در جستوجوی یک دستاورد بزرگ دیگر
منتشر شده در مجله کسبوکار هاروارد
مارک آندرسن، هر دو طرف شرکتهای نوپا را میشناسد. او و شُرکایش بهعنوان فارغالتحصیلان دانشگاه در سال ۱۹۹۰ برای تأمین مالی پروژه جدیدشان، «نتاسکیپ نویگیتور»، عازم دره سیلیکون شدند. این شرکت طی ۱۸ ماه به سهامی عام و آندرسن به نماد نسل اینترنت تبدیل شد. او اکنون از بنیانگذاران و شریکان آندرسن، یک صندوق خطرپذیر در «منلو پارک» است که میکوشد سرمایهگذاری هوشمندانهای بر روی شرکتهای نوپا در شرایط بیرونقی بازار برای رونق بازار ارائه دهد. آندرسن در این مصاحبۀ ویرایش شده با آدی ایگناتیوس سردبیر مجله کسبوکار هاروارد، در مورد چالشهای پیچیدهای که کارآفرینان امروزی با آن مواجه هستند و یک فرصت سرمایهگذاری ازدسترفته است، صحبت میکند.
مجله تجاری هاروارد: بهترین کارآفرینانی که با آنها کار میکنید، چه ویژگیهایی دارند؟
آندرسن: ما برای پشتیبانی از افراد دنبال سه ویژگی برجسته هستیم: مبتکری که نوآور و کارآفرینی که درصدد راهاندازی شرکت باشد، همچنین منضبط باشد و از انرژی و ذهنیتی بالا برای جایگاه مدیریت برخوردار باشد. چنین افرادی، پس از ده سال کار و تلاش، نتایجی که ارائه خواهند داد اعجازانگیز خواهد بود. اگر هر یک از آنها در یکی از این سه جبهه با ناکامی روبهرو شوند، حاصل خوبی از این کار به دست نمیآید.
آیا تمام این ویژگیها باید در فرد وجود داشته باشد؟
هماهنگ کردن یک مبتکر با شریک تجاری و یا یک مؤسس با مدیرعامل خارجی، کار دشواری است و نمیشود از آنها درخواست موفقیت هم داشته باشیم، اما ما با شرکتها، زمانی که مجبور به انجام این کار باشند همکاری میکنیم. ولی در کل کار بسیار سختی است.
آیا به کارآفرینان میتوان آموزش داد؟ یا اینکه این مهارتها کاملاً ذاتی هستند؟
ما به مدیرعاملان آموزش میدهیم، بنابراین ما در آموزش نوآورانی که به مدیرعامل تبدیل میشوند تخصص داریم، ما وقت زیادی صرف تلاش برای یادگیری مدیرعاملان درزمینۀ ابتکار نمیکنیم.
اوضاع کسبوکار نوپا پس از آخرین افتوخیز شرکتهای فناوری چگونه است؟
شرایط واقعاً حساس است، خصوصاً برای کسانی که بالای ۳۵ سال دارند. دقیقاً شبیه همان اتفاقی است که پس از بحران بزرگ رخ داد. مردم تا دهه ۱۹۵۰ روی بازار بورس تمرکز کرده بودند و روی حبابها حساس شده بودند، درست همان لحظه که همهچیز خوب پیش میرفت میگفتند:«وای خدای من، یک حباب دیگر...»
آیا میگویید نگاه کلی به بازار غیرمنطقی است؟
بله، غیرمنطقی است. عقلانی آن است که به آینده توجه داشته باشیم، نه به گذشته.
اما نگرشهای فعلی بر آنچه درگذشته اتفاق افتاده تمرکز دارند.
نظر آندرسن هوروویتز چه بود؟
بدیهی است که ما به دنبال فرصتها هستیم. ما شرکت خود را در سال ۲۰۰۹، پس از بدترین دهه سرمایهگذاری راهاندازی کردیم. با توجه به سوابق، احتمالاً زمان مناسبی برای ورود به بازار بوده است.
آیا شما خطر وجود حباب جدید را میبینید؟
این خطر در ذات سرمایهگذاری شرکتهای نوپاست و همیشه سرمایهگذاری احمقانه وجود دارد و مشکل اصلی اینجاست که هرگز نمیتوان تفاوتها را تشخیص داد و فهمید کدام سرمایهگذاری بهتر است. من هم مانند دیگران درگیر اشتباه میشوم. اما اگر شما از این امر واهمه داشته باشید که ممکن است دست به سرمایهگذاری احمقانهای بزنید، هرگز به پیروزیهای بزرگ دست نخواهید یافت. زیرا برندگان بزرگ در ابتدا احمق به نظر میرسند.
یکی از علائم ناآگاهی این است که معدودی از شرکتهای نوپا به عرضه عمومی سهام روی میآورند، این امر برای شما چه معنایی دارد؟
این کار از جهتی خوب است، ما بهعنوان سرمایهگذاران خطرپذیر، ۱۳ سال پول خود را حبس میکنیم، بنابراین سرمایهگذاری «بلندمدت» را جدی میگیریم. من به تمام کارآفرینانم همیشه میگویم:«اگر یک شرکت مستقلِ بزرگِ موفق بسازید، ممکن است به بورس راه پیدا کنید».
شرکتها را چگونه برای ورود به بازار بورس آماده میکنید؟
به آنها میگویم: تا زمانی که قلعه محکمی نساختهاید، نباید فکر عرضۀ سهامی عام به ذهنتان خطور کند. هنگامیکه شرکت بزرگ و قدرتمندی ساختید، میتواند در مقابل فشارهای سهامی عام شدم بایستد. بنابراین کارآفرینان ما بر جوهرۀ کاری متمرکز هستند که مشغول انجام دادن آن هستند. نقطۀ مقابل، چیزی است که در سال ۱۹۹۹ رخ داد و طی آن اغلب شرکتها تلاش کردند که ظرف دو سال به عرضه عمومی برسند که باعث دردسر آنها شد.
آه، آن روزگار خوب...
یکی از سرمایهگذاران محلی در سال ۱۹۹۹ دو شعار داشت: اول « یا بزرگ شو یا به خانه برو» ،دوم «جزئیات را فراموش کن و فقط به معامله بپرداز» که دومین شعار آنها را به دردسر انداخت، زیرا برخی از شرکتهای آنها دارایی کمی داشتند. آنها عمدتاً بیانیههای مطبوعاتی با هدف عرضۀ اولیه بودند.
امروزه چگونه به سمت عرضۀ اولیۀ سهام قدم برمیدارید؟
ما شرکتها را از میان آنچه «رژه وحشت» مینامیم، عبور میدهیم؛ یعنی همۀ اتفاقاتی که برای یک شرکت سهامی عام رخ میدهد. ما آنها را از میان افشای مالی، قوانین ثبت اختراع و ضد انحصار، عبور میدهیم. ما با آنها در مورد صندوقهای پوشش خطر و پیوند میان این صندوقها و افشای منصفانه اطلاعات صحبت میکنیم.
صندوق پوششهای خطر چه نقشی در این ماجرا دارند؟
صندوقهای پوشش خطر بسیار قدرتمندتر از گذشته هستند. هرگونه دستکاری در بازار هرگز تحت پیگرد قانونی قرار نمیگیرد، بنابراین آنها میتوانند هرگونه دروغی در مورد شما بگویند.از طرفی شرکتهایی را هدف قرار میدهند که تأمین مالی نشدهاند. اگر در ترازنامۀ مالیاتی شما میزان سود و زیان شما را برملا کند، آنها تلاش میکنند شما را از میان بردارند، به حدی که جمعآوری پول برای شما غیرممکن شود. بنابراین ما در مورد داشتن ترازنامۀ قوی صحبت بسیار خواهیم داشت، تا در چنین شرایطی قرار نگیریم.
یک شرکت نوپا چه میزان نقدینگی باید داشته باشد؟
بهطورکلی، اگر درآمد شما صفر باشد، باید حداقل دو سال نقدینگی در ترازنامۀ خود داشته باشید، روال صنعت فناوری چنین است
در این فضای ناجوانمردانه چقدر اهمیت دارد که شرکتهای نوپا، بنیانگذاران خود را حفظ کنند؟
ما همیشه کنترل همهچیز را در اختیار بنیانگذاران قرار میدهیم، زیرا جنگ و جدال بر سر کنترل سازمان یا هر مسئله دیگر میتواند بینهایت خطرناک باشد. شرکتهای بزرگ فناوری، اغلب به دنبال خرید شرکتهای نوپا هستند تا آنها را تصاحب کرده و برای مدتی آنها را فلج کنند.
اگر عرضه سهام تا این حد دشوار است، آیا شرکتهای نوپا تمایل ندارند که خود را به شرکتهای بزرگ بفروشند؟
اگر کسی سراغ ما بیاید و بگوید که قصد فروش شرکتش را دارد، ما قطعاً سرمایهگذاری نخواهیم کرد. میتوانند سراغ سرمایهگذارانی بروند که مشکل مالی آنها را حل کنند. هرچند فروش شرکت و یافتن خریدار برای آنها کاری بسیار دشوار خواهد بود و اغلب خریداران بسیار باهوش هستند و این موضوع را بو میکشند. ازنظر ما شرکتهای مستقل جذابیت خرید دارند.
در سال ۱۹۹۵، پس از ۱۸ ماه «نت اسکیپ» را به عموم عرضه کردید. اکنون هیئتمدیره فیسبوک هستید که عرضه اولیه سهام خود را بهصورت ارزشمند پشت سر گذاشتهاید، آیا میتوانید در مورد تفاوت انتظارات عرضه عمومی سهام صحبت کنید؟
نت اسکیپ در دورۀ متفاوتی بود، در آن زمان هیچ قانون منصفانهای وجود نداشت. صندوقهای پوشش خطر، درصد کمی از بازار را تشکیل میدادند. فروشندگان استقراضی کوچک بودند که هنوز پیشرفته نشده بودند و سرمایهگذاران بلندمدت بیشتری بودند که معنای واقعی سرمایهگذاری در یک شرکت کوچک و لذت توسعه آن را درک میکردند. همچنین انتظار آن میرفت که شما بهسرعت سهام را عرضه عموم کنید. در حال حاضر نمیتوانم به شرح فیسبوک بپردازم، اما به عقیدۀ من فیسبوک زمانی عام شد که به یک قلعه تبدیلشده بود. این شرکت خود را در تمام عرصهها تحکیم بخشیده بود و عرضه سهام به عموم برای آن خطری نداشت.
آیا مدل اجرای ناب، بازی را تغییر داده است؟
این امر واکنشی مستقیم به «جزيیات را فراموش کن، فقط معامله انجام بده» است. در سال ۱۹۹۹، کارآفرینان را تشویق میکردند تا شرکتی نوپا تأسیس کنند، ابتداییترین محصول خود را به بازار بفرستند، آن را به بازار عرضه کنند، در مورد آن سروصداهای زیادی ایجاد کنند، و قیمت بالایی در اولین روز عرضه سهام به دست آوردید و پسازآن امیدوار باشید تا به قولهایتان جامه عمل بپوشانید. در این زمان بسیاری از شرکتها محصولات وحشتناکی ارائه میداند.
و حالا؟
روش جدید راهاندازی شرکتها نسبت به قبل ۱۸۰ درجه تفاوت دارد. طبق این روش، اساسیترین کار ساخت محصولی باکیفیت است، محصولی که مردم به آن نیاز داشته باشند، از آن استفاده کنند، آن را دوست داشته و مایل باشند برای آن هزینه پرداخت کنند. این حرکتی سالم است، زیرا توجه شرکتها برساخت محصولشان متمرکز است.
آیا این روش نقطهضعفی هم دارد؟
بله خیلی زیاد، بسیاری از سرمایهگذاران از وارد شدن به بازار وحشت دارند. آنها این رویکردها را بهانهای برای عرضه نکردن محصول قرار میدهند و تمام چیزهایی که برای ساخت یک شرکت لازم است را انکار میکنند.
شخصی جوان با محصولی موفق وارد بازار میشود و علاقهای به محصولات دیگر ندارد، شما در این موقعیت چه عکسالعملی نشان میدهید؟
کتکش میزنیم {میخندد}، اصولاً یک جوانی که محصول خوب ساخته، تجربۀ زیادی از فروش و بازاریابی ندارد. ما توضیح میدهیم، محصولات بسیاری عرضه میشوند، اگر بازاریابی را جدی نگیری و اطلاعاتت را افزایش ندهی، هیچکس قصد خرید این را نخواهد داشت و در آخر بازنده میشوی. ما میتوانیم کمکت کنیم.
هدف شما از سرمایهگذاری در یک شرکت نوپای مبتنی بر فناوری چیست؟
من شرکت نوپایی را مهم تلقی میکنم که ارزشش نوآوری است که به دنیا عرضه میکند. این ارزش، محصولی نیست که در حال ساختن آن است بلکه محصولی است که قصد دارد در آینده بنا نهد. بنابراین، سرمایهگذاری در شرکتی ارزش دارد که بخواهد سازمانی نوآور در سالهای آتی باشد.
نوشته بودید: « نرمافزار مشغول خوردن دنیاست»، نوآوری دیجیتال تمام صنایع را دگرگون میسازد. ما دقیقاً کجای این روند قرار داریم؟
این مسئله طی مدتزمانی طولانی اتفاق میافتد. اخیراً ما به جهانی تبدیلشدهایم که همه در آن با رایانه و گوشیهای هوشمند در همهجا هستیم. همچنین صنایعی که در طول تاریخ تحت تأثیر فناوری نبودهاند، ناگهان توسط فناوری تغییر شکل میدهند.
چند مثال بزنید.
صنعت نشر نمونهای از این فناوری است. آمازون در ابتدا برای تجارت کتاب پا به میدان گذاشت، سپس به وبسایت آمازون تغییر کاربری داد. آمازون اکنون مشغول تبدیل کتاب به نرمافزار است. هنگامیکه به صنایعی نظیر، املاک، کشاورزی، آموزش، خدمات مالی و مراقبتهای بهداشتی برمیخوریم، گمان میکنیم که زمان تحول آنهاست، در واقع تمام این شرکتها بازتولید همان ایدههایی هستند که در زمان دات کام با شکست مواجه شدند.
شما در مورد ایدههای صحبت کردید که چون در زمان مناسبی نبودند، موردتوجه قرار نگرفتند.
ما، لاودکلاود را در سال ۱۹۹۹ راهاندازی کردیم که اگر در سال ۲۰۰۶ به بازار میآمد، جایگزین آمازون وب میشد، اما در آن زمان محیا نبود.
مرید هافمن، پیشتر از آنکه فیسبوک یا لینکداین را راهاندازی کند، شبکه اجتماعی سوشیال نت دات کام را ایجاد کرد. مردم به مدت ۲۰ سال به نیوتون میخندیدند و میگفتند: این اختراع ثابت کرد که مردم هیچ علاقهای به تبلت ندارند. ناگهان به همراه آیپد، آمد. بسیاری از ایدههایی که در دوران دات کام با شکست مواجه شدند، در حقیقت برنده بودند اما در واقع زمان آنها مناسب نبود و خیلی زود پا به صحنه گذاشته بودند.
آیا دسترسی به کلاود و دادۀ بزرگ، با اجازه دادن به مدلهای تجاری آنها، احتمال موفقیت شرکتهای جدید را افزایش خواهد داد؟
بله، من فکر میکنم، بهترین شرکتهایی که اکنون مشاهده میکنیم، بهطور باورنکردنی در تجزیهوتحلیل مهارت دارند. آنها از این حلقۀ بستۀ باورنکردنی برای تحلیل دادهها استفاده میکنند و اعداد و ارقام را مستقیم در زمان واقعی خود وارد روند پردازش میکنند و حلقه بهبود مستمر را به جریان میاندازند. اما هیچکدام آنها میانبُر موفقیت نیستند. برای موفقیت هنر لازم است، به همین علت هنوز زمان آن فرانرسیده که بگوییم، به دانش حقیقی آن دستیافتهایم.
در مورد توسعۀ بخش هنری این فرایند چه میدانید؟
بهترین بنیانگذاران، هنرمندان قلمرو خود هستند. آنها بهصورت غریزی در صنعت خود فعالیت میکنند. زیرا با کلیه اطلاعات این صنعت در ارتباط هستند و قادرند بهصورت شهودی، مقادیر عظیمی از داده را با هم ترکیب کنند، روند فناوری، قابلیتهای شرکت، فعالیتهای رقبا، روانشناسی بازار و تمام جنبههای قابلتوجه، برای اداره یک شرکت را گرد هم بیاورند و با هم ترکیب کنند.شرکتهای بسیاری که با شکست مواجه شدند، زمانی اتفاق افتاد که مدیرعاملی جدید از خارج آورند، نوآوری را متوقف کردند و درنهایت به فروش رفت. بسیار دشوار است که مهارتهای یک بنیانگذار را به کسی منتقل کنید که از بیرون آمده است.
آیا سرمایهگذاران در یافتن شرکتهای بزرگ خوب عمل میکنند؟
تحقیقات نشان میدهد که همبستگی بسیار بالایی میان سرمایهگذاری و بازده مداوم وجود دارد. این شرکتها در کارهایی که انجام میدهند تبحر دارند، اما بخش اندکی از این عملکرد، به هوش آنها مربوط میشود، تداوم این موفقیت به جریان این تعامل مربوط است. بازار سرمایه، بازاری خریدار محور است و کارآفرینان برتر به دنبال پول و سرمایه از شرکتهای درجه اول هستند؛ زیرا خواهان تأثیر مثبت برای جلب استعدادهای برتر هستند. اکثر شرکتهای رده دوم یا سوم از کمک مالی سرمایهگذاران محروماند.
شما معاملات خوبی انجام دادهاید، [توییتر_فیسبوک_اسکایپ و ...] آیا موردی هست که در انجام دادن آن غفلت کرده باشید و آرزو داشتید هرگز چنین نمیشد؟
"اسکوتر" [سرویس پرداخت الکترونیکی] بزرگترین شانسی بود که از دست دادیم و هر بار که به یادش میافتیم افسوس میخوریم. اما به نتایج خود تا کنون میبالیم. نخستین سرمایهگذاری ما تابهحال دو برابر سرمایه را برگردانده است. شرکتهای دیگری نیز وجود دارند که در مسیر بالغ شدن قرار دارند و به ما امکان میدهند وجوه دیگر را بهسرعت فراهم کنیم.
شما بر انساندوستی توجه زیادی داشتید، آیا نسل بعدی سرمایهگذاری، به سرمایهگذاری اجتماعی فکر خواهد کرد؟
نه، [میخندد].
امید من برای نسل بعدی بسیار زیاد است.
بسیاری از کارآفرینان جوان رسالتی اجتماعی بر پایهای بشردوستانه برای خود قائل هستند. آنها زود شروع میشوند اما سرمایهگذاران به آنها علاقه زیادی ندارند.
Looking for another big achievement
Harvard Business Review