سری مصاحبه با رهبران موفق
مصاحبه با ملیندا گیتس
شریک بنیاد بیل و ملیندا گیتس
قسمت دوم
منتشر شده در مجله کسبوکار هاروارد
نویسنده: بنیاد چه زمانی تأسیس شد؟
مليندا: ما بلافاصله پس از ازدواج، دو بنیاد تأسیس کردیم. در سال ۲۰۰۰ هم آنها را ادغام کردیم و بنیاد بیل و ملیندا شکل گرفت.
نویسنده: پاتی استونسیفر که حدود ده سال در مایکروسافت کار کرده بود، بنیاد را مدیریت میکرد. وقتی بیل بهعنوان مدیرعامل مایکروسافت بازنشسته شد، خود او به سراغ بنیاد رفت. سپس، شما دو نفر تصمیم گرفتید که درباره منابع بنیاد چکار کنید. شما گفتید: «دو موضوع وجود دارد که میخواهیم به آنها بپردازیم: یکی بهداشت جهانی، بهویژه در جنوب بیابان صحرای آفریقا و آسیای جنوب شرقی و دومی، دوره آموزشی ۱۲ ساله عمومی در ایالاتمتحده.»
شما چگونه این دو موضوع را انتخاب کردید؟ این همه موضوع وجود دارد که میتوانستید به آنها بپردازید.
ملیندا: ما احساس کردیم در کشورهای سراسر جهان، در کشورهایی که از درآمد اندکی برخوردارند، چیزی که بیش از همه به مردم آسیب میزند، بهداشت میباشد -مانند بیماری مالاریا، ایدز، سل و کودکانی که از شدت فقر میمیرند.- ما فکر کردیم که کار بشردوستانه را باید از موضوع بهداشت شروع کنیم. پس از آن میتوان به موضوع تحصیلات مطلوب پرداخت.
در ایالاتمتحده، ما بر این باوریم که همه انسانها ارزش یکسانی دارند، اما همه از فرصتهای یکسان برخوردار نیستند و عاملی که مانع پیشرفت ایالات متحده شده، نبود سیستم آموزشی ۱۲ ساله مطلوب میباشد.
نویسنده: برخی از مردم میگویند: «چرا شما این همه پولی را که از سود شرکتهای آمریکایی حاصل میشود را به آفریقا یا جنوب شرق آسيا منتقل میکنید؟»
ملیندا: در کشورهای در حال توسعه، با حدود ۵۰ تا ۱۰۰ دلار میتوانید جان انسانهای زیادی را نجات دهید. اگر جان این انسانها را نجات دهید و به رشد آنها کمک کنید، در واقع به مردم سراسر جهان کمک کردهاید تا هم در صلح و آرامش زندگی کنند، و هم از نعمت رفاه و آسایش برخوردار باشند. ما به همه مردم جهان فکر میکنیم، نه فقط شهروندان آمریکایی.
نویسنده: وقتی بچههای شما به دنیا آمدند، شما تصمیم گرفتید وقت بیشتری را صرف فرزندانتان کنید، به همین دلیل مایکروسافت را ترک کردید. واکنش بیل چه بود؟
ملیندا: راستش را بخواهید او میدانست من دوست دارم در مایکروسافت کار کنم و نیز میدانست که من عاشق محیط کارم هستم. به همین دلیل، وقتی به او گفتم میخواهم محیط کار را ترک کنم، خیلی تعجب کرد! مهم تر از این مسئله که چقدر وقت برای بنیاد اختصاص دهم، این بود که باید وقت بیشتری را به بچهها اختصاص میدادم تا آنها قدری بزرگتر شوند. میدانستم تا زمانی که آخرین دختر ما به پیشدبستانی نرفته، نمیتوانم تمام وقت کار کنم. وقتی دخترم وارد پیشدبستانی شد، برای کار تماموقت برنامهریزی کردم.
نویسنده: صرفنظر از تمام کارهایی که انجام دادهاید، سفری به بیابان جنوب آفریقا داشتید و سرانجام تصمیم گرفتید بیشتر بر روی مسائل زنان تمرکز کنید.
ملیندا: پس از بیست سال کار در بنیاد، به این نتیجه رسیدهام که اگر کاری کنیم تا زنان رشد کنند، میتوانیم جهان را متحول کنیم. امروزه، عوامل زیادی هستند که میخواهند به زنان آسیب بزنند و مانع رشد آنها شوند. من این نکته را در تمام کشورها و در سراسر جهان دیدهام.
اگر بتوانید موجب رشد و تعالی زنان شوید، آنها نیز موجب رشد و پیشرفت تمام اطرافیان خود خواهند شد. این امر در نهایت موجب پیشرفت هر جامعه و هر کشوری میشود.
نویسنده: یکی از نخستین موضوعاتی که به آن فکر میکردید، موضوع جلوگیری از بارداری بود. شما فردی کاتولیک و مقید به آن هستید. آیا گفتن این عبارت که: «ما در بنیاد باید تمرکز بیشتری بر جلوگیری از بارداری داشته باشیم»، برای شما مشکل بود؟
ملیندا: به خاطر اعتقادات من که ریشه در مذهب کاتولیک دارد، تصمیم در این زمینه برای من دشوار بود. اما من با زنان بسیاری در سراسر جهان گفتوگو میکردم که اظهار داشتند زندگی برای آنها بهعنوان یک مادر، بسیار دشوار و به مانند بحث مرگ و زندگی است. آنها میگفتند: «اگر من باز هم صاحب بچه دیگری شوم، سر زا خواهم مرد.» یا میگفتند: «من پنج بچه دارم. وقتی من نمیتوانم این بچهها را سیر کنم، آوردن بچه جدید، ظلم به اینهاست».بنابراین، ناچار بودم با باورهای مذهبی خودم کلنجار بروم و از خودم بپرسم: «من به چه چیزی اعتقاد دارم؟!» و سپس به خودم پاسخ بدهم که: «من اعتقاد دارم که جان انسانها باید حفظ شود.» کار منطقی همین بود.
نویسنده: آیا هرگز به زنی برخوردید که بگوید: «این کودک را از من بگیرید چون نمیتوانم او را بزرگ کنم!»
ملیندا: بارها شنیدهام. از سوزان، همسر وارن یاد گرفتم که میگفت؛ اگر در توانتان هست، برای کمک به محرومان، به طور ناشناخته بروید. به همین دلیل با لباس بسیار ساده به خیلی از مناطق روستایی میروم و با زنان صحبت میکنم. سوزان میگفت: «اگر با زنان و مردان روستایی صحبت کنید، خیلی چیزها یاد خواهید گرفت.»
برای نمونه، در هند به دیدار یکی از مراکز درمانی رفته بودم که با کمک دولت برای مراقبت از زنان باردار برنامهای اجرا میکردیم که تا زمان زایمان آنها ادامه داشت. در این مرکز از مادران و نوزادان آنها مراقبت میشد.
برای گفتوگو با یکی از زنان به نام مریم، به روستایی رفتیم که درمانگاه آن وضع خوبی داشت. او در حالی که پسر کوچک و همسرش کنارش نشسته بودند، نوزاد خود را در آغوش گرفته بود. پس از آنکه قدری با او صحبت کردم، از او پرسیدم: «چه آرزویی داری؟»
او در حالی که سرش را پایین انداخته بود، مدتی به زمین خیره شد. با خودم گفتم: «شاید حرف نامناسبی به او گفتهام.» اما او پس از مدتی سرش را بالا آورد و گفت: «واقعیت این است که من هیچ امیدی ندارم. من نه برای تغذیه این دو بچه آرزویی دارم، نه برای تحصیل آنها. لطف کن آنها را با خودت ببر!»
صحنه دردناکی است که ببینید زنی، فرزندانش را بسیار دوست دارد، اما ترجیح میدهد آنها را به دست یک غریبه بسپارد. واقعاً خیلی دردناک است! و این ماجرای بسیاری از زنان و خانوادههای جهان میباشد.
نویسنده: آیا به این نتیجه رسیدید تا زمینه جلوگیری از بارداری را برای زنان چنین مناطقی فراهم سازید؟
ملیندا: ما و دوستانمان در سال ۲۰۱۲ مبلغ ۲/۶ میلیارد دلار فراهم کردیم تا انواع وسایل ضدبارداری را در ۶۹ کشور بسیار فقیر جهان در اختیار زنانی قرار دهیم که امکان دسترسی به این نوع امکانات را ندارند.
این نکته مهم است که نخست، باید آگاهی این زنان را نسبت به جسم خودشان بالا برد، سپس این وسایل را در اختیار آنها قرار داد.
نویسنده: پیش از آنکه به سراغ برخی از مسائل زنان برویم که شما به آنها میپردازید، قدری در مورد آغاز زندگیتان صحبت کنیم. شما در دالاس بزرگ شدید و پدرتان مهندس بود.
ملیندا: پدرم مهندس هوافضا بود و از ابتدا روی برنامهها و اهداف آپولو کار میکرد.
نویسنده: در آستانه پنجاهمین سالگرد فرود آپولو بر روی کره ماه هستیم. آیا پدر شما در این رویداد نقشی داشت؟
ملیندا: او به خاطر تلاش در این برنامه، از دانشکده فنی جورجیا که دانشآموخته آنجا بود، جایزه گرفت. نویسنده: مادر شما تحصیلات دانشگاهی نداشت، اما در حوزه معاملات املاک فعالیتی را آغاز کرد که در پرداخت شهریه دانشکده خصوصی شما بسیار کمک کرد.
ادامه دارد...
Interview series with successful leaders
Interview with Melinda French Gates
Former executive vice president of lockhead Martin
Part 2
Published in Harvard Business Journal