علم اقناع را تحت اختیار خود قرار دهید
قسمت دوم
تاریخ انتشار : سپتامبر 2001
منتشر شده در مجله کسب و کار هاروارد
n اصل ثبات
افراد به تعهدات آشکار خود عمل میکنند.
کاربرد
به پیشنهادات، شکلی فعال، علنی و داوطلبانه دهید.
دوست داشتن نیرویی قدرتمند است، اما فرایند اقناع مستلزم چیزی فراتر از این است که افراد به شما، ایده شما یا محصولتان حس خوبی داشتهباشند. افراد نباید تنها شما را دوست داشتهباشند، بلکه باید نسبت به اجرای آنچه از آنها میخواهید متعهد باشند. لطف کردن در حق دیگران یکی از روشهای مطمئن ایجاد احساس تعهد در دیگران نسبت به شماست. روش دیگر دریافت تعهد علنی از آنهاست.
تحقیق من نشان داده است که بیشتر افراد، زمانی که موضعی میگیرند یا نظرشان در مورد موضعی بهصورت علنی یا رسمی ثبت میشود، ترجیح میدهند که به آن پایبند باشند. مطالعات دیگر این یافته را تأیید میکنند و نشان میدهند که حتی تعهد کوچک و به نظر جزئی میتواند اثر قدرتمندی بر اقدامات آتی داشتهباشد. محققان در سال 1983 در بولتن شخصیت و روانشناسی اجتماعی توضیح دادند که از نیمی از ساکنان یک مجموعه آپارتمانی بزرگ خواستند تا برای حمایت از تأسیس یک مرکز تفریحی مخصوص افراد معلول طوماری را امضا کنند. چون این هدفی خوب و درخواستی کوچک بود، تقریباً همه با امضای آن موفقت کردند. دو هفته بعد در روز ملی جمعآوری کمک برای افراد معلول به تمام ساکنان این مجموعه مراجعه نمودند و از آنها خواستند به این هدف کمک مالی کنند. 92 درصد افرادی که آن طومار را امضا کرده بودند، کمک مالی کردند که درصدی قابلتوجه است. درصورتیکه فقط کمی بیش از نصف افرادی که از آنها درخواست امضای تقاضا نشده بود در این کار مشارکت کردند. ساکنان این مجموعه آپارتمانی احساس میکردند که باید به تعهد خود عمل کنند؛ چون آن تعهدات فعال، علنی و داوطلبانه بودند. این سه خصوصیت ارزش بررسی جداگانه دارند.
شواهد تجربی قدرتمندی وجود دارند که نشان میدهند انتخابی که بهصورت فعالانه صورت گرفته باشد (تصمیمی که با صدای بلند اعلام، نوشته یا تصریحشده است)، نسبت به همان انتخاب درزمانی که به زبان نیامده با احتمال بسیار بیشتری به رفتار شخص در آینده جهت میدهد. دلیا کیوفی و رندی گارنر در بولتن شخصیت و روانشناسی اجتماعی آزمایشی را مطرح کردند که در آن از گروهی از دانشجویان دانشگاه خواسته شد که جهت درخواست شرکت داوطلبانه در پروژه آموزشی ایدز در مدارس دولتی، یک فرم چاپی را پر کنند. گروه دیگری از دانشجویان با تیک نزدن بخشی که در آن نوشته بود «خواهان شرکت در چنین برنامهای هستند» برای همان پروژه داوطلب شدند. چند روز بعد، زمانی که داوطلبان برای شرکت در این پروژه آموزشی فراخوانده شدند، 74 درصد افرادی که حضور داشتند، دانشجویان گروهی بودند که تعهد خود را در آن فرم نشان داده بودند.
مفهوم این تحقیقات برای مدیری که میخواهد زیردست خود را به پیروی از راهکاری خاص ترغیب کند، شفاف است: تعهد او را بهصورت مکتوب درآورید. فرض کنید از کارمندتان میخواهید که گزارشهای خود را سروقت ارسال کند. وقتی به توافق رسیدید از او بخواهید تا تصمیم خود را در قالب یادداشتی خلاصه کرده و برای شما بفرستد. با انجام این کار، احتمال احقاق تعهد او بسیار بالاست؛ چون بهعنوان یک قاعده، افراد به کارهای مکتوب تعهد دارند.
تحقیقات در خصوص ابعاد اجتماعی تعهد حاکی از آن است که تعهدات کتبی زمانی که علنی میشوند، حتی از قدرت بیشتری برخوردارند. در آزمایشی قدیمی که در سال 1955 در نشریه روانشناسی ناهنجار و اجتماعی مطرح شد از دانشجویان دانشگاه خواسته شد تا طول خطوط تصویر شده روی یک صفحهنمایش را تخمین بزنند. از گروهی از دانشجویان خواسته شد تا انتخابهای خود را روی یک برگه کاغذ بنویسند، آن را امضا کنند و به مسئول آزمایش تحویل دهند. گروه دیگر انتخابهای خود را روی تخته نوشتند و سپس آنها را بدون درنگ پاک کردند. به گروهی نیز گفته شد انتخابهایشان را به خاطر بسپارند.
سپس محققان شواهدی در اختیار هر سه گروه قراردادند که نشان میداد احتمال وجود خطا در نظریههای اولیه آنان وجود دارد. افرادی که نظریه خود را به خاطر سپرده بودند، بیشتر از بقیه در تخمینهای اولیه خود تجدیدنظر نمودند. دانشجویان گروهی که حدسهای اولیه خود را پس از نوشتن پاککرده بودند نسبت به آن حدسها کمی وفادارتر بودند. آنکسانی که با اختلاف قابلتوجهی نسبت به بقیه به تغییر برآوردهای اولیه خود تمایلی نداشتند از گروهی بودند که انتخابهای خود را پس از نوشتن و امضا کردن به مسئول آزمایش تحویل داده بودند.
این آزمایش نشان میدهد که بیشتر افراد تا چه میزان دوست دارند که در مقایسه با دیگران باثباتتر به نظر برسند. مجدداً مثال کارمندی را که گزارشهای دیرهنگام ارائه کرده بود در نظر بگیرید. با در نظر گرفتن این تمایل باید زمانی که با موفقیت او را درباره لزوم ارسال منظمتر گزارشها قانع میکنید این تعهد را با نشان دادن اینکه این تصمیم علنی میشود، تقویت کنید. یکی از روشهای انجام آن این است که برای کارمند خود ایمیلی با این مضمون ارسال کنید: «فکر میکنم برنامه شما درست همان چیزی است که ما نیاز داریم. آن را به دیان در خط تولید و فیل در بخش ارسال کالا نشان دادم و آنها نیز فکر میکنند که طرح شما در مسیر درستی قرار دارد». این تعهدات به هر طریقی رسمی شوند، هرگز نباید شبیه تصمیماتی باشند که افراد در آغاز سال نو بهصورت خصوصی میگیرند و سپس بدون اینکه کسی دلیل آن را بداند از آن صرفنظر میکنند. این تعهدات باید به شکل علنی مطرح شوند و برای همه قابلمشاهده باشند.
بیش از 300 سال پیش، ساموئل باتلر یک دوبیتی سرود که بهطور خلاصه توضیح میدهد چرا تعهدات جهت ماندگاری تأثیر باید بهصورت داوطلبانه باشند. «کسی که برخلاف میل خود کاری میکند / هنوز به عقیده خویش پایبند است». کاری که از بیرون تحمیل یا اجبار شود، تعهد نیست؛ بلکه باری ناخواسته است. فکر کنید اگر رئیستان شما را تحتفشار قرار دهد تا به کمپین یک نامزد انتخاباتی کمک کنید، چگونه واکنش نشان خواهید داد؟ آیا این کار باعث میشود تا پای صندوق رأی هم به آن نامزد رأی بدهید؟ احتمالاً خیر. درواقع، شارون اس. برم و جک دبلیو. برم در کتاب مقاومت روانشناسانه (1981)، دادههایی ارائه کردند که نشان میدهند شما تنها برای ابراز رنجش خود از اجبار رئیس به شخص دیگری رأی خواهید داد.
این نوع عقبگرد ممکن است در محل کار نیز روی دهد. دوباره به مثال آن کارمند تنبل بازگردیم. اگر میخواهید تغییری دائمی در رفتار او به وجود آورید، نباید از تهدیدها یا راهکار اعمال فشار استفاده کنید. در غیر این صورت هر تغییری در رفتار خود را بهجای عمل به تعهد شخصی از روی ترس انجام میدهد.رویکرد بهتر، شناسایی عواملی در محل کار است که کارمند واقعاً برای آن ارزش قائل است – مثل مهارت ارائه کاری باکیفیت یا شاید روحیه تیمی - و سپس به او توضیح دهید که گزارشهای منظم با آن ارزشها تطابق دارند. این کار دلایلی را برای پیشرفت در اختیار کارمند قرار میدهد که آنها را از آن خود میداند و چون مالک آنهاست، حتی زمانی که او را تحت نظر ندارید، این دلایل راهنمای رفتار او خواهند بود.
n اصل اقتدار
افراد برای متخصصان احترام قائل هستند.
کاربرد
تخصص خود را نشان دهید. فرض نکنید که افراد خودشان به تخصص شما پی میبرند.
دو هزار سال پیش، ورژیل، شاعر رومی، این پند ساده را به افرادی که به دنبال انتخاب صحیحی هستند، ارائه کرد: «به متخصصان باور داشته باشید». این توصیه ممکن است خوب باشد یا نباشد؛ ولی عملاً برای توصیف رفتاری که مردم دارند، نمیتوان آن را نادیده گرفت. برای مثال، زمانی که رسانههای خبری دیدگاه یک متخصص شناختهشده را درباره یک موضوع ارائه میکنند، تأثیر آن بر نظر عموم چشمگیر است. تنها یک گزارش خبری که از نظریات کارشناسان در نیویورکتایمز انتشار یافت با نرخ 2 درصد موجب تغییر افکار عمومی در سطح کشور شد که این موضوع بر اساس مطالعهای در سال 1993 در فصلنامه نظر عموم مطرحشده است. محققان در مقالهای که در سال 1987 در نشریه علوم سیاسی آمریکا به چاپ رسید، اشاره کردند زمانی که دیدگاه این کارشناس روی آنتن تلویزیون ملی رفت، نظر عمومی حتی حدود 4 درصد تغییر کرد. اشخاص بدبین ممکن است استدلال کنند که این یافتهها تنها نشاندهنده سلطهپذیری عموم مردم هستند؛ اما توضیح منصفانهتر این است که در میان پیچیدگی سرشار زندگی معاصر، یک کارشناس خوب، میانبر ارزشمند و مؤثری جهت اتخاذ تصمیمات خوب ارائه میکند.
ازآنجاییکه برای اطاعت از متخصصان دلایل خوبی وجود دارد، مدیران اجرایی باید بهسختی تلاش کنند تا مطمئن شوند پیش از تلاش برای اعمالنفوذ، تخصص خود را ثابت کردهاند. معمولاً نکته عجیب این است که اغلب افراد بهاشتباه فرض میکنند دیگران از تجربه آنها خبردارند و به آن احترام میگذارند. این اتفاق در بیمارستانی که من و برخی از همکارانم در آنجا مشاوره میدادیم، روی داد. مسئلهای که کارمندان واحد فیزیوتراپی را آزار میداد این بود که بسیاری از بیماران آنها که قبلاً دچار سکته شده بودند بهمحض خروج از بیمارستان، تمرینات روزانه خود را ترک میکردند. هرقدر هم بر اهمیت تمرین منظم در خانه و نقش اصلی آن در بازگشت به حالت عادی زندگی تأکید میکردند در مغز آنها فرونمیرفت.
مصاحبه با برخی بیماران در یافتن مشکل به ما کمک کرد. آنها با سوابق آموزشی و پژوهشی پزشکان خود آشنا بودند، اما درباره تخصص درمانگرانی که آنان را وادار به تمرین میکردند، اطلاعات کافی نداشتند. حل مسئله ناآگاهی ساده بود: از رئیس واحد فیزیوتراپی خواستیم تا تمام جوایز، مدارک و گواهیهای آموزشی کارمندان خود را روی دیوار اتاقهای درمان نصب کند. نتیجه تکاندهنده بود: تبعیت از دستورات ورزشی 34درصد افزایش یافت و از آن زمان به بعد هرگز کاهش نیافته است.
عامل خوشحالی ما صرفاً افزایش تبعیت بیماران از دستورات ورزشی نبود؛ بلکه چگونگی آن مایه مسرت ما بود. ما هیچیک از بیماران را فریب نداده یا وادار به انجام کاری نکردیم. ما فقط به آنها آگاهی بخشیدیم. هیچچیز ابداع نشد. هیچگونه زمان یا منابعی در این فرایند مصرف نشد. تخصص کارمندان حقیقت داشت و ما فقط باید کاری میکردیم که این تخصص در معرض دید قرار بگیرد.
وظیفه مدیرانی که میخواهند ادعاهای خود را درباره تخصصشان ثابت کنند نسبتاً دشوار است. تنها نصب مدارک و مدارج علمی روی دیوار و انتظار برای توجه اشخاص کفایت نمیکند وکمی ظرافت نیاز است. در خارج از ایالت متحده، مرسوم است که افراد پیش از اینکه وارد اولین مذاکره کاری با یکدیگر شوند، زمانی را صرف معاشرت اجتماعی کنند. مثلاً پیش از جلسه اصلی یا مذاکره برای صرف شام دور هم جمع میشوند. این گردهماییها میتواند بحثها را آسانتر کند و از تندی اختلافات بکاهد (یافتههای فوق در خصوص دوست داشتن و شباهت را به خاطر آورید) و همچنین میتوانند فرصتی برای اثبات تخصص به دست بیاورند. این فرصت میتواند بهصورت بیان داستانی درباره حل موفقیتآمیز مشکلی مشابه با موضوع کاری جلسه فردا یا فرصتی برای توصیف سالهای سپریشده در خصوص کسب تسلط بر رشتهای پیچیده باشد، البته نه با بلوفزنی؛ بلکه در قالب بخشی از یک گفتوگوی معمولی امتیاز دادن و گرفتن.
بدیهی است که همیشه برای جلسات معارفه طولانی زمان وجود ندارد. اما حتی طی گفتوگوی مقدماتی که پیش از بیشتر جلسات صورت میگیرد، تقریباً همیشه فرصتی برای اشاره به سوابق و تجربیات شما در قالب بخش طبیعی یک معاشرت اجتماعی وجود دارد. این افشای اولیه اطلاعات شخصی به شما فرصت میدهد تا توان تخصصی خود را در ابتدای کار مطرح کنید بهگونهای که وقتی بحث به سمت موضوع در دست بررسی میرود، نظر شما با احترامی درخور مواجه شود.
n اصل کمیابی
افراد معمولاً برای چیزهای کمیاب تقاضای بیشتری دارند.
کاربرد
مزایای منحصربهفرد و اطلاعات انحصاری را برجسته کنید.
مطالعات مختلف نشان میدهند که اطلاعات و فرصتها هرقدر کمتر باشند، باارزشتر میشوند. دانستن این نکته به مدیران کمک بسیاری میکند؛ چون میتوانند از معادل اصل کمیابی در سازمانها، یعنی زمان محدود، منابع محدود و پیشنهادهای انحصاری استفاده کنند. مطلع کردن صادقانه یک همکار از فرصتی محدود - مثلاً فرصت ملاقات با رئیس پیش از رفتن به تعطیلات طولانی - میتواند به طرز قابلتوجهی فرد را وادار به اقدام کند.
مدیران میتوانند از خردهفروشان بیاموزند. پیشنهادات خردهفروشان فقط در قالب آنچه افراد میخواهند به دستآورند، نیست؛ بلکه طوری پیشنهادها را مطرح میکنند که افراد حسکنند اگر در برابر آن اقدامی نکنند، چیزی را از دست میدهند. در مطالعهای که در سال 1988 در کالیفرنیا در خصوص مالکان خانهها انجام شد و نتایج آن در نشریه روانشناسی کاربردی انتشار یافت، قدرت زبان زیان مطرح شد. به نیمی از مالکان گفته شد که اگر خانههای خود را بهطور کامل عایق کنند، هرروز مقدار معینی از پولشان را پسانداز خواهندکرد. به نیمی دیگر گفتند که اگر خانه خود را عایق نکنند، هرروز میزان معینی از پول خود را از دست میدهند. میزان قابلتوجهی از افرادی که با زبان ضرر با آنها صحبت شدهبود، خانههای خود را عایق کردند. همین پدیده در کسبوکار هم روی میدهد. بر اساس مطالعه سال 1994 در نشریه رفتار سازمانی و فرایندهای تصمیمگیری انسان، ضررهای احتمالی نسبت به سودهای احتمالی، تأثیر بسیار شدیدتری بر تصمیمگیری مدیران دارد.
مدیران اجرایی در چگونگی عرضه پیشنهادهای خود باید به خاطر داشته باشند که اطلاعات انحصاری، بسیار قانعکنندهتر از دادههاییاند که بهوفور در دسترس هستند. یکی از دانشجویان دکترای من به نام آمرام نیشینسکی در سال 1982 رساله خود را در خصوص تصمیمات خریداران عمده گوشت راسته نوشت. مشاهدات وی نشان دادند که وقتی به خریداران گفته شد به دلیل وضعیت آبوهوایی خاص در خارج از کشور، احتمال کمیاب شدن گوشت راسته وارداتی در آیندهای نزدیک وجود دارد، میزان سفارش آنان دو برابر شد. اما زمانی که مطلع شدند هیچکس دیگر این اطلاعات را در اختیار ندارد، میزان سفارشها 600 درصد افزایش یافت.
هر مدیری که اطلاعاتی در اختیار دارد که بهطور گسترده در دسترس نیست و از ایده یا طرحی حمایت میکند که دوست دارد سازمانش آن را به کار گیرد، میتواند از قدرت اقناع اطلاعات انحصاری استفاده کند. دفعه بعد که این نوع اطلاعات روی میز شما قرار میگیرد، افراد مهم سازمان را دور هم جمع کنید. این اطلاعات را روی میز قرار دهید و بگویید: «این گزارش را امروز دریافت کردم. این اطلاعات تا هفته آینده منتشر نخواهد شد. میخواهم زودتر نگاه اولیهای به آن بیندازیم». آنگاه مشاهده میکنید که شنوندگان چگونه اشتیاق نشان خواهند داد.
اجازه دهید در اینجا بر نکتهای تأکید کنم که باید برای شما واضح و مبرهن باشد. برنامهریزی برای اقدام آنی یا تصور از دست دادن این فرصت برای همیشه فقط زمانی باید بر اساس اطلاعات انحصاری صورت پذیرد که از اصالت آنها اطمینان دارید. فریب دادن همکاران بهمنظور پیروی از شما، نهتنها غیراخلاقی است؛ بلکه بیپروایانه است. اگر بفهمند فریبخوردهاند - که بهطورقطع چنین خواهد شد - هرگونه اشتیاق حاصل از پیشنهاد شما کور میشود. این کار بیاعتمادی را برای شخص فریبکار نیز به دنبال دارد. قانون عمل متقابل را به یادآورید.
در نهایت ، متخصصان اقناع ناجی هستند.
به لطف چند دهه تحقیق تجربی فراوان توسط دانشمندان علوم رفتاری، درک ما از چگونگی و چرایی اقناع هرگز تا این اندازه گسترده، عمیق یا با جزئیات نبوده است؛ اما این دانشمندان اولین دانشجویان این رشته نیستند. تاریخ مطالعات درباره اقناع، کهن و غرورآفرین است و قهرمانان و ازجانگذشتگان بسیاری در این راه فعالیت کردهاند.
دانشجوی مشهور نفوذ اجتماعی با نام ویلیام مکگوایر در ویرایش سوم فصلی از کتاب راهنمای روانشناسی اجتماعی (انتشارات دانشگاه آکسفورد 1985) ادعا میکند که در میان بیش از چهار هزار سال تاریخ ثبتشده غرب چهار قرن وجود دارند که در آنها مطالعه درباره اقناع یا متقاعدسازی در قالب یک صنعت شکوفا شد. دوره اول مربوط به آتن باستان در عصر پریکلس، دوره دوم در سالهای جمهوری روم، دوره سوم در زمان رنسانس اروپا و آخرین دوره که بیش از صد سال طول کشیده و بهتازگی پایانیافته است؛ قرنی که شاهد ظهور آگهیها، اطلاعات و کارزارهای رسانههای جمعی در مقیاس گسترده بوده است. نقطه اوج هر یک از سه قرن پیشین ازنظر مطالعه منظم درباره اقناع، یکی از دستآوردهای بزرگ بشر بوده است که با دستور قتل اساتید اقناع توسط حاکمان سیاسی به ناگاه افول کردند. سقراط فیلسوف احتمالاً معروفترین متخصص متقاعدسازی است که خلاف نظر قدرتمندان عمل میکرد.
اطلاعات در خصوص فرایند اقناع یک تهدید محسوب میشود؛ چون نوعی پایگاه قدرت را به وجود میآورد که بهطور کامل با پایگاه قدرتی تحت کنترل حاکمان سیاسی متفاوت است. حاکمان قرون گذشته که معدود رقبایی را باقدرت تأثیرگذاری در برابر خود میدیدند در از بینبردن آنها هیچ تردیدی به خود راه نمیدادند؛ چون این استادان افرادی بودند که بهدرستی میدانستند چگونه با به کار بردن جملات هوشمندانه، اطلاعات راهبردی بجا و از همه مهمتر، بینش روانشناسی، نیروهایی را هدایت کنند که سران کشور هرگز قادر نبودند آنها را تحت سلطه انحصاری خود درآورند.
شاید این ادعا که در عصر حاضر متخصصان اقناع دیگر با تهدیدی از سوی صاحبان قدرت مواجه نیستند، ابراز اعتماد بیشازحد به طبیعت انسانی باشد. ولی چون حقیقت درباره متقاعدسازی دیگر تنها در اختیار عده معدودی افراد باهوش و باانگیزه نیست، متخصصان این حوزه میتوانند کمی راحتتر نفس بکشند.درواقع، چون بیشتر افراد صاحب قدرت به باقیماندن در مسند خود علاقهمندند بهجای از بین بردن مهارتهای متقاعدسازی، بیشتر مایل به یادگیری آنها هستند.
ترکیب اصول
در خصوص این شش اصل اقناع، هیچگونه پیچیدگی و ابهامی وجود ندارد. درواقع این شش اصل، درک شهودی ما را از روشهایی که افراد، اطلاعات را ارزیابی و تصمیمگیری میکنند بهدرستی تدوین کردهاند. درنتیجه درک این اصول برای بیشتر افراد آسان است، حتی افرادی که در حوزه روانشناسی، تحصیلات رسمی ندارند. اما در سمینارها و کارگاههایی که برگزار کردهام، دریافتهام که دو نکته به تأکید مکرر نیاز دارد.
نکته اول: میتوان برای شفافیت موضوع، این شش اصل و کاربردهای آنها را بهطور مجزا به بحث گذاشت؛ ولی برای بهرهگیری از تأثیر همه آنها باید بهصورت ترکیبی به کار گرفته شوند. برای مثال در بحث اهمیت تخصص، من پیشنهاد کردم که مدیران از گفتوگوهای غیررسمی اجتماعی برای عنوان کردن تخصص خود استفاده نمایند. اما این گفتوگو علاوه بر انتقال اطلاعات، فرصتی برای کسب دادهها نیز فراهم میکند. درعینحالی که در زمان شام کاری به فرد مقابل خود نشان میدهید مهارت و تجربه لازم را برای حل مشکل کسبوکار خوددارید، میتوانید در مورد پیشینه او و چیزهایی که دوست دارد یا خوشش نمیآید، اطلاعات کسب کنید (اطلاعاتی که به شما کمک خواهند کرد شباهتهای واقعی را بیابید و از فرد مقابل به شکلی صادقانه تعریف کنید). با نشان دادن تخصص خود و نیز برقراری رابطه دوستی و تفاهم میتوانید قدرت اقناع خود را دو برابر کنید. از طریق همراه کردن شخصی که با او شام میخورید نیز میتوانید به لطف تأثیر اجتماعی مفهوم متقاعدسازی، افراد دیگر را به حمایت از طرح خود تشویق کنید.
نکته دوم: قوانین اخلاقی همچون سایر مسائل درباره علم نفوذ اجتماعی نیز صادق هستند. فریب دادن یا جلب رضایت دیگران از طریق حقه، نهتنها ازنظر اخلاقی نادرست است، بلکه ازنظر عملی هم غیرعاقلانه است. روشهای دغلکارانه یا تحمیلی اگر هم جوابگو باشند، فقط در کوتاهمدت کارسازند. تأثیرات بلندمدت آنها بهخصوص در سازمان که نمیتواند بدون بنیان مطمئنی از اعتماد و همکاری بهدرستی عمل کند، خطرناک است.
این نکته به شکلی بسیار واضح در ماجرای زیر مطرح شد. این ماجرا مربوط به سرپرست یکی از واحدهای یک شرکت بزرگ تولید منسوجات است. این فرد در کارگاه آموزشی من حضور داشت. تعریف کرد که چند وقت پیش نائب رئیس به شیوهای بسیار ناجوانمردانه از سرپرست واحدها تعهد علنی میگرفت. بهجای اینکه به زیرمجموعه خود فرصت دهد تا بهدقت در مورد طرح پیشنهادی او صحبت یا فکر کنند در شلوغترین لحظه روز کاری به سراغ آنها میرفت و با جزئیاتی کامل و خستهکننده مزایای طرح خود را عنوان میکرد. آنگاه بیرحمانه پا بیخ گلوی آنان میگذاشت و میگفت: «برای من خیلی مهم است که شما را در تیم خود ببینم. میتوانم روی حمایت شما حساب بازکنم؟» سرپرستان واحدها برای اینکه خودشان را از شر حرفهای او خلاص کنند، بدون استثنا با درخواست او موافقت میکردند؛ ولی چون این تعهدات داوطلبانه نبودند، سرپرستها هرگز کار را دنبال نمیکردند و درنتیجه، ابتکارهای نائب رئیس همگی با شکست روبهرو بود.
این داستان تأثیر عمیقی بر سایر شرکتکنندگان در این کارگاه داشت. برخی از آنها که از طریق این حکایت به رفتار مشابه سوءاستفادهگرانه خود پیبردند در شوک فرورفتند. اما آنچه همه حضار را در بهت فروبرد، حالت چهره این سرپرست به هنگام تعریف شکست مفتضحانه طرحهای پیشنهادی مافوقش بود؛ او لبخند میزد.
هیچچیز مؤثرتر از گزارش فوق نیست که بتواند اثبات کند استفاده فریبکارانه یا اجباری از اصول نفوذ اجتماعی ازنظر اخلاقی و عملی نادرست است. اما همین اصول اگر بهدرستی به کار گرفته شوند، میتوانند تصمیمها را به راه صحیح هدایت کنند. تخصص مشروع، تعهدات اصیل، شباهتهای واقعی، تأثیر اجتماعی حقیقی، اخبار انحصاری و تعهدات داوطلبانه میتوانند به انتخابهایی منجر شوند که احتمالاً به نفع هر دو طرف خواهد بود. همچنین هر رویکردی که به نفع همه باشد، خوب است. اینطور نیست؟ البته من نمیخواهم شما را وادار به تأیید این نظر کنم؛ اما درصورتیکه با من موافق هستید، چهبهتر اگر یادداشتی کوتاه مبنی بر تأیید آن برای من بنویسید.
Put the science of persuasion your control
Part 1
September 2001
Harvard Business Review