آمادگی شناختی
قسمت دوم
تاریخ انتشار : نوامبر 2007
منتشر شده در مجله کسبوکار هاروارد
گام اول: درک کنید تجربه چگونه مغز را رشد میدهد
روان شناسان مدتهاست به اهمیت سلامت شناختی پی بردهاند. آنها از حدود اواسط قرن بیستم، دریافتند که تجربههای پربار به کودکان کم سن و سال کمک میکند با محیط تعامل داشته باشند. ما همچنین مدتی است که فهمیدهایم تجربه، اثری روانی روی مغز دارد. در اواخر قرن هجدهم، وینچتسو مالاکارن، کالبدشناس ایتالیایی، مجموعه آزمایشهای نظارتشدهای روی سگهای و پرندگان انجام داد و بر سر زبانها افتاد. او تولهها و تخمها را بهصورت جفتجفت جدا کرد و در طول زمان، بهدقت از یکی از آنها مراقبت و تربیت کرد، درحالیکه توله یا جوجه دیگر تحت مراقبت مناسب یا تربیت قرار نگرفت. کالبدشکافی، بعدها نشان داد مغز حیوانات تربیتشده بهطور خودکار پیچیدهتر است و پیچوخم بیشتری دارد. این اولین پژوهشی بود که تأثیر تجربه و آموزش را بر ساختار مغز نشان میداد. بر اساس یکی از آزمایشهای قبلی، گسترش ناحیه حرکتی مغز مرتبط با نواختن ویولنسل، در فردی که یادگیری را از سنین پایینتر شروع کرده، بیشتر است.
متخصصان علم اعصاب، مدتهاست از تأثیر بیولوژیک افزایش تجربه اطلاع دارند اما مدت کوتاهی است متوجه شدهایم مغز چگونه تجربه را برای کدگذاری یادگیری و ایجاد ظرفیت عملکرد، پردازش میکند. کشف عصبی اختصاصی که مربوط به اشیا و افراد و رفتارهاست، توضیح تازهای از سازوکار مربوط به آن میدهد. نورونهای آینهای که این ساختارها را تشکیل میدهند، با شبیهسازی ذهنی اشیا و حرکات در محیط اطراف ما، بهسرعت و دقتِ درک ما کمک میکند. دانستن اینکه نورونهای آینهای به ما امکان میدهند جهان بیرون را در درون خود منعکس کنیم، جهش بزرگی است در فهمیدنِ اینکه انسان چگونه محیط اطراف را درک و کنترل میکند. تجربههای بهدستآمده از طریق مشاهده، این نورونهای تقویتکننده عملکرد ما را فعال میکند و به یادگیری و ایجاد ظرفیت یادگیری سرعت میبخشد.
از گذشته، دانشمندان فرض میکردند افراد مهارتهای جدید را از طریق تمرین یا همان تجربه مستقیم، به دست میآورند، اما وجود نورونهای آینهای به این معناست که ما میتوانیم با مشاهده و تجربه غیرمستقیم نیز مهارت به دست آوریم. چند لحظه وضعیت پیش رو را تصور کنید:
وقتی گلف بازی حرفهای نحوه ایستادن و ضربه صحیح را برای یادگیری به شما نشان میدهد، نورونهای آینهای فعال میشود؛ تماشای گلف باز، تصویر حرکات درست را در ذهنمان به وجود میآورد و اینگونه از تجربه او میآموزیم و فقط مهارتهای فیزیکی نیست که میتوان آنها را اینگونه یاد گرفت. مهارتهای شناختی اجتماعی ما نیز از طریق مشابه از نورونهای تخصصی کمک میگیرد که نشاندهنده حالتهای چهره، حرکتها و دیگر علائم است و تواناییمان در خواندن رفتارها و اظهارات بقیه افراد را با تطبیق آنها با بازنمودهای آموختهشده پرورش میدهد.
این موضوع نشان میدهد تصویربرداری ذهنی، برای مثال تلاش برای بازآفرینیِ ضربه گلف باز حرفهای از طریق تصویر ذهنی، شیوه مطمئنی برای یادگیری و کسب توانمندیهای جدید است. درواقع، گلف بازان حرفهای، اغلب قابلیتهای استثنایی خود را مدیون تواناییشان در «دیدن» توپ و پرواز آن قبل از ضربه زدن یا گرفتن آن میدانند. توانایی مغز در یادگیری به این شیوه، توجیهی بیولوژیک برای استفاده از شبیهسازی و نمونههای مطالعاتی در قالب ابزاری برای پرورش رهبریِ شما فراهم میکند. چنین رویکردهایی علاوه بر اینکه راه مؤثری برای یادگیری محسوب میشود، بلکه بازدهی بالقوه بسیاری دارد. بهعنوانمثال، شما احتمالاً میتوانید با شبیهسازی در کوتاهمدت به تجربههای دیگران دستیابید، تجربههای مستقیمی که بهطورمعمول در بلندمدت کسب میشوند. تجربههای شبیه سازی شده میتواند آمادگی عصبی برای تجربههای واقعی را فراهم کند.
البته تجربه مستقیم همچنان مبنای رشد مغزی انسان محسوب میشود، اما ما هرروز بیشتر از قبل میفهمیم چطور مسیر را برای چنین تجربهای هموار کنیم. یکی از قدرتمندترین ابزارهای موجود برای تقویت کارکردهای اجرایی مغز، حضور در جمع دیگران است. در حیطه کسبوکار، چنین کاری به «مدیریت از طریق گشتوگذار در محل کار» معروف است که همان عملِ بیرون رفتن از دفتر و گفتوگو با کارمندان است. و البته این فقط یک روی حرفهای خوب محسوب نمیشود، رفتن به جمع دیگران همچنین نوعی تمرین شناختیِ قابلاطمینان است.
اصطلاح پرسه زدن در محیط کار برگرفته از نوعی آداب سفر بومیان استرالیایی است که در آن، نوجوانان بومی عازم سفری طولانی و دشوار میشوند که گاهی ماهها طول میکشد تا به تعریفی روانی و معنوی از خود و بلوغ برسند. زمانبندی این آداب بینظیر است؛ زیرا در حین دوران بلوغ است که مغز به شبکههای عصبی در قشر جلوییاش ثبات و هماهنگی میبخشد، شبکه نورونهای احساس هویت و همچنین رفتار اخلاقی و اجتماعی را کدگذاری میکنند. این روند تا اواخر نوجوانی ادامه مییابد، وقتی نورونهای مغزی بهطور کامل توسط میلین پوشانده و به نوعی عایقبندی میشوند و در چارچوب شبکههایی با یکدیگر ارتباط مییابند، شبکههایی که به بلوغ رسیده به مغز کمک میکنند به شکلی کارآمد و سازمانیافته عمل کند. البته پرسه زدن در محیط فقط عمل به آداب بومیان استرالیایی نیست؛ تعداد آدابورسوم مشابه که در فرهنگهای مختلف دقیقاً در همین مرحله از زندگی افراد روی میدهد، جالب توجه است. این برداشتِ کلی موردپذیرش قرارگرفته است که نوجوانان نیاز به تجربههایی «کاملاً جدی» دارند تا بر مبنای گذشته خود و رشد فیزیکیشان، به هویتی بادوام و پیشرفتهتر برسند.
کلیتر بگوییم، این نوع سفر میتواند روی یک حرفه اجرایی نیز تأثیر عمیقی بگذارد، بهخصوص اگر در زمان مناسبی انجام شود. وارن بافت یکی از رهبرانی است که به این موضوع پی برد. وقتی آنه مالکای، مدیرعامل شرکت زیراکس، برای کمک به خروج شرکت از بحران مالی که بهسرعت آن را به ورشکستگی نزدیک میکرد، از او مشورت خواست، وارن از او خواست پرسه بزند. و به او توصیه کرد بفهمد در ذهن کارکنان و مشتریانش چه میگذرد و کمتر نگران گفتههای تحلیلگرانِ مالی و سهامداران باشد. از دیدگاه عصبشناسی، این توصیهای عالی برای مالکای بود تا در شروع کارش، بهعنوان مدیرعامل زیراکس، درک بهتری از افرادی که از او خط میگیرند داشته باشد. زیرا شبکههای عصبی که امکان تصمیمگیری را به او میدادند هنوز بهطور کامل شکل نگرفته بودند. اگر او خودش را در گوشه دفترش حبس میکرد، آن شبکهها مطمئناً بسیار متفاوتتر از شکل امروزیشان بودند.
Cofnitive readiness
part 2
ترجمه و تدوین از وبسایت شخصی دکتر سعید سعیدیپور
انتشار مطالب فقط با ذکر منبع این وبسایت مجاز است.