آمادگی شناختی قسمت سوم

 

 


آمادگی شناختی

قسمت سوم

تاریخ انتشار :

منتشر شده در مجله کسب‌و‌کار هاروارد


 

گام دوم: دربازی سخت‌کوشی به خرج دهید

 

یکی دیگر از مؤثرترین راه‌های افزایش سلامت شناختی، مشارکت در بازی است. هنری برگ سون، فیلسوف فرانسوی می‌گوید:« وجود داشتن یعنی تغییر کردن، تغییر کردن یعنی پخته شدن، پخته شدن یعنی شخص خودش را به‌طور نامحدود بسازد.» انجام دادنِ درست این کار، نیازمندِ استفاده از یکی از میراث‌های مهمِ دوران کودکی است، یعنی توانایی بازی کردن که محورِ قدرتِ تخیل و خلق کردنمان را تشکیل می‌دهد.

 

ریشه کلمه play (یا همان «بازی») خود گویای همه چیز است: این کلمه از واژه قدیمی «plegian» گرفته‌شده است که به معنای تمرین کردن است. کلمه play به‌عنوان فعل(بازی کردن)، اغلب به‌صورت فعالیت فردی یا گروهی به کار می‌رود که زمینه کشف و یادگیری را فراهم می‌آورد یا فعالیتی اجتماعی تعریف می‌شود که به قول روان‌شناسی به نام دنیل گلمن، هوش هیجانی یا اجتماعی را افزایش می‌دهد. این کلمه در قالب اسم، به فعالیتی اشاره دارد که برای لذت بردن یا تفریح انجام می‌دهیم. هردو معنای این کلمه، ارتباط نزدیکی با لذت و ارتباطی قوی با سیستمِ پاداش دهیِ مغز دارد. درواقع، تحقیقِ جک پانکسپ، دانشمند استونیایی علم اعصاب، روی پستانداران نشان داد بازی انگیزه اصلی انسان‌ها و منبع لذت مغز است که با ترشح ماده شیمیایی عصبی خاصی مرتبط است که بروزِ بیرونی ژن را که در رشد مغز اجتماعی کودک نقش مهمی دارد، تنظیم می‌کند. لذت چیزی به ما می‌دهد که از آن به‌عنوان« محرک احساسی» یادشده است، عاملی که به رشد و گسترش شبکه‌های سیناپسی مغز کمک می‌کند. در سال‌های ابتداییِ زندگی، این ماده شیمیایی مرتبط با اعصاب ظاهراً در نواحیِ زیر قشری پایینی دیده می‌شود و بعدها، به گفته پانکسپ و همکارانش، به رشد و گسترش عملکردهای سطحِ بالاتر مغز که با قشر جلویی ارتباط دارند، کمک می‌کند. بنابراین، بازی نه تنها بستر روان‌شناختی بلوغِ اجتماعی و احساسی در بزرگ‌سالی محسوب می‌شود، بلکه زمینه‌ساز بلوغ روانی نیز محسوب می‌شود.

 

وقتی می‌خواهید از کارِ سخت در محیط کاریتان فاصله بگیرید، بسیار مهم است بازی را در برنامه خود قرار دهید؛ زیرا در بزرگ‌سالی، بازی، قشر جلویی را که تکامل‌یافته‌ترین نواحی مغز ماست، تحت تأثیر قرار می‌دهد و کارکردهای شناختی ما را در بالاترین مرتبه پرورش می‌دهد که با گزینه‌هایی همچون پردازش مشوق و پاداش، نمایش هدف و مهارت، تصویربرداریِ ذهنی، شناخت خود  و حافظه ارتباط دارد. به همین دلیل است که بازی، تواناییِ ما را برای استدلال و درک جهان بهبود می‌بخشد. موفق‌ترین متفکران و رهبران ما از این موضوع اطلاع داشتند. برای نمونه، آلبرت انیشتین تواناییِ خود را در درکِ عمیق ماهیت جهان هستی از نتایج بازیِ گروهی می‌دانست. وقتی از او خواستند تجربه خود را از تدوین نظریه نسبیت توصیف کند، او اعلام کرد داستان با یک «احساس فیزیکی» شروع شد و بعدها به‌صورت مجموعه تصاویر ذهنی درآمد و درنهایت تبدیل به فرمول‌های نوشتاری شد که می‌توانست با کلمات و نمادها آن را توصیف کند. این روند در مقایسه با دنیای خیالی کودکان که در آن شخصیت‌ها به طرز جادویی وارد هستی می‌شوند، شباهت کمتری به فرایند استدلال تحلیلی بزرگ‌سالان دارد و نشان می‌دهد چرا انیشتین باور داشت «تخیل، مهم‌تر از دانش است».

 

بازی ابزاری است که ما باید آگاهانه از آن استفاده کنیم زیرا از ما انتظار می‌رود کنترل هیجانی/احساسیِ بیشتری بر خود داشته باشیم، اما با بالا رفتن سن، متأسفانه تمایل کمتری به بازی نشان می‌دهیم. دنیل گلمن این فرایند را این‌گونه توصیف می‌کند:

 

«وقتی کودکی وارد مسیر بلوغ می‌شود، مدارات کنترل هیجانی/احساسیِ او به تدریج، اشتیاق و تمایلش را به هیجان و جست‌وخیز سرکوب می‌کند. با رشد مدارهای تنظیم قشر جلویی مغز، در اواخر دوره کودکی و اوایل نوجوانی، فرد تواناییِ بیشتری برای برآوردن انتظارات اجتماعی از خود، یعنی جدی بودن، می‌یابد.»

 

 نتیجه آن منتقل شدنِ بازی به قلمرو حافظه دور ما و کاهشِ خصلت‌های شاداب کننده آن است.برخی سازمان‌ها تلاش زیادی می‌کنند زمینه آزمایش و بازی کردن افراد را فراهم کنند. بسیاری از شرکت‌های قدرتمند سیلیکون ولی، مثل گوگل و اپل، محیط‌هایی را فراهم می‌کنند که مشوق انجام بازی‌های مختلف است. به باورِ رهبرانِ این شرکت‌ها، محیط معقول و راحتی که در آن مغزهای متفکر بتوانند بازی کنند، می‌تواند ابزار قدرتمندی باشد تا به کمک آن، افراد ظرفیت، خلاقیت و سلامت شناختی خود را گسترش دهند. برعکس، در شرکت‌هایی که بازی در آن‌ها ممنوع شده است، نیروی تفکر در واقعیت مانند کودکانِ دچار اختلال رشد کاهش یابد؛ عارضه‌ای که بر اثر محیط‌های پر از محرومیت و بدرفتاری به وجود می‌آید. یک نمونه آشکار در این زمینه، شرکت آی تی است(به خصوص در دوره مدیریت هارولد جِنین) که وال‌استریت ژورنال زمانی آن را این‌گونه توصیف کرده بود:« شرکتی که هرچقدر هم انتظارات خود را پایین بیاورید، باز ناامیدتان می‌کند.»

 

یکی از دغدغه‌های بزرگ در پیدا کردن محیط مناسب برای رشد مغزتان، ایجاد تعادل بین ریسک و امنیت است. اگر می‌خواهید واقعاً وارد یک بازی شوید، باید نفعی در آن داشته باشید؛ ریسک، مغز را هشیار می‌کند و استدلال و تخیل را به فعالیت وامی‌دارد. اگر در حیطه کارتان اندکی ریسک نکنید، ممکن است مثل کودکی شوید که به شدت او را کنترل می‌کنند و نمی‌تواند بدونِ آزادی عمل، جهان اطراف را کشف کند و برای همین، هیچ‌وقت از تمام ظرفیت خود استفاده نمی‌کند. اما نفع شخصیِ بیش‌ازحد دریک بازی نیز استرس ایجاد می‌کند و این استرس به نوبه خود آمیگدال و مناطق لیمبیک را که ساختار امنیتی مغز محسوب می‌شوند، به فعالیت درمی‌آورد. با فعال شدن ساختار لیمبیک، مغز به جای شرکت در فعالیت‌های آموخته‌شده سطح بالا، به رفتارهای بقای غریزی و از پیش برنامه‌ریزی‌شده حرکت پیدا می‌کند. استرس در موقعیت‌های حاد می‌تواند موجب اختلالات اضطراب شود و به رفتار آشفته و آشوب گونه بینجامد و هرچه بیشتر تحریک شوید و انگیزه‌تان بیشتر باشد، خطر بروز این رفتارها افزایش خواهد یافت. افراد بلندپرواز دوست ندارند شکست بخورند یا شبیه احمق‌ها به نظر برسند. به قول کریس آرگریس، دانشمند علوم اجتماعی و از پدران بنیان‌گذار نظریه آموزش سازمانی، افراد باهوش در یادگیری مشکل‌دارند؛ چون یادگیری شامل درجا زدن و شکست بسیار می‌شود. بازی   همان سخت‌کوشی است.

 

 


Cofnitive readiness

part 3

 

ترجمه و تدوین از وبسایت شخصی دکتر سعید سعیدی‌پور

انتشار مطالب فقط با ذکر منبع این وبسایت مجاز است.

۵
از ۵
۲ مشارکت کننده

دیدگاه‌ها