سری مصاحبه با رهبران موفق
مصاحبه با اریک اشمیت
مدیر اجرایی سابق گوگل و رئیس هیئتمدیره شرکت آلفابت
قسمت دوم
منتشر شده در مجله کسبوکار هاروارد
نویسنده: خیال میکردید پس از گفتن این سخن، همچنان احتمال به دست آوردن آن شغل را داشتید؟
اریک: من نمیدانستم گفتوگوهای ما مصاحبه شغلی است. در واقع برای دیدار با آنها رفته بودم. اما وقتی ساختمان را ترک میکردم، احساس کردم که دوباره به آنجا برخواهم گشت.
نویسنده: و شما برگشتید. وقتی شما به گوگل ملحق شدید، یکصد تا دویست نفر کارمند داشت. آیا میدانستید که تبلیغات، ابزاری است که با کمک آن میتوانید به رشد شرکت کمک کنید؟
اریک: خیر. من به این نتیجه رسیده بودم که روش آنها برای تبلیغات هرگز موفق نخواهد بود. وقتی مدیرعامل شدم، دغدغه اصلی من این بود که اشکالی در کار وجود دارد. بنابراین، از آنها خواستم تا تمام حسابها را بررسی کنند تا مطمئن شویم که کارکنان، آگهیها را میفروشند.
پس از حسابرسی، به این نتیجه رسیدیم که آگهیهای مورد نظر کاملاً درست عمل میکنند، اگرچه متن آگهیها خیلی کوتاه بودند. درک این مطلب و سپس اصلاح الگوریتمهایی که اجازه میداد مزایدهها و کارهای دیگر تحقق پیدا کنند، باعث شد گوگل به شکل امروز درآید. الگوریتمها توسط مهندسان خلاق و جوانی انجام میشد که کار آنها را به دقت بررسی میکردم و البته، یکسری بررسیها و اصلاحات دیگر هم اعمال کردم.
نویسنده: فرهنگ گوگل در آن زمان خیلی غیرعادی بود و دیگران از آن الگوبرداری کردهاند. این فرهنگ میگوید: «هر کاری میخواهی انجام بده، هر طور که میخواهی لباس بپوش و اگر خواستی میتوانی در دفتر کار خود بخوابی.»
اریک: ما در مورد نوع پوشش تقریباً همکاران را آزاد گذاشته بودیم و گفته بودیم شما در گوگل هر کاری میتوانید انجام دهید، جز اینکه نمیتوانید در اینجا اقامت کنید. جای خوابتان باید جای دیگری باشد.
نویسنده: درباره تغذیه چطور؟ شما برای تمام کارکنان غذای رایگان تهیه میکردید. هدفتان از این کار چه بود؟
اریک: نکته مهم این میباشد که غذای رایگان، روی همه چیز تأثیر گذاشت. خیلی از این چیزها در حد سرگرمی و تفریح بودند، اما در پس هر موضوعی، نکتهای جدی وجود دارد. موضوع غذا، ایده سرگی بود. نکتهای که اشاره کردم این است که خانوادهها شام را در کنار یکدیگر صرف میکنند و او می.خواست شرکت برای همکاران مانند خانواده آنها باشد. اگر امکانات را طوری فراهم کنید که همکاران احساس کنند غذای خوبی میل میکنند، یعنی صبحانه، ناهار و شام، عملاً مانند یک تیم عمل میکنند.
کارکنان وقتی بهتر کار میکنند که حس خوبی داشته باشند. لری و سرگی ایدهای ابداع کردند که به آن ۲۰ درصد زمان میگفتند. پیام این ایده این است که اگر کارکنان، بهویژه مهندسان، به چیزی علاقهمند باشند، ۲۰ درصد وقت خود را صرف آن میکنند.
حال این پرسش مطرح میشود که با این ایده چگونه میتوان شرکتی را مدیریت کرد؟ این ایده باعث میشد مهندسانی که بر سر میز ناهار نشستهاند، با یکدیگر گفتوگو کنند و دائم نظر یکدیگر را در مورد فعالیتهایشان بپرسند.
نویسنده: یکبار به من گفته بودید که روزی به شرکت آمدید و مشاهده کردید که شخصی جای شما نشسته است.
اریک: در آن زمان فرهنگ گوگل خیلی غیرعادی به نظر میرسید و من با توجه به این نکته همیشه مراقب که بودم مرتکب اشتباه و آبروریزی نشوم. یک روز صبح که وارد دفتر کار شدم، از چهره منشی خود احساس کردم اتفاقی افتاده. وارد اتاق کارم شدم که طول و عرض آن ۳ در ۴ متر بود. دیدم که هماتاقی جدیدی برایم آمده است.
او در اتاق نشسته بود و مشغول کار بود. من خبر نداشتم که هماتاقی جدیدی دارم، ضمن اینکه من مدیرعامل بودم و باید موضوع را با من در میان میگذاشتند. در هر حال، سلام کردم و پرسیدم: «شما کی هستید؟» او گفت: «سلام. من آمیت هستم و از ملاقات با شما خوشبختم.» گفتم: «اینجا چه میکنید؟» او گفت: «شما هنوز اینجا نیامده بودید. من در اتاقی شش نفره کار میکردم و سروصدای اتاق زیاد بود».
با خودم گفتم که به این آدم چه بگویم. البته به این موضوع نیز فکر میکردم که برخورد من با او ممکن است به پایان کارم در شرکت بینجامد. اگر به او بگویم از اتاق کارم برو بیرون، ممکن است اخراجم کنند. گفتم: «خب! آیا اجازه گرفتی؟» او گفت: «نظر رئیسم را در این باره پرسیدم و او گفت فکر خوبی میباشد.» گفتم: «بسیار خُب!» کنار او نشستم. او برنامهنویسی میکرد و من هم کار خودم را انجام میدادم. عملاً ما یک سال کنار هم کار کردیم و خیلی هم صمیمی شده بودیم.
نویسنده: شما در ویرجینیا بزرگ شدید؟
اریک: در حومه آن.
نویسنده: چه عاملی باعث شد فکر کنید باید مهندس شوید؟
اریک: در زمان بچگی من، که دوران پیشرفت علوم فضایی بود و همه دوست داشتند فضانورد شوند، من به علوم علاقه داشتم. در دبیرستان ما یک دور نویس یا چاپگر از راه دور وجود داشت. پدرم به این فکر افتاد تا یکی از این دستگاهها را در منزلمان داشته باشیم که البته، در آن زمان امر رایجی نبود. من هر شب مشغول کار و برنامهنویسی با چاپگری بودم که پدرم خریده بود. البته اگر امروز پانزده ساله بودم، پنج تا کامپیوتر شخصی و یک سیستم شبکه با چند بلندگو تهیه میکردم.
نویسنده: شما در ویرجینیا وارد دبیرستان شدید. به نظرم شرایط لازم برای ورود به دانشگاه پرینستون را داشتید.
اریک: بله. البته آن زمان ورود به این دانشگاه راحتتر از الآن بود.
نویسنده: شما تمایل جدی داشتید که مهندس شوید.
اریک: من در دانشگاه مزبور برای رشته مهندسی معماری ثبتنام کرده بودم. اما وقتی وارد دانشگاه شدم، متوجه شدم که من نمیتوانم معمار خوبی باشم. در دانشگاه پرینستون هم آنقدر درسهای من خوب بود که میتوانستم بدون طی کردن درسهای مقدماتی، به سراغ درسهای پیشرفته و پس از آن به سراغ درسهای دوره کارشناسی ارشد بروم.
نویسنده: حتماً درسهای شما خیلی خوب بوده، چون به شما بورس تحصیلی دادند و برای دوره دکترای تخصصی به دانشگاه برکلی رفتید. آیا رفتن به ایالتی دیگر برای ادامه تحصیل، کار دشواری بود؟
اریک: خیر. برای اینکه بدانید من در آن زمان چقدر آدم ساده و زودباوری بودم، داستانی را برایتان نقل میکنم. من به این نتیجه رسیده بودم که به کالیفرنیا بروم، زیرا شنیده بودم کالیفرنیا جای قشنگی است و سواحل آفتابی خوبی دارد. پس از رفتن به آنجا فهمیدم که به بدترین نقطه کالیفرنیا رفتهام. البته در آن زمان، هنوز نقشه گوگل ابداع نشده بود.
مدتی در شرکت بل لبز کار کردم که سیستمعامل یونیکس، که بسیاری از محاسبات امروز با آن انجام میشود را اختراع کرد. در آنجا برنامهنویس تازهکاری بودم. مدتی نیز به عنوان برنامهنویس جوان در مرکز تحقیقاتی زراکس پالو آلتو فعالیت داشتم که ایستگاههای کاری، صفحه نمایش و خیلی از عناصر مورد استفاده امروز در شبکه در آنجا ساختهشدهاند. من خیلی آدم خوشبختی بودم که در چنان محیطی کار میکردم. از آنجا هم به شرکت سان میکروسیستم رفتم و چند سال کار اجرایی بر عهده داشتم.
نویسنده: و از آنجا به شرکت ناول رفتید.
اریک: بله. چهارده سال در سان بودم، چهار سال در ناول و اکنون شانزده سال است که در گوگل حضور دارم.
نویسنده: و با رشد تدریجی گوگل، این شرکت توانست بر بازار و کار جستوجو مسلط شود و اکنون، حدود ۹۰ درصد دنیای جستوجو را در اختیار خود دارد. چرا گوگل به این نتیجه رسید که علاوه بر بازار جستوجو، باید به فعالیتهای دیگر هم بپردازد؟
اریک: شعار گوگل فقط «جستوجو در دنیای وب» نبود، بلکه «جستوجو در دنیای اطلاعات» بود. اطلاعات شامل دنیای خیلی وسیعی میشود. شرکت به این نتیجه رسید که توانایی و قابلیت آن را دارد تا به حل مسائل جدیدتری بپردازد.
ما به موضوع تعیین نقشه علاقهمند شدیم، بنابراین نقشههای خاص خود را ارائه کردیم که خط تولید بسیار موفقی بود. ما شرکت یوتیوب را خریدیم که امروزه در حوزه فیلم و اطلاعات فوقالعاده موفق میباشد. ما شرکتی تجاری راهاندازی کردهایم که پیشرفت خوبی داشته. کارهای دیگری هم انجام دادهایم ، برای نمونه، شرکتهای کوچک را میخریم و آنها را توسعه میدهیم، مانند شرکت گوگل ارث. در موارد دیگر هم در واقع فناوری خود را توسعه دادهایم. ایده کلی این بود که اطلاعات را با یکدیگر تلفیق و یکپارچه کنیم. حدود چهار پنج سال پیش به موضوع حل مسئله علاقهمند شدیم. نه فقط مسائل مربوط به اطلاعات، بلکه مسائلی که فناوری دیجیتالی میتوانست تحولی بزرگ و اساسی ایجاد کند که مشخصترین آنها حرکت خودروهای بدون راننده میباشد. ما روی این موضوع به عنوان پروژهای تحقیقاتی در حال فعالیت هستیم. امسال بیش از سی و دو هزار نفر در آمریکا در سوانح رانندگی فوت کردهاند. خیلی ماجرای غمانگیزی است. تصور کنید اگر بتوانیم این رقم را به نصف، یکسوم و حتی یکچهارم کاهش دهیم، چقدر خوب خواهد شد. بیشتر این سوانح ناشی از خطای رانندگان میباشد. شاید بتوانیم کاری کنیم تا سوانح رانندگی به ندرت اتفاق بیفتد.
نویسنده: بدیهی است شما در دنیای علم و فناوری و نیز در دنیای مدیریت پیشتاز هستید. آیا تصور میکنید مدیریت، امری ذاتی است؟ یا اینکه مدیران با آموزش و تمرین ساخته میشوند؟
اریک: مدیریت، تلفیقی از هر دو است. مدیر باید از یکسری مهارتهای ذاتی برخوردار باشد، اما بهطور قطع میتوان مدیریت را آموخت. در عین حال، بر این باورم که وقتی فردی در مقام رهبری سازمان یا مؤسسهای قرار میگیرد، باید هر کاری را به نحو احسن انجام دهد.
آن الگوی مدیر ارشد که در ذهنها وجود داشت، در دنیای امروز جایی ندارد. امروزه مدیران باید از قابلیتی منحصربهفرد برخوردار باشند و در ضمن، آموزشهای لازم را هم طی کنند.
من این مطلب را قبول ندارم که اگر در هر موقعیتی که هستید و کاری را آغاز کنید، حتماً موفق خواهید شد. برعکس، باید در کاری فوقالعاده خوب باشید. سپس به تقویت مهارتهای خودتان بپردازید. در این صورت، انضباط، سختکوشی و عشق به کاری که انجام میدهید، باعث خواهد شد به دستاوردهای فوقالعادهای برسید.
Interview series with successful leaders
Interview with Eric Schmidt
Former CEO of Google
Part 2
Published in Harvard Business Journal