13 کاری که افراد با ذهن قوی انجام نمی‌دهند __ پنج

 

 

 


13 کاری که افراد با ذهن قوی انجام نمی‌دهند

کار پنجم

نویسنده : ایمی مورین 


 

 

لائو تسه:

افراد دارای ذهن قوی، نگران راضی‌ نگه‌داشتن همه نیستند.

به نظرات دیگران اهمیت بدهید تا همیشه زندانی آن‌ها باشید.        

 

مگان، وقتی که به دفتر من مراجعه کرد از این‌که برای انجام کارهایش زمان، کم می‌آورد مضطرب بود.

 

او سی و پنج ساله بود؛ متأهل بود و دو فرزند نوجوان داشت. البته او در مدرسهٔ سان‌دی به‌صورت پاره‌وقت تدریس می‌کرد و رهبر گروه دختران پیشاهنگ نیز بود. او دوست داشت همسر و مادر خوبی باشد اما احساسش این بود که شاید به‌اندازهٔ کافی موفق نباشد. بیش‌تر اوقات در خانه عصبی و بداخلاق بود و علت آن را نیز، نمی‌دانست.

 

هنگامی که با مگان بیش‌تر در مورد زندگی‌اش صحبت کردیم روشن شد که او زنی است که قادر به نه گفتن نیست. اعضای کلیسا معمولاً شنبه‌شب‌ها با او تماس می‌گرفتند و از او درخواست می‌کردند که برای یکشنبه مافین بپزد و هر وقت والدین بچه‌های گروه پیشاهنگ در کار خود با مشکل روبه‌رو می‌شدند از مکان می‌خواستند که دخترانشان را به خانه ببرد.

 

مگان هم‌چنین از خواهرزاده‌هایش مراقبت می‌کرد تا دیگر خواهرش وادار به پرداخت پول به پرستار نباشد. او همین‌طور دخترعمویی داشت که همیشه به کمک‌های مگان وابسته بود. از درخواست پول تا کمک در بازسازی خانه‌اش. این اواخر دیگر مگان به تماس‌های او پاسخ نمی‌داد زیرا می‌دانست هر بار که تماس می‌گیرد خواسته‌ای از او دارد.

 

مگان گفت که هرگز به خانواده نه نمی‌گوید. بنابراین هر بار که دخترعمویش از او کمکی می‌خواست یا خواهرش از او می‌خواست که بچه‌هایش را نگه دارد او به‌طور خودکار، بله می‌گفت. هنگامی که از او پرسیدم این موضوع چه تأثیری روی همسر و فرزندانش داشته است گفت که گاهی برای شام یا خواب، به‌موقع به خانه نمی‌رسد و از محیط خانه دور افتاده است. همین موضوع باعث شد تا مگان، بفهمد که چرا بله گفتن به اقوام باعث نه‌ گفتن به اعضای خانواده‌اش می‌شود. هرچند او برای اقوام نزدیک خود، ارزش قائل بود اما همسر و فرزندانش اولویت اول او بودند و او تصمیم گرفت بر همین اساس رفتار کند‌.

 

در مرحلهٔ بعد، به بررسی ترس‌های او پرداختیم. بزرگ‌ترین ترسی که داشت این بود که دیگران فکر کنند او خودخواه است. هرچند بعد از چندین جلسه مشاوره، مشخص شد که او نیازش به اینکه همیشه دوست داشته شود بیش‌تر است. کمک به دیگران برای بهبود زندگی آن‌ها نبود بلکه او همیشه از خودش مایه می‌گذاشت تا در جایگاه بالاتری قرار گیرد. وقتی اندیشهٔ راضی‌ نگه‌داشتن دیگران را تغییر داد توانست رفتارش را هم دچار تغییر کند.

 

مگان با کمی تمرین کردن توانست به مردم نه بگوید. در حقیقت او حتی نمی‌دانست چگونه باید به دیگران نه بگوید. خیال می‌کرد که برای این‌که بخواهد نه بگوید باید بهانه بیاورد ولی دوست نداشت که دروغ بگوید. به همین علت، به او آموختم که در این‌جور مواقع بگوید: نه، من قادر به انجام این کار نیستم.

 

به این ترتیب او نه گفتن را آغاز کرد و متوجه شد هرقدر بیش‌تر نه می‌گوید مارش هم راحت‌تر می‌شود. با اینکه فکر می‌کرد از او خشمگین می‌شوند خیلی سریع فهمید که واقعاً برای آن‌ها اهمیتی ندارد. هرقدر وقت بیش‌تری برای خانواده‌اش گذاشت، احساس عصبانیت و اضطرابش کاهش یافت و پس از چندین بار نه گفتن احساس فشار کم‌تری برای جلب رضایت دیگران داشت.

 

 

نشانه‌های راضی کردن دیگران

 

هرچند در فصل دوم گفتیم که قدرت بخشیدن به دیگران، چگونه باعث می‌شود که آن‌ها احساساتتان را مهار کنند اما راضی کردن دیگران سعی برای مهار دیگران است. اکنون بگویید به کدام‌یک از گزینه‌های زیر، پاسخ آری می‌دهید:

 

✓ نسبت به احساس دیگران حس مسئولیت دارید.

 

✓ اگر متوجه شوید کسی از شما عصبانی است، احساس ناراحتی می‌کنید.

 

✓ زود تسلیم می‌شوید.

 

✓ موافقت با دیگران، برایتان راحت‌تر از مخالفت با آن‌هاست.

 

✓ حتی وقتی که کار اشتباهی انجام نداده باشید، عذرخواهی می‌کنید.

 

✓ برای جلوگیری از اختلاف و درگیری، سعی زیادی می‌کنید.

 

✓ اغلب وقتی حس می‌کنید به شما توهین شده در مورد آن چیزی نمی‌گویید.

 

✓ وقتی افراد، کاری از شما می‌خواهند به آن‌ها پاسخ مثبت می‌دهید حتی اگر علاقه‌ای به انجام آن کار، نداشته باشید.

 

✓ رفتار خود را بر اساس چیزی که دیگران می‌خواهند، دوار تغییر می‌کنید.

 

✓ انرژی زیادی برای تأثیرگذاری بر افراد، صرف می‌کنید.

 

✓ اگر میهمانی برگزار کنید و میهمانان از مراسم، لذت می‌برند شما خودتان را مسئول می‌دانید.

 

✓ در پی تأیید اطرافیان هستید.

 

✓ زمانی که یکی از اطرافیانتان احساس ناراحتی می‌کند شما مسئولیت آرام‌کردنش را بر عهده می‌گیرید.

 

✓ هیچ‌وقت نمی‌خواهید دیگران خیال کنند که شما خودخواهید.

 

✓ معمولاً حس می‌کنید سرتان خیلی شلوغ است.

 

آیا مثال‌های بالا برایتان آشناییت دارد؟ وقتی بر راضی کردن دیگران پافشاری می‌کنید، کوشش برای اینکه شخص خوبی باشید می‌تواند نتیجه‌ای برعکس بدهد، این کار می‌تواند آسیب جدی به زندگی‌تان وارد کند و رسیدن به اهدافتان را ناممکن کند. ولی بدانید که بدون تلاش برای راضی کردن همه، می‌توانید همچنان انسانی مهربان و سخاوتمند باشید.

 

 

 

چرا می‌کوشیم مردم را راضی نگه‌داریم.

 

مگان، آرزو داشت که دیگران از او شخصیتی بسازند که همیشه پیازها و خواسته‌هایشان را برآورده می‌کند و می‌کوشید آن‌ها را شاد کند زیرا احساس طردشدن و از دست دادن روابط برای او بسیار بدتر از حس خستگی جسمانی و روانی بود.

 

 

ترس

 

درگیری و روبه‌رویی با ترس، کار ساده‌ای نیست. اغلب اینکه میان همکارانی باشید که در حال جر و بحث هستند، لذت‌بخش نیست. چه کسی آیا دوست دارد به یک دورهمی و یا تعطیلات خانوادگی برود و آنجا با آن‌ها بحث کند؟ به همین خاطر به خودمان یادآور می‌شویم که اگر قادر به خوشحال کردن همه باشیم، همه‌چیز خوب پیش خواهد رفت.

 

کسی که می‌خواهد همه را از خود راضی نگه دارد هنگامی که خودرویی را مشاهده می‌کند که با سرعت در حرکت است و او هم سریع‌تر می‌رود زیرا آن لحظه با خود می‌گوید حتماً آن فرد، عجله دارد من نمی‌خواهم با آرام‌راندن ماشین خود باعث عصبانیت او بشوم. افرادی این‌چنین ممکن است ترس از تنها شدن هم داشته باشند و معمولاً با خود می‌اندیشند اگر فلان شخص را خوش‌حال نکنم او مرا دوست نخواهد داشت. این افراد در پی جلب اعتماد دیگران هستند و برای خوشحال کردن دیگران، رفتارشان را دچار تغییر می‌کنند.

 

 

رفتار نهادینه‌شده

 

گاهی اوقات، تمایل به پرهیز از بحث و کشمکش از دوران کودکی نشأت می‌گیرد. اگر والدینتان همیشه بحث داشتند شاید یاد گرفته‌اید که شاد کردن مردم بهترین راه برای جلوگیری از دعواست.

 

به‌عنوان‌مثال، فرزندان کسانی که به الکل اعتیاد دارند سعی در راضی کردن دیگران دارند زیرا این بهترین شیوه برای مقابله با رفتارهای غیرقابل پیش‌بینی والدین خود است. در موارد دیگر، انجام کارهای خوب فقط راه جلب توجه است.

 

اولویت بخشیدن به دیگران، می‌تواند راهی برای حس نیاز و اهمیت باشد. اگر قادر باشم که دیگران را شاد کنم ، دارای ارزش هستم. در نهایت، عادت می‌کنید که همیشه روی احساسات و زندگی دیگران انرژی صرف کنید.

 

بسیاری از مراجعینم معمولاً می‌گویند که بر اساس گفتهٔ کتاب مقدس باید با دیگران مدارا کنیم اما من کاملاً اطمینان دارم که انجیل می‌گوید: با همسایه‌ات آن‌طور که با خودت رفتار می‌کنی، رفتار کن. نه بهتر از خودت! اکثر راهنمایان معنوی ما را تشویق می‌کنند به‌قدری جسور باشیم که بر اساس ارزش‌هایمان زندگی کنیم حتی اگر با این کار باعث نارضایتی خیلی‌ها می‌شویم.

 

 

 

مشکل راضی‌ نگه‌داشتن دیگران

 

تمایل مگان برای راضی نگه‌داشتن دیگران سبب شد که ارزش‌های زندگی خود را از دست بدهد. زیرا نیازهایش برآورده نمی‌شد و هم‌چنین منجر به عصبانیت و خلق‌وخوی منفی‌اش می‌شد. هنگامی که بعد از چند جلسه مشاوره، همسرش به او گفت احساس می‌کنم که مگان سابق شده‌ای، او متوجه شد که تلاش برای راضی کردن دیگران چه آثار مخربی بر زندگی‌اش داشته است.

 

 

فرضیه‌های شما همیشه صحیح نیستند.

 

سالی از جین دعوت می‌کند تا همراه او به خرید برود. تنها دلیلی که سالی برای دعوت جین دارد این است که هفتهٔ گذشته جین از او خواسته بیرون بروند و باهم قهوه بخورند و سالی خیال می‌کند که باید این ارتباط از سمت هردو نفر باشد. اگرچه سالی امیدوار است که جین، درخواستش را نپذیرد زیرا او می‌خواهد فوراً به یک فروشگاه برود و کفش بخرد و می‌داند اگر جین بیاید باید ساعت‌ها خرید کند.

 

در حقیقت، جین قصد رفتن به خرید را ندارد زیرا باید کارهای نیمه‌تمامش را انجام بدهد اما دوست ندارد دل سالی را بشکند بنابراین زمانی که سالی از او دعوت می‌کند، او هم موافقت می‌کند برود.

 

هردو گمان می‌کنند در حال انجام کاری هستند که طرف مقابل را راضی می‌‌کند اما در حقیقت آن‌ها اصلاً نمی‌دانند که طرف مقابل چه چیزی می‌خواهد. سعی آن دو برای خوب بودن باعث آزردگی هردو شده است ولی هیچ‌یک از آن‌ها شجاعت گفتن اینکه چه می‌خواهند را ندارند.

 

اکثر ما به اشتباه، فکر می‌کنیم که با راضی کردن طرف مقابل ثابت کرده‌ایم که فردی سخاوتمندیم ولی همیشه سعی برای راضی کردن دیگران نشانهٔ فداکاری نیست بلکه حتی این عمل، گاهی نشان‌دهندهٔ خودخواهی فرد است. در این صورت، گاهی خیال می‌کنید که قادر به مهار احساسات دیگران هستید.

 

اگر دائم، کارهایی برای خوشحال کردن دیگران می‌کنید و گمان نمی‌کنید که آن‌ها ارزش تلاش شما را بدانند سریعاً می‌رنجید. افکاری مثل من کارهای زیادی برای تو انجام می‌دهم اما تو هیچ کاری برایم نمی‌کنی، به روابط شما آسیب می‌زند.

 

 

 

راضی کردن دیگران به روابط، لطمه وارد می‌کند.

 

آنجلا، برای اینکه تمام افراد را از خودش راضی نگه دارد تلاشی نمی‌کرد و فقط می‌کوشید مردانی را که با آن‌ها قرار می‌گذارد و وارد رابطه می‌شود راضی کند. به‌عنوان‌مثال اگر آن مرد از زنی شوخ‌طبع خوشش می‌آمد، آنجلا بیش‌تر شوخی می‌کرد. اگر آن مرد، زنی مستقل را دوست داشت آنجلا ماجرای آخرین سفر خود به فرانسه که تابستان گذشته به‌صورت ناگهانی اتفاق افتاده بود را تعریف می‌کرد. و اگر هم آن مرد، می‌گفت که زنی باهوش را دوست دارد باز هم در مورد همان سفر فرانسه‌اش صحبت می‌کرد اما این بار می‌گفت به آنجا رفته تا از موزهٔ هنرهای زیبا، دیدن کند.

 

آنجلا می‌کوشید خود را دوست‌داشتنی‌تر و جذاب‌تر از آنچه که در واقعیت بود، نشان بدهد. حس می‌کرد اگر چیزی بگوید که طرف مقابل راضی و خوشحال شود برای بار دیگر او را خواهد دید و دیگر رابطه‌شان عمیق خواهد شد. با این حال، او به عواقب کارش نمی‌اندیشید و حتی گمان نمی‌کرد که خودش در این مسئله این اندازه آسیب ببیند. در نهایت نتوانست هیچ‌کس را به‌اندازهٔ کافی راضی نگه دارد و کنار او بماند.

 

هیچ مرد قابل احترامی، دوست ندارد با زنی ازدواج کند که مثل عروسک خیمه‌شب‌بازی رفتار می‌کند. به همین علت، تعداد زیادی از قرارهایش خیلی سریع به هم خورد چون هرچه که آن‌ها می‌گفتند آنجلا فوراً با آن موافقت می‌کرد.

 

آنجلا از این هراس داشت که اگر مخالفتی خود را با کسی نشان بدهد یا نظری برخلاف خواستهٔ آن‌ها بدهد آن‌ها دیگر به او علاقه‌ای نخواهند داشت و به خود می‌گفت تا وقتی که کاری را طرف مقابلم از من می‌خواهد انجام ندهم، با من نخواهد ماند. اگر حقیقتاً برای کسی اهمیت قائل می‌شوید و او هم به شما اهمیت می‌دهد پس باید با او کاملاً روراست باشید. در این صورت، می‌فهمید که اگر آن شخص چیزهایی که می‌گویید یا کارهایی که انجام می‌دهید را دوست ندارد ولی باز هم از بودن با شما لذت می‌برد.

 

این محال است که قادر به راضی کردن تمام آدم‌های اطرافتان باشید. شاید پدر همسرتان بخواهد شما در پروژه‌ای به او کمک کنید اما اگر به او پاسخ مثبت بدهید، همسرتان خشمگین می‌شود زیرا از قبل با او برنامهٔ ناهار چیده‌اید.

 

افرادی که در تلاش‌اند تا دیگران را از خود، راضی نگه دارند در مواجهه با تصمیمی معمولاً هراس دارند که مبادا نزدیک‌ترین شخص زندگی‌شان را راضی نگه ندارند زیرا می‌دانند که همسرشان در نهایت با این مسئله کنار نخواهد آمد. متأسفانه این عمل به‌شدت باعث آزار آن‌ها می‌شود و دوستان خود را خشمگین می‌کنند. پس بر این اساس آیا نباید اقدامی معکوس، انجام بدهیم؟

 

آیا تابه‌حال کسی را دیده‌اید که همیشه تسلیم دیگران می‌شود و نقش یک قربانی را ایفا می‌کند؟ کوشش چنین افرادی در خصوص راضی نگه‌داشتن دیگران در حقیقت منجر به گمراهی‌شان در زندگی می‌شود. آن‌ها همیشه چنین چیزهایی می‌گویند: من همه کار انجام می‌دهم. یا اگر من این کار را انجام ندهم دیگر هیچ‌کس انجام نخواهد داد. وقتی کوشش این دست از افراد قربانی برای راضی نگه‌داشتن دیگران، نتیجه‌ای معکوس می‌دهد آن‌ها عصبانی می‌شوند.

 

وقتی هراس دارید که به احساسات کسی لطمه وارد شود، طبیعی است که قادر به نه گفتن به او نیستید چون همیشه سعی می‌کنید همه را از خودتان، راضی نگه دارید و آن‌ها شما را دوست داشته باشند. در عوض امکان دارد بدون اینکه رابطه‌ای عمیق با شما به وجود بیاورند به خاطر اعتماد و احترام شما از شما سوءاستفاده هم بکنند.

 

افرادی که در پی راضی نگه‌داشتن دیگران‌اند، ارزش‌های خود را از دست می‌دهند. برونی ور، یک پرستار استرالیایی که سال‌های زیادی با بیماران در حال مرگ، سر و کار داشته احساس راضی نگه‌داشتن دیگران را یکی از پشیمانی‌های آن بیماران در بستر مرگ می‌داند. او در کتابش با نام پنج پشیمانی اصلی افراد در حال مرگ، توضیح می‌دهد که معمولاً این افراد آرزو داشتند زندگی آزادانه‌تری داشتند و افسوس می‌خوردند که کاش حداقل با خودشان صداقت داشتند.

 

حتی تحقیقات منتشرشده در مجلهٔ روانشناسی اجتماعی و بالینی نمایان می‌کند که راضی‌کننده‌ها وقتی خیال می‌کردند که پرخوری سبب می‌شود اطرافیانشان شادتر بشوند تمایل داشتند بیشتر بخورند و سلامتی خود را از بین ببرند حتی اگر اطرافیان به این رفتارشان هیچ توجهی نمی‌کردند.

 

راضی کردن دیگران مانع از این می‌شود که شما به ظرفیت کامل وجودی‌تان دست یابید. هرچند راضی‌کننده‌ها تلاش می‌کنند که دوست داشته شوند معمولاً نمی‌خواهند در چیزی بهترین باشند چرا که می‌ترسند مورد احترام زیاد قرار گرفتن حس بدی به دیگران می‌دهد. امکان دارد کسی در محل کار، به مرتبهٔ بالاتری نرسد چون حس می‌کند در آن صورت دیگر در برخورد با همکارانش راحت نیست و با آن‌ها رودربایستی دارد. یا وقتی زنی به مردی جذاب نزدیک می‌شود، امکان دارد که یک مکالمهٔ دوستانه نداشته باشد زیرا نمی‌خواهد دوستش از اینکه نتوانسته در آغاز، خودش سر صحبت را باز کند حس بدی پیدا کند.

 

جدا از اینکه ارزش‌هایتان در زندگی چه چیزهایی هستند اگر فقط روی راضی کردن دیگران متمرکز باشید قطعاً بر اساس ارزش‌هایتان رفتار نمی‌کنید، فوراً شیوهٔ انجام کار صحیح را نادیده گرفته و سعی می‌کنید تنها کاری را انجام دهید که دیگران را شاد می‌کند و بهتر است بدانید که این انتخاب درستی نیست.

 

 

از راضی کردن دیگران، دوری کنید.

 

مگان، آن‌قدر به جواب مثبت دادن به دیگران، عادت کرده بود که فهمید به‌طور خودکار و بدون لحظه‌ای اندیشیدن با انجام هر کاری موافقت می‌کند.

 

بنابراین به او کمک کردم تا شعاری برای خود بسازد و مدام با خودش تکرار کند: بله گفتن به دیگران یعنی به همسر و فرزندانم نه بگویم.   او می‌دانست که پاسخ مثبت دادن به بعضی چیزها بدون اینکه به روحیهٔ خودش و همسر و فرزندانش آسیبی بزند ایراد ندارد. او قادر بود همیشه جواب مثبت بدهد در غیر این صورت باعث رنجش خود و خانواده‌اش می‌شد.

 

 

مشخص کنید که در پی راضی کردن چه کسی هستید.

 

اگر به دنبال موفقیت در رسیدن به اهدافتان هستید، باید مسیرتان را مشخص کنید. نه‌ اینکه کاری که دیگران می‌خواهند را انجام دهید. جیم بلک مستر -مدیر عامل کریگزلیست- اهمیت این موضوع را به‌خوبی می‌داند.

 

باک مستر در سال دو هزار مدیرعامل کریگزلیست شد. درحالی‌که وب‌سایت‌های دیگر از تبلیغات گسترده‌ای استفاده می‌کردند اما کریگزلیست این کار را دنبال نمی‌کرد. در این بین حتی برخی فرصت‌های ایجاد درآمد را هم رد می‌کرد. باک مستر و گروه کاری‌اش تصمیم گرفتند که فقط در قبال خدماتشان از کاربران پول دریافت کنند و از تبلیغ استفاده نکنند.

 

کریگزلیست، عکس‌العمل‌های شدیدی از این تصمیم دریافت کرد و پس از آن، باک مستر مورد انتقاد قرار گرفت. او به گرایش‌های فکری ضدسرمایه‌دارانه متهم شد و حتی یک آشوب‌طلب اجتماعی نام گرفت. باک مستر سعی نکرد که منتقدان خود را راضی کند در عوض وب‌سایتش به روش همیشگی خود به فعالیت، ادامه داد.

 

تمایل او برای مخالفت باهدف و دوری وب‌سایتش از تبلیغات منجر به رونق کسب‌وکارش شد. بر این اساس، او از بحران دات‌کام رها شد و همچنان وب‌سایت او یکی از محبوب‌ترین وب‌سایت‌های جهان است. ارزش کریگزلیست حداقل پنج میلیارد دلار، تخمین زده شده است. باک مستر با تمایل نداشتن برای جلب رضایت دیگران، توانست شرکتش را روی خدمت‌رسانی به مشتریان متمرکز نگه دارد.

 

پیش از آن‌که رفتار خود را بر اساس چیزی که دیگران می‌خواهند، تغییر دهید افکار و احساسات خود را بسنجید. وقتی در خصوص اینکه آیا باید نظر خود را بیان کنید یا نه به حدس و گمان می‌پردازید، بهتر است این‌ها را بدانید:

 

✓ نگرانی در خصوص جلب رضایت همه، اتلاف وقت است. شما قادر به مهار احساس دیگران نیستید. هرچه زمان بیش‌تری برای اندیشیدن به اینکه آیا دیگران خوش‌حال هستند صرف کنید، زمان‌ کم‌تری برای اندیشیدن به موارد واقعاً مهم خواهید داشت.

 

✓ افرادی که در پی راضی نگه‌داشتن دیگران‌اند، خیلی راحت بازیچهٔ دست دیگران می‌شوند. دیگران قادر به تشخیص فرد راضی‌کننده از یک کیلومتری هستند! سواستفاده‌گران معمولاً از روش‌هایی برای مهار عواطف و رفتار راضی‌کننده‌ها استفاده می‌کنند. بنابراین حواستان به این افراد که چنین چیزهایی می‌گویند، باشد: فقط از تو می‌خواهم این کار را انجام دهی چون تو بهترینی.  یا از اینکه درخواست چنین چیزی داشته باشم بیزارم اما....

 

✓ اشکالی ندارد که دیگران گاهی احساس عصبانیت یا ناامیدی کنند. دلیلی ندارد که مردم، همیشه شاد باشند. همه قادر به کنار آمدن با طیف وسیعی از احساساتشان هستند، بنابراین بر عهدهٔ شما نیست که جلوی احساسات منفی آن‌ها را بگیرید. خشمگین‌شدن کسی به این معنا نیست که شما کار نادرستی انجام داده‌اید.

 

✓ شما توان راضی نگه‌داشتن همه را ندارید. محال است که همه از یک چیز لذت ببرند. قبول کنید که عده‌‌ای هیچ‌وقت راضی نمی‌شوند و شاد کردن آن‌ها بر عهدهٔ شما نیست.

 

 

ارزش‌های خود را مشخص کنید.

 

مادری را متصور شوید که به‌صورت تمام‌وقت در یک کارخانه، مشغول به کار است. روزی که پسرش را برای رفتن به مدرسه بیدار می‌کند، پسر می‌گوید که حالش خوب نیست. او دمای بدن پسرش را بررسی می‌کند و می‌بیند که کنی از دارد. بنابراین نباید به مدرسه برود.

 

مادر باید تصمیم بگیرد که آن روز، چه کند. او دوست و یا خانواده‌ای را ندارد که پیش پسرش بماند. او می‌تواند از کارفرما درخواست مرخصی کند اما در این صورت حقوق دریافت نخواهد کرد. اگر حقوق آن روز را نگیرد در تأمین مایحتاج این هفتهٔ خانه، دوار مشکل خواهد شد. او هم‌چنین نگران است که گرفتن مرخصی، شغلش را در معرض خطر قرار بدهد. چرا که قبلاً هم روزهای زیادی را به دلیل بیماری و مراقبت از فرزندانش از دست داده است.

 

به همین علت او تصمیم می‌گیرد پسرش را آن روز، در خانه تنها بگذارد. با این وجود او می‌داند که دیگران در خصوص این‌که یک پسر ده سالهٔ بیمار را در خانه تنها گذاشته، نظر منفی بدهند. گرچه ارزش‌های او می‌گویند با توجه به شرایط و بی‌توجه به نظرات دیگران این تصمیم درستی است. در حقیقت او بیش‌تر از هر چیزی برای خانواده‌اش اهمیت قائل می‌شود و می‌داند که رفتن به سرکار در بلندمدت بیش‌تر به نفع آن‌هاست.

 

هنگامی که با تصمیماتی مواجه می‌شوید، این اهمیت دارد که دقیقاً بدانید ارزش‌هایتان چه چیزی هستند تا بتوانید بهترین تصمیم را بگیرید. آیا می‌توانید به‌راحتی پنج ارزش اصلی‌تان را فهرست کنید؟ اکثر افراد، قادر به انجام این کار نیستند ولی اگر ارزش‌هایتان مشخص نباشد چگونه می‌خواهید بدانید که انرژی‌تان را کجا صرف کنید و چگونه بهترین تصمیم را بگیرید؟ صرف کردن زمان برای مشخص‌کردن ارزش‌هایتان می‌تواند تمرینی بسیار باارزش باشد؛ ارزش‌های رایج و متداول عبارت‌اند از:

 

✓ فرزندان

 

✓ رابطهٔ عاشقانه بین زوجین

 

✓ خانواده

 

✓ اعتقادات مذهبی/معنوی

 

✓ عمل داوطلبانه یا کمک به دیگران

 

✓ شغل

 

✓ پول

 

✓ حفظ دوستی‌های خوب

 

✓ مراقبت از سلامت جسمانی خود

 

✓ هدف‌مندبودن

 

✓ فعالیت تفریحی

 

✓ جلب رضایت دیگران

 

✓ تحصیلات

 

پنج ارزش برتر زندگی‌تان را انتخاب کنید و از مهم‌ترین تا کم‌اهمیت‌ترین طبقه‌بندی کنید. اکنون کمی درنگ کنید و به این بیندیشید که آیا واقعاً بر اساس آن ارزش‌ها، رفتار می‌کنید؟ چه مقدار از زمان، پول، انرژی و مهارتتان را به هرکدام اختصاص داده‌اید؟ آیا برای چیزی که در فهرستتان نیست، تلاش می‌کنید؟

 

در این شرایط، راضی کردن دیگران در کدام قسمت از فهرست قرار می‌گیرد؟ هرگز نباید بالای صفحه باشد. اگر گاهی موارد این فهرست را مرور کنید، به شما کمک می‌کند که تعیین کنید آیا تعادل دارید یا خیر.

 

 

برای اینکه تصمیم بگیرید بله بگویید یا نه، زمان صرف کنید.

 

مگان از دخترعمویش دوری می‌جست چرا که می‌دانست اگر او خواهشی کند، نمی‌تواند نه بگوید. برای اینکه نه گفتن را به او آموزش بدهیم متنی را تهیه کرده‌ایم. هر وقت کسی از او می‌خواست تا کاری را انجام بدهد، به این شکل پاسخش را می‌داد: اجازه بده ببینم چه کارهایی دارم، بعداً با شما تماس می‌گیرم. بیا این جمله، برای او زمان می‌خرید تا او بتواند فکر کند که آیا واقعاً دوست دارد کاری برای طرف مقابل انجام بدهد یا نه. سپس اطمینان حاصل می‌کرد که اگر پاسخ مثبت بدهد، خواست خودش بوده نه به خاطر اینکه می‌خواسته رضایت دیگران را جلب کند.

 

اگر بله گفتن تبدیل به یک عادت در زندگی شما شد، بیاموزید که چگونه پیش از دادن پاسختان تصمیمتان را بسنجید. وقتی کسی از شما درخواست انجام کاری را دارد، قبل از دادن پاسخ، گزینه‌های زیر را از خود بپرسید:

 

✓ آیا این واقعاً کاری است که قصد انجامش را دارم؟ اکثر افرادی که در تلاش‌اند تا دیگران را راضی نگه دارند نمی‌دانند چه می‌خواهند. زیرا عادت کرده‌اند که کارها را به‌طور خودکار انجام بدهند. پس لحظه‌ای زمان صرف کنید تا نظرتان را بسنجید.

 

✓ با انجام این کار، چه چیزی را باید رها کنم؟ اگر شما برای کسی کاری انجام دهید، باید از به انجام رساندن کار دیگری، صرف‌نظر کنید. شاید وقت گذاشتن برای خانواده‌تان باشد و یا شاید کار کردن و پول درآوردن. پیش از تصمیم‌گیری ببینید که بله گفتن چه معنایی برای شما دارد.

 

✓ انجام این کار باعث می‌شود چه چیزی به دست بیاورم؟ شاید انجام این کار به شما فرصت بهبود بخشیدن به روابطتان را بدهد یا شاید از انجام کاری مثل این لذت ببرید. به مزایای احتمالی بله گفتن بیندیشید.

 

✓ انجام این کار باعث می‌شود چه حسی داشته باشم؟ آیا محتمل است که احساس عصبانیت و کینه داشته باشید یا احساس شادی و سربلندی خواهید کرد؟ زمان بگذارید تا دریابید که هنگام بررسی گزینه‌های خود چه احساسی خواهید داشت.

 

همان‌طور که مکان نیز به نتیجه رسید برای به انجام نرساندن کاری، نیاز به بهانه ندارید. وقتی قصد نه گفتن دارید، می‌توانید چنین چیزی بگویید: کاش می‌توانستم اما قادر به انجام آن کار نیستم یا متأسفم اما نمی‌توانم. اگر عادت به نه گفتن ندارید به کمی تمرین نیاز است اما به مرور زمان انجام این کار برایتان راحت‌تر می‌شود.

 

 

قاطعانه رفتار کردن را تمرین کنید.

 

رفتار قاطعانه با طرف مقابل داشتن، اتفاقی دلهره‌آور نیست. در حقیقت شروع یک بحث قاطعانه با افراد مهم زندگی‌تان می‌تواند نگرانی شما در خصوص بهبود بخشیدن به روابط را نمایان کند، به شرطی که شیوهٔ درستش را بدانید. روزی مکان، دخترعمویش را دید و به او گفت که فکر می‌کند در گذشته از او سوءاستفاده شده است. دخترعمویش هم معذرت خواست و گفت فکر نمی‌کرده که مگان، چنین حسی نسبت به او داشته و قول داد که دیگر چنین چیزی رخ ندهد. البته مگان، مسئولیت بعضی از احساسات و رفتارش را پذیرفت. در مرحلهٔ بعدی، مگان و دخترعمویش به‌جای اینکه اجازه بدهند رابطه‌شان از میان برود آن را بهبود بخشیدند.

 

اگر کسی از شما سوءاستفاده کرد بهتر است با انتخاب شیوهٔ برخورد قاطعانه با او گفت‌وگو کنید. نیازی به رفتار مطالبه‌گرانه و گستاخانه نیست، در عوض به‌جای آن از رفتار محترمانه استفاده کنید. احساساتتان را ابراز کنید و واقعیات را بیان کنید؛ سپس از جملاتی استفاده کنید که در آن واژهٔ من به‌کار برده شده است. به‌عنوان‌مثال به‌جای اینکه بگویید تو هیچ‌‌وقت به‌موقع نمی‌رسی، بهتر این است که بگویید من ناراحتم که تو همیشه سی دقیقه دیر می‌کنی.

 

تاکنون با والدین زیادی برخورد داشته‌ام که قصد نداشته‌اند کارها و رفتارهای فرزندشان را محدود کنند زیرا نمی‌خواهند فرزندشان گریه یا آن‌ها را به بداخلاقی متهم کنند. پس اگر عادت ندارید که نظرتان را در خصوص این شرایط، بیان کنید گاهی با آگاه‌شدن در خصوص اینکه شخصی از شما عصبانی است دلخور می‌شوید. ولی با انجام تمرین، تحمل آن ناراحتی و برخورد قاطعانه راحت‌تر می‌شود.

 

 

 

پذیرش اینکه نمی‌توانید همه را متقاعد کنید از شما آدم قوی‌تری می‌سازد.

 

موس جینجریچ، درگیر گرفتن تصمیمی بود که اکثر ما حتی تصورش را هم نمی‌کنیم. او در یک جامعهٔ آمیش در ویسکانسین پرورش یافته بود که روزهایش با شخم زدن زمین و دوشیدن گاو با دست سپری می‌شد اما اطمینان داشت که نمی‌خواهد آمیش بماند درنتیجه موس هرآنچه که در جامعهٔ آمیش وجود داشت را به پرسش کشید.

 

او سال‌ها در فکر خارج شدن از فرقهٔ آمیش بود. شیوهٔ زندگی آمیش، تنها چیزی بود که با آن آشناییت داشت؛ ولی اگر تصمیم به ترک دائمی آن می‌گرفت قادر نبود که دیگر با هیچ‌یک از افراد آن فرقه حتی مادر، خواهر و برادرهایش در ارتباط باشد. به‌علاوه، ورود به جامعهٔ انگلیسی‌زبانان همچون ورود به یک جامعهٔ بیگانه بود. موس، هرگز این اجازه را نداشت که از امکانات جهان امروز مثل رایانه یا برق بهره ببرد. پس چگونه قادر بود در جهانی که چیزی در خصوص آن نمی‌دانست روی پای خود بایستد.

 

ترسناک‌ترین بخش ماجرا، ورود به جامعهٔ ناشناخته نبود. بلکه او از این‌که با این تصمیم به جهنم برود بسیار ترسیده بود. همیشه به او تذکر داده بودند که خدای آمیش، تنها خداست و ترک آمیش به معنای ترک خدا خواهد بود. بزرگان آمیش به او می‌گفتند که خارج از جامعهٔ آمیش هیچ امیدی برای زندگی وجود ندارد و افرادی که آمیش را ترک کردند ولی کوشیدند مسیحی بمانند تنها با آتش، بازی کرده‌اند.

 

موس در دوران نوجوانی و جوانی به‌صورت موقت چندین بار فرقهٔ آمیش را ترک کرده بود. او در سراسر کشور، زندگی کرده بود و در خصوص فرهنگ‌های غیرآمیش چیزهای زیادی یاد گرفته بود و طعم زندگی در جهان خارج اینجا را چشیده بود. اکتشافاتش به او کمک کرد تا دیدگاه خودش نسبت به جهان و خدا را توسعه بدهد و در نهایت به این نتیجه رسید که دیدگاه‌هایش با جامعهٔ آمیش مطابقت ندارد، بنابراین تصمیم گرفت که جامعهٔ آمیش را برای همیشه ترک کند.

 

موس در ایالت میسوری، زندگی جدیدی برای خود تشکیل داد و در آنجا ماجراجویی‌های متفاوتی از ایجاد کسب‌وکار ساخت‌وساز خویش تا درخشش در برنامه‌های زندهٔ تلویزیونی را تجربه کرد.

 

او وادار به ساختن زندگی‌اش بدون کمک گرفتن از اعضای خانواده‌اش بود زیرا تمام افراد فرقه و جامعه‌اش او را از خود، رانده بودند. موس، گاهی به جوانانی که قبلاً آمیش و در صدد ورود به جهان انگلیسی بودند مشورت می‌دهد چرا که او می‌داند یافتن یک شغل جدید، دریافت گواهی‌نامهٔ رانندگی و درک هنجارهای فرهنگی جدید بدون حمایت اطرافیان، کار سختی است.

 

من نیز یک‌بار از او پرسیدم که چگونه این تصمیم را گرفت. او گفت با مواجهه با باورهایش فهمید که این دنیا انسان را خلق می‌کند و دنیا هم انتخاب‌های او را می‌سازد. بنابراین تصمیم گرفتم بروم و شانسم را با زندگی در جهانی مدرن امتحان کنم. هرروز که کنار همسرم و دو دخترم و پسرخوانده‌ام چشم می‌گشایم خدا را شاکر می‌شوم که این کار را انجام دادم.

 

اگر مپس، می‌خواست که رضایت همه را به دست بیاورد هنوز هم در جامعهٔ آمیش در آن شرایط بد، زندگی می‌کرد. ولی او آنقدر قوی بود که کاری را انجام داد که حس می‌کرد درست است. اکنون از زندگی‌ای که برای خویش خلف کرده راضی است و به‌قدری به کار خودش اطمینان دارد که این طردشدگی را متحمل می‌شود.

 

سخن و رفتار شما باید با باورهایتان، مطابق باشد. وقتی که دیگر نگران جلب رضایت همهٔ اطرافیانتان نیستید و به‌جای آن متمایلید که مطابق ارزش‌هایتان، زندگی کنید مزایای زیادی را تجربه خواهید کرد؛ از جمله:

 

✓ اعتمادبه‌نفستان، افزایش می‌یابد. هرچه بیش‌تر درک کنید که وادار به خوشحال کردن دیگران نیستید، شخصیت مستقل‌تری خواهید داشت؛ حتی زمانی که دیگران با کارهای شما مخالفت می‌کنند زیرا می‌دانید که انتخابتان درست است.

✓ زمان و انرژی بیش‌تری برای صرف رسیدگی به اهدافتان دارید. به‌جای تلاش بی‌ثمر برای تبدیل‌شدن به شخصیت آرمانی دیگران، روی خودتان کار خواهید کرد. به این ترتیب، زمان بیش‌تری برای دست‌یابی به موفقیت خواهید داشت.

 

✓ احساس اضطراب کم‌تری خواهید داشت. وقتی حدومرزهای سالمی در زنی خود تعیین می‌کنید، اضطراب و نگرانی کم‌تری را احساس می‌کنید و در نتیجه، روی زندگی‌تان قدرت مهار بیش‌تری دارید.

 

✓ روابط سالم‌تری به وجود می‌آورید. وقتی رفتاری قاطعانه دارید، دیگران احترام بیش‌تری برای شما قائل خواهند بود، ارتباطتان بهبود یافته و می‌توانید جلوی شعله‌ورشدن خشم دیگران را بگیرید.

 

✓ قدرت اراده‌تان، زیاد می‌شود. بررسی جالبی که. در مجلهٔ روانشناسی تجربی در سال ۲۰۰۸ انتشار یافت، نشان داد وقتی افراد بر اساس شرایط خودشان تصمیم می‌گیرند نه اینکه بکوشند که دیگران را راضی کنند، قدرت ارادهٔ بیش‌تری دارند. اگر در حال انجام کاری هستید فقط به این خاطر که کسی را شاد کنید در دست‌یابی به اهدافتان، دوار مشکل خواهید شد. اما اگر متقاعد شوید که این برترین انتخاب شماست، انگیزه پیدا می‌کنید که به کار مثبت خود، ادامه دهید.

 

 

گره‌گشایی و تله‌های متداول

 

احتمالاً در زمینه‌های معینی از زندگی‌تان، رفتار کردن بر اساس ارزش‌هایتان کار راحتی است. بنابراین مراقب این تانکرها باشید و سعی کنید زندگی‌ای مطابق با باورهایتان داشته باشید؛ نه زندگی‌ای که بیش‌تر افراد را شاد کند.

 

آنچه که کمک می‌کند:

 

شناخت ارزش‌هایتان و رفتار کردن بر اساس آن‌ها

 

آگاهی از احساساتتان قبل از بله گفتن به یک درخواست؛

 

نه گفتن زمانی که تمایلی به انجام کاری ندارید؛

 

تحمل هیجان‌های ناراحت‌کننده؛

 

رفتار قاطعانه؛ حتی اگر امکان دارد از شروع یک مکالمهٔ منطقی استقبال نشود.

 

 

آنچه که کمک نمی‌کند:

 

از یاد بردن هویت و ارزش‌های خود؛

 

در نظر گرفتن احساسات دیگری بدون اندیشیدن به احساسات خویش؛

 

پذیرفتن یک دعوت بدون توجه به اینکه آیا انتخاب خوبی است یا خیر؛

 

موافقت با اشخاص و به انجام رساندن درخواستشان به‌منظور جلوگیری از رویارویی؛

 

همراهی با نظر جمع یا ابراز نکردن عقیده‌ای که امکان دارد برخلاف تفکر اکثریت باشد.

 

 


 

 Thirteen things that strong minded people don't do

NO.5

Written by : Amy morin

 

 

 

 

 

 

۵
از ۵
۱۰ مشارکت کننده

دیدگاه‌ها