سری مصاحبه با رهبران موفق مصاحبه با بیل گیتس قسمت دوم

 

 


سری مصاحبه با رهبران موفق

مصاحبه با بیل گیتس

بنیان‌گذار شرکت مایکروسافت ، عضو هیئت‌مدیره بنیاد بیل و ملیندا

قسمت دوم

منتشر شده در مجله کسب‌و‌کار هاروارد


 

 

نویسنده: آیا به دانشگاه‌های دیگر هم درخواست داده بودید؟

 

بیل: به پرینستون، ییل و هاروارد درخواست داده بودم.

 

نویسنده: آیا همه آن‌ها تو را پذیرفتند؟

 

بیل: بله، نمراتم خوب بود و آزمون ورودی دانشگاه‌ها را به خوبی گذرانده بودم.

 

نویسنده: اما آیا حداکثر نمره را در آزمون اس‌ای‌تی گرفته بودی؟

 

بیل: بله، من در تست زدن مهارت دارم.

 

نویسنده: پس رفتی به هاروارد و بعد از سال دوم، ترک تحصیل کردی؟

 

بیل: در حقیقت، کمی پیچیده است. یک نیم‌سال دانشگاه نرفتم تا مایکروسافت را راه بیندازم. بعد برای یک نیم‌سال برگشتم. در نتیجه، وقتی دانشگاه را ول کردم ۳ سال را پشت سر گذاشته بودم اما به صورت منقطع. یکی از دوستانم را مسئول شرکت کرده بودم به امید اینکه نتیجه بدهد، اما فرصت و پیچیدگی کسب‌وکار طوری بود که بعد از دفعه دوم دیگر به دانشگاه برنگشتم.

 

نویسنده: آیا هرگز به این موضوع فکر کرده‌اید که اگر مدرک دانشگاهی می‌داشتید، زندگی شما بهتر می‌شد؟

 

بیل: من یک ترک تحصیل‌کرده عجیب‌و‌غریبم؛ چون تمام مدت درس می‌خوانم. عاشق یاد گرفتن دوره‌های شرکت هستم. دوست دارم دانشجو باشم.

 

در دانشگاه هاروارد، افراد زرنگ و باسواد زیاد بودند و می‌توانستیم از آن‌ها کمک بگیریم و نمرات خوب که می‌گرفتیم، احساس می‌کردیم آدم باسواد و باهوشی هستیم. از اینکه نتوانستم ادامه تحصیل بدهم متأسفم، اما بعید می‌دانم نکاتی مانده باشد که یاد نگرفته باشم. زیرا هرچه را که احساس می‌کردم باید یاد بگیرم، با حس دانشجویی پی می‌گرفتم.

 

نویسنده: اگر ترک تحصیل نکرده بودید -البته نه اینکه ترک تحصیل کردن یا نکردن مهم‌ترین مسئله در زندگی تو باشد- ممکن بود انقلاب رایانه‌ای ادامه پیدا کند و تو آن را از دست بدهی و مایکروسافت آن چیزی که شده نشود؟

 

بیل: آن‌موقع دقیقاً همین فکر را می‌کردم. فکر می‌کردم «پسر، بسیار واضح است که نرم‌افزار در آینده خیلی اهمیت پیدا می‌کند. اگر همین حالا ننشینم و این نرم‌افزار را ننویسم و از بقیه جلو نیفتم، ما تک نمی‌شویم.» به شدت احساس می‌کردم باید فوراً این کار را انجام دهم. البته در واقعیت اوضاع طوری پیش رفت که اگر ما یک سال دیرتر هم شروع به کار می‌کردیم احتمالاً تفاوت چندانی نمی‌کرد.

 

صنعت نرم‌افزار حرکت خیلی کندی داشت. ما با خودمان فکر می‌کردیم که تراشه کامل‌تر خواهد شد، اما کامپیوترهای شخصی این پیشرفت را نداشتند. چیزی به نام دیسک یا گرافیک وجود نداشت. ایده کلی ما این بود که همیشه حرکت سریع اهمیت دارد.

 

نویسنده: اوایل کار، فقط یک دانشجوی ترک تحصیل‌کرده بودید. آیا قانع کردن کارفرماها برای اینکه به شما کار بدهند یا استخدامتان کنند سخت بود؟شما قیافه خیلی جوان و صدای زیری داشتید. آیا صاحبان کسب‌وکار که خیلی مسن‌تر بودند، شما را جدی می‌گرفتند؟

 

بیل: کاملاً دو شکل متفاوت داشت. برای بعضی، جوانی و غیرمتعارف بودن به این معنی بود که «هی، می‌شود به آن‌ها اعتماد کرد؟ تا حالا چنین چیزی ندیده‌ایم.» اما وقتی آن‌ها به کدی که ما نوشته بودیم نگاهی می‌انداختند، می‌دیدند ما چه دستاوردی داشته‌ایم و به حرف‌های ما در مورد اعتقاد دیوانه‌وارمان به اهمیت نرم‌افزار و اینکه چطور می‌توانیم به‌سرعت برایشان خیلی کارها انجام بدهیم، گوش می‌دادند؛ تقریباً بلافاصله به هیجان می‌آمدند و فکر می‌کردند: «وای! این فوق‌العاده است، این بچه‌ها یک جورهایی نابغه‌اند.» گاهی هم حتی از ما انتظار داشتند بیشتر از آنچه در توانمان است کار انجام بدهیم.

 

بله، برای اینکه کار ما را بپذیرند باید تلاش زیادی می‌کردیم. از آنجا که به علت پایین بودن سن، گواهینامه رانندگی نداشتم، برای رفت‌وآمد باید از تاکسی استفاده می‌کردم. برخورد برخی افراد کمی خشک و نامطلوب بود، اما وقتی کمی پیشرفت کردیم، همکاران تحت تأثیر باور عمیق ما نسبت به نرم‌افزار قرار گرفتند.

 

نویسنده: حکایتی وجود دارد -البته نمی‌دانم واقعیت دارد یا خیر- در مورد اینکه شرکت آی‌بی‌ام در تلاش بود تا برای کامپیوترهای شخصی خود سیستم‌عاملی تهیه کند. شما در تلاش بودید تا برنده قرارداد شوید. مادر شما عضو هیئت‌مدیره انجمن ملی یونایتد وی بود که مدیرعامل آی‌بی‌ام هم در آن عضو بود. مادرتان به نفع شما و در نتیجه، مدیرعامل آی‌بی‌ام هم به نفع شما رای داد. آیا واقعیت دارد که شما این‌گونه برنده قرارداد شدید؟

 

بیل: هر وقت مادرم می‌گوید: «بیل، شام را همراه ما باش.» من می‌گویم: «سرم خیلی شلوغ است.»

 

کمی با هم چک‌وچانه می‌زنیم و نتیجه این می‌شود که دست‌کم هفته‌ای یک مرتبه پیششان می‌روم. آن موقع در بین صحبت‌هایمان گفتم: «مامان، ما یک قرارداد بزرگ با آی‌بی‌ام داریم که خیلی مهم است. امیدواریم این قرارداد به ساخت نسل بعدی رایانه‌های شخصی ختم شود.»

 

وقتی او به یکی از جلسات یونایتد وی رفته بود که جان اوپل، مدیرعامل آن زمان آی‌بی‌ام هم حضور داشت، به او گفته بود: «پسرم برای شرکت شما کار می‌کند.» مادرم می‌گفت جان اظهار داشته بود که اصلاً چیزی در مورد من نمی‌داند. از این رو مادرم گفت: «آن‌ها چیزی در مورد شما نشنیده‌اند.» نکته جالب این است که وقتی از مرکز تحقیقات فلوریدا برای بررسی به تشکیلات مرکزی آی‌بی‌ام آمده بودند، مدیران شرکت گفته بودند: «ما برای این قسمت از برنامه به این شرکت کوچک متکی هستیم.» جان اوپل هم گفته بود: «بله، ایشان پسر خانم ماری گیتس می‌باشند.»

 

نویسنده: در چه سالی سهام شرکت را برای فروش عرضه کردید؟

 

بیل: سال ۱۹۸۶.

 

نویسنده: و آیا آن زمان میلیاردر بودید؟

 

بیل: تقریباً. حدود یک سال بعد از سهامی عام شدن، مجله فورچون این عنوان را روی جلدی منتشر کرد که این‌چنین بود: «معامله‌ای که ۳۵۰ میلیون دلار نصیب بیل گیتس کرد.»

 

نویسنده: پس خیلی پولدار بودید. چند سال داشتید که شرکت سهامی عام شد؟

 

بیل: ۳۰ سالم بود.

 

نویسنده: شما خیلی زود به ثروت رسیدید. آیا این رویداد ناگهانی به شهرت شما افزود؟ آیا این امر باعث شد تا دوستان شما بیشتر شوند؟ آیا دوستان دوران مدرسه با شما تماس می‌گرفتند تا بگویند: «می‌خواهم با شما بیشتر از قبل آشنا شوم.» این رویداد چه تأثیری در زندگی شما گذاشت و آیا اصلاً تأثیری هم داشت؟

 

بیل: تمام آن دوره شگفت‌انگیز بود؛ چون من با سرعت در حال استخدام کارمند بودم. استیو بالمر را که در این کار خبره بود آورده بودم تا کمک کند. به‌شدت احساس می‌کردیم که باید در این راه پیشگام باشیم. می‌خواستیم یک رابط (اینترفیس) گرافیکی برای ویندوز درست کنیم. این مسئله که می‌توانستم به‌سرعت کارمند استخدام کنم، سرمایه‌گذاری کنم و این شرکت جهانی را بسازم مجذوبم کرده بود.

 

من واقعاً گرفتار کار بودم. اگر یکی از دوستانم تماس می‌گرفت، فرصت کافی برای پاسخ دادن نداشتم. به جد مشغول برپایی شرکت بودم. با مردم درباره معجزه نرم‌افزار صحبت می‌کردم و می‌گفتم که این نرم‌افزار، هم برای مایکروسافت خوب است، هم به آن‌ها کمک می‌کند تا از فرصت‌ها استفاده کنند و در عین حال، تحول بزرگی را که این نرم‌افزار ایجاد می‌کرد درک کنند. و نکته آخر اینکه بدانند نرم‌افزار، با اینترنت همراه خواهد بود من خیلی از کارم لذت می‌بردم، اما دائم با خودم می‌گفتم: «ما یک گام دیگر باید برداریم. کار ما باید روز به روز بهتر شود.»

 

 

ادامه دارد ...


Interview series with successful leaders

Interview with Bill Gates

Founder of Microsoft, member of the board of the Bill and Melinda Foundation

Part 2

Published in Harvard Business Journal

۵
از ۵
۱ مشارکت کننده

دیدگاه‌ها