سری مصاحبه با رهبران موفق مصاحبه با جینی رومتی قسمت دوم

 

 


سری مصاحبه با رهبران موفق

مصاحبه با جینی رومتی

مدیرعامل و رئیس هیئت‌مدیره آی‌بی‌ام

قسمت دوم

منتشر شده در مجله کسب‌و‌کار هاروارد


 

نویسنده: می‌گویند آی‌بی‌ام در موقعیت خاصی قرار داشت که در صدد ورود به عرصه تجارت کامپیوترهای شخصی بود و به نرم‌افزار خاصی نیاز داشت. به همین دلیل، به صدور مناقصه مبادرت کرد و شرکت کوچکی به نام مایکروسافت برنده آن شد. آیا تا به حال به این موضوع فکر کرده‌اید که اگر خود آی‌بی‌ام دارای این نرم‌افزار بود. مایکروسافت چیزی در مورد آن نمی‌شنید و در خود آی‌بی‌ام هم کسی در مورد آن صحبت نمی‌کرد.

 

جینی: موضوعی که در‌مورد آن صحبت می‌کنید، سیستم عامل میکروسافت آفیس است که در سال‌های خیلی دور مطرح شد که البته در آن زمان، من در این شرکت نبودم. اما در هر حال، پرسش جالبی را مطرح کردید، زیرا امروزه در صنعت فن‌آوری نسل‌های زیادی از آی‌بی‌ام وجود دارد. بدیهی است برای اینکه در حوزه فن‌آوری شرکت موفقی باشید باید چیزهای زیادی اختراع کنید. در برخی موارد، راه را درست می‌روید و در برخی موارد نیز دچار خطا خواهید شد. در غیر این صورت نمی‌توانید پیشرفت کنید.

 

البته امروز کسی مایل نیست در حوزه تجارت کامپیوترهای شخصی فعالیت کند، قبول دارید؟ دیدگاه کلی ما هم برای تحول، همین است. از نظر مردم، فن‌آوری باید دائم رشد کند. اما تمام فن‌آوری‌ها از ارزش بالایی برخوردار نیستند. از نظر ما نیز نکته مهم برای تحول همین می‌باشد: یعنی ورود به حوزه‌هایی که از سودآوری و ارزش بالایی برخوردار هستند.

 

نویسنده: بیایید کمی در مورد گذشته شما صحبت کنیم. شما در شیکاگو بزرگ شدید و دو خواهر و یک برادر دارید. پدرتان روزی مادر شما را طلاق می‌دهد. با توجه به اینکه مادر شما تحصیلات دانشگاهی نداشته، چگونه توانسته چهار فرزند خود را بزرگ کند؟

 

جینی: من همچنان از مادر خود درس‌های زیادی می‌آموزم و به خاطر زحمات زیادی که برای ما چهار خواهر و برادر کشیده، خیلی به او مدیونم. من سیزده یا چهارده ساله بودم که پدرمان ما را ترک کرد. این ماجرا طوری ناگهانی اتفاق افتاد که مادرم یک‌باره بدون اینکه درآمدی، پس‌اندازی، خانه‌ای و یا حتی لقمه نانی داشته باشد، خود را با چهار فرزندش تنها دید. ما احتیاج به کمک داشتیم و باید کوپن مواد غذایی دریافت می‌کردیم. اما مادرم به هیچ‌وجه مایل نبود دست به سوی دیگران دراز کند. به همین دلیل، روزها کار می‌کرد و شب‌ها به مدرسه می‌رفت تا حرفه‌ای بیاموزد. در واقع، او رئیس بخش شبانه کلینیک یکی از بیمارستان‌های شیکاگو بود. من چون بچه بزرگ‌تر بودم، مجبور بودم به مادرم خیلی کمک کنم. افراد زیادی بین دوستان و بستگان مایل بودند به ما کمک کنند، اما درسی را که مادرم به ما آموخت این بود که هرگز اجازه ندهید دیگران شخصیت شما را تعریف کنند.

 

نویسنده: ظاهراً شما پرستار سه خواهر و برادر خودتان هم بودید.

 

جینی: بله. من در جلسات انجمن و مربیان شرکت می‌کردم و رسیدگی به تمام کارهای آن‌ها با من بود.

 

نویسنده: آیا بابت نگهداری بچه‌ها، دستمزد هم دریافت می‌کردید؟

 

جینی: خیر، چیزی دریافت نمی‌کردم.

 

نویسنده: احتمالاً وضعیت درسی شما در مدرسه خیلی خوب بوده، چون به مدرسه خیلی خوبی می‌رفتید. برای دانشگاه نورث وسترن هم بورسیه تحصیلی دریافت کردید.

 

جینی: بله، باعث افتخار من بود. اما همه ما مجبور بودیم برای تأمین هزینه‌های مدرسه، راه‌هایی پیدا کنیم. من گاهی به خودم می‌گویم: «من آدم تنبلی هستم.» برادر و هر دو خواهر من آدم‌های بسیار موفقی بوده‌اند. برادرم به دانشگاه دارتموند رفت، یکی از خواهرانم برای دوره کارشناسی و کارشناسی ارشد به دانشگاه نورث وسترن وارد شد و خواهر دیگرم برای گرفتن مدرک ام‌بی‌ای به دانشکده فنی جورجيا رفت. او وقتی دانشجوی کارشناسی بود، در ایالت اوهایو فوتبال بازی می‌کرد همه آن‌ها موفق بودند.

 

همه این موفقیت‌ها به خاطر کارهای اخلاقی‌ای بود که مادرم روی ما انجام می‌داد. او هرگز شکایت نمی‌کرد و زیاد حرف نمی‌زد، ولی ما متوجه تلاش‌های او بودیم.

 

نویسنده: شما از دانشگاه نورث وسترن فارغ‌التحصیل شدید و با اینکه از جنرال موتورز بورسیه تحصیلی داشتید، مجبور نبودید برای کار کردن به آنجا بروید، اما احساس کردید که باید این کار را انجام دهید.

 

جینی: این کار برای این بود تا زنان و نیز اقلیت‌ها را وارد محیط کسب‌وکار کنند. جنرال موتورز برنامه‌ای داشت که مأموران این شرکت به بهترین دانشگاه‌ها می‌رفتند و به دانشجویان می‌گفتند: «ما شهریه و تمام هزینه‌های شما را پرداخت می‌کنیم.» استادی داشتم که به من گفت: «باید به این برنامه، خوب توجه کنی.»

 

من هم به خاطر این بورسیه، تابستان‌ها در آنجا کار می‌کردم و دوره‌هایی را با آن‌ها می‌گذراندم. وقتی فارغ‌التحصیل شدم، اگرچه از چند شرکت پیشنهاد کار داشتم، اما احساس می‌کردم نخستین اولویت من برای کار، جنرال موتورز می‌باشد. من، هم دوره کامپیوتر را طی کرده بودم و هم درجه مهندسی داشتم.

 

نویسنده: آیا در آن زمان تعداد زنانی که در دانشگاه نورث وسترن آن دوره‌ها را طی می‌کردند، زیاد بودند؟

 

جینی: نظر شما چیه؟

 

نویسنده: آیا شما تنها دانشجوی زن در آنجا بودید؟

 

جینی: خیر. اما شاید تنها خانمی بودم که در تمام این کلاس‌ها شرکت می‌کرد.

 

نویسنده: آیا چون تعداد خانم‌ها در دانشگاه کم بود، تصور می‌کردید فرصتی است تا در آن حرفه پیشرفت کنید؟

 

جینی: من هرگز این‌گونه فکر نمی‌کردم و نمی‌دانم چند نفر این‌گونه فکر می‌‌کردند. من همیشه دروس ریاضی و علوم را دوست داشتم. امروزه بسیاری از بچه‌های فامیل ما، وقتی وارد دانشکده می‌شوند، رشته خود را تغییر می‌دهند. من هرگز رشته خودم را تغییر ندادم. وقتی به دانشگاه نورث وسترن رفتم با خودم گفتم: «رشته من مهندسی است.» و تا پایان کار روي حرفم ایستادم.

 

نویسنده: یکی دو سال پیش، سخنران آغاز سال تحصیلی در دانشگاه نورث وسترن شما بودید. بازگشت به محل تحصیل برای سخنرانی لذت‌بخش می‌باشد؟ آیا دوستان شما نمی‌گفتند: «من همیشه اطمینان داشتم تو آدم موفقی خواهی شد!»

 

جینی: ضرب‌المثلی هست که من در کسب‌وکار به آن خیلی استناد می‌کنم. این ضرب‌المثل می‌گوید: «موفقیت، هزار‌ان پدر و مادر دارد، اما شکست، یتیم است!» بله، سخنرانی در دانشگاه محل تحصیل خیلی لذت‌بخش می‌باشد. معمولاً ما وقتی برای انجام دادن کاری به منزل خودمان می‌رویم، همین حس خوب را داریم.

 

نویسنده: شما چند سال در جنرال موتورز بودید، سپس فرصتی پیش آمد تا به شرکتی به نام آی‌بی‌ام بروید. چه کسی شما را متقاعد کرد تا این کار را انجام دهید؟

 

جینی: شوهرم مارک به من توصیه کرد تا به آی‌بی‌ام بروم. مردم معمولاً می‌گویند: «شما باید طرح شغلی حساب شده‌ای داشته باشید.» متأسفانه باید بگویم این‌طور نبوده. من مشغول کار در جنرال موتورز بودم، و اگرچه کارم را دوست داشتم، اما عاشق فن‌آوری و ایده استفاده از آن در بسیاری از صنایع مختلف بودم. همسرم گفت: «ببین جینی! من دوستی دارم که پدرش در آی‌بی‌ام کار می‌کرده، پیشنهاد می‌کنم تماسی با او بگیری.» راستش را بخواهید تصور می‌کنم در واقع همسرم بود که برنامه‌ مصاحبه را ترتیب داد.

 

 

ادامه دارد...


Interview series with successful leaders

Interview with Ginni Rometty

Former CEO of IBM

Part 2

Published in Harvard Business Journal

۵
از ۵
۱ مشارکت کننده

دیدگاه‌ها