سری مصاحبه با رهبران موفق مصاحبه با کن گریفن قسمت یکم

 

 


سری مصاحبه با رهبران موفق

مصاحبه با کن گریفن

بنیان‌گذار و مدیرعامل شرکت سیتادل

قسمت یکم

منتشر شده در مجله کسب‌و‌کار هاروارد


 

قواعد بازار به ندرت خطا می‌کنند. سوابق تاریخی مملو از داستان کسانی است که «زرنگ‌تر از بازار» هستند، اما تمام هست و نیست خود را از دست داده‌اند. اگر سرمایه‌گذاری می‌کنید و نتیجه نمی‌گیرید، باید کمی به عقب برگردید و از خودتان بپرسید: در این موقعیت چه نکته‌ای وجود دارد که متوجه آن نیستم؟ اگر واقعاً تصور می‌کنید تمام نقاط مبهمی را که به نظرتان می‌رسیده حل و فصل کرده‌اید، موضع و دیدگاه خودتان را حفظ کنید. اما این نکته را بدانید که در تاریخ مسائل مالی، شکست مربوط به افرادی می‌باشد که به قواعد بازار توجه کافی ندارند.

 

کن گریفین، از همان خوابگاه دانشجویی در دانشگاه هاروارد و درحالی‌که همکلاسی‌های او به دل‌مشغولی‌های مرسوم بین دانشجویان سرگرم بودند، تمایلات خودش را برای ورود به بازار سهام پی می‌گیرد.

 

او در همان دانشگاه هاروارد مستقیماً شرکت سرمایه‌گذاری خودش، یعنی شرکت سیتادل را تأسیس کرد که به صندوق پوشش سرمایه، یکی از مؤسسات بزرگ تجاری اوقات بهادار تبدیل شد.

 

موفقیت موسسه او در حوزه سرمایه‌گذاری و تجارت اوراق بهادار باعث شده است که شهرت بسیاری پیدا کند. ضمن اینکه از او به عنوان یکی از خیرین بسیار دست و دل‌باز در حوزه آموزش در ایالات متحده یاد می‌کنند و در عین حال، او به یکی از پیش‌قراولان عرضه جمع‌آوری آثار هنری و حامیان هنرهای نمایشی تبدیل شده است.

 

من سال‌هاست کن را می‌شناسم -هر دو عضو هیئت‌امنای دانشگاه شیکاگو هستیم- اگرچه که در موسسه او هیچ مسئولیتی ندارم. کن در مصاحبه‌های طولانی شرکت نمی‌کند. خوشحالم که او پذیرفت تا در حضور جمعی از علاقه‌مندان در استودیو بلومبرگ در شهر نیویورک، در ماه مارس ۲۰۱۹ مصاحبه حضوری داشته باشیم.

 

 در مصاحبه حضوری، ذهن عالی و تیزبینی کن کاملاً مشهود است؛ زیرا صرف‌نظر از نکات دیگر، به این موضوع اشاره می‌کند که در استخدام افراد، کسانی را به عنوان همکار می‌پذیرد که معلوم شود به کارشان عشق می‌ورزند. به نظر او، به احتمال زیاد این افراد می‌توانند در حوزه مورد نظر خود رهبران موفقی باشند.

 

کن به همان میزان که به شرکت خود علاقه و تعلق‌خاطر دارد، به آموزش و آزادی بیان نیز اهمیت می‌دهد. شاید دیر یا زود، رهبری او در این زمینه‌ها از رهبری او در حوزه سرمایه‌گذاری در اوراق بهادار فراتر برود. رهبری او در این زمینه‌ها هم اکنون نیز قابل‌تحسین می‌باشد و شاید علت اصلی آن، تهدیداتی بوده که در دوران رکود بزرگ اقتصادی، کسب‌وکار او را تحت تأثیر قرار می‌داده است.

 

ای کاش! من سال‌ها پیش کن را می‌شناختم و با او شریک می‌شدم. کسانی که در گذشته این توفیق را داشته‌اند که با او شریک شوند، آن‌قدر وضع مالی خوبی دارند که می‌توانند به جمع‌آوری آثار هنری بپردازند و در امور خیر و بشر‌دوستانه نیز قدم بگذارند.

 

نویسنده: می‌گویند شما مبادله اوراق بهادار را از خوابگاه شروع کردید. آیا این مطلب صحت دارد؟

 

کن: همین‌طور است. در سال اول دانشجویی در دانشگاه هاروارد، در نشریه فوربز مقاله‌ای بود مبنی بر اینکه هزینه شبکه خرید خانگی به شدت افزایش یافته. با خواندن این مقاله، رفتم و دو قرارداد عرضه‌شده شبکه مزبور را خریدم و با تغییراتی که در بازار اتفاق افتاد، چند هزار دلار سود کردم. این رویداد در سال نخست دانشجویی، من را به تجارت علاقه‌مند کرد.

 

نویسنده: پیش‌تر، از این کارها نکرده بودید؟

 

کن: خیر. تا به آن زمان خرید و فروش دارایی مالی انجام نداده بودم.

 

نویسنده: شاید هم‌کلاسی‌های شما در دانشگاه هاروارد مشغول کارهای خودشان بودند و به سود از طریق خرید و فروش سهام و اوراق بهادار فکر نمی‌کردند. نظر آن‌ها در مورد شما چه بود؟

 

کن: کارهای من، غیر‌عادی بودند. من و همکلاسی‌هایم به شدت مشتاق بحث‌های سیاسی بودیم. البته در محیط دانشگاه فوتبال هم بازی می‌کردیم. دوران دانشجویی حال و هوای خاص خود را دارد، اما من ساعات زیادی را در کتابخانه مشغول مطالعه و آشنایی با مسائل مالی بودم.

 

نویسنده: می‌گویند شما در اتاق خود گیرنده داشتید و می‌توانستی اطلاعات بازار سهام را دریافت کنید. آیا این مطلب صحت دارد؟

 

کن: بله، صحت دارد. در آن روزها دانشگاه هاروارد با هرگونه کسب‌وکار در محیط دانشگاه مخالف بود. سرپرست ساختمان به من اجازه داد تا یک دیش ماهواره در بالای ساختمان قرار دهم تا بتوانم اطلاعات بازار سهام را به صورت لحظه‌ای دریافت کنم. البته توجه دارید که این موضوع، پیش از دوران اینترنت بود و غیر از دیش ماهواره، راه دیگری برای دریافت اطلاعات وجود نداشت.

 

دیش را بالای پشت‌بام قرار دادم، کابل آن را از پشت ساختمان به پایین انداختم و از پنجره اتاقم گرفتم و از آن استفاده کردم. به این ترتیب، به قیمت بازار سهام دسترسی لحظه‌ای داشتم و می‌توانستم به تجارتم ادامه دهم.

 

نویسنده: آیا همکلاسی‌های شما نمی‌گفتند: «این کار درست نیست!»

 

 کن: ترجیح می‌دادم اتاق یک‌نفره انتخاب کنم تا همکلاسی‌هایم دائم مزاحم من نشوند.

 

نویسنده: ظاهراً کار شما خیلی خوب بوده. آیا پس از اتمام دانشگاه، تصمیم گرفتید تا این کار را به طور تمام‌وقت ادامه دهید؟

 

کن: اگر انسان به کارش علاقه‌مند باشد، اهمیت زمان در دوران کسب‌وکار افزایش پیدا می‌کند. وقتی در سپتامبر ۱۹۸۷ فعالیت در بازار اوراق بهادار را شروع کردم، کاملاً مطمئن بودم که وقتی بازار داغ و پررونق است، وضع من بسیار خوب خواهد بود؛ اما به‌هیچ‌وجه نمی‌دانستم اگر بازار دچار رکود باشد چه کار باید بکنم.

 

مصاحبات در دوران رکود نسبت به دوران رونق کار دشواری است. درحالی‌که پیش‌بینی بازار برای من دشوار بود، یک ماه بعد سقوط قیمت‌ها شروع شد. به این ترتیب، در آن زمان که به من «جوان نابغه» می‌گفتند، می‌دانستم «جوان خوش‌اقبالی» هستم؛ زیرا یقین داشتم اگرچه عملاً در بازار سهام بدهکارم، اما سرمایه‌گذارانی که از بیرون نگاه می‌کردند، می‌گفتند: «نگاه کن! طرف نابغه است. در دوران رکود به سود رسیده!» رکود سال ۱۹۸۷ لحظه تعیین‌کننده‌ای در زندگی حرفه‌ای من بوده و بدهکار بودن در بازار سهام، از همان ابتدا برای من پیشینه‌ای شد که از نظر سرمایه‌گذاران جالب توجه بود.

 

نویسنده: به این ترتیب، شما برای سود این گروه از سرمایه‌گذاران کار می‌کردید. وقتی دانشجو بودید عده‌ای سرمایه‌گذار داشتید؛ یعنی بعضی‌ها پول در اختیار شما قرار می‌دادند؟

 

کن: دوستی داشتم که برای خرده‌فروشان دلالی می‌کرد و آقایی به نام سول گلکین با من و دوستم ارتباط برقرار کرده بود. دوستم گفت: «از سول گلکین بپرس نظر او برای ورود به بازار اوراق قرضه تبدیل چیست.» من موضوع را مطرح کردم و سول گفت: «من فقط ۵۰ هزار دلار دارم.» من نظری نداشتم، اما دوستم گفت: «شما ۵۰ هزار دلار اول خودت را برای شروع کار بیاور.» و این‌گونه بود که زندگی حرفه‌ای من آغاز شد.

 

نویسنده: وقتی درس شما تمام شد به خانواده گفتید: «قصد دارم شرکت خودم را تأسیس کنم.» و خانواده شما گفتند: «تو جوان‌تر از آن هستی که خودت شرکت تأسیس کنی.» و یا شاید هم گفتند: «ایده خوبی داری!»

 

کن: من آدم فوق‌العاده خوش‌شانسی بودم. پدر من جزو نخستین افراد خانواده خودش بود که به دانشگاه راه یافت. پدربزرگم در راه‌آهن کار می‌کرد. والدینم همیشه اهمیت زیادی برای تحصیل قائل بودند. پدرِ مادرم آدم کارآفرینی بود، او از مادر مادربزرگم پول قرض گرفت تا کسب‌وکار کوچکی راه‌اندازی کند و در اواخر دهه ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰، شرکت پخش فرآورده‌های نفتی تأسیس کرد. این زمینه کارآفرینی در خانواده مادری من وجود داشته. او در خانواده‌ای بزرگ شد که پدر (و پدربزرگ من) به مستقل بودن مشهور بودند. ایده‌ای که مورد توجه من بود، کمک می‌کرد تا استقلالم را پی بگیرم. ایده‌ای که والدین از آن استقبال کردند.

 

 

ادامه دارد...


Interview series with successful leaders

Interview with Ken Griffin

Founder and CEO of Citadel Company

Part 1

Published in Harvard Business Journal

۵
از ۵
۱ مشارکت کننده

دیدگاه‌ها