سری مصاحبه با رهبران موفق
مصاحبه با تیم کوک
مدیرعامل شرکت اپل
قسمت دوم
منتشر شده در مجله کسبوکار هاروارد
نویسنده: یکی از سهامدارانی که معلوم شد به تازگی ۷۵ میلیون دیگر از سهم شما را خریده، وارن بافت میباشد. آیا از اینکه او یکی از سهامداران شماست خوشحالید؟
تیم: از این بابت خیلی خوشحالم، چون میدانم وارن بافت هم بلندمدت فکر میکند و از این بابت باهم هماهنگ هستیم. مبنای مدیریت ما همین است و اساس سرمایهگذاریهای او نیز همین میباشد.
نویسنده: آیا به این نکته توجه کردهاید که وارن همچنان از یک تلفن قدیمی استفاده میکند؟
تیم: بله میدانم.
نویسنده: او گوشی هوشمند ندارد. آیا تا به حال به این موضوع فکر کردید که اگر او از یکی از محصولات شما استفاده کند، چقدر ارزش سهام شما بالا خواهد رفت؟
تیم: با او صحبتهایی کردهام و حتی به او گفتهام که آمادهام به اوهاما بروم تا از او حمایت فنی کنم. (به نظر میرسد این تلاشها در سال ۲۰۲۰ به نتیجه رسیده؛ زیرا به تازگی معلوم شده که وارن بافت سرانجام از گوشی آیفون استفاده میکند.)
نویسنده: اگر اجازه دهید میخواهم بپرسم شما چگونه به جایگاه فعلی رسیدهاید؟ شما در آلاباما بزرگ شدهاید.
تیم: بله، در شهری بسیار کوچک.
نویسنده: آیا در دوران دبیرستان، در درس، ورزش یا کار فنی خیلی موفق و برتر از بقیه بودید؟
تیم: بهطور قطع در هیچ چیزی برتر از بقیه نبودم. در مدرسه خیلی تلاش میکردم و نمراتم خوب بود. توفیقی که در دوران کودکی داشتم نخست، خانواده خوب و مهربان و دوم، مدرسه دولتی خوب بود. اینها امتیاز بزرگی بودند و واقعیت این است که امروزه، به ندرت خانوادهای از این نعمت برخوردار میباشد.
نویسنده: شما به دانشگاه آوبرن رفتید. وضعتان در آنجا چطور بود؟
تيم: وضع خیلی خوبی داشتم و در رشته مهندسی صنایع درس میخواندم.
نویسنده: بعد برای کار به آیبیام رفتید.
تیم: بله، همینطور است. در آغاز کار به عنوان مهندس تولید، در طراحی خط تولید فعالیت میکردم. آن زمان، آغاز استفاده از رباط در خط تولید بود. به همین دلیل، تمرکز ما خودکار کردن (اتوماسیون) خط تولید بود. نمیخواهم بگویم در این کار خیلی موفق بودم، اما چیزهای زیادی یاد گرفتم.
نویسنده: شما دوازده سال در آنجا بودید و سپس، به شرکت کامپک رفتید که در آن زمان یکی از بزرگترین تولیدکنندگان کامپیوترهای شخصی بود.
تیم: بله. آنها در آن زمان جلوتر از بقیه بودند.
نویسنده: شش ماه که در آنجا بودید. در نهایت استیو جابز با شما تماس گرفت و گفت: «میتوانی به اپل بیایی و به ما ملحق شوی؟» در آن زمان اپل در مقایسه با کامپک شرکت کوچکی بود. چرا برای مصاحبه رفتید و بعد هم به اپل پیوستید؟
تیم: سؤال خوبی پرسیدید. استیو به اپل برگشته بود و در حال تغییر تمام مدیرانی بود که در آن زمان در آنجا حضور داشتند. با خودم گفتم: «فرصتی فراهم شده تا با این مردی که کل صنعت را خودش راهاندازی کرده گفتوگویی داشته باشی.»
روز شنبه بود که با استیو ملاقات کردم. چند دقیقهای که با او گفتوگو کردم با خودم گفتم: «دوست دارم پیشنهاد او را بپذیرم.» کاملاً مبهوت شده بودم. برق نوری در چشمان او دیدم که هرگز در هیچ مدیرعاملی ندیده بودم. از هر چیزی که صحبت میکرد، نکتهای کاملاً جدید و برخلاف باورهای رایج دیده میشد. خیلی از مردم بازار مصرف را رها کرده بودند، زیرا آن را بیمورد میدانستند. اما استيو كاملاً برخلاف آن عمل میکرد و تأکید فراوانی بر مشتری داشت. وضعیت گفتوگو و نوع پرسشهایی که میپرسید کاملاً متفاوت بود. واقعیت را بخواهید، پیش از ترک جلسه با خودم گفتم: «امیدوارم شغل مورد نظر را به من پیشنهاد کند چراکه آماده پذیرش آن هستم».
نویسنده: آیا دوستانتان با شما مخالف بودند؟!
تیم: آنها تصور میکردند که من دیوانه شدهام. عقل و منطق میگفت: «تو داری برای بزرگترین تولیدکننده کامپیوتر در جهان کار میکنی. برای چه میخواهی بروی؟! تو آینده خیلی خوبی پیشرو داری.» تصمیمی نبود که بنشینید و با تحلیلهای مهندسی بگویید اینجا این مزیتها و آنجا این معایب را دارد. این تحلیلها، همیشه میگویند همینجا که هستی بمان. اما ندایی در درونم میگفت: «برو، تردید نکن».
نویسنده: تصور من این است که اگر مروری به گذشته داشته باشیم، به نتیجه میرسیم که این تصمیم، بهترین تصمیم حرفهای در زندگی شما بوده است.
تیم: شاید بشود گفت بهترین تصمیم زندگی من بوده. به نظرم نیازی به آن کلمه حرفهای نیست.
نویسنده: وقتی به اپل رفتید و کار برای استیو را آغاز کردید، آیا واقعیت بهتر از آن چیزی بود که تصور میکردید یا برعکس؟ مشکلاتی که با آنها روبهرو شدید چگونه بودند؟
تیم: میتوانم بگویم که گویی رها شدم. شما میتوانستید در مورد هر موضوع بزرگی با استیو صحبت کنید. اگر او موضوع را میپسندید، فقط میگفت: «بسیار خوب!» شما میتوانستید کار را پی بگیرید و یا آن را انجام دهید. از نظر من، مدیریت یک شرکت با این سبک رهبری فوقالعاده بود. من در شرکتهایی کار کرده بودم که گرفتار بوروکراسی و لایههای متعدد مدیریتی بودند و امکان پیشرفت از آنها گرفته شده بود، اما اپل از این بابت کاملاً متفاوت بود. فهمیدم که اگر در این شرکت نتوانم پیشرفت کنم، مشکل از خود من میباشد.
نویسنده: وضعیت سلامتی استیو به جایی رسید که دیگر نمیتوانست مدیرعامل باشد. او به هیئتمدیره گفت که از ماه اوت ۲۰۱۱ شما مدیرعامل هستید و این موضوع را به اطلاع خود شما نیز رساند. آیا وقتی مدیرعامل شدید، احساس کردید استیو میگوید: «من میخواستم همین کار را انجام دهم و شما به اهداف من جامه عمل پوشاندید!» یا احساس کردید به دنبال انجام دادن اهداف خودتان هستید؟ چگونه بین این دو دیدگاه تعادل برقرار کردید؟ شما کمکم به چهره سرشناس و تحسینبرانگیزی تبدیل شدید.
تیم: البته وضعیت به این ترتیبی که شما گفتید تحقق پیدا نکرد. ما شرکت واقعاً آزادی داریم. ما به راحتی میتوانستیم با یکدیگر گفتوگو کرده و نظرهای یکدیگر را جرح و تعدیل کنیم. استیو هرگز دیدگاههای خود را پنهان نمیکرد و همواره نظرهای خود را با دیگران در میان میگذاشت. در آن زمان تصور من این بود که او برای همیشه رئیس باقی خواهد ماند و ما میتوانیم تغییر در رابطهها را ببینیم. متأسفانه اینطور نشد.
ادامه دارد...
Interview series with successful leaders
Interview with Tim Cook
CEO of APPLE
Part 2
Published in Harvard Business Journal