بازی در انبیای هستید.»؟
مایک: آن زمان بازی من آنقدر خوب نبود تا در انبیای بازی کنم.
نویسنده: آيا خودتان این نکته را میدانستید؟
مایک: بله. اما در آن زمان اینگونه نبود که همه آرزوی بازی در انبیای را داشته باشند. پس از اتمام دبیرستان، آرزوی من این بود که هم معلم باشم، هم مربی.
نویسنده: شما وقتی به دانشکده افسری وست پوینت رفتید، پنج سال تعهد خدمت داشتید. اما پس از اتمام دوره تعهد خدمتتان وارد عرصه مربیگری شدید. مربیگری را از کجا آغاز کردید؟
مایک: به ایالت ایندیانا رفتم تا ادامه تحصیل بدهم و مدرک انبیای بگیرم. در آنجا با آقای نایت آشنا شدم، اما نتوانستم مدرکم را بگیرم. من این شانس را داشتم که در بیستوهشت سالگی به محل تحصیل خودم برگردم و در دانشگاه وست پوینت مربی شوم. با بازیهایی که در پیش داشتیم، شروع خیلی خوبی داشتم.
نویسنده: به این ترتیب، کار مربیگری را در آنجا ادامه دادید تا اینکه متوجه شدید دانشگاه دوک به دنبال مربی میگردد. آنها با شما مصاحبه کردند، اما سوابق مربیگری شما را تأیید نکردند.
مایک: همینطور میباشد.
نویسنده: پس چطور شما را استخدام کردند؟
مایک: آنها میخواستند تصمیم بزرگی بگیرند. اگر شما در حرفه خودتان فقط به یک مرحله از مسیر کارتان تمرکز کنید، متوجه همه ماجرا نخواهید شد. ما در بازیهای آخر در دانشگاه، به خاطر جراحت برخی از بازیکنان و نیز برخی از مشکلات دانشگاهی، شش بازیکن خود را در اختیار نداشتیم. البته وضعیت تیم ما همچنان ایدهآل بود، اما مردم هنگام اظهارنظر فقط به یک مرحله و یک بازی تمرکز میکنند.
نویسنده: مدیر ورزشی دانشگاه دوک در آن زمان تام باترز بود. او درحالی که شما را نمیشناخت، فرصتی را در اختیارتان گذاشت. پیشینه شما عالی نبود، اما قابل توجیه بود.
مایک: من آماده شده بودم تا دانشگاه وست پوینت را ترک کنم. در همان زمان که در حال مصاحبه برای دانشگاه دوک بودم، از ایالت یووا هم پیشنهادی دریافت کرده بودم. در دانشگاه دوک کاندیدای اصلی نبودم. خیلیها میگفتند: «همین ایالت را انتخاب کن.» اما پاسخ من این بود که: «من قصد دارم به هر نحوی شده به دانشگاه دوک بروم.»
ادامه دارد...
Interview series with successful leaders
Interview with Mark Krzyzewski
American Basketball coach
Part 1
Published in Harvard Business Journal