سری مصاحبه با رهبران موفق
مصاحبه با ژنرال کالین پاول
رئیس سابق ستاد مشترک ارتش و وزیر امورخارجه سابق آمریکا
قسمت یکم
منتشر شده در مجله کسبوکار هاروارد
همیشه سعی کردهام هر مسئولیتی را که بر عهده دارم، به بهترین نحو انجام دهم و بدانم چه کاری را انجام میدهم؟ هدف آن چیست؟ قرار است به کجا برسم؟ چرا در این مرحله قرار داریم؟ و چه میکنیم؟ سپس به سراغ پایینترین افراد سازمان میروم تا اطمینان بیابم آنها تمام امکانات دیپلماتیک یا سلاحهای جنگی لازم را در اختیار دارند. پس از آن با هوشیاری، فرصتهای لازم را جهت رسیدن به موفقیت برای آنها فراهم کنم. رهبری یعنی همین: برانگیختن زیردستان یا پیروان. این موارد از نکاتی میباشد که هر رهبری برای ترغیب و ایجاد شور و شوق در زیردستان و پیروان خود باید انجام دهد.
کالین پاول در دوران جوانی باور نمیکرد که میتواند ترقی کند و به بالاترین مقام اجتماعی و نظامی در دولت فدرال، یعنی ریاست ستاد مشترک ارتش و وزارت امورخارجه برسد. او پسر یکی از مهاجران جاماییکا بود که در نیویورک زندگی میکرد و دانشجوی معمولیای بود که در سیتی کالج نیویورک زمینشناسی میخواند، بدون آنکه برنامه یا هدف دقیقی برای آینده شغلی خود داشته باشد. کالین پس از طی دوره آموزشی به عنوان افسر وظیفه، به ارتش پیوست. او در مسیر طی کردن یک سری دورههای آموزش نظامی و گرفتن پست در پنتاگون و سپس گرفتن بالاترین مقام نظامی در دوران ریاست جمهوری جرج دبلیو بوش، بر تبعیض نژادی فایق آمده بود. او تنها آمریکایی آفریقایی تبار است که پست ریاست ستاد مشترک ارتش آمریکا را کسب کرده است.
در آن زمان بود که کالین مورد توجه همگان قرار گرفت، زیرا او مقام مسئول نظامی برای بیرون راندن سربازان عراقی از کویت در سال ۱۹۹۰ بود. پس از آن حرکت موفقیتآمیز، کالین بیش از هر کسی در آمریکا مورد توجه و تحسین قرار گرفت.
پس از آرام شدن اوضاع، اینگونه به نظر میرسید که پیروزی در کویت کار آسانی است. اما واقعیت این است که کالین باید در آن رویداد از مهارتهای فرماندهی خود استفاده میکرد، باید روش رزمی خاصی را به کار میگرفت، سپس با فرماندهی نظامی منطقه ارتباط نزدیک برقرار میکرد. او باید از مهارتهای فردی خودش هم استفاده و حمایت رئیسجمهور، وزیر دفاع، وزرای دیگر و کنگره را برای روش پرهزینه و زمانبر خودش جلب میکرد. رهبری نظامی همزمان با مهارتهای فردی برای تحقق این کار چیزی بود که فقط کالین دارا بود.
کالین وقتی در سال ۱۹۹۳ از ارتش بازنشسته شد، کتاب پرفروش خود را با عنوان سفر آمریکایی من نوشت. موفقیت او زمانی بیشتر شد که در انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۹۹۶ به عنوان یک جمهوریخواه، علیه بیل کلینتون تلاشهایی انجام داد.
سرانجام، کالین به این نتیجه رسید که دیگر علاقه چندانی به امور اجرایی ندارد. بنابراین، از هرگونه فعالیت سیاسی دست کشید، اگرچه در دور اول ریاست جمهوری جرج بوش به خدمات دولتی برگشت و مسئولیت وزارت امور خارجه را بر عهده گرفت. پاول در این نقش ناچار شد با وضعیتی که پس از حادثه تروریستی یازده سپتامبر و نیز حمله به عراق به وجود آمده بود، دستوپنجه نرم کند. هدف از حمله به عراق، از بین بردن سلاحهای کشتار جمعی بود که تصور میشد صدام حسین به آنها دست یافته است.
پاول پس از دوره اول ریاست جمهوری بوش، به فعالیت غیردولتی برگشت و فعالیتهای خود را در زمینه مسائل شهروندی و بشردوستانه پی گرفت. یکی از این فعالیتها، پیمان وحدت آمریکا و مدیریت سازمانی بود که به منظور بهبود امور جوانان در سال ۱۹۹۷ تأسیس کرده بود. او دانشکده کالین پاول را نیز برای رهبری شهری و جهانی در محل تحصیل خود، یعنی سیتی کالج نیویورک، برای تربیت نسل آینده کشور بنیان نهاد.
من توفیق آشنایی با پاول را طی چند دهه گذشته، در سازمانهای مختلفی پیدا کردم که در زمینه امور بشردوستانه و امور شهروندی فعالیت دارند. ضمن اینکه فرصت مصاحبه با او را در برنامههای مختلف داشتهام. مصاحبهای که در ادامه ملاحظه خواهید کرد، در سال ۲۰۱۷ در دانشکده کالین پاول در دانشگاه نیویورک انجام شد. من افتخار این را دارم که از حامیان اصلی دانشکده مزبور باشم. کالین در مصاحبه تأیید میکند که فعالیت او در حوزه نظامی و شهروندی همیشه با موفقیت همراه نبوده. برای نمونه، رئیسجمهور بوش از او خواست موضوع داشتن سلاحهای کشتار جمعی توسط صدام را به شورای امنیت سازمان ملل ببرد و به این ترتیب، تهاجم ایالاتمتحده را موجه نشان دهد.
البته چنین سلاحهایی وجود نداشت. کالین به منابع اطلاعاتی ما اعتماد کرده بود که اشتباه بودند. او در مصاحبه اذعان میکند که از بابت این اشتباه دچار عذاب وجدان شده. البته او اصراری نداشت تا موضوع به سازمان ملل ارجاع شود، اما رئیسجمهور بوش از او خواست تا این کار را انجام دهد، و کالین به عنوان وزیر امورخارجه و به خاطر اعتبار بینالمللی که داشت، احساس کرد که مسئولیت انجام این کار با اوست.
از نظر کالین، این کار از مسئولیتهای رهبری است. به نظر او، رهبر باید کسی باشد که بتواند برای پیروان خود الهام بخش باشد و آنها را به انجام وظیفه خود علاقهمند کند. او در دوران شغلی ارزشمند خود تمام این کارها را انجام داده که در این مصاحبه با اندکی از آن آشنا خواهید شد.
نویسنده: شما در منطقه برونکس متولد شدید؟
پاول: من در منطقه هارلم متولد شدم که حدود یک مایل با آنجا فاصله دارد و در برونکس جنوبی در نیویورک بزرگ شدم.
نویسنده: والدین شما از کجا مهاجرت کردند؟
پاول: از جاماییکا.
نویسنده: آیا وقتی بچه بودید از زندگی در شهر نیویورک لذت میبردید؟
پاول: تصور میکردم برای بچهها جای جالبی میباشد. آنقدر تنوع وجود داشت که خیال میکردم همه دنیا یعنی همین شهر. جهان پر از آدمهایی با پیشینهها، فرهنگها و رنگهای مختلف میباشد و البته، سیتی کالج نیویورک این تنوع را به خوبی منعکس میکند.
نویسنده: آیا زبان «ییدیش» را در آنجا آموختید؟
پاول: با «ییدیش» در بخش دیگری از برونکس جنوبی آشنا شدم و در مغازهای یاد گرفتم که اسباببازی و وسایل بچگانه میفروخت. فروشنده، یک يهودي اهل روسیه بود. من به همراه یک راننده ایرلندی و یک فروشنده ایتالیایی در آن مغازه کار میکردیم. پس از چند سال که در فروشگاه مزبور کار کردم، یک روز صاحب فروشگاه به طرف من آمد، دستش را روی شانه من گذاشت و گفت: «کالی، خیال نکن میتوانی در فروشگاه بمانی. این فروشگاه متعلق به دختران من و همسران آنهاست. از تو میخواهم درس بخوانی و به جای دیگری بروی و کار دیگری انجام بدهی.»
من قصد نداشتم در مغازه بمانم و به اصطلاح پادویی کنم. سخن او آنچنان روی من تأثیر گذاشت که تا آخر عمر آن را فراموش نخواهم کرد و در خاطرات خود به آن اشاره کردهام. او به من آموخت که باید درس بخوانم و رشد کنم. من هم همین کار را کردم و برای تحصیل به سیتی کالج نیویورک رفتم.
ادامه دارد...
Interview series with successful leaders
Interview with General Colin Powel
Former United State Secretary of state
Part 1
Published in Harvard Business Journal