13 کاری که افراد با ذهن قوی انجام نمیدهند
کار ششم
نویسنده : ایمی مورین
رالف والدو امرسون:
افراد دارای ذهن قوی، از خطرپذیریهای حسابشده نمیترسند.
هنگام به انجام رساندن کارها و به وقوع پیوستن رؤیاهایتان خیلی ترسو و سختگیر نباشید. زندگی یک تجربه است. هرچه تجربیات بیشتری داشته باشید، بهتر است.
دیل، سی سالی میشد که دبیر حرفهوفن بود؛ او هرچند که به شغلش علاقهمند بود اما دیگر نیز گذشته، اشتیاقی به انجامش نداشت. او به استقلال مالی و معنویای که میتوانست با تأسیس فروشگاه مبلمان کسب کند، میاندیشید؛ ولی زمانی که این پیشنهاد را با همسرش مطرح کرد، او با حیرت چشمانش را گرد کرد و گفت: خیالپرداز.
هرقدر دیل بیشتر به این مسئله میاندیشید، بیشتر به این باور میرسید که احتمالاً حق با همسرش است. ولی باز هم دوست نداشت به شغل خود -معلمی- ادامه دهد؛ هم به این خاطر که دیگر از تدریس خسته بود و هم به این خاطر که میدانست از لحاظ روحی، شکننده و فرسوده شده است. او احساس میکرد که مثل گذشته در تدریس موفق نیست، پس عادلانه نیست که در این اوضاع به شاگردانش درس بدهد.
رویای راهاندازی یک کسبوکار مستقل، بدون شک اولین و مهمترین دغدغهٔ دیل نبود. او در برههای از زندگی، آرزوی زیستن روی یک قایق را داشت. حتی دوست داشت یک اقامتگاه شبانه در هاوایی تأسیس کند. با این حال، هرگز نکوشید که هیچکدام یک از این ایدهها و پیشنهادها را به واقعیت تبدیل کند زیرا همیشه احساس میکرد وظیفهاش، تأمین نیازهای مالی و معنوی خانوادهاش است. هرچند فرزندانش بزرگ شده بودند و او و همسرش مشکل مالی نداشتند، به این نتیجه رسید که باید به معلمی ادامه بدهد تا به سن بازنشستگی برسد.
دیل همچنان که بهعنوان معلم حرفهوفن مشغول به کار بود، احساس شکست و افسردگی داشت. او چنین احساسی را قبلاً تجربه نکرده بود. به همین علت به یک مشاور مراجعه کرد، زیرا برای نخستین بار در شغل خود از آن لذت نمیبرد.
هرچند دیل به من گفت با همسرش موافق است که نباید کارآفرینی را شروع کند، اما روشن بود که در اعماق وجودش هنوز برای تبدیلشدن به یک کارآفرین، انگیزه و هیجان داشت. بهمحض اشاره به تأسیس که فروشگاه مبلمان، چهرهاش میشکفت و حرکات و زبان بدن و اخلاقش بهکلی تغییر میکرد.
در همین هنگام، ما به بررسی تجربیات خطرپذیریاش در گذشته پرداختیم. او گفت که سالها پیش در یک املاکی سرمایهگذاری کرده و پولش را از دست داده است. از آن زمان به بعد از هرگونه خطرپذیری مالی، هراس دارد. پس از چند جلسه مراجعه به مشاوره، دیل اقرار کرد که هنوز خواهان راهاندازی یک کسبوکار است؛ اما از اندیشیدن به رها کردن یک شغل ثابت میهراسد. البته او به قابلیتها و مهارتهایش در زمینهٔ نجاری اطمینان داشت ولی از دانش کسبوکار اطلاع نداشت. به همین علت، در خصوص قدمهایی صحبت کردم که او میتواند برای یادگیری رموز کسبوکار بردارد. دیل گفت از طی کردن کلاسهای کسبوکار در دانشکدهٔ محلی استقبال میکند. او همچنین خوشحال میشود که به یک گروه شبکهسازی محلی کسبوکار هم ملحق شود و به دنبال مشاوری باشد که در آغاز کرد به او کمک کند. دیل با چند پیشنهاد و ایده در ذهنش برای اینکه چگونه میتواند رؤیایش را به واقعیت بدل کند، به ارزیابی منافع و مضرات راهاندازی کسبوکار خودش پرداخت.
در طول چند هفته، او تصمیم گرفت که کسبوکارش را بهصورت پارهوقت راهاندازی کند؛ سپس برنامه ریخت که شبها و آخر هفتهها در انباری منزلش، مبلمان بسازد. از پیش، اکثر لوازم و ابزار موردنیاز برای کسبوکارش را در اختیار داشت؛ اما نیاز داشت که کمی لوازم جدید تهیه کند. در کل، احساس میکرد میتواند با سرمایهگذاری نسبتاً کم، کسبوکارش را آغاز کند. در آغاز، فروشگاه نداشت و مبلمانش را بهروش آنلاین یا از طریق تبلیغ در روزنامهها به فروش میرساند. اگر از مبلمانش استقبال میشد، بعداً فروشگاه تأسیس میکرد و حتی قادر بود که دیگر معلمی را کنار بگذارد و استعفا دهد.
دیل بهمحض اینکه به فکر تحقق رؤیایش افتاد، اخلاقش بهتر شد. پس از چند جلسه مشاورهی دیگر، دیل که در مسیر رسیدن به اهدافش داشت کار و کوشش میکرد، همچنان بهتر شد. ما یک جلسهٔ مضاف دیگر را در ماه مشخص کردیم تا اطمینان حاصل کنیم که شرایط روحیاش به همین خوبی باقی میماند. وقتیکه بازگشت، نکتهٔ جالبی به من کفت؛ اینکه نهتنها ساخت مبلمان برای کسبوکارش را آغاز کرده بلکه بیشازپیش از تدریس حرفهوفن لذت میبرد. او گفت که تأسیس کسبوکارش جرقهٔ اشتیاق دوباره به تدریس را در او روشن کرد. بهصورت پارهوقت به ساخت مبلمان ادامه میداد، ولی دیگر قصد نداشت که از تدریس دست بکشد. بالعکس، هیجان داشت چیزهای تازهای که در کسبوکار مبلمان میآموخت را به شاگردانش نیز آموزش بدهد.
انزجار از خطرپذیری
ما در طول زندگی با فرصتهای خطرپذیری بسیار مواجه میشویم؛ از جمله خطرپذیریهای مالی، جسمی، عاطفی، اجتماعی و کسبوکار. اما اکثر افراد به علت ترس از خطرپذیریهایی که کمککنندهٔ آنها هستند تا به ظرفیت کامل مادی و معنوی خود دست یابند، دوری میکنند. اکنون به موارد زیر توجه کنید و بگویید به کدامیک از اینها پاسخ بله میدهید:
✓ هنگام تصمیمگیریهای دارای اهمیت، با مشکل روبهرو میشوید.
✓ مدتها در خصوص کار موردعلاقهتان رؤیاپردازی میکنید؛ اما همچنان دست روی دست گذاشتهاید و اقدامی نمیکنید.
✓ تصمیمهایی ناگهانی و یکباره میگیرید، زیرا اندیشیدن به تصمیمگیری شدیداً سبب نگرانی و اضطراب شما میشود.
✓ معمولاً خیال میکنید که کارهای ماجراجویانه و مهیج بیشتری میتوانید انجام بدهید اما نوعی هراس درونی جلوی شما را میگیرد.
✓ وقتی به خطرپذیری میاندیشید، معمولاً بدترین حالت را متصور شده و منفینگر و شدیداً محتاط میشوید.
✓ گاهی به دیگران این اجازه را میدهید که بهجای شما تصمیمگیری کنند.
✓ حداقل در بعضی زمینههای زندگیتان، به علت ترستان از خطرپذیری دوری میکنید.
✓ بر اساس مقدار ترستان، تصمیمگیری میکنید. اگر کمی ترسیده باشید، شاید کاری کنید؛ ولی اگر واقعاً ترسیده باشید به این نتیجه میرسید که خطرپذیری،
منطقی نیست.
✓ خیال میکنید که حاصل کار شما وابسته به شانس و اقبال است.
عدم دانش در خصوص چگونگی خطرپذیری منجر به افزایش ترس و نگرانیتان میشود؛ ولی میتوانید قدمهایی بردارید تا قابلیت محاسبهی دقیق خطرپذیری را افزوده و با تمرین، مهارتهایتان را در این حوزه بهبود بخشید.
چرا از خطرپذیری، دوری میکنیم.
هنگامی که دیل تصمیم گرفت کسبوکار خود را راهاندازی کند، آخرینباری که خطرپذیری مالی کرد و شکست خورد در ذهنش تداعی شد. به همین علت، افکارش نسبت به اینچنین اقداماتی شدیداً منفی بود. خودش را متصور شد که ورشکست شده و بهجای داشتن دوران بازنشستگی بیدغدغه در کسبوکار خود، با شکست روبهرو شده است. افکار منفی مبالغهآمیزش منجر به ترس و اضطرابی شد که مانع از اقدام موفقیتآمیز او شد. با این حال، قبلاً قادر نبود راهی برای کاستن از میزان خطرپذیری و افزایش شانس موفقیتش بیابد.
احساسات بر منطق ما مسلطاند.
گاهی این اجازه را به احساساتمان میدهیم تا بر ما مسلط شوند و بهجای اندیشیدن به اینکه چه میتواند باشد، روی چه میشود اگر تمرکز میکنیم؛ اما تمامی خطرپذیریها نیازی نیست بدون فکر باشند.
جت -گربهٔ خوشگل من- بسیار عاطفی است. احساسش کاملاً رفتارش را تعیین میکند و به دلایلی، از بعضی چیزهای عجیب هراس دارد. بهعنوان مثال، او از کفپوشها میترسد و راه رفتن روی قالی را دوست دارد و متقاعد نمیشود که روی مشمع کف اتاق گام بردارد، زیرا خودش را قانع کرده که اکثر کفپوشها لغزندهاند و او از زمین خوردن میهراسد.
با این حال، جت در ذهن خود قواعدی را تنظیم کرد تا ترسهایش را مدیریت و مهار کند. او قادر است بدون هیچ مشکلی روی کفپوش چوبی اتاق نشیمن من گام بردارد و عادت داشت انتهای راهرو بایستد و ساعتها ناله کند. زیرا قصد داشت مرا در دفتر ببیند؛ ولی نمیخواست خطر را بپذیرد و روی کاشی قدم بگذارد. امید داشتم به این نتیجه برسد که دیدن من ارزش این خطرپذیری را دارد ولی باز هم متقاعد نشد. در نهایت با انداختن قالیچهها، مسیری ساخت و اینک بادقت از قالیچهای به روی قالیچهٔ دیگر میرود تا از قدمگذاردن روی کف بپرهیزد.
هنگامی که به خانهٔ مادر لینکلن میرود، که البته آنجا هم کاشی دارد با عقب عقب رفتن به اتاق نشیمن میرود. وقتیکه به خارج از شهر میرویم دورم از جت، مواظبت میکرد و جت کل آخر هفته روی پادری مینشست. گاهی جت وارد بعضی ساختمانها نمیشد و ما وادار به بلند کردنش میشدیم زیرا روی کفپوش مشمعی پا نمیگذاشت. بنابراین گاهی قالیچه پهن میکنیم تا مسیری برای او بسازیم.
وحشت جت معمولاً بیشتر از اشتیاق او به پذیرفتن خطر قدمگذاشتن روی زمینهای موزاییکی است؛ ولی این قاعده استثنایی هم دارد. زمانی که خوراک گربه برایش میآورم او تمایل پیدا میکند که خطرپذیری را بپذیرد. به دلیل کاشیهای کف، جک هرگز وارد آشپزخانه نشده است اما همینکه متوجه میشود خوراک دستنخورده در آنجا در انتظارش است هیجاناتش بر وحشتش، تسلط پیدا میکند.
تقریباً هرروز زمانی که احساس میکند ما نگاهش نمیکنیم، بهآرامی یک پنجهاش را به روی آشپزخانه میگذارد. سپس دو پنجهاش را بر زمین گذاشته و تا جایی که قادر است خودش را در آشپزخانه میکشد. در نهایت در حالی که یک پنجهاش روی قالیچه است، سه پنجهی دیگرش را بر زمین قرار میدهد و میکوشد با هر چهار پنجه، خودش را به ظرف غذایش برساند.
من نمیدانم که جت چگونه تنها با نگاه کردن به این ناحیه میرسد که کدام زمین امن و کدامیک وحشتناک است. با وجود اینکه عقل و منطقی در کار نیست اما بهظاهر برای جت دارای معناست.
هرچند که مسخره به نظر میرسد انسانها معمولاً خطرپذیری را با همین روش، محاسبه میکنند. ما بهجای اینکه با منطقمان تصمیم بگیریم، به احساساتمان رجوع میکنیم. بهغلط فرض میکنیم که ارتباط مستقیمی میان ترس و میزان خطر وجود دارد؛ ولی احساسات ما معمولاً منطقی نیستند. اگر واقعاً درک میکردیم چگونه مقدار خطرپذیری را حساب کنیم، میدانستیم که کدامیک ارزش پذیرش دارند و دیگر وحشت کمتری داشتیم.
ما به خطرپذیریها نمیاندیشیم.
برای محاسبهی خطرپذیری، باید حاصل عواقب خوب یا بد رفتار خود را پیشبینی کرده و سپس ارزیابی کنیم که چه تأثیراتی خواهد داشت. بیشتر اوقات، خطرپذیری چنان هراسی را درونمان به وجود میآورد که تصمیم میگیریم به نتایج و عواقبش نیندیشیم. به این ترتیب، بدون درک نتایج احتمالی خطرپذیری، اغلب از ایدهها و رؤیاهایمان دوری میکنیم.
خطرپذیری بهصورت یک فرایند ذهنی آغاز میشود؛ فارغ از اینکه اندیشهٔ خرید خانهای جدید و با تصمیم به بستن یا نبستن کمربند ایمنیتان باشد. افکار شما در مورد خطرپذیری بر احساساتتان تأثیر میگذارد. وقتی در حال رانندگی هستید، این خودتان هستید که تصمیم میگیرید با چه سرعتی برانید. هرچه سرعتتان بالاتر باشد، زمان کمتری را هم در خودرو سپری میکنید ولی رانندگی با سرعتبالا، خطر تصادف یا جریمه را زیاد میکند.
دور از ذهن است که هرروز در راه رفتن به سرکار به میزان سرعت رانندگیتان، بیندیشید. تصمیم شما برای پیروی از قانون یا سرپیچی از آن، طبیعی است؛ ولی اگر روزی دیرتان شده باشد باید این تصمیم را بگیرید که آیا قصد دارید سریعتر برانید و خطر تصادف و جریمه شدن را بپذیرید یا خطر دیررسیدن به سرکار را.
بیشتر ما حقیقتاً وقت زیادی را صرف پرداختن به این مسئله نمیکنیم که کدام خطر را بپذیریم و از کدامیک، دوریکنیم. بالعکس، تصمیماتمان را بر اساس احساسات یا عادت میگیریم. اگر خیلی وحشتناک به نظر برسد، از خطر کردن میپرهیزید اگر در خصوص مزایای احتمالی انجام کاری هیجانزده باشیم بهاحتمال زیاد خطر را میپذیریم.
مشکل ترسیدن از خطرپذیری
هنگامی که فرزندان دیل، همگی تحصیلشان تمام شد و فارغالتحصیل شدند، قصد داشت به کارهای هیجانانگیزتری بپردازد. اگرچه وقتی فکر راهاندازی یک کسبوکار به ذهنش خطور کرد، شدیداً به هیجان آمد و چیزی که در نظر نگرفت بار احساسی دوری از نظر بود. دنبال نکردن رؤیایش بر اخلاقش تأثیر گذاشت، زیرا مسبب تغییر روش تفکرش در مورد خود و احساسش شد.
بدون به انجام رساندن خطرپذیریهای محاسبهشده، به فردی شگفتانگیز تبدیل نمیشوید.
اوتمار آمان، یک مهندس سوئیسی بود که به آمریکا مهاجرت کرد و در مقام مهندس ارشد پورت اتوریتی مشغول به کار شد؛ سپس در طول هفته سال، ترفیع شغلی گرفت. در آن زمان، او دارای شغلی مهم بود.
ولی آنان همیشه آرزو داشت یک معمار شود. به همین علت از شغلش خارج شد و تصمیم گرفت کسبوکار خودش را راهاندازی کند. در سالهای بعد، در تأسیس بعضی از مؤثرترین پلهای آمریکا همکاری کرد؛ از جمله ورازانو نارپز، دلور مموریال و والت ویتمن. قابلیت آپ در طراحی و ساخت ساختمانهای پیچیده و عجیب سبب شد چندین جایزه بگیرد.
مؤثرتر از همه اینکه آتمن در سن شصت سالگی تغییر شغل داد. او تا ۸۶ سالگیاش به ساخت شاهکارهای معماری ادامه داد. در سنین که دیگر اغلب افراد قصد ندارند خطرپذیری را قبول کنند آمان تصمیم گرفت رؤیایش را عملی کند. اگر در زندگی، برخلاف رؤیاهای خود، قدم برداریم بهاحتمال زیاد بعضی از فرصتهای عالی را از دست بدهیم. انجام خطرپذیریهای حسابشده، معمولاً به معنای تلاوت بین زندگی متوسط و شگفتانگیز است.
احساسات در انتخابهای عاقلانه و منطقی، مشکل ایجاد میکند.
باید از گام برداشتن به محدودهٔ ترافیک، بترسید. چرا که آن ترس به شما یادآور میشود که قبل از عبور از خیابان به دو طرف بنگرید تا خطر تصادف را کاهش دهید. اگر هراسی نداشته باشید، احتمالاً بیدقت و ملاحظه رفتار میکنید. با این وجود ترسسنجهای ما همیشه معتمد نیستند، زیرا وقتی احساس ترس میکنیم بهاشتباه باور میکنیم اگر ترسناک است پس باید خطرناک هم باشد. سالهای زیادی است که ما را از خطر زنبورهای کشنده گرفته تا بیماری جنون گاوی ترساندهاند. به نظر میرسد همواره با آمارهای مختلف و تلنگرهای بسیاری روبهرو میشویم که کشف میزان خطرات واقعی را سخت میکند. بهعنوان مثال کمی در مورد بیماری سرطان تحقیق کنید. بر اساس برخی پژوهشها از هر چهار نفر یک نفر به علت ابتلا به سرطان میمیرد و بررسیهای دیگر نشان میدهند که در طول چند سال آینده، حدود نیمی از ما به این بیماری مبتلا خواهیم شد. هرچند که این آمارها هشداردهنده است معمولاً گمراهکننده به نظر میرسد. دید دقیقتر به ارقام، مشخص میکند شخص جوان و سالمی که سبک زندگی خوبی دارد در مقایسه با افراد مسنتر، چاق و سیگاری احتمال کمتری دارد که مبتلا به سرطان شود؛ ولی وقتی پیوسته با چنین آمارهای هراسناکی متلاشی میشویم، گاهی بررسی دقیق مقدار این خطرپذیریها مشکل میشود.
تولیدکنندگان محلولهای پاککننده بهدشواری ما را متقاعد کردهاند که برای محافظت از خودمان در مقابل میکروبها به مواد شیمیایی قدرتمند، ضدعفونیکنندهٔ دست و صابونهای آنتی باکتریال نیاز داریم. رسانهها به ما تلنگر میدهند پیشخوان آشپزخانههایمان بیش از توالت میکروب دارد زیرا به ما نشان دادهاند که باکتریها با چه سرعتی روی ظرف، رشد میکنند. افرادی که از میکروبها هراس دارند، با احتیاط شدید نسبت به این تلنگرها توجه نشان میدهند. آنها همهروزه خانههایشان را با مواد شیمیایی قلیایی میشویند، مرتب به دستانشان محصولات آنتی باکتریال میزنند و بهجای دست دادن مشت به هم میزنند تا میزان انتشار میکروبها را کم کنند؛ اما کوشش برای پیروزی در مقابله با میکروبها در حقیقت بسیار زیانبار است. تحقیقی نشان میدهد که رهایی از تعداد زیادی میکروب منجر به ضعف سیستم ایمنی در مقابله با بیماریها میشود. علاوه بر این، پژوهشهای انجامشده در مرکز سرطان کودکان جانزهاپکینز نشان داد نوزادانی که در خطر میکروب، حیوان خانگی و شورهی جوندهها و مواد حساسیتزای سوسکها بودند بهاحتمال ضعیف به آسم و آلرژی، مبتلا میشوند. احساس ترس و اضطرابی سبب میشود اکثر افراد بهغلط تصور کنند که خطر میکروبها بیشتر از حد تصویرشان است، زیرا در حقیقت، محیطهای خالی از باکتری بیشتر از میکروبها برای سلامت ما خطر دارد.
بنابراین باید در شیوهٔ تصمیمگیری از احساساتمان آگاهی داشته باشیم. اگر احساس ناراحتی میکنید احتمالاً در انتظار شکست هستید. در نتیجه، بهتر است از خطرپذیری دوری کنید. اگر هم احساس شادی میکنید، شاید از خطرپذیری چشمپوشی کنید و به جلو بروید. حتی نتایج تحقیقات نشان میدهد ترس از چیزی بهطور کامل نامربوط به امر خطرپذیری، میتواند بر تصمیمگیری شما تأثیر بگذارد. اگر نسبت به شغلتان مضطرب هستید و همچنین به فکر خرید خانهای جدید هستید، احتمال زیادی وجود دارد که خرید خانه را خطری بزرگتر بدانید. ما معمولاً، در تمایز میان عواملی که بر احساسات ما تأثیر میگذارند خوب عمل نمیکنیم. بنابراین تمام آنها را روی هم جمع میکنیم و با مشکل مواجه میشویم.
مقدار خطرات را محاسبه کرده و ترس را کم کنید.
تا قبل از این، دیل همیشه باعجله وارد کسبوکاری شده بود؛ ولی هنگامی که به شناسایی راههایی برای کاستن از احتمال ورشکستگیاش پرداخت، توانست عاقلانهتر به موضوع راهاندازی کسبوکارش بیندیشد. بهطور مشخص، این احتمال وجود داشت که حتی هزینهای را که برای راهاندازی کسبوکار صرف میکنید نیز به نحو احسن به کار نگیرد و آن را به سودآوری نرساند؛ اما بعد از اندیشیدن، میخواست این خطرپذیری حسابشده را قبول کند.
احساسات را با منطق، همراه کنید.
گول این تفکر را که میزان اضطرابتان باید روی تصمیمگیری نهاییتان تأثیر بگذارد، نخورید. احساسات شما قادرند که بسیار غیرقابل اطمینان باشند. هرقدر احساساتیتر باشید، افکارتان کمتر منطقی خواهند بود. بنابراین در خصوص خطری که با آن مواجه هستید، عاقلانهتر بیندیشید تا عکسالعمل احساسیتان متعادلتر شود. خیلی از افراد از پرواز و یا هواپیما میترسند. ریشهٔ این ترس معمولاً مهار نداشتن روی شرایط است. خلبان، مسافران را مهار نمیکند بلکه قادر به مهار هواپیماست. در نتیجه، عدم مهار، احساس ترس را القا میکند. تا جایی که گاهی خیلی از مسافران بهقدری میترسند که ترجیح میدهند بهجای سفر با هواپیما تا مسافتهای طولانی رانندگی کنند؛ ولی تصمیم آنها به رانندگی فقط برحسب احساس است و نه منطق. منطق میگوید از لحاظ آماری، احتمال مرگومیر در اثر تصادف خودرو یک به پنج هزار است، درحالیکه احتمال مرگ در اثر سقوط هواپیما یک به یازدهمیلیون است!
اگر قصد خطرپذیری دارید، بهخصوص در خصوص تندرستیتان، قطعاً در پی آن هستید که این عمل به شما سود برساند. گرچه، اکثر افراد مواردی را انتخاب میکنند که سبب میشود کمترین اضطراب را داشته باشند. به اندیشههایی که در خصوص خطرپذیری دارید فکر کنید و اطمینان حاصل کنید بر اساس واقعیات تصمیم میگیرید نه احساسات.
بیشتر تحقیقات نشان میدهد که ما در محاسبهٔ دقیق خطرپذیری موفق نیستیم. مسئلهٔ وحشتناک این است که بسیاری از تصمیمهای اصلی زندگیمان، بر اساس بیمنطقی محض است.
اکنون به موارد زیر در این خصوص توجه کنید:
✓ ما با توجه به مقدار مهار و تسلطی که روی شرایط داریم، خطرپذیری میکنیم.
معمولاً هنگامی که خیال میکنیم مهار بیشتری روی شرایط داریم، تمایل بیشتری برای خطرپذیریهای بزرگتر داریم. بهعنوان مثال، افراد زمانی که بر صندلی راننده نشستهاند بیشتر احساس راحتی دارند؛ اما این به معنای آن نیست که تصادفی اتفاق نخواهد افتاد.
✓ وقتی در محل امنی زندگی میکنیم، خطرپذیری میشویم. وقتی به این میاندیشد محلی که در آن قرار داریم امن است، جسورانهتر رفتار میکنیم و در نهایت، خطرپذیری را افزایش میدهیم. هنگامی که افراد، کمربند میبندند متمایل هستند که سریعتر بروند. از اینرو، شرکتهای بیمه فهمیدهاند که بالابردن سطح ایمنی ماشینها، در حقیقت با افزایش آمار تصادف ارتباط مستقیمی دارد.
✓ تمایز بین مهارت و شانس را تشخیص نمیدهیم. کازینوها به این نتیجه رسیدهاند وقتی بازیکنان طاس را میاندازند، بسته به عددی که میخواهند برنده شوند طاس را متفاوت میچرخانند. وقتی قصد دارند عدد بالاتری بیاورند، طاس را بهدشواری پرتاب میکنند و وقتی عدد کوچکی میخواهند، طاس را بهآرامی میچرخانند. با وجود اینکه این بازی یک بازی کاملاً شانسی است، افراد به نحوی رفتار میکنند که گویی مهارت در این اتفاق شانسی و احتمالی، مستقیماً دخیل است.
✓ ما تحت تأثیر باورهای خرافی هستیم. گذشته از اینکه یک رهبر کسبوکار خوششانس باشد یا شخصی که قبل از ترک خانه، فال و طالع آن روزش را مطالعه کرده باشد خرافات بر مقدار خطرپذیری ما تأثیر میگذارند. بهطور میانگین، در جمعهی سیزدهم هر ماه، ده هزار نفر کمتر با هواپیما پرواز میکنند و بهاحتمال کمتر در آن روز، گربههای سیاه به سرپرستی گرفته شوند. اگرچه تحقیقات نشان میدهد که اکثر افراد، خیال میکنند روی هم گذاشتن انگشتان باعث خوششانسی میشود، در حقیقت این کار هیچ تأثیری ندارد.
✓ وقتی مزایای احتمالی بزرگی را میبینیم خیلی راحت، گول میخوریم. حتی زمانی که احتمالاً علیه شماست، مثلاً در لاتاری، شانس موفقیت را دست بالا میگیرید.
✓ وقتی در شرایطی آشنا قرار گیریم، با خیالی راحت خطرپذیری میکنیم. هرچه در شرایط آشنا قرار گیریم، تمایل بیشتری به خطرپذیری داریم. اگر بارها یک نظر را بپذیرید، دیگر به آن بهعنوان خطر، نگاه نمیکنید. بهعنوان مثال، اگر هرروز سریعاً سرکار بروید، خطری را که برای خودتان به وجود میآورید شدیداً دستکم میگیرید.
✓ به قابلیتهای دیگران در درک خطرات اطرافمان، ایمانی زیاد داریم. احساسات میتوانند منتقل شوند. اگر میان جمعیتی هستید که نسبت به بوی دود، هیچ عکسالعملی نشان نمیدهند احتمال دارد خطر چندانی را حس نکنید. بالعکس، اگر دیگران بترسند، احتمال بیشتری دارد که عکسالعمل نشان دهید.
✓ رسانهها بر عکسالعمل ما نسبت به خطرها، تأثیری مستقیم دارند. اگر همواره در معرض اخبار مرتبط با یک بیماری کمیاب باشید، احتمال بیشتری دارد که گمان کنید به آن بیماری مبتلا میشوید؛ حتی اگر تمام اخبار، حوادثی گوناگون را گزارش کنند. بهطور مشابه، داستانهایی در مورد بالای طبیعی یا فاجعهها میتواند این احساس را در شما به وجود آورد که شدیداً در معرض یک فاجعه قرار دارید.
با کاهش خطرپذیری، موفقیت را افزایش دهید.
هرسال در جشن فارغالتحصیلی دبیرستانم، شاگرد ممتاز باید سخنرانی کند. اواسط سال دوم، هنگامی که فهمیدم قرار است شاگرد ممتاز باشم، وحشتم از سخنرانی بیشتر از هیجانم بابت داشتن بالاترین معدل کلاس بود. من شدیداً خجالتی بودم، تا جایی که اغلب در کلاس، صحبت نمیکردم. هرچند همکلاسیهایم را از زمان مهدکودک میشناختم، فکر قرار گرفتن در جایگاه و سخنرانی مقابل آن جمعیت زیاد، توان از زانوهایم میگرفت.
هنگامی که سعی کردم متن سخنرانیام را بنویسم، هیچ کلمهای روی کاغذ نیامد. از فکر سخنرانی در برابر جمعیت، حواسم پرت شده بود؛ ولی میدانستم که باید چیزی را به نگارش در آورم زیرا زمان داشت میگذشت.
نصایحی مثل مخاطب را با لباسزیر، تصور کن یا سخنرانیات را جلوی آینه تمرین کن، برای کاهش اضطرابم کافی نبود. به همین علت، ترسیده بودم.
بنابراین، کمی اندیشیدن که بزرگترین ترس من از سخنرانی چیست؛ سپس فوراً فهمیدم که از عکسالعمل مخاطبان هراس دارم. خیال میکردم بعد از اتمام سخنرانی، کاملاً سکوت خواهند کرد زیرا هرچه را که گفته بودم یا نشنیده بودند یا آنقدر بد حرف زده بودم که حتی یک نفر هم دوست نداشت برایم کف بزند. پس، با بهترین دوستانم حرف زدم و آنها کمکم کردند که برنامهای عالی بریزم. به این ترتیب، میزان خطرپذیری را کم کردم.
این برنامه، عکسالعملهای عصبی مرا بهقدری کاهش داد که قادر به نوشتن سخنرانیام شدم. وقتی کارم به پایان رسید، دوستانم برنامه را دنبال کردند. آنها ایستادند و به تشویق من پرداختند؛ گویا بهترین کنسرت رام را دیدهاند. چه اتفاقی میافتد وقتیکه تعداد کمی در سالن میایستند و تشویق میکنند؟ دیگران هم همین عمل را به انجام میرسانند. من با تشویق ایستادهی حضار، شدیداً خوشحال شدم.
نکته این بود که میدانستم اگر از بزرگترین هراسم که هیچکس تشویقم نخواهد کرد رهایی یابم، قادر به سخنرانی خواهم بود.
مقدار خطرپذیریای که در یک شرایط، تجربه میکنید مختص شماست. با وجود اینکه برای بعضی افراد، سخنرانی در برابر یک گروه خطر است، بهطور کلی برای دیگران به این شکل نیست. گزینههای زیر را از خود بپرسید تا میزان خطرپذیریتان را محاسبه کند:
✓ هزینههای احتمالی خطرپذیری کدام است؟ گاهی هزینهی پذیرفتن آن خطر کاملاً ملموس است؛ مانند پولی که باید برای سرمایهگذاری بگذارید. ولی گاهی هم هزینههای ناملموسی دارد.
✓ منافع احتمالی خطرپذیری کدام است؟ از خودتان بپرسید که چه میشود اگر این خطرپذیری، حاصل خوبی داشته باشد. آیا مقاومت میکنید تا منافع مالی بیشتری کسب کنید؟ روابط بهتر؟ سلامت بهتر؟ باید منفعت بهدستآمده از هزینههای احتمالی بیشتر شود.
✓ جایگزینهای خطرپذیری کدام است؟ گاهی بهگونهای به خطرپذیری مینگریم که گویا دو گزینه بیشتر نداریم: برد یا باخت. اما معمولاً فرصتهای متفاوتی وجود دارد که شما را به اهدافتان نزدیک میکند. بنابراین باید جایگزینهایی را بشناسید تا آگاهانهترین تصمیمات را بگیرید.
✓ اگر بهترین حالت به وقوع بپیوندد چه اندازه به نفعتان میشود؟ گاهی به منافع و آثار مثبت بهدستآمده از خطرپذیری بیندیشید؛ سپس سعی کنید که هنگام خطرپذیری انتشارات واقعبینانهای داشته باشید.
✓ بدترین چیزی که میتواند رخ بدهد چیست و چگونه میتوانم احتمال وقوعش را کم کنم؟ بدترین حالت را بررسی و به راههای مثبتی بیندیشید که قادر هستید آنها را طی کنید. بهعنوان مثال، فکر کنید که اگر به دنبال سرمایهگذاری در یک کسبوکار هستید، شانس موفقیتتان را چگونه بالا میبرید.
✓ اگر بدترین حالت اتفاق بیفتد، از نظر من چه اندازه بد خواهد بود؟ دقیقاً همانطور که دولتها برنامههایی برای روبهرویی با بلایای طبیعی دارند، شود هم اینچنین برنامهای برای خود بریزید تا متوجه شوید که اگر بدترین حالت اتفاق افتاد، چگونه واکنش نشان دهید.
✓ در پنج سال آینده این تصمیم چقدر اهمیت خواهد داشت؟ از خودتان بپرسید که این خطرپذیری مشخص، چه اندازه بر آیندهتان تأثیر خواهد داشت تا شرایط را زیر نظر گذاشته باشید. اگر خطرپذیری کوچکی است، احتمالاً چند سال دیگر اصلاً آن را به خاطر نیاورید. اگر هم خطرپذیری بزرگی است، میتواند تأثیر عجیبی بر آیندهتان بگذارد.
بهتر است پاسخهایتان را یادداشت کنید تا بتوانید مرتب آنها را بخوانید و مرور کنید. وقتی حقایق موجود برای کمک به محاسبهٔ درست خطرپذیری را ندارید، بیشتر به پژوهش بپردازید و اطلاعات بیشتری کسب کنید. وقتی اطلاعات در دسترس نیست، تصمیم بگیرید با اطلاعاتی که در دست دارید بهترین تصمیم را بگیرید.
خطرپذیری را تمرین کنید.
مجلهٔ روانشناسی امروز، آلبرت آلیس را قبل از مرگش در سال دو هزار و هفت بهعنوان بزرگترین روانشناس عصر نامید. الیس به خاطر آموزش به چالش کشیدن افکار و اعتقادات خود مخرب و خودشکستدهنده شهرت به دست آورد. او نهتنها این اصول را یاد داد بلکه با آنها زندگی کرد.
الیس در دوران جوانی خیلی خجالتی بود و از گفتوگو با زنها، هراس داشت. به همین علت با هیچ زنی قرار نمیگذاشت ولی در آخر تصمیم گرفت که با ترسهای خود، مواجه شود.
او هرروز به مدت یک ماه به باغ گیاهشناسی محلی رفت. هر بار متوجه زنی میشد که روی صندلی نشسته، نزدیکش مینشست و خودش را وامیداشت در عرض یک دقیقه بعد از نشست با او شروع به مکالمه کند. در آن ماه، ۱۳۰ فرصت برای مکالمه با زنان پیدا کرد و از آن ۱۳۰ نفر، ۳۰ نفر بهمحض نشستن او برخاستند و رفتند؛ ولی با دیگران شروع به صحبت کرد. از ۱۰۰ زنی که دعوت به قرار کرد یک نفر به او پاسخ مثبت داد و گرچه سر قرار نیامد؛ اما الیس مأیوس نشد، بلکه به این قابلیت دست یافت که حتی وقتی از رد شدن میترسد، خطرپذیر باشد.
الیس، هنگام روبهرویی با ترسهایش، آندست از افکار غیرمنطقی را شناخت که منجر شده بود از خطرپذیری بیشتر بهراسد. فهم اینکه چگونه این افکار بر احساساتش تأثیر میگذاشتند به او کمک کرد فنون درمانی تازهای را بیافریند که به افراد کمک میکند افکار غیرعاقلانهشان را به چالش بکشند.
شما هم مانند الیس، حاصل خطرپذیریهایتان را ببیند؛ سپس دقت کنید که قبل، حین و پس از خطرپذیری چه احساسی داشتید. از خودتان بپرسید چه چیزی آموختید و چگونه میتوانید از آن دانش در تصمیمگیریهای آینده به کار ببرید.
پذیرش خطرپذیریهای حسابشده، از شما آدم قویتری میسازد.
خطرپذیریهای ریچارد برانسون -مؤسس گروه ویرجین- بسیار مشهور است.او مالک چهارصد شرکت بود و خطرپذیریهای حسابشدهای کرد که برایش منافعی داشت.
برانسون در دوران کودکی، مشکل خوانشپریشی داشت و عملکرد تحصیلیاش ضعیف بود؛ ولی اجازه نداد این موضوع او را عقب نگه دارد و مانع پیشرفتش شود. در دوران نوجوانی فعالیتهای شغلیاش را آغاز و در سن پانزدهسالگی، کسبوکار پرورش پرندگان را تأسیس کرد.
او در کارش سریعاً رشد کرد و مالک شرکتهای ضبط، هواپیمایی و شرکتهای تلفن همراه شد؛ تا آنجا که شرکت امپراتوری او اینک ارزشی در حدود پنج میلیارد دلار دارد. هرچند برانسون قادر است بهسادگی بنشیند و از ثمرهی تلاشهایش لذت ببرد، عاشق این است که هرروز خود و کارمندانش را به چالش بکشد.
او در مقالهای در مجلهی کارآفرین نوشت: ما در شرکت ویرجین، از دو فن استفاده میکنیم: شکستن رکوردها و بهره بردن از فرصتها. این بهترین شیوه برای آزمودن خودم و گروهم و همچنین برداشتن محدودیتهای کاری است. او حد و مرزها و موانع را کنار میزند. گروه او محصولاتی را خلق میکند که مردم باور نمیکنند و رکوردهایی را میشکند که همه ادعا میکنند محال است. آنان چالشهایی را میپذیرند که هیچکس حتی تجربهاش نکرده است. با این وجود، برانسون تأیید میکند که خطرپذیریهایش نوعی تصمیمگیری استراتژیک هستند نه قمار کورکورانه.
این موفقیت نیست که شما را مییابد، بلکه شما باید آن را بیابید. درود به ناحیهٔ ناشناختهها برای پذیرش خطرپذیری حسابشده به شما کمک میکند که در نهایت، به رؤیاهایتان دست یابید و اهدافتان را اجرایی کنید.
گرهگشایی و تلههای متداول
به نوع خطراتی که در زندگی میپذیرد و احساساتتان در مورد آنها نظارت کنید تا اطمینان حاصل کنید به نفع شماست؛ حتی آندست از خطرپذیریهایی که منجر به اضطرابتان میشود. به خاطر داشته باشید که با تمرین خطرپذیری محاسبهشده میتوانید بیاموزید و پیشرفت کنید.
آنچه که کمک میکند:
شناخت و آگاهی نسبت به عکسالعملهای احساسی هنگام خطرپذیری؛
شناخت انواع خطرپذیریهای چالشبرانگیز؛
تشخیص افکار غیرعاقلانه که بر تصمیمگیریتان مؤثرند؛
آموزش واقعیات به خودتان؛
محاسبهی ارزش هر خطرپذیری؛
تمرین خطرپذیری و نظارت بر نتایج آن.
آنچه که کمک نمیکند:
خطرپذیری بر اساس احساسات؛
دوری از خطرات هراسآور و بسیار پرخطر؛
پرداختن به افکار غیرعاقلانه؛
چشمپوشی از واقعیات یا تلاش نکردن برای آموختن بیشتر؛
واکنش لحظهای به انواع خطرپذیری؛
نپذیرفتن خطراتی که موجب ناراحتیتان میشود.
Thirteen things that strong minded people don't do
NO.6
Written by : Amy morin