سری مصاحبه با رهبران موفق
مصاحبه با بیل گیتس
بنیانگذار شرکت مایکروسافت ، عضو هیئتمدیره بنیاد بیل و ملیندا
قسمت سوم
منتشر شده در مجله کسبوکار هاروارد
نویسنده: اما شما در آن زمان نسبت به سنوسال خودتان پول فراوانی داشتید. آیا با خودتان میگفتید که «باید حسابی خرج کنم و یک خودروی قشنگ، هواپیما و یا یک کشتی بخرم؟» آیا اصلاً توجهی به این چیزها داشتید؟
بیل: در آن زمان فقط یک چیز خریدم که کمی ولخرجی بود؛ یعنی همان پورشه ۹۱۱ دستدومی که داشتم، هرچند که محشر بود! این قضیه مال زمانی میباشد که در آلبوبرک بودم.
گاهی اوقات که میخواستم افکارم را متمرکز کنم و به موضوعی بپردازم، شبها بیرون میرفتم و با سرعت رانندگی میکردم. خوشبختانه با این کار خودم را به کشتن ندادم!
نویسنده: در ابتدا رابطهات با استیو جابز چگونه بود و چطور تغییر کرد؟
بیل: ما از همان ابتدا در این شهر بودیم. اپل، کیت کامپیوتریای بود که استیو وازنیاک طراحی کرده بود و با استیو جابز کار میکرد. من همراه با آنها در جلسات مختلف انجمنهای علوم کامپیوتری شرکت میکردم.
کامپیوتر اپل آنها با کامپیوتر نخستین مشتری من، یعنی کامپیوتر آلتر که ساخت شرکت ام آی تی اس بود، رقابت میکرد. استیو وازنیاک تصور میکرد خودش مترجم بیسیک را اجرایی خواهد کرد -مترجم خیلی مهمی که به افراد کمک میکرد در آن روزهای نخست برای این کامپیوترها برنامهنویسی کنند- اما به دلایلی موفق نشد. در نتیجه، من نرمافزار بیسیک را ارائه کردم که روی اپل دو اجرا میشد.
در آن زمان بود که من با استیو جابز همکاری اندکی داشتم. ما در ارائه اصول کار کامپیوترهای شخصی، به نوعی همکار محسوب میشدیم. ضمن اینکه رقیب یکدیگر نیز بودیم. پس از ظهور کامپیوترهای شخصی آیبیام، همکاری ما خیلی بیشتر شد.
استیو، در اپل گروه کوچکی داشت که روی مکینتاش کار میکردند. همان اوایل پیش ما آمد و پرسید آیا میشود با هم همکاری کنیم؟ در واقع، افرادی که از طرف ما در این پروژه کار میکردند، از افراد اپل بیشتر بودند. نرمافزار کاربردی اولیهای را که اینترفیس تصویری با ماوس داشت را ما طراحی کرده بودیم. در نتیجه، مکینتاش موفق شد و بر سر زبانها افتاد، هم برای مایکروسافت و هم برای اپل موفقیت بزرگی محسوب میشد.
نویسنده: وقتی شما قرارداد معروف آیبیام را برای تولید سیستمعامل آنها برنده شدید، چرا آنها نگفتند: «که ما قصد خرید این سیستمعامل را از شما داریم.»؟ چرا آنها عملاً موافقت کردند که شما صاحب سیستمعامل باشید و آنها مجبور به دادن مجوز شدند؟ به نظر این کار آنها اشتباه بود.
بیل: بله، این قضیه پیش از تهیه رابط گرافیکی بود که همه چیز فقط بهصورت متن روی صفحهنمایش نشان داده میشد. نرمافزار ام اس- دی او اس پدیده مهمی بود. در واقع، نخستین بار که شرکت آیبیام نزد ما آمد، بههیچوجه قصد استفاده از دیسک را نداشتند. ولی ما آنها را مجبور کردیم تا از یک ماشین ۱۶ بیتی استفاده کنند و از کامپیوتر سطح بالاتری بهره ببرند که عملاً با کار بخش دیگری از آیبیام در تعارض بود.
این امر باعث شد کامپیوتر ارتقا پیدا کند و بتواند از سیستمعامل خاص ما، یعنی ام اس- دی او اس استفاده کند. آنها متوجه نبودند این کامپیوتر چقدر اهمیت پیدا خواهد کرد و واحد حقوقی آنها نمیخواست وظیفه یا مسئولیت کد منبع یا مبدأ را بپذیرد. آنها مجوز کاملاً محدودی داشتند. ما متوجه شدیم که این کامپیوتر، ماشین مهم و تعیینکنندهای میباشد و دیگران مشتاق استفاده از آن هستند. در نتیجه، این امر امتیاز مهمی برای ما بهشمار میآمد.
آنها متوجه ارزش نرمافزار نشدند. فکر میکردند سختافزار عامل اصلی و نرمافزار، فقط یک مدل وسیله لازم میباشد. اگر آنها بینش ما را داشتند، که با گذشت زمان اهمیت نرمافزار بهمراتب بیشتر از سختافزار خواهد شد، احتمالاً قراردادمان شکل دیگری پیدا میکرد.
نویسنده: بنابراین شرکت شما رشد میکند، به موفقیت میرسد و در مرحلهای به مهمترین و گرانقیمتترین شرکت جهان تبدیل میشود. آیا ممکن است روزی بگویید که: «چون پول زیادی کسب کردهام، دیگر دوست ندارم این کار را ادامه دهم. قصد دارم در زندگی به کار دیگری بپردازم.» آیا چنین چیزی در دهه پنجم زندگی شما یا زمانی که به پنجاه سالگی برسید رخ خواهد داد؟ چه زمانی متوجه شدید که میخواهید کار دیگری غیر از مدیریت شرکت انجام دهید؟
بیل: سال ۱۹۹۵ سال مهمی بود. زیرا ما محصولی به نام ویندوز ۹۵ عرضه کردیم که خیلی خوب کار میکرد. ما همیشه بهترین گروه مهندسی را داشته و بهعنوان شرکتی موفق شناختهشدهایم.
به همین دلیل با خودم فکر میکردم: «در مایکروسافت چیزهای باارزش زیادی وجود دارد. به لحاظ تاریخی، افراد خیر و بشردوست دیگر، چه کارهایی انجام دادهاند؟» در دهه ۱۹۹۰ بود که به این موضوع فکر میکردم. در سال ۱۹۹۴ که مادرم فوت کرد، من ازدواج کردم. در رابطه با موضوع بشردوستی و امور خیریه، پدرم با اشتیاق ما را راهنمایی میکرد.
یکی از مدیران اجرایی مایکروسافت، یعنی پتی استونسیفر، در حال بازنشستگی بود و آماده همکاری. در واقع، سال ۲۰۰۰ بود که تصمیم گرفتم و به خودم گفتم: « خب، بهتر است این کار را راه بیندازیم.» به همین جهت، وقتی که وارد کار شدم، کار از پیش شروع شده بود. سال ۲۰۰۰ بود که ۲۰ میلیارد دلار در بنیاد گذاشتم و همان موقع بود که بنیاد گیتس به بزرگترین بنیاد تبدیل شد.
نویسنده: گفتید که در سال ۱۹۹۴ با یکی از فارغالتحصیلان دانشگاه دوک ازدواج کردید. وقتی در حال مدیریت شرکت خودتان بودید، چطور فرصت کردید نظر خانومی را برای ازدواج جلب کنید و این جریان چه مدت طول کشید؟
بیل: او یکی از کارکنان شرکت بود. ما در شهر نیویورک یکدیگر را دیده بودیم و در نهایت روزی برای صرف شام قرار گذاشتیم. او آدم جالبی بود، به طوری که توانست در میان تمامی کارکنان مایکروسافت نظر من را جلب کند. ما پنج سال نامزد بودیم و سپس تصمیم گرفتیم ازدواج کنیم.
نویسنده: شما برای شروع، ۲۰ میلیارد دلار در بنیاد سرمایهگذاری کردید و حالا ارزش آن بسیار بیشتر شده است. بخش اعظم پولی که وارد بنیاد میشود پولی است که از مايكروسافت بهدستآمده. اما روزی وارن بافت با شما تماس گرفت و گفت: «میخواهم بیشتر پولم را به بنیاد بدهم.» آیا وقتی که او گفت میخواهد همچنین کاری کند تعجب کردید؟
بیل: کاملاً غافلگیر شدم؛ چون وارن سرمایهگذار فوقالعادهای میباشد و شرکت غیرقابلتصوری به وجود آورده. این از خوششانسی من بود که در سال ۱۹۹۱ با او دوست شدم. ما باهم خیلی صمیمی شدیم و او همیشه به من در همه کارهایی که میکردم مشاوره میداد و از او خیلی چیزها یاد میگرفتم. اما او ثروتش را وقف بنیادی کرده بود که همسرش آن را اداره میکرد؛ اگرچه سرمایهگذاری چندانی در آن نکرده بود، اما همه کمکهای مالیاش را به این بنیاد اختصاص میداد.
متأسفانه همسر او فوت کرد و به همین دلیل، به این نتیجه رسید که طرح اولیه خود را متوقف کند. برایم خیلی عجیب بود که او تصمیم گرفت بخش زیادی از ثروت خود را -کمی بیش از ۸۰ درصد آن را- به بنیاد ما اختصاص دهد. ضمن اینکه همگی فرزندان او در بنیادی که خود او پیشتر تاسیس کرده بود، بخشهایی از آن را در پرداختهای سالیانه دریافت میکردند.
افتخاری بسیار بزرگ و مسئولیتی سنگین و کاملاً باورنکردنیای بود. این پول باعث شد سطح بلندپروازی ما حتی بیشتر از آنچه بدون آن میتوانستیم انجام بدهیم بالا برود؛ یعنی هر طور که تصور کنید، سخاوتمندانهترین هدیه ممکن بود.
ادامه دارد...
Interview series with successful leaders
Interview with Bill Gates
Founder of Microsoft, member of the board of the Bill and Melinda Foundation
Part 3
Published in Harvard Business Journal