سری مصاحبه با رهبران موفق مصاحبه با رابرت اسمیت قسمت دوم

 

 


سری مصاحبه با رهبران موفق

مصاحبه با رابرت اسمیت

بنیان‌گذار و مدیرعامل شرکت ویستا اکوییتی پارتنرز

قسمت دوم

منتشر شده در مجله کسب‌و‌کار هاروارد


 

نویسنده: شما در دانشکده بازرگانی کلمبیا تحصیل کرده‌اید. حدس می‌زنم در دانشکده موفق بودید، زیرا پس از آن به شرکت گلدمن ساکس رفتید. آیا پس از کار در قسمت‌های مهندسی شرکت‌های مختلف، وارد حوزه مهندسی مالی گلدمن ساکس شدید؟

 

رابرت: این موضوع داستان جالبی دارد؛ بله، من در دانشکده خیلی موفق بودم. در سال نخست دانشکده بازرگانی، دانشجوی برتر شدم. در تابستانی که فارغ‌التحصیل شده بودم باید برای دریافت جایزه به آنجا مراجعه می‌کردم. آقایی به اسم جان یوتندال در مراسم حضور داشت که در آن زمان مالک بانک سرمایه‌گذاری و سخنران اصلی بود.

 

او پس از آنکه مراسم اهدای جوایز به پایان رسید، به طرف من آمد و گفت: «شما سابقه خیلی خوبی دارید. آیا تا‌به‌حال در مورد کار در بانک سرمایه‌گذاری فکر کرده‌اید؟» و گفتم: «در کلاس ما افراد زیادی بودند که قبلاً مالک بانک سرمایه‌گذاری بوده‌اند و هیچ‌یک از آن‌ها را نپسندیدم. آن‌ها خیال می‌کنند همه‌چیز را می‌دانند و خیلی مبتکر هستند.» در ادامه گفتم: «من یک مهندس هستم. ما هم خیلی چیزها می‌دانیم. این برخورد آن‌ها باعث رنجش خاطر ما می‌شود.»

 

او لبخندی زد و من هم خوشحال شدم که شوخی من باعث ناراحتی او نشده. گفتم: «راستش را بخواهید نمی‌دانم در بانک سرمایه‌گذاری چه می‌کنند.» من تحصیلاتی داشتم، اما در حوزه فناوری صاحب نظر بودم. از این رو، دنیا را با عینک مخصوص خودم می‌دیدم.

 

جان یوتندال گفت: «چرا به دفتر من نم‌ آیی تا در این باره صحبت کنیم.» او از من دعوت کرد تا به دفترش بروم. پیشنهاد او را پذیرفتم و پس از مدتی گفت‌وگو، ناهار را نیز با هم صرف کردیم. او گوشی تلفن را برداشت و با افرادی چون استن انیل، که در آن زمان مدیر مالی ارشد شرکت مریل لینچ بود و كنث چناو که بعدها مدیرعامل شرکت آمریکن اکسپرس شد، تماس گرفت.

 

نویسنده: همه آن‌ها رهبران آفریقایی آمریکایی برجسته‌ای در زمینه کسب‌وکار می‌باشند.

 

رابرت: همه آن‌ها در جلسه شرکت کردند و میزبان من را به همه آن‌ها معرفی کرد. راستش را بخواهید، من در پاییز سال دوم دانشکده بازرگانی بیش از یک‌صد مصاحبه داشتم و به این نتیجه رسیدم که ادغام دو یا چند شرکت و تملک یا خرید شرکت‌های دیگر، تنها کسب‌وکاری بود که مایل بودم در سیستم بانکداری سرمایه‌گذاری در آن‌ها فعالیت کنم؛ زیرا صرف‌نظر از کشمکش و نزاع، نحوه انتقال دارایی‌ها عملاً به این شکل صورت می‌گیرد و بحث و تبادل نظر آن مربوط به مدیران ارشد می‌باشد.

 

این موضوع، بحثی راهبردی و مهم می‌باشد و توجه من را به خود جلب کرده بود. تصور می‌کردم می‌توانم برای این کسب‌وکار خاص، دیدگاه‌های خاصی ارائه کنم.

 

نویسنده: در چه سالی به گلدمن ملحق شدید؟

 

رابرت: در سال ۱۹۹۴.

 

نویسنده: شما مدتی را در آنجا کار کردید. چطور شد که تصمیم گرفتید وارد حرفه بانکداری با استفاده از فن‌آوری شوید؟

 

رابرت: مثل همه رشته‌ها، در مورد این رشته هم می‌شود گفت در شهر کورها، یک چشم پادشاه است. آن موقع فناوری برای ما به معنی پیمانکارهای دفاعی بود. شرکت دیگری هم به اسم مایکروسافت داشتیم که سهامی عام شد. یک شرکت دیگر به اسم آی‌بی‌ام هم بود. تا جایی که به گلدمن مربوط می‌شد، جهان فناوری همین بود. من اولین بانک‌دار فعال شرکتمان در زمینه ادغام و مالکیت در سان فرانسیسکو بودم که در فناوری تخصص داشتم. بعد، تصمیم گرفتیم یک گروه فناوری درست کنیم. این اقدام، سازوکار لازم برای بهره‌برداری از فرصت‌های دیگری را به وجود آورد.

 

نویسنده: بنابراین، وقتی در سانفرانسیسکو زندگی می‌کردید با عملکرد خوبی که در حوزه فناوری داشتید، موفقیت بزرگی به دست آوردید. حدس می‌زنم علت این پیشرفت، رعایت کردن استانداردهای بانکداری سرمایه‌گذاری بوده. چه عاملی باعث شد تا همه‌چیز را رها کرده و شرکت خودتان را راه‌اندازی کنید؟

 

رابرت: سال‌ها پیش که در شرکت لاستیک‌سازی گودیر کار می‌کردم، به عنوان یک مهندس متوجه اهمیت و تأثیر نرم‌افزار در کسب‌وکار شدم. متوجه شدم که تعداد کمی از شرکت‌های نرم‌افزاری به درستی اداره می‌شوند. خوب، چرا؟ علت اصلی این بود که بیشتر مدیرعاملانی که شرکت نرم‌افزاری تأسیس می‌کردند، خودشان کد می‌نوشتند یا ارتباطی با بازار داشتند و کد می‌فروختند. هیچ‌وقت کسی به آن‌ها اداره کردن شرکت نرم‌افزاری را یاد نداده بود.

 

بعد، به این شرکت کوچک در هیوستون تگزاس برخوردم که کارآمدترین شرکت نرم‌افزاری بود که تا آن موقع دیده بودم. آن‌ها اصول بسیار ساده‌ای داشتند که آن‌ها را بی‌نهایت خوب اجرا می‌کردند. به خودم گفتم: «عجب! اگر این اصول اولیه را بگیری و در شرکت‌های نرم‌افزاری دیگر اجرا کنی، می‌توانی آن‌ها را هم مانند این شرکت اداره کنی که ارزش خیلی زیادی هم در آن شرکت‌ها ایجاد می‌کند.» این، فکر و ایده‌ من بود.

 

نویسنده: و گلدمن هم گفت: «فکر خوبی است. چرا همین کار را انجام نمی‌دهی؟»

 

رابرت: بله، به آن‌ها گفتم: «اگر از این شیوه‌ها استفاده کنید و شرکت‌هایی را بخرید که نرم‌افزارهای بازرگانی و کسب‌وکار ارائه می‌کنند و آن‌ها را توسعه دهید، خیلی موفق خواهید شد.» آن‌ها گفتند: «ایده خیلی خوبی می‌باشد. آیا مایل به انجام دادن این کار هستید؟» در واقع، آن‌ها پیشنهادی به من ارائه کردند که خیلی جالب بود. یادم می‌آید وکیلم به من گفت: «رابرت! این معامله خوبی نمی‌باشد، اما باید آن را بپذیری.»

 

نویسنده: وقتی این پیشنهاد را پذیرفتید، چند سال داشتید؟

 

رابرت: ۳۹ سالم بود. البته تحقیق کردن شروع کردم. همان سنی بود که همگی کاری را که دارند، ول می‌کنند تا کسب‌وکار خودشان را راه بیندازند. بنابراین گفتم: «خوب، پس بگذار امتحانش کنم.»

 

نویسنده: عملاً شما سازوکاری درست کردید که مطمئن شوید همه شرکت‌های تحت نظارت شما آن را دنبال می‌کنند. می‌توانید درباره‌اش توضیح دهید؟

 

رابرت: حتماً. ما برای افزایش کارایی هر یک از حوزه‌های کاری خود سعی می‌کنیم از بهترین روش ممکن استفاده کنیم. به این ترتیب، ما نه تنها حاشیه سود را افزایش می‌دهیم، بلکه می‌توانیم در عین حال سرعت رشد این کسب‌وکارها را نیز بالا ببریم.

 

نویسنده: در چند سال اخیر که ثروت بسیاری به دست آورده‌اید، به‌شدت مشغول به انجام کارهای بشردوستانه شده‌اید. آیا این چیزی بود که پدر و مادرتان در شما نهادینه کرده بودند؟ چه چیزی باعث شد که فقط در عرض چند سال، تصمیم بگیرید که به این میزان در این زمینه فعالیت کنید؟

 

رابرت: وقتی بچه بودم متوجه شدم مادرم هر ماه چکی به مبلغ بیست‌وپنج دلار در وجه صندوق خیریه دانشجویان سیاه‌پوست می‌نوشت. یادم می‌آید حتی زمانی که از او خواستم تا یک جفت کفش راحتی کتانی برایم بخرد، گفت: «برو خودت کار کن و پول آن را به دست بیاور.» گفتم: «شما با آن چک بیست‌وپنج دلاری که نوشتید می‌توانی دو جفت کفش برای من بخرید.» اما او از اهمیت خدمت به جامعه برایم گفت.

 

پدرم نیز وقت و انرژی زیادی را صرف خدمت به صندوق‌های خیریه می‌کرد. بنابراین، در تمام دوران رشد خود شاهد بودم که فعالیت در زمینه امور خیریه بخشی از زندگی خانواده من بوده است.

 

نویسنده: شما عضو مجموعه میثاق بخشش شدید، مجموعه‌ای که از شما می‌خواهد تا نیمی از ثروت خودتان را ببخشید. آیا انجام دادن این کار دشوار بود

 

رابرت: خیر، کار دشواری نبود. اتفاقاً خیلی جالب بود که بیل گیتس و وارن بافت و افرادی مانند شما برای امور خیریه در آنجا حضور دارید. یک چیزی که باید بدانیم این است که جامعه ما جامعه‌ای منطقی می‌باشد و توانایی آن را دارد تا مسائل خود را حل کند. اگرچه ما از یک‌سو ثروت به دست می‌آوردیم، اما باید مسائلی را حل کنیم که جامعه ما با آن روبه‌رو می‌شود.

 

اكنون من يقين دارم مسائلی که جوامع ما با آن‌ها روبه‌رو می‌شود برای من اهمیت دارد. اگر من توان آن را دارم کاری در این خصوص انجام دهم، باید صادقانه قدمی بردارم. مجموعه میثاق بخشش پیام خوبی است که می‌گوید: «همه کسانی که هر مقدار ثروت به دست می‌آورند، چه عضو مجموعه باشند یا نباشند، با روش‌هایی هدفمند عملاً به جامعه خود خدمت می‌کنند.»

 

 

 ادامه دارد...


Interview series with successful leaders

Interview with Robert smith

Chairperson of Vista Equity partners , LLC

Part 2

Published in Harvard Business Journal

۵
از ۵
۱ مشارکت کننده

دیدگاه‌ها