سری مصاحبه با رهبران موفق
مصاحبه با ژنرال کالین پاول
رئیس سابق ستاد مشترک ارتش و وزیر امورخارجه سابق آمریکا
قسمت چهارم
منتشر شده در مجله کسبوکار هاروارد
نویسنده: وقتی تصمیم گرفتید کاندیدا نشوید، بسیاری از مردم ناراحت شدند. وقتی شما بازنشسته شدید، جرج بوش به عنوان رئیسجمهور انتخاب شد. او با شما تماس گرفت و گفت: «مایل هستم شما وزیر امورخارجه شوید.
پاول: تصور میکنم او از آن نوع جمهوریخواهانی است که مایلم مانند او باشم. به همین دلیل، خوشحال بودم که میتوانم به هیئت دولت برگردم و به کشورم خدمت کنم.
نویسنده: به این ترتیب شما وزیر امور خارجه شدید و حادثه یازده سپتامبر اتفاق افتاد. آیا شما به این نتیجه رسیدید که دولت باید به اقدام نظامی دست بزند؟
پاول: نمیتوان اجازه داد چنین حادثهای رخ دهد و ما هیچ واکنشی نشان ندهیم. وظیفه من این نبود که بلافاصله واکنش نشان دهم، بلکه باید جامعه جهانی را علیه آن یکپارچه میکردم.
تجربه خیلی ارزندهای بود. برای نخستین بار در تاریخ ناتو، آنها به موضوعی تحت عنوان «بند پنج» استناد کردند که میگوید: «اگر یکی از اعضای اتحادیه مورد حمله قرار بگیرد، همه ما مورد حمله قرار گرفتهایم.» به همین دلیل همه اعضا از ما حمایت کردند.
نویسنده: پس از آن، تمام توجه ما به عراق متمرکز شد و رئیسجمهور بوش تصمیم گرفت تا به عراق حمله و صدام حسین را دستگیر کنیم.
پاول: من به رئیسجمهور گفتم: «آقای رئیسجمهور! باید بدانید که اگر این دولت را ساقط کنیم، شما مسئول دولت جدید هستید. شما مسئول بیستوهفت میلیون عراقی هستید که آنجا زندگی میکنند و نگاهشان به ماست. مسئولیت بزرگی بر عهده شما خواهد بود. آیا متوجه این موضوع هستید و میخواهید حمله انجام شود؟»
ما هنگام گفتوگو تنها بودیم و او گفت: «به نظر شما راه دیگر چیست؟» گفتم: «راه دیگر این است که سازمان ملل متحد را جلو بیندازیم. قطعنامههای سازمان ملل زیر پا گذاشته شده، پس اجازه دهید از راه دیپلماتیک وارد شویم.»
نویسنده: آیا رئیسجمهور با این کار موافق بود؟
پاول: بله. او میخواست پیش از اقدام نظامی، موضوع در جلسه علنی سازمان ملل مطرح شود. به همین دلیل، یک روز پنجشنبه بعدازظهر که در دفتر او حضور داشتم گفت: «آیا هفته آینده موضوع را مطرح میکنید؟»
نویسنده: در سازمان ملل؟
پاول: بله.
نویسنده: شما موضوع را این طور مطرح کردید که عراق دارای سلاحهای کشتار جمعی است (البته شاید تصور ما این بود) اما معلوم شد که اینگونه نیست.
پاول: حق با شماست.
نویسنده: آیا تصور میکنید شما از این موضوع شرمنده هستید، یا ایالاتمتحده باید شرمنده باشد؟ آیا تصور میکنید اگر ما میدانستیم صدام حسین سلاحهای کشتار جمعی ندارد، رئیسجمهور بوش به هر نحوی که شده کار خود را انجام میداد؟
پاول: خیر، این کار را نمیکرد. زمانی که این موضوع را بررسی میکردیم، این پرسش خاص را از او پرسیدم. به او گفتم: «آقای رئیسجمهور! اگر صدام حسین ثابت کند سلاح کشتار جمعی ندارد، اقدام جنگی نمیکنید؟ آیا آماده پذیرفتن این موضوع هستید، حتی اگر صدام بر سر قدرت باقی بماند؟» او با تردید گفت: «بله، میپذیرم.»
من رفتم و سه روز با مأموران اطلاعاتی سازمان سیا گفتوگو، و مدارکی را که باید ارائه میشد تهیه کردم. تمام جزئیات این مدارک توسط سازمان سیا تأیید و نوشته شده بود. بنابراین، رفتم و مدارک را به رئیسجمهور ارائه کردم. ظاهراً کار خوب پیش میرفت، اما پس از چند روز یا چند هفته، کمکم شرایط عوض شد. بله، من شرمنده و سرافکنده شدم، زیرا اگرچه رئیسجمهور و کنگره از همان اطلاعات استفاده کرده بودند، دونالد رامسفلد ، کاندولیزا رایس و همه ما از همان اطلاعات استفاده کردیم. خود من آن را به بهترین نحو ارائه کردم، اما تمام تقصیرات به گردن من افتاد.
نویسنده: آیا با توجه به آنچه در گذشته اتفاق افتاد، حاضرید بگویید حمله به عراق اشتباه بوده؟
پاول: من میگویم اجرای حمله مناسب نبود و ما بدون هرگونه گفتوگویی در واشینگتن، ارتش عراق را رها کردیم و پس از آن، کار بدتری کردیم! یعنی حزب بعث را رها کردیم و گفتیم هر کس که برای حزب بعث کار کرده نمیتواند برای دولت جدید کار کند. این دو موضوع، تصمیمهای راهبردي فوقالعاده بدِ ما بودند. در نتیجه، در آنجا به اندازه کافی نیرو نداشتیم تا آنچه از ارتش عراق انتظار داریم، انجام دهد و شرایط آشفته شد.
در حال حاضر، عراق دارای دموکراسی است. البته با دشواریهایی روبه روست اما در هر حال دموکراسی میباشد. عراقیها انتخابات دارند و تلاش میکنند استفاده از نظم و قانون را در کشور خود احیا کنند. به نظر من، نباید با عراقیها آنقدر بد برخورد میکردیم. اگرچه دیگران با نظر من مخالفاند، اما نظر من این است که اگر عراقیها از این راه دشواری که در حال حاضر با آن روبهرو هستند هوشیارانه عبور کنند، با توجه به اینکه نه صدام حضور دارد و نه سلاح کشتار جمعی دارند، در این صورت قضاوتهای موجود در مورد آنها عوض خواهد شد.
نویسنده: زندگی شما در دوران خدمت به جامعه، فوقالعاده بوده. آیا والدین شما در قید حیات بودهاند تا شاهد موفقیتهای شما باشند؟
پاول: وقتی درجه سرهنگی گرفتم، هردوی آنها زنده بودند و از این بابت خیلی افتخار میکردند.
البته پدرم بیمار بود و یک سال و نیم بعد فوت کرد و به همین دلیل، شاهد درجه ژنرالی من نبود. اما وقتی به درجه ژنرالی ارتقا یافتم، مادرم زنده بود. او با قد بلند خود و با افتخار در کنار وزیر دفاع، معاون وی و دیگر ژنرالها ایستاده بود. او و همسرم ستارههای من را نصب کردند. از آن روز به بعد، مادرم از هر فرصتی استفاده میکرد و میگفت: «پسرم ژنرال است!».
نویسنده: شما در دوران خدمت خود رهبران زیادی اعم از رهبران سیاسی و نظامی را دیدهاید. بدیهی است که خودتان هم رهبر بزرگی بودهاید. به نظر شما، چه عاملی باعث میشود یک فرد رهبر بزرگی شود؟
پاول: اینکه فرد متوجه باشد که در حال هدایت و رهبری پیروان خود است. فرد بداند مسئولیت دارد عدهای انسان را برای کاری ارزشمند به حرکت درآورده. عدهای که هدفی دارند و رهبر، انگیزه لازم را برای تحقق آن هدف در آن افراد به وجود میآورد. و رهبر مطمئن است پیروان او هر کاری را که لازم باشد، انجام خواهند داد.
همیشه سعی کردهام هر مسئولیتی را که بر عهده دارم به بهترین نحو انجام دهم و بدانم «چه کاری انجام میدهم؟ هدف آن چیست؟ قرار است به کجا برسم؟ چرا در این مرحله قرار داریم؟ و چه میکنیم؟» سپس، به سراغ پایینترین افراد سازمان میروم تا اطمینان یابم آنها تمام امکانات دیپلماتیک یا سلاحهای جنگی لازم را در اختیار دارند. سپس با هوشیاری، فرصتهای لازم را برای رسیدن به موفقیت برای آنها فراهم کنم. رهبری یعنی همین: برانگیختن زیردستان یا پیروان. این موارد از نکاتی است که هر رهبری برای ترغیب و ایجاد شور و شوق در زیردستان و پیروان خود باید انجام دهد.
Interview series with successful leaders
Interview with General Colin Powel
Former United State Secretary of state
Part 4
Published in Harvard Business Journal