سری مصاحبه با رهبران موفق
مصاحبه با ایندرا نویی
مدیرعامل و رئیس هیئتمدیره سابق شرکت پپسی
قسمت چهارم
منتشر شده در مجله کسبوکار هاروارد
نویسنده: وقتی برای چهارصد نفر از والدین مدیرانتان نامه مینویسید، مدیران چه میگویند؟ نمیگویند: «این کار را نکنید!» یا میگویند: «خیلی ممنون که به پدر و مادرم گفتید من خیلی خوب کار میکنم!».
ایندرا: معمولاً مدیران ما از این کار خیلی خوشحال میشوند، زیرا والدین آنها هرگز چنین نامهای دریافت نکردهاند. در حالی که الآن والدین آنها بهطور مرتب نامهای دریافت میکنند که در واقع کارنامه مثبت فرزندان آنها میباشد. من چیز دیگری نمینویسم. والدین مدیران من از دریافت این نامهها آنچنان خوشحال میشوند که به همسایگان و بستگان خود خبر میدهند. در نتیجه، مدیران ما میگویند: «این بهترین رویداد زندگی من و والدینم میباشد.» و در واقع به این موضوع افتخار میکنند.
نویسنده: برخی از مردم که داستان کارهای شما را شنیدهاند و میگویند: «خوش به حال این خانم، هم مدیرعامل یک شرکت بزرگ میباشد، هم ازدواج موفقی داشته و هم دو دختر سالم و بانشاط دارد که جای خوبی استخدام خواهند شد.» آیا این امکان برای تمام افراد، به ویژه زنان جامعه ما وجود دارد تا به همه این موفقیتها دست یابند؟
ایندرا: تقریباً بله. به همین دلیل که من توانستهام به تمام اینها دست بیابم. من خیلی خوشحالم که همسر عالی و دو دختر خیلی خوب، بستگانی صمیمی، شغلی فوقالعاده و همکارانی پرتلاش دارم. اما برای رسیدن به این موقعیت و حفظ آن، تلاشهای زیادی کردهام و از خیلی چیزها گذشتهام. اما در هر حال، من توانایی لازم را برای حفظ تمام این موارد داشتهام.
پرسش مهم این است که آیا شما هم میتوانید به تمام دستاوردهایی که من رسیدهام برسید یا خیر. پاسخ این است که اگر از سیستم حمایتی مناسب برخوردار باشید، اگر شما همسری آگاه داشته باشید، اگر بخواهید ازدواج کنید و اگر مایل باشید بابت امتیازاتی که به دست میآورید، هزینه لازم را پرداخت کنید، شما هم میتوانید به تمام دستاوردهایی برسید که من رسیدهام. اما در این صورت، همیشه یک نگرانی و ناراحتی مبهمی وجود دارد که نکند راه را اشتباه رفتهام. باید با این نگرانی پنهان، زندگی را سپری کنید.
نویسنده: وقتی مدیرعامل پپسی شدید، روزی به خانه آمدید. مادر شما آنجا حضور داشت و از شما خواست کمی شیر بخرید. گمان میکنم بهتر است خودتان داستان را تعریف کنید.
ایندرا: سال ۲۰۰۰ حدود ساعت ۹:۳۰ دقیقه شب بود که تلفنی به من اطلاع دادند که قرار است رئیس شرکت شوم. به خانه رفتم تا به خانواده بگویم که قرار است من رئیس شرکت پپسی شوم. وقتی زنگ در را به صدا درآوردم، مادرم در را باز کرد. در آن زمان مادرم با ما زندگی میکرد. گفتم: «مامان! خبر خوبی برای شما دارم.» اما او گفت: «قبل از اینکه خبر را بدهی، برو شیر بخر!» گفتم: «ساعت ده شب است، چرا باید شیر بخرم؟!» متوجه شدم که خودرو همسرم در پارکینگ منزل پارک شده است. گفتم: «چرا به او نگفتی شیر بخرد؟» مادرم گفت: «او ساعت هشت، خسته و کوفته آمد، مزاحم او نشدم. حالا شما برو شیر بخر.»
یادتان باشد هیچ وقت مادرتان را محاکمه نکنید. رفتم شیر خریدم، برگشتم و آن را با ناراحتی روی میز گذاشتم و گفتم: «من برای شما خبرهای مهمی داشتم. من رئیس شرکت پپسی شدم، اما شما فقط به فکر شیر هستید.» او نگاهی به من انداخت و گفت: «در مورد چی صحبت میکنی! وقتی وارد خانه میشوی، تاج سلطنت را بگذار در پارکینگ و بیا بالا. چون که شما همسر، دختر، عروس و مادر بچهها هستی و تنها چیزی که از تو انتظار دارم، این است که در مورد این چیزها صحبت کنی. حرفهای دیگر را بگذار در پارکینگ خانه. من را هم دیگر اینطوری محاکمه نکن!» از اینرو، تصور میکنم هیچوقت نباید مادرتان را برای چیزی محاکمه کنید.
نویسنده: اما او باید افتخار کند که شما مدیرعامل هستید.
ایندرا: بله، تصور میکنم او به من افتخار میکند، اما سعی میکند من منطقی و واقعبین باشم.
نویسنده: کدام یک مشکلتر است: مادر بودن یا مدیرعامل بودن، یا در عین مهاجر بودن، مدیرعامل بودن، یا داشتن تمام این عنوانها باهم؟ تصور میکنید کدام یک برای شما بیشتر مشکلساز بوده و برای غلبه بر کدام یک بیشتر تلاش کردهاید؟
ایندرا: نمیدانم واقعاً نام آن را مشکل بگذارم یا خیر. مادر بودن و مهاجر بودن نقاط ضعف و قوت خود را دارد. نقاط قوت از این بابت است که مردم به خاطر تفاوتهایی که با آنها دارید، بیشتر به شما توجه میکنند. وقتی وارد اتاقی میشوید میگویند: «اوه نگاه کن! اون یک جور دیگه است.» یا به زن بودنت توجه میکنند یا به مهاجر بودن یا به قد بلند شما. همه این موارد با هم تأثیر میگذارند. البته دشواریهایی هم وجود دارد. زیرا مردم میگویند: «او چطور میتواند این شرکت بزرگ آمریکایی را رهبری کند؟» بنابراین، هم نقطه قوت بوده، هم نقطه ضعف. اما من تصور میکنم موازنه به سمت نقطه مثبت میباشد.
نویسنده: آیا تصور میکنید زنان امروز راحتتر از زمانی که شما مدیرعامل شدید میتوانند مدیرعامل شوند یا همچنان تصور میکنید در مقایسه با مردی که مدیرعامل شرکتی به همان اندازه میباشد، یک زن برای اینکه مدیرعامل شود باید بیشتر تلاش کند؟
ایندرا: گمان میکنم امروزه راحتتر میباشد، زیرا تعداد اندکی از ما زنان در رأس امور هستیم. اما دیدگاه شخص من این است که موضوع ربطی به زن بودن و این جایگاه ندارد. موضوع مهاجر بودن نگرانکنندهتر میباشد. برای نمونه، من همیشه نگران این مسئله هستم که اگر موفق نشوم، ممکن است مجبور شوم به جایی برگردم که مایل نیستم به آنجا برگردم. این نگرانی همیشه انگیزهای است که من را مجبور میکند هر روز بیش از گذشته تلاش کنم.
نویسنده: شما برای بسیاری از زنان الگو هستید. آیا شما خودتان هم خود را الگو میدانید، به خصوص برای زنان هندی یا زنان دیگری که اهل ایالاتمتحده نیستند؟
ایندرا: من چارهای ندارم جز اینکه الگو باشم. تصور میکنم الگو بودن یک امتیاز میباشد، چه برای زنان یا برای اقلیتها، بهخصوص برای زنان هندی. هر کسی که به من میرسد، انتظار دارد نکتهای از من یاد بگیرد و از من میپرسد چه توصیهای دارم. امثال ما کم پیدا میشوند و ما باید تلاش کنیم تا نقش الگو بودن خود را حفظ کرده و تلاش کنیم وظیفه خود را خوب ایفا کنیم. زیرا ما باید برای کسانی که میخواهند پا جای پای ما بگذارند، معیار تعیین کنیم.
نویسنده: شنیدم یکبار همسرتان به شما گفت: «ایندرا، تو تمام وقت خودت را در شرکت پپسی سپری میکنی، پس من چی؟!» پاسخ شما چه بود؟
ایندرا: او حتی امروز هم به من میگوید که: «در فهرست کارهای تو، اول پپسی، دوم پیسی، سوم هم پیسی، و بعد بچهها و بعد از آنها مادرت. پس از آن هم اگر جایی ته فهرست باقی بماند، من هم هستم!» من هم دائم به او میگویم: «تو بالای فهرست قرار داری! همین که در فهرست هستی خیلی خوشحال باش!» اما او میداند که من او را خیلی دوست دارم. او میداند که تکیهگاه من و زندگی من میباشد. اما میخواهد که بیشتر به او توجه کنم.
Interview series with successful leaders
Interview with Ginni Rometty
Former CEO of PepsiCo
Part 4
Published in Harvard Business Journal