سری مصاحبه با رهبران موفق مصاحبه با ژنرال دیوید پتریوس قسمت چهارم

 

 


سری مصاحبه با رهبران موفق

مصاحبه با ژنرال دیوید پتریوس

رئیس‌ سابق سازمان سیا ، سرفرماندهی کل ارتش آمریکا در خاورمیانه ، شرق آفریقا و آسیای مرکزی

قسمت چهارم

منتشر شده در مجله کسب‌و‌کار هاروارد


 

نویسنده: وقتی به افغانستان رفتید، به چه نتیجه‌ای رسیدید؟ آیا واقعاً حرکتی برای کاهش تأثیر طالبان انجام دادید؟

 

دیوید: پرسش خوبی است، چون همان‌طور که در کنگره و در مراسم تفویض حکم فرماندهی گفتم، من بر این باور بودم که ما نمی‌توانستیم آن‌گونه که حکومت عراق را سرنگون کردیم، حکومت افغانستان را هم سرنگون کنیم. به نظرم، ما آنچه توانستیم در عراق انجام دادیم. اما اوضاع افغانستان کاملاً متفاوت بود.

 

آنچه اوایل من را در عراق نگران می‌کرد، این بود که آیا ما می‌توانیم به سرعت کار خود را انجام دهیم؟ آیا در سپتامبر ۲۰۰۷ برای ارائه گزارش به کنگره دستاورد کافی خواهیم داشت؟ سپتامبر ۲۰۰۷، تاریخی بود که می‌دانستم پس از شش ماه تلاش برای ساماندهی در عراق، باید به کنگره بروم و گزارش ارائه کنم. موضوع بسیار مهمی بود، زیرا کنگره به اندازه کافی از این حرکت حمایت نکرده بود.

 

ولی ما در شش ماه نخست در عراق به نتایج مهمی دست یافته بودیم. ما توانسته بودیم آشوب و خشونت را به شدت کاهش دهیم و همچنان در تلاش بودیم تا یک سال بعد به این کار ادامه دهیم. در واقع، تا سه سال پس از آن نیز خشونت به‌تدریج در حال کاهش بود. تا اینکه متأسفانه نخست‌وزیر با انجام دادن یک سری اقدامات فرقه‌ای و شعله‌ور کردن تنش بین سنی و شیعه، تمام دستاوردهای ما را که برای تحقق آن‌ها تلاش کرده بودیم، به باد داد. به طوری که توجه به القاعده كم شد و القاعده فرصت یافت خود را به عنوان دولت اسلامی، تجدید سازمان کند.

 

در مورد افغانستان هم، من هیچ تردیدی نداشتم که نمی‌توانستیم مدل عراق را در آنجا اجرا کنیم. اوضاع کاملاً متفاوت بود، اگرچه میزان خشونت‌ها آن‌قدر هم شدید نبود. من اوضاع افغانستان را آن‌گونه که آقای رامسفلد خواسته بود، ارزیابی کرده بودم. نخستین اسلاید پاورپوینت در جلسه توجیهی نشان می‌داد که افغانستان همانند عراق نیست. سپس تفاوت‌های بین دو کشور را ارائه کردم. بنابراین، امکان پیشرفت به گونه‌ای که در عراق داشتیم در افغانستان فراهم نبود. اما در آن سال به هدف خودمان که عبارت بود از متوقف کردن پیشرفت طالبان، رسیدیم. در واقع، پیشرفت آن‌ها را در برخی نقاط کلیدی متوقف کردیم. البته برخی از وظایف دیگر خود را هم انجام دادیم، مانند تقویت نیروهای امنیتی افغانستان و نیز انتخاب نهادهای افغانستانی، به‌طوری که توانستیم وظایف امنیتی را در برخی نقاط به آن‌ها محول کنیم.

 

به این ترتیب، ما در آن سال وظایفی را که اشاره شد در افغانستان انجام دادیم، اگرچه همچنان در تلاش بودیم تا به اهداف گسترده‌تری در آنجا برسیم که از اهداف مهم ایالات‌متحده در افغانستان می‌باشند.

 

نویسنده: زمانی که شما در افغانستان بودید، برای دستگیری اُسامه بن لادن، تلاش‌هایی انجام می‌شد.

 

دیوید: بله، برای دستگیری یا کشتن او.

 

نویسنده: شما برای انجام دادن این کار کاملاً گوش‌به‌زنگ بودید، البته خودتان به‌طور مستقیم وارد عمل نشدید. وقتی خودتان به طور مستقیم در فرایند تصمیم‌گیری حضور نداشتید، چگونه آن‌قدر آماده و گوش به زنگ بودید؟

 

دیوید: وقتی برای گفت‌وگو با رئیس‌جمهور و شرکت در یک‌سری جلسات در مورد کاهش نقدینگی در افغانستان و سپس شنیدن تأییدیه انتصاب خودم به عنوان رئیس سازمان سیا به واشینگتن برگشته بودم، متوجه این موضوع شدم. بلافاصله به افغانستان برگشتم و یکی دو هفته بعد، در شب عملیات، به کابل برگشتم و در واقع فقط من در جریان عملیات قرار داشتم. تظاهر کردم که از هیچ‌چیز خبر ندارم. وقتی حدود ساعت یازده شب قدم‌زنان به مرکز فرماندهی عملیات ناتو در کابل رفتم، آن‌ها خیلی تعجب کردند و پرسیدند: «شما اینجا چه می‌کنید؟» از تمام افراد، به‌جز افسری که او را خوب می‌شناختم، خواستم اتاق را ترک کنند.

 

سپس با یک‌سری از مقامات سطح بالا تماس گرفتیم تا بتوانیم بر اجرای عملیات نظارت کرده و برای برخورد با عملیات احتمالی آماده شویم. بدیهی است، بسیاری از نیروهای ویژه که عملیات را مدیریت می‌کردند، مانند مأمور قرارگاه مرکزی، برای من کار می‌کردند. اما آن شب، آن‌ها در خدمت سازمان سیا بودند. زیرا عملیات، مخفی بود و تحت مدیریت مقامات غیر‌نظامی هدایت می‌شد و به این معنا بود که زنجیره فرمان به رئیس سیا، لیون پانتا و سپس به معاون دریاسالار، مکراون و پس از آن، به گروه توسعه جنگاوران ویژه نیروی دریایی منتقل می‌شد که عملیات را اجرا می‌کرد.

 

نویسنده: پس از آنکه حدود یک سال در افغانستان ماندید، رئیس‌جمهور به شما گفت: «مایل هستم شما برگردید و رئیس سازمان سیا شوید.» انجام دادن این کار به این معنا بود که شما به طور کلی باید شغل نظامی را کنار بگذارید.

 

دیوید: من مجبور نبودم این کار را انجام دهم، اما آن را انتخاب کردم. پیش از آنکه رئیس‌جمهور تصمیم را به من ابلاغ کند، مدتی با هم گفت‌وگو کردیم. من قبول کردم که کنار گذاشتن لباس نظامی بهترین کار می‌باشد. به این نتیجه رسیدم که مردم نباید فکر کنند که من می‌خواهم سازمان سیا را به تشکیلات نظامی تبدیل کنم. نویسنده: آیا از اینکه در آن زمان مجبور شدید شغل نظامی را کنار بگذارید، ناراحت بودید؟

 

دیوید: کنار گذاشتن لباس نظامی همیشه ناراحت‌کننده است. مراسم بازنشستگی همراه با جشن و سخنرانی و اعطای آخرین مدال، خیلی جالب می‌باشد. سپس فرد نظامی به خانه می‌رود، لباس خود را از تن خارج می‌کند و می‌داند تشکیلاتی را که تمام زندگی حرفه‌ای خود را در آن به سر برده، برای همیشه ترک می‌کند. اما شانس من بود که رئیس سازمان سیا شوم که جایگاه مهمی می‌باشد. فقط این تفاوت وجود داشت که کارکنان سیا نمی‌توانند در مورد فعالیت‌های خود و گاهی محل خدمت خود، حتی با خانواده خود هم صحبت کنند.

 

نویسنده: سازمان سیا را چگونه یافتید؟

 

دیوید: آنجا همه‌چیز فوق‌العاده محرمانه است.

 

نویسنده: شما به رئیس‌جمهور بوش و رئیس‌جمهور اوباما گزارش‌هایی ارائه کرده‌اید. تفاوت آن دو در مورد دریافت گزارش‌ها در چیست؟

 

دیوید: در مورد جرج بوش، بد نیست بدانید که مرتب با او در تماس بودم و دائم به شیوه‌های مختلف به او گزارش می‌دادم، به‌ویژه در مورد مسائل عراق. او به توصیه تمام مشاوران خود توجه داشت. اما وقتی رئیس‌جمهور اوباما آمد، ساماندهی عراق تمام شده بود و مسئله موجود این بود که چگونه می‌توانیم بدون دادن قربانی، نیروهای خود را کاهش دهیم. رئیس‌جمهور اوباما مسائل را بررسی و در مورد آن‌ها تأمل می‌کرد. بررسی خط‌مشی در افغانستان، که در نیمه دوم سال نخست ریاست جمهوری او انجام شد، فوق‌العاده بود. تصور نمی‌کنم هیچ رئیس‌جمهوری نه یا ده بار تیم امنیت ملی را برای تصمیم‌گیری موضوعی مانند آن درگیر کرده باشد.

 

نویسنده: شما به عنوان یکی از بزرگ‌ترین رهبران نظامی دوران ما و شاید دوران گذشته شناخته شده‌اید. از نظر شما رهبری به چه معناست؟

 

دیوید: تصور می‌کنم رهبری در سطح راهبردی و بالاترین سطح، از چهار وظیفه مهم تشکیل شده.

 

چه در عراق و چه در افغانستان فرماندهی می‌کنید، چه مدیرعامل آمازون یا مایکروسافت هستید، باید هدف و طرح بزرگی داشته باشید. باید این هدف یا طرح بزرگ را به تمام رده‌ها از بالا تا پایین منتقل کنید. باید بر اجرای این هدف و طرح نظارت کنید. باید مشخص کنید چگونه می‌خواهید هدف و طرح بزرگ خودتان را اصلاح کرده و مراحل فوق را دوباره ادامه دهید.

 

البته هر یک از وظایف فوق، از وظایفی فرعی تشکیل شده‌اند. نظارت بر اجرا و عملیاتی شدن، بر اساس یک یا چند معیار انجام می‌شود. باید بدانید از فرصتی که در اختیار دارید چگونه باید استفاده کنید. باید الگو ارائه کنید و در ضمن، تشویق و ترغیب به موقع را هم فراموش نکنید.

 

از همه مهم‌تر و وظیفه نهایی که معمولاً فراموش می‌شود، این است که باید فرایندی رسمی داشته باشید که مشخص کند هدف و طرح بزرگ شما چگونه باید مورد تجدید نظر قرار بگیرد و اصلاح شود. و شاید منطق حکم کند که هدف و طرح بزرگ شما به طور کلی کنار گذاشته شود و مجبور شوید فرایند فوق را بارها و بارها تکرار کنید. این وظایف در دنیای غیرنظامی و دنیای کسب‌وکار نیز مهم می‌باشند.

 

نویسنده: کدام رهبران نظامی بیش از همه مورد تحسین و تأیید شما بوده‌اند؟

 

دیوید: گمان می‌کنم قدر و منزلت پولیسیز گرانت به اندازه کافی شناخته نشده است. او وقتی کاخ ریاست جمهوری را ترک کرد تا سفر مشهور جهانی خود را آغاز کند، یک قهرمان جهانی بود. او خاطرات جالبی نوشت و سپس تاریخ نویسان ایالات جنوبی در نیمه قرن گذشته به شدت از او انتقاد کردند. اما به‌تدریج یک‌بار دیگر مورد احترام عموم قرار گرفت.

 

به نظر من در تاریخ ایالات‌متحده، گرانت ژنرالی بود که تاکتیک‌های رزمی او در تمام سطوح بی‌نظیر بود، به‌ویژه در نبرد ویکسبرگ که یکی از بزرگ‌ترین مانورهای نظامی بوده، و اتخاذ راهبرد او برای کل ارتش اتحادیه که به پیروزی شمالی‌ها در جنگ منتهی شد. به‌طوری که این پیروزی‌ها به انتخاب مجدد لینکلن به ریاست جمهوری منجر شدند.

 

مردم این نکته را فراموش کرده‌اند که پیروزی شمالی‌ها امری بدیهی و آسانی نبود. این تفکر که نیروهای اتحادیه در هر حال جنوبی‌ها را سرکوب می‌کردند، فقط زمانی قطعی شد که ژنرال گرانت وارد عمل شد. اگر راهبرد نهایی و کلی او و پیروزی‌های ژنرال شرمن در آتلانتا نبود، لینکلن در انتخابات ۱۸۶۴ پیروز نمی‌شد. اگر ژنرال مک‌کالن در انتخابات پیروز می‌شد، موضوع صلح با جنوبی‌ها را پی می‌گرفت که شاید در این صورت ایالات‌متحده به شکلی نبود که اکنون داریم.

 

نویسنده: کدام رهبر سیاسی را بیش از همه ستایش می‌کنید؟

 

دیوید: در طول سال‌های مختلف، رهبرانی بوده‌اند که ایده‌های بزرگی داشته‌اند و برای همه ما قابل ستایش و احترام می‌باشند. بی‌شک کسانی که مجسمه آن‌ها در یادبود کوه رامشمور ساخته شده، قابل ستایش هستند. من علاقه خاصی به تئودور روزولت دارم. سخنرانی او در دانشگاه پاریس با عنوان «مرد در صحنه» همیشه برای من الهام‌بخش بوده. در اینجا بخشی از سخنان او را نقل می‌کنم: «کسی مورد احترام و تحسین می‌باشد که در صحنه حضور دارد و صورت او با گرد و غبار و عرق و خون آغشته شده... و در بدترین حالت، اگر شکست بخورد، در اوج شهامت شکست می‌خورد.

 

 


Interview series with successful leaders

Interview with General David petraeus

Former Director of Central intelligence Agency

Part 4

Published in Harvard Business Journal

۵
از ۵
۲ مشارکت کننده

دیدگاه‌ها