سری مصاحبه با رهبران موفق مصاحبه با ژنرال کالین پاول قسمت سوم

 

 


سری مصاحبه با رهبران موفق

مصاحبه با ژنرال کالین پاول

رئیس‌ سابق ستاد مشترک ارتش و وزیر امورخارجه سابق آمریکا

قسمت سوم

منتشر شده در مجله کسب‌و‌کار هاروارد


 

نویسنده: چه کسی به شما تلفن کرد؟

 

پاول: رئیس‌جمهور ریگان بود که به من تلفن زد و گفت: «سلام ژنرال پاول! من رونالد ریگان هستم.» گفتم: «بله قربان.» گفت: «خیلی جدی از شما می‌خواهم به اینجا بیایید و معاون مشاور امنیت ملی شوید.» می‌توانم بگویم او دقیقاً مطالبی را می‌گفت که فرانک از او خواسته بود. گفتم: «چشم قربان! همین الآن می‌آیم.» ماجرا این‌گونه بود.

 

نویسنده: و شما به کاخ سفید برگشتید؟

 

پاول: بله. نه ماه بعد، فرانک به عنوان وزیر دفاع منصوب شد و من با خودم گفتم: «خب! حالا می‌توانم به ارتش برگردم.»

 

اما یک روز در حال اداره جلسه کمیته امنیت ملی بودم که یک‌باره در اتاق باز و رئیس‌جمهور وارد شد و رفت پشت میز نشست. فرانک هم همراه او بود و همان‌طور که جلسه ادامه داشت، رئیس‌جمهور کاغذی برداشت و چیزی روی آن نوشت و به طرف من فرستاد. کاغذ را باز کردم و دیدم روی آن نوشته شده: «شما در حال حاضر مشاور امنیت ملی هستید.»

 

بدین ترتیب، یک سال و نیم از زمانی که در کاخ سفید همراه رئیس‌جمهور ریگان بودم، رابطه خوب و صمیمی‌ای با او داشتم.

 

نویسنده: آیا وقتی دوره مدیریت رئیس‌جمهور ریگان تمام شد، به ارتش برگشتید؟

 

پاول: بله.

 

نویسنده: اما مدت زیادی نگذشته بود که رئیس‌جمهور بوش پدر، یعنی جانشین رئیس‌جمهور ریگان گفت: «می‌خواهم شما رئیس ستاد مشترک ارتش شوید.»

 

پاول: در شهر آتلانتا در ایالت جورجیا همراه با تمام ژنرال‌های چهار ستاره ارتش در همایشی شرکت کرده بودم که تلفنی به من گفتند: «دیگ چِینی، وزیر دفاع می‌خواهد شما را ببیند.» گفتم: «چشم، به آنجا می‌آیم.» با کفش کتانی و پیراهن رسمی به دفتر وزیر دفاع رفتم. او گفت: «رئیس‌جمهور می‌خواهد شما را به عنوان رئیس ستاد مشترک ارتش منصوب کند.»

 

نویسنده: و بدین ترتیب شما رئیس ستاد مشترک ارتش، یعنی به بالاترین مقام نظامی دست پیدا کردید.

 

پاول: بله.

 

نویسنده: و در اوایل ریاست جمهوری بوش، صدام حسین کویت را اشغال می‌کند. آیا برای شما مشخص بود که باید بروید و او را از کویت بیرون کنید؟

 

پاول: خُب! برای من محرز بود که کار او بسیار خطرناک بوده و نباید اجازه می‌دادیم ادامه یابد. چالش اول ما این بود که او به سمت جنوب و به عربستان سعودی می‌رفت. ژنرال نورمن شوارتزکوف، فرمانده این منطقه بود. با او رابطه نزدیکی داشتم و در این مورد به‌طور مفصل با او صحبت کردم.

 

نویسنده: شما روشی را ابداع کردید که با عنوان دکترین پاول معروف شد.

 

پاول: البته، این‌طور نیست. این عنوان را یکی از خبرنگاران واشینگتن پست ابداع کرد. او روزی به دیدن من آمد و گفت: «می‌خواهم مقاله‌ای با عنوان دکترین پاول بنویسم.» گفتم: «خیلی عالی است! این دکترین که می‌گید یعنی چه؟» خبرنگار گفت: «همان چیزی که شما همیشه می‌گویید و همان چیزی که هنگام حمله ما به پاناما و اخراج مانوئل نوریگا انجام دادید؛ زمانی باید به جنگ متوسل شویم که از تمام فرصت‌های دیپلماتیک و سیاسی استفاده کرده‌ایم. هدف ما نباید صرفاً نظامی باشد، بلکه باید هدف سیاسی روشنی داشته باشیم.»

 

نویسنده: شما از طرف رئیس‌جمهور دستوری دریافت کردید که صدام و سربازانش را از کویت بیرون کنید.

 

پاول: این تصمیم زمانی گرفته شد که امکان راه‌حل دیپلماتیک وجود نداشت. من دستور را دریافت کردم و آن را به نورمن شوارتزکف، فرماندهی منطقه ابلاغ کردم. این تنها درگیری‌ای بود که در آن حضور داشته‌ام که توانستم به رئیس‌جمهور ایالات‌متحده بگویم: «در مورد نتیجه هیچ تردیدی وجود ندارد.» عراقی‌ها اشتباهات متعددی مرتکب شده بودند.

 

آن‌ها سربازان خود را دقیقاً در کنار مرزهای عربستان سعودی آورده و متوقف کرده بودند، زیرا نیروی هوایی اجازه تحرک را به آن‌ها نمی‌داد. چهار واحد از این سربازان در کنار ساحل قرار داشتند. تنها کاری که ما باید انجام می‌دادیم این بود که آن‌ها را زمین‌گیر کنیم و اجازه پیش‌روی به آن‌ها ندهیم.

 

ما نیز همین کار را انجام دادیم. یعنی پس از چند هفته حمله هوایی، حمله زمینی را نیز آغاز کردیم. من ضمن دستور حمله گفتم: «حمله کنید، اما مراقب باشید در دام نیفتید! نمی‌خواهم تفنگداران خودم را از دست بدهم. فقط می‌خواهم عراقی‌ها در جای خود زمین‌گیر شوند.» به نیروی دریایی نیز همین دستور را دادم و گفتم: «عملیات آبی-خاکی را آغاز کنید، اما قرار نیست پا به خشکی بگذارید. فقط آن‌ها را زمین‌گیر کنید، چون می‌خواهیم آن‌ها را محاصره کنیم.»

 

نویسنده: سرانجام، جنگ به پایان رسید و شما در مورد زندگی خودتان کتابی نوشتید با عنوان سفر آمریکایی من. وقتی سفر تبلیغاتی کتابتان را انجام می‌دادید، مردم می‌گفتند: «این مرد باید رئیس‌جمهور آمریکا شود.»

 

پاول: هرگز چنین چیزی به ذهن من خطور نکرده بود. کتاب که چاپ شد مورد توجه رسانه‌ها قرار گرفت و بسیاری از مردم به من می‌گفتند: «شما باید نامزد ریاست جمهوری شوی.» اما من هرگز به این موضوع فکر نکرده بودم و هیچ علاقه‌ای هم به ریاست جمهوری نداشتم، اما احساس کردم که باید در این مورد فکر کنم.

 

این کار را انجام دادم و با خودم گفتم که من یک نظامی هستم و سعی می‌کنم آنچه صلاح می‌دانم انجام دهم. بسیاری از اعضای حزب جمهوری‌خواه مایل نبودند من به عنوان جمهوری‌خواه کاندیدا شوم. حتی آن‌ها بیانیه‌ای با این مضمون صادر کردند که: «ما نمی‌خواهیم او عضو حزب باشد.»

 

نویسنده: به این دلیل که خیلی میانه‌رو هستید؟

 

پاول: بله، احتمالاً به این دلیل که من خیلی محافظه‌کار هستم.

 

نویسنده: آیا پشیمان نیستید که کاندید نشدید؟

 

پاول: نه برای چه پشیمان باشم؟

 

نویسنده: برخی مردم می‌گویند حضور شما مهم می‌باشد.

 

پاول: اگر می‌توانید ثابت کنند!

 

 

ادامه دارد...


Interview series with successful leaders

Interview with General Colin Powel

Former United State Secretary of state

Part 3

Published in Harvard Business Journal

۵
از ۵
۱ مشارکت کننده

دیدگاه‌ها