بوتههای آزمایش رهبری
قسمت چهارم
تاریخ انتشار : سپتامبر 2002
منتشر شده در مجله کسبوکار هاروارد
سنگینیِ تفاوتهای فرهنگی میتواند حتی در خانه و درون یک جامعه هم احساس شود. موریل (میکی) سیبرت، اولین زنی که در بازار بورس نیویورک جایگاه ثابتی به دست آورد، در وال استریت در دهههای 1950 و 1960 با بوته آزمایشِ خود روبهرو شد. محیطی که آنقدر تبعیض جنسیتی بر آن حاکم بود که موریل تا وقتی نام کوچکش را از تاریخچه سوابق و تجاربش حذف نکرد و بهجای آن حرفِ اول نامش را برای معلوم نشدن جنسیتش نگذاشت، نتوانست در شغلِ کارگزار بورس مشغول به کار شود. آن زمان، تعداد زنانِ بورسِ نیویورک، بهجز منشیها و تحلیلگرانِ مقطعی، بسیار کم بود. سیبرت به یاد میآورد که یهودی بودنش نیز مانع دیگری به حساب میآمد؛ آنهم در دورهای که کسبوکارهای بزرگ با زن ها و یهودیها خوب نبودند. اما او ناامید نشد و از میدان بیرون نرفت. برعکس، او قویتر، متمرکزتر و مصممتر ظاهر شد تا وضع موجودی را که او را نادیده میگرفت، تغییر دهد. هنگام مصاحبهمان با سیبرت، او نحوه برخوردش را با یهودستیزی شرح داد، تکنیکی برای عبور از نظرهای توهینآمیز همکارانش، بدونِ آنکه روابط کاریاش که برای موفقیت حرفهای خود به آن نیاز داشت، لطمه بخورد. به گفته سیبرت، آن زمان، نوشیدنِ اندکی الکل هنگام ناهار بخشی از رسوم شغلی محسوب میشد. او به خاطر میآورد: « کسی را به چند نوشیدنی دعوت میکردند و بعد درباره یهودیها حرف میزدند.» او کارتهای تبریکی داشت که در چنین مواقعی از آنها استفاده میکرد و این شعر را در آنها نوشته بود:
گلهای رز، رنگِ قرمزی دارند،
گلهای بنفشه، آبیِ آسمانی هستند،
اگر نمیدانستی، بدان که من هم یهودیام!
سیبرت کارت را خودش به اشخاصی میداد که حرفهای ضد یهودی به زبان آورده بودند و روی کارت نوشته بود، «از ناهار لذت بردم». او ادامه میدهد:« کارت بعدازظهر به دستشان میرسید و من دیگر آن مزخرفات را از آنها نشنیدم و دیگر باعث خجالت کسی هم نشدم». از آنجا که فعالیت او برای هر یک از شرکتهای بزرگ وال استریت، اعتباری برایش به همراه نداشت، جایگاهی برای خود در بورسِ نیویورک به دست آورد و کارش را مستقل شروع کرد. او در سالهای بعد، شرکت موریل سیبرت و شرکا ( شرکت خدمات مالی سیبرت کنونی) را تأسیس کرد و به دیگران کمک میکرد با مشکلاتی که خودش در جوانی و دوران حرفهایاش با آنها دستوپنجه نرم کرده بود، مواجه نشوند. او یکی از طرفداران برجسته زنهای است که به کارهای تجاری مشغولاند و یکی از پیش گامانِ توسعه محصولات مالی برای زن ها است. او همچنین کوشید به کودکان و نوجوانان درباره فرصتهای مالی و مسئولیتپذیری در این زمینه آموزش دهد.
ورنون جردن، وکیل و مشاورِ رئیسجمهور نیز یادآور این است که تبعیض چگونه میتواند بهجای فرسودن شخص، او را دگرگون کند. او در زندگینامهاش با عنوان" ورنون بلد است بخواند"(انتشارات پابلیک افیرز،2001) توصیف میکند در جوانی در معرض چه طعنههایی قرار گرفته است. مردی که با او به شکل توهینآمیزی رفتار میکرد، رابرت مدوکس، کارفرمایش بود. جوردن برای شهردار سابق و نژادپرست آتلانتا کار میکرد و هنگامِ صرف شام، با کتی سفیدرنگ و دستمالی روی بازویش در خدمت او بود. او راننده مدوکس هم بود. مدوکس هر موقع فرصت را مهیا میدید، با تمسخر میگفت« ورنون بلد است بخواند!»، انگار که باسوادیِ سیاهپوستی جوان عجیب بود.
شاید اگر شخصِ ضعیفتری در معرض چنین بدرفتاریهایی قرار میگرفت، اجازه میداد مدوکس زندگیاش را تباه کند؛ اما جوردن در زندگینامهاش، برداشت خود را از رفتار طعنهآمیز و آزار گونه مدوکس نشان میدهد؛ روایتی که بهجای عصبانی کردنِ جوردن، او را قویتر ساخت. وقتی جوردن از آینه خودرو به مدوکس نگاه میکرد، یک عضوِ قدرتمند از طبقه حاکم بر ایالت جورجیا را نمیدید؛ بلکه شخص درماندهای را میدید که بازمانده اشتباههای تاریخی بود؛ شخصی که به او حمله میکرد چون میدانست دورانش به سرآمده است. جوردن اینگونه درباره مدوکس مینویسد:« نظرهای نیمه جدی و نیمه مسخره او درباره تحصیلاتِ من، آخرین نفسهای فرهنگِ او بود. وقتی میدید دارم زندگیای برای خودم میسازم که من را تبدیل به یک مرد میکرد، به شدت عصبی میشد.»
بدرفتاریِ مدوکس بوته آزمایشی بود که جوردن، آگاهانه یا ناآگاهانه، به آن ماهیت رستگاری بخشید. جوردن بهجای آنکه متقابلاً به حمله روی آورد یا وجودش را از تنفر پر کند، این مسئله را اینطور میدید که مدوکس نمیخواهد سر آمدن دورانِ بردهداری را بپذیرد و آینده خود را رها از غل و زنجیرِ نژادپرستی میدید. توانایی او در معنا بخشیدن به بحرانی بالقوه، آن بحران را تبدیل به بوته آزمایشی کرد که قدرت رهبریاش را درون آن پروراند
Leadership test plants
part 4
ترجمه و تدوین از وبسایت شخصی دکتر سعید سعیدیپور
انتشار مطالب فقط با ذکر منبع این وبسایت مجاز است.