بوتههای آزمایش رهبری
قسمت سوم
منتشر شده در مجله کسبوکار هاروارد
درس گرفتن از تفاوتها
بوته آزمایش طبق تعریف، تجربه دگرگونکنندهای است که شخص به واسطه آن هویت تازه یا دگرگونشدهای پیدا میکند. در نتیجه شاید جای تعجب نباشد یکی از متداولترین شکلهای بوته آزمایش که ثبت کردیم، مواجهشدن با تبعیض است. قربانی تبعیض بودن، بهویژه از این نظر تکاندهنده است که فرد را با تصویری تحریفشده از خود روبهرو میکند و این اغلب احساس عمیقی از خشم، سردرگمی و حتی گوشهگیری در او به وجود میآورد. هرچند همین تبعیض، با تمام آسیبهایش، برای بعضی افراد رویدادی روشنگرانه است که از طریق آن، از اینکه چه شخصیتی دارند، نقششان چیست و در جهان چه جایگاهی دارند، به برداشت بهتری میرسند.
برای مثال، لیز آلتمن، جانشین ریاست شرکت موتورولا، در سالی دگرگون شد که در کارخانه تولید دوربین فیلمبرداری سونی در مناطق روستایی ژاپن کار میکرد؛ جایی که هم با احساس غربت و هم با تبعیض جنسیتی روبهرو شد. آن تجربه، به گفته خود آلتمن، سختترین کاری بود که تاکنون انجام داده بود. برای یک زن جوان آمریکایی، آن فرهنگ خارجی، بهخصوص آنکه بیشتر به گروه تأکید دارد و نه به شخص، هم شوکه کننده و هم مشکل بود. مشکل آلتمن فقط احساس تنهاییاش در جهانی بیگانه نبود؛ او همچنین باید با چشمانداز دلهرهآور دستوپا کردن جایگاهی برای خودش بهعنوان تنها مهندس زن کارخانه و کشوری روبهرو میشد که در آن، زنان معمولاً در جایگاه دستیار و دفتردار فعالیت میکردند و به "بانوان دفتری" معروف بودند. زن دیگری که با موقعیتی مشابه به ژاپن آمده بود، به آلتمن هشدار داد تنها راهِ کسب احترام مردان، دوری کردن از بانوان دفتری است؛ اما در اولین صبح کاریاش، وقتی زنگ وقتِ استراحت به صدا درآمد، مردان به یکسو حرکت کردند و زنها به سوی دیگر. و این زنان بودند که سر میزِ خود صندلیای برای او نگه داشتند، درحالیکه مردان توجهی به او نمیکردند. غریزه آلتمن به او گفت آن هشدار را نادیده بگیرد و با رد دعوتِ همکاران زن به آنها بیاحترامی نکند. او چند روز بعد هم به این روش ادامه داد و در وقت استراحت به زنها میپیوست؛ انتخابی که به او مکان امن و راحتی میداد تا از آنجا نظارهگر فرهنگ اداریِ ناآشنا باشد. اما دیر زمانی نگذشت که متوجه شد برخی از مردان، وقت استراحت را پشت میزهایشان با خواندن مجله میگذرانند و او هم تصمیم گرفت گاهی همین کار را انجام دهد. سرانجام پس از توجه دقیقتر به گفتوگوهای اطرافش متوجه شد چند نفر از مردان به دوچرخهسواری در کوهستان علاقه دارند. از آنجا که آلتمن میخواست دوچرخه کوهستان بخرد، با آنها صحبت کرد تا راهنماییاش کنند. بهاینترتیب با گذر زمان، او خودش را بهعنوان فردی آزاد بین دو گروه زنان و مردآنجا انداخت که گاهی با زنان نشستوبرخاست میکرد و در مواقع دیگر با مردان سروکله میزد. در ادامه، یکی از زنانی که آلتمن در اولین روز حضورش در آنجا با او آشنا شده بود(منشی بخش)، با یکی از مهندسان ازدواج کرد. این منشی بدونِ اینکه کسی از او بخواهد، آلتمن را وارد گردهماییهایی اجتماعی کرد؛ تغییری ناگهانی که شاید اگر آلتمن در اولین روزِ کارش از همکاران زن خود دوری کرده بود، هرگز اتفاق نمیافتاد. آلتمن در این باره میگوید« اگر فقط سعی کرده بودم با مردان معاشرت کنم و او(منشی بخش) را بهعنوان متحد کنارم نداشتم، چنین اتفاقی نمیافتاد».
آلتمن با نگاه به گذشته بر این باور است که این تجربه به او کمک کرد احساس روشنتری به نیرو و تواناییهای خود داشته باشد و برای موقعیتهای دشوارِ دیگر آماده باشد. حضور در ژاپن به او آموخت که همهچیز را دقیقتر مشاهده کند و بر اساس فرضیاتِ فرهنگی، عجولانه نتیجهگیری نکند. این تجربه، مهارت ارزشمندی در شغلِ فعلیِ او در شرکت موتورولا محسوب میشود؛ جایی که برای هموار ساختن پیوندها با دیگر فرهنگهای سازمانی، از جمله واحدهای عملیاتی موتورولا در مناطق مختلف، رهبری فعالیتهایی را بر عهده دارد.
آلتمن به این باور رسیده که اگر در کشوری خارجی زندگی نکرده بود و اختلافات فرهنگی را تجربه نکرده بود، نمیتوانست از پسِ وظایف کنونیاش در موتورولا برآید. او میگوید:« حتی اگر در اتاق مشترک با دیگران بنشینید و ظاهراً با شرایط موافق باشید، تا زمانی که معیارهای جمع را درک نکنید، نمیتوانید آنچه را رخ میدهد بفهمید.» آلتمن همچنین آن بوته آزمایش را زمینهساز اعتمادبهنفس خود میداند و باور دارد که از پس هرآنچه در مقابلش قرار گیرد برمیآید.
Leadership test plants
part 3
ترجمه و تدوین از وبسایت شخصی دکتر سعید سعیدیپور
انتشار مطالب فقط با ذکر منبع این وبسایت مجاز است.