سری مصاحبه با رهبران موفق
مصاحبه با بیل گیتس
بنیانگذار شرکت مایکروسافت ، عضو هیئتمدیره بنیاد بیل و ملیندا
قسمت یکم
منتشر شده در مجله کسبوکار هاروارد
تصور نمیکنم برایم اهمیتی داشته باشد که من را با عنوان خاصی به یاد بیاورند. امیدوارم بیماریهای واگیردار (که بهعنوان یک مسئله، ذهن مردم را درگیر کرده) از بین بروند، بهطوری که کسی مجبور نباشد در مورد آن صحبت کند و مردم بتوانند بر مسائل خودشان تمرکز کنند. این امر، نکته بسیار مهم و اساسیای میباشد.
بیل گیتس، بنیانگذار شرکت مایکروسافت، در ۲۵ سال گذشته، ثروتمندترین مرد جهان بوده است. برای مدت ۱۰ تا ۱۵ سال، او و همسرش به عنوان معروفترین افراد خیر در جهان شناختهشدهاند، بهطوری که بیشترین فعالیت آنها در انجمن خیریه بیل و ملیندا گیتس متمرکز بوده است. به دلیل همین فعالیتها، او به عنوان یکی از معروفترین و خوشنامترین مردم جهان شناخته میشود.
داستان او برای همه آشناست، اما همچنان جذابیت دارد: بیل، خوره رایانه و نرمافزار بود که سال ۱۹۷۵، درسش را در دانشگاه هاروارد ناتمام گذاشت تا (با پل آلن) یک شرکت تولید نرمافزار برای به کار انداختن رایانههایی که به زودی همه خواهند داشت تاسیس کند. نبوغ بیل و اهتمام جنونآمیزش در مورد این پروژه و شم اقتصادیش، باعث شده بتواند مایکروسافت را به مهمترین شرکت نرمافزاری جهان با ارزش بیش از یک تریلیون دلار تبدیل کند؛ شرکتی که عملاً در همه رایانههای شخصی حضور دارد.
در حال حاضر، بیل از آن مهارتها در امور خیریه استفاده میکند. یعنی تلاش خود را بر روی افزایش سلامتی در کشورهای کمتر توسعهیافته متمرکز کرده است: نکتهای که باعث شد هشدارهایی را در مورد بیماریهای عالمگیر صادر و آموزش ابتدایی و متوسطه را در ایالاتمتحده اصلاح کند. ضمن اینکه با همکاری ملیندا و وارن بافت، نهادی را به عنوان میثاق بخشش را تاسیس کرد که ثروتمندترین افراد جهان در آن عضویت دارند.
اعضای این میثاق که ثروت خالص آنها حداقل یک میلیارد دلار میباشد، متعهد میشوند طی عمر خود تا لحظهای که در قید حیات هستند، حداقل نیمی از ثروت خالص خود را به این صندوق اختصاص دهند.
برخلاف هوش بالایی که بیل از آن برخوردار است، هیچیک از این موارد هنگامیکه بیل دوران جوانی را طی میکرد به ذهن او خطور نکرد. چه کسی میتوانست پیشبینی کند که با ظهور کامپیوترهای شخصی و نرمافزار، کسی بتواند موفقترین شرکت جهان را تأسیس کند و ثروتی بیندوزد که بیش از ثروت روزگار راکفلر بوده است.
باید پذیرفت که بیل، نخستین فرد در این دوران بوده. اما چگونه همه امکانات دستبهدست هم دادند تا این اتفاق بیفتد؟ به نظر میرسد موفقیت بینظیر او حاصل درایت، دقت، تمایل به قدرت و تمرکز او میباشد. بسیاری از افراد، یک یا دو عنصر از این خصوصیات را دارند، اما به ندرت کسی پیدا میشود که هر چهار خصوصیت را داشته باشد. اما پرسش اینجاست: کدام یک از این عناصر از بقیه مهمتر است؟
در مورد بیل گیتس، درایت او بود که تشخیص داد کامپیوترهای شخصی، فراگیر خواهند شد و به این نکته توجه کرد که تمام این کامپیوترهای شخصی، به نرمافزار نیاز دارند. بیل متوجه شد که اهمیت نرمافزار بیشتر از سختافزار خواهد بود.
شکی نیست که او فردی بااستعداد و باانگیزه است که تقریباً در هر نوع فعالیت نیازمند قدرت پردازش طبیعی ذهنی و کار سخت و تمرکز، به موفقیت میرسید. معلوم نیست آیا فعالیت دیگری نیز باعث ایجاد چنین ثروت و موفقیتی در زمینه انساندوستی میشد یا خیر. اما این نکته معلوم است که بیل گیتس، دستکم در ۲۵ سال گذشته، یکی از افراد بسیار محترم در جهان بوده و ثروت بیپایانی دارد.
بیل را نخستین بار در ۱۱ مارس سال ۲۰۱۰ دیدم، زمانی که به دفتر من در واشنگتن آمد تا درباره انساندوستی و میثاق بخشش که قرار بود بهزودی اعلام شود، با هم صحبت کنیم. آمدن بیل گیتس به دفتر من و خوردن یک چیزبرگر ساده، توجه عده زیادی را در راهروهای دفتر به خود جلب کرد.
بیل، نه به دنبال شهرت است، نه مشتاق است در مورد نحوه رسیدن به دستاوردهای خود چیزی بگوید. اما او در این مصاحبه که در ژوئن ۲۰۱۶ در دفتر کارش در منطقه سیاتل صورت گرفت، به نکتههایی اشاره میکند.
نویسنده: شما یکی از بزرگترین شرکتهای فناوری جهان را تشکیل دادهاید که همزمان یکی از بزرگترین شرکتهای جهان نیز میباشد. ضمن اینکه هماکنون در حال مدیریت یکی از بزرگترین بنیادهای خیریه هستید. به نظر شما مشکلات و چالشهای شکل گرفتن مایکروسافت و چالشهای مدیریت بنیاد بیل و ملیندا گیتس چه تفاوتی باهم دارند؟ کدام یک مشکلتر بود؟ کدام یک فرحبخشتر میباشد؟
بیل: آنها بیشتر از آنچه مردم تصور میکنند وجه اشتراک دارند: فکر اینکه ایده جدیدی پیدا کنی، واقعاً به آن بچسبی، تیمی برایش ایجاد کنی، گاهی شکست بخوری و گاهی موفق شوی؛ یعنی همان نظریه تغییر.
کار من در مایکروسافت مربوط به زمانی است که خیلی جوان بودم. وقتی ۱۷ سالم بود آن را شروع کردم و تا ۵۳ سالگی، که تماموقت مشغول کار در بنیاد شدم، همه تمرکزم روی آن بود. من اوایل کار تقریباً از خودبیخود شده بودم. ازدواج نکرده بودم و بچه نداشتم. تا ۳۰ سالگی معنی تعطیلات آخر هفته را نمیدانستم. به تعطیلات هم اصلاً عقیدهای نداشتم.
نوشتن برنامه و فعال بودن و کار کردن تا پاسی از شب، برایم فوقالعاده لذتبخش بود. در دهه سوم و چهارم زندگی من، شرکت مایکروسافت کامل شد. بههیچوجه فرصت نداشتم که فکر کنم باید نقشی در بنیاد خیریه داشته باشم. اما موقعیت فراهم شد.
پس از آشنایی با ملیندا و ازدواج با او و بچهدار شدن، نگاه من به جهان بسیار متحول شد، بهطوری که با خودم فکر میکردم که ثروت کجا باید خرج شود. در این مرحله از زندگی، رضایت و لذت بردن از زندگی را احساس کردم درحالیکه همچنان با دانشمندان حوزههای مختلف از نرمافزار، زیستشناسی و خیلی چیزهای دیگر ارتباط دارم. زندگی من بسیار مطلوب میباشد.
میتوانم بگویم هردو به یک اندازه مشکلاند. همیشه میدانی که میتوانی بهتر باشی، باید بیشتر یاد بگیری و در مورد تشکیل تیم و فکر کردن در مورد موضوعهای مختلف بهتر عمل کنی.
نتایج مثبت را میبینی، اما همیشه میخواهی بازهم بهتر عمل کنی.
نویسنده: کمی در مورد مایکروسافت صحبت کنیم. مایکروسافت را وقتی هنوز به دبیرستان میرفتید راه انداختید. شما به کار با رایانه گرایش پیدا کردید. آیا آن روزها افراد زیادی از رایانه سر در میآوردند؟
بیل: دوره نسبتاً خاصی بود؛ چون رایانه در زمان جوانیام خیلی گران بود. در واقع، من و دوستم پل آلن یواشکی قسمتهایی از دانشگاه واشنگتن که رایانههایی داشت که شبها از آنها استفاده نمیشد میرفتیم. مجذوب تواناییهای رایانهها شده بودیم اما فقط عده انگشتشماری با آنها کار میکردند. باید بیاندازه تلاش میکردیم و شانس آوردیم که این کار را کردیم.
پس از آن، ایده ساختن تراشههای کامپیوتری مطرح شد که شرکت اینتل توانست آن را بسازد. این ایده باعث شد که عملاً کامپیوتر میلیونها مرتبه از کامپیوترهای موجود آن زمان ارزانتر شود. در نتیجه، کامپیوتر شخصی، هم قدرت بیشتری پیدا میکرد، هم در اختیار افراد بیشتری قرار میگرفت.
پس از آن، موضوع بسیار متفاوتی مطرح شد و آنهم نرمافزار مورد نیازی بود که صنعت بتواند با آن کار کند. ما خیلی خوشبخت بودیم که وقتی این موضوع مطرح شد، هنوز در دانشگاه حضور داشتیم. پل، تراشه را بررسی کرد و گفت: «جالبه! چرا دیگران متوجه این نکته نیستند؟» از آنجا که ما جوان بودیم و نگاه نرمافزاری به موضوع داشتیم، توانستیم با روشی متفاوت از دیگران موضوع را پیگیری کنیم.
نویسنده: نظر خانوادهات چه بود؟
بیل: وقتی کوچک بودم، والدینم تشویقم میکردند که با صدای بلند کتاب بخوانم. آنها لطف کردند و من را به مدرسه خصوصی فرستادند، اگرچه پرداخت شهریه برای آنها دشوار بود. بنابراین، امکانات آموزشی من عالی بودند.
پدر و مادرم میدانستند که همه فکر و ذکرم رایانه است، که از کلاسهای ورزشی جیم میشوم، که شبها به مدرسه میروم، که گاهی با اینکه میدانم ترجیح میدهند شبها برای کار با این چیزها بیرون نروم، از خانه بیرون میروم. کموبیش عجیبوغریب حساب میشدم.
سختترین و مهمترین لحظه هنگامی بود که به جای طی کردن سال آخر کالج، گفتم میخواهم برای نوشتن نرمافزار در یکی از شرکتها کار کنم. شرکت تی آردبلیو یک پروژه شبکه برقرسانی داشت و من قصد داشتم در این پروژه کار کنم. خانوادهام خیلی لطف کردند که اجازه دادند من به کار موردعلاقهام بپردازم. اما هنگامیکه میخواستم دانشگاه هاروارد را ترک کنم، آنها کمی نگران بودند. از آنجایی که در آن زمان میتوانستم برخی نیازهای مالی خودم را تأمین کنم، آنها فقط شاهد خروج من از هاروارد بودند.
ادامه دارد ...
Interview series with successful leaders
Interview with Bill Gates
Founder of Microsoft, member of the board of the Bill and Melinda Foundation
Part 1
Published in Harvard Business Journal