بوتههای آزمایش رهبری
قسمت ششم
تاریخ انتشار : سپتامبر 2002
منتشر شده در مجله کسبوکار هاروارد
غلبه بر تاریکی
تجربه بوته آزمایش در مواردی، بخشهای پنهان مانده و سرکوبشده روح را آشکار میسازد. چنین مواردی معمولاً سختترین تجربههای بوته آزمایش هستند که برای مثال، موجب بروز بیماری یا خشونت میشوند. بوته آزمایشِ سیدنی ریتنبرگ که اکنون 79 ساله است، به شکلِ 16 سال زندان نا به حق آن هم بهصورت انفرادی در چین کمونیست بود. دوستان سابق ریتنبرگ در دولت مائو تسه تونگ او را بدون هیچ توضیحی در سال 1949 به زندان انداختند. او اولین سالِ حبس خود را در تاریکی مطلق گذراند، بی آنکه حتی بازجویی شده باشد( ریتنبرگ بعدها فهمید مقامات رسمی حزب کمونیست مسکو، حکم بازداشتِ او را فرستاده بودند؛ چون او را اشتباهی جاسوسِ سازمان سیا تشخیص داده بودند).
ریتنبرگ با آنکه به زندان افتاد و در سلول کوچک و تاریکی محبوس شد، نه به سرزنش خود روی آورد و نه ترس به دلش راه داد؛ بلکه طی چند دقیقه چهار مصراع از شعری را که در کودکی حفظ کرده بود، به خاطر آورد:
دایرهای دورم کشیدند تا مرا محصور کنند،
بهعنوان موجودی بدعتگذار، یاغی، کسی که باید تحقیر شود؛
اما من و عشق میدانستیم چگونه پیروز شویم،
ما دایرهای دور خود کشیدیم که آنها را محصور میکرد!
همین شعرِ کوتاه( برگرفته از شعر«فریبخورده» اثر ادوین مارکهم)رمز نجات ریتنبرگ بود.او پیش خود گفت:« خدای من! استراتژی من همین است.» او زندانبانان را به درون دایره خود کشید و با آنها روابطی برقرار کرد که کمکش میکرد دوران حبس را تحمل کند. از آنجا که زبان چینی را خوب بلد بود، ابتدا زندانبانان را متقاعد کرد برایش کتاب بیاورند و سپس شمعی که بتواند آنها را بخواند. او پس از گذراندن اولین سال زندان، تصمیم گرفت وقت خود را صرف اصلاح ذهنش کند و دیدگاهی علمیتر، خالصتر و متعهدتر نسبت به سوسیالیسم بیابد. او باور داشت اگر آگاهیِ ذهنیِ خود را افزایش دهد، کسانی که او را زندانی کردند، او را بهتر درک خواهند کرد وقتی به مرور، سالهایی که در تاریکی گذرانده بود، به قدرت تفکرش ضربه زد و فهمید پایههای منطقش دارد سست میشود، باز هم موفق شد افسانهها و داستانهای دوره کودکیاش را مانند داستانِ "موتورِ کوچکی که میتوانست"، به خاطر آورد و از پیامهای ساده آن داستانها به آرامش برسد. در مقابل، بسیاری از همبندیهای ریتنبرگ در زندان، یا غرق درخشم شدند، یا در خود فرو رفتند. او میگفت:« آنها میخواستند از دیوار بالا بروند... اما نمیتوانستند. و فکر میکنم علتش آن بود نمیفهمیدند که... احساسِ خوشبختی، برآمده از شرایط شما نیست؛ بلکه خوشبختی نتیجه دیدگاه شما درباره زندگی است.» تعهد ریتنبرگ به آرمانهایش پس از آزادی نیز ادامه یافت. در سال 1955 و پس از گذشت 6 سال از محکومیتش، درِ سلول او باز شد. خودش اینطور توضیح میدهد:« نمایندهای از دولتِ مرکزی آمده بود و میگفت من را اشتباهی گرفتهاند و دولت رسماً از من عذرخواهی میکند.. و اینکه هر کاری بتوانند برای جبرانِ این اشتباه انجام میدهند.» وقتی اسیر کنندگانش پیشنهاد کردند به او پول بدهند تا زندگی جدیدی را در آمریکا شروع کند یا به اروپا برود، ریتنبرگ نپذیرفت و تصمیم گرفت در چین بماند و به کارش برای حزب کمونیست ادامه دهد. حتی پس از آنکه دومین بار بازداشت شد و به دلیل حمایتش از دموکراسیِ آزاد در دوران انقلابِ فرهنگی 10 سال به زندان افتاد، باز هم نگذاشت روحیهاش درهمشکسته شود. او از وقت خود در زندان بهعنوان فرصتی بهره گرفت تا نظامِ فکری خود را بهخصوص، تعهدش به مارکسیسم و رئیس مائو مورد پرسش قرار دهد. او میگوید: « از این لحاظ، زندان به من آزادی بخشید.»
ریتنبرگ مطالعه کرد، خواند، نوشت، اندیشید و در این مسیر، به نکتهای در مورد خودش پی برد:« متوجه شدم ترسِ بسیاری داشتم که فرصتطلب به نظر برسم، ترسی آنقدر شدید که حتی مانع میشد به پیشفرضهای خودم بنگرم... حتی سؤال کردن، نوعی خیانت محسوب میشد. پس از آزادی متوجه حقیقت شدم و فهمیدم باور اساسی رسیدن به دموکراسی از طریق دیکتاتوری اشتباه است.»
علاوه بر این، ریتنبرگ با اطمینان از اینکه مطلقاً هیچچیز در زندگی حرفهایش نمیتواند او را در هم بشکند، با همراهی همسرش شرکتی تأسیس کرد. شرکت ریتنبرگ اسوشیتس شرکتی مشاورهای است در زمینه گسترش روابط تجاری بین آمریکا و چین. امروزه ریتنبرگ مانند 50 سال پیش، وقتی مورد آزمونی آنگونه سخت قرار میگیرد، به آرمانهایش متعهد است؛ اگرچه شاید چشماندازش برای رسیدن به آنها تغییر کرده باشد.
Leadership test plants
part 6
ترجمه و تدوین از وبسایت شخصی دکتر سعید سعیدیپور
انتشار مطالب فقط با ذکر منبع این وبسایت مجاز است.