روشی را که برای قانعکردن به کار میبرید ، تغییر دهید
قسمت دوم
تاریخ انتشار : می 2002
منتشر شده در مجله کسب و کار هاروارد
2. متفکرها
شخصیتهای متفکر (11% از مدیرانی که با آنها مصاحبه کردیم) از سختگیرترین تصمیمگیران هستند و درنتیجه، متقاعد کردن آنها از بقیه سختتر است. معمولاً آنها را افرادی باهوش، منطقی و عملگرا توصیف میکنند. آنان معمولاً در مطالعه سیریناپذیرند و در انتخاب کلمات خود دقت میکنند. استدلالهای کمی که با پشتیبانی دادهها همراه باشند، آنها را تحت تأثیر قرار میدهد. معمولاً به داشتن تواناییهای اجتماعی معروف نیستند و از بروز احساسات خودداری میکنند.درزمینهٔ کسبوکار دو میل شدید دارند: «پیشبینی تغییرات و برد». اغلب به دیدن توانایی خود در پیشی گرفتن از دیگران درزمینهٔ تفکر و قدرت عمل به خود میبالند. لزوم حفظ کنترل اوضاع بیش از لزوم نوآوری، آنها را به حرکت وادار میکند. از نمونههای شاخص متفکران میتوان به مایکل دل،بیل گیتس،کاترین گراهام و الن گریناسپن اشاره کرد.
شخصیتهای متفکر علاقه زیادی به دادههای تطبیقی دارند که این مسئله قانع کردن آنها را دشوار میسازد. برای تصمیمگیری به بیشترین اطلاعات ممکن، شامل تحقیقات بازار، مصاحبه با مشتریان، بررسیهای موردی،تحلیل هزینه –فایده و ... نیاز دارند. شاید یکی از مهمترین اطلاعاتی که شخصیتهای متفکر به آن نیاز دارند این باشد که ارائهدهنده چگونه از نقطه «الف» به نقطه «ب» رسیده است. تمایل دارند که تمام جنبههای یک موقعیت خاص را بدانند. برخلاف شخصیتهای کاریزماتیک فوقالعاده خطر گریزند.
وقتی برای قانع کردن شخصیت متفکر تلاش میکنید، بهترین روش این است که آزادانه در مورد نگرانیها و دغدغههای طرح خود صحبت کنید؛ چون شخصیتهای متفکر وقتی از قبل راجع به خطرات بدانند، بهترین عملکرد خود را خواهند داشت. ممکن است سؤالات زیادی مطرح کنند تا از تمام خطرات مربوط به یک روش خاص مطلع شوند. اگر ارائه شما مطابق با نحوه تفکر آنان باشد، میتوانید آنها را تحت تأثیر قرار دهید. وقتی استدلالها و ارائه، مستقیماً نظرشان را جلب کند، ممکن است تغییر عقیده بدهند. جالب است بدانید فرایند تفکرشان بسیار گزینشی است؛ ولی همیشه قانونمند نیست. برای مثال اگر احساس کنند معاملهای به نفع آنان است، ممکن است فرایندهای تصمیمگیری خود را کنار بگذارند. مثلاً وقتی فرصت نسبتاً کمخطری برای صرفهجویی در زمان یا هزینه وجود داشته باشد.
افراد متفکر هیچگاه تجربیات بد را فراموش نمیکنند؛ پس باید مطمئن باشید که توصیههای شما بهترین گزینههای ممکن هستند (البته باید این کار را برای هرکدام از تیپهای شخصیتی انجام دهید؛ اما در اینجا باید دقت ویژه به کار ببرید). بههرحال، شخصیتهای متفکر خودشان خواهند فهمید که یک گزینه، بهترین انتخاب ممکن هست یا نه؛ پس بهتر است از نتیجهگیری کردن بهجای آنها خودداری کنید. در غیر این صورت ممکن است نزد او بهعنوان شخصی باعلاقه افراطی به طرحش و بیاعتبار شناخته شوید. یکی از مؤثرترین روشها برای متقاعد کردن شخصیتهای متفکر این است که به آنها زمان و فضای کافی بدهید تا خودشان نتیجهگیری کنند.
شخصیتهای متفکر معمولاً در جلسات، دیدگاههای متناقض اختیار میکنند. چنین موقعیتی میتواند بینهایت گیجکننده باشد؛ اما به خاطر داشته باشید شخصیت متفکر دوست ندارد زود دست خود را روکند؛ پس انتظار نداشته باشید بتوانید احساسات او را کشف کنید. درواقع، شخصیتهای متفکر تا اتخاذ تصمیم نهایی قصد خود را آشکار نمیکنند. بهعلاوه ممکن است هنگام ارائه در خود فروروند و در حال تحلیل اطلاعات شما سکوت کنند. کلمات کلیدی و عباراتی که توجه شخصیت متفکر را به خود جلب میکند عبارتاند از: کیفیت، علمی، فکر کردن، اعداد، منطقی است، هوشمندانه، برنامه، متخصص، رقابت و اثبات.
متقاعد ساختن در عمل : نولان به عنوان مدیری متفکر
فلاد میداند برای متقاعد کردن نولان باید در حد توان، داده، حقایق و نمودار ارائه بدهد. راهبرد او این است که این اطلاعات را بهصورت بخشهای حجیم و در بازه زمانی طولانی ارائه دهد تا نولان زمان کافی برای تحلیل و درک این اطلاعات در اختیار داشته باشد. برای همین به این نتیجه میرسد که بهتر است صحبتهای خود را طی دو جلسه ارائه دهد.
در ابتدا تمام سعی خود را به کار میگیرد تا بهترین شیوه را برای اثبات نیاز مکسپرو به تغییر ساختار مطرح کند. بر این نکته تأکید میکند که اگر همهچیز همینطور باقی بماند، احتمالاً مشتریان مکسپرو به سمت رقبا خواهندرفت (جالب این است که اگر نولان کاریزماتیک بود، این بخش از اطلاعات، یعنی خطر عدم اقدام به کار، یکی از آخرین بخشهایی بود که باید مطرح میشد. درواقع ترتیب ارائه مطالب برای شخصیت متفکر، تقریباً برعکس شخصیت کاریزماتیک است).
سپس فلاد نحوه دستیابی به سه گزینه را که برای تغییر ساختار پیشنهاد میدهد، تشریح میکند. روشی را که برای جمعآوری و ارزیابی دادهها استفاده کرده است با جزئیات توضیح میدهد و نولان بهسرعت برخی اقدامات فراموششده یا فرضهای اشتباه فلاد را به او خاطرنشان میسازد. این امر در دراز مدت به نفع فلاد تمام میشود؛ چون حالا نولان این روش را از آن خود میداند.
سپس فلاد نکات مثبت و منفی هرکدام از گزینهها را برمیشمرد و بررسیهای موردی از تغییر ساختارهای مشابه در صنایع دیگر یا ادوار مختلف ارائه میدهد. موارد موفقیت و شکست در این بررسیهای موردی برابرند. فلاد، دلایل موفقیت و شکست هر یک را شرح میدهد و بر این اساس، فهرستی از بایدها و نبایدهای تجدید ساختار را روی تخته مینویسد و نولان نیز بهسرعت نظرات خود را به آن اضافه میکند.
فلاد در حین این ارائه بدون واهمه از سیل پرسشهای نولان استقبال میکند میداند که این امر، حمله به شخص او نیست؛ بلکه حمله به فرایند تصمیمگیری یا دادههای اوست. فلاد در مورد جاهایی که ممکن است دادههایش غیر جامع یا متناقض باشند، آنجا که از شهود خود استفاده کرده و یا استدلالهای ضعیف ارائه داده است، خیلی صریح صحبت میکند. او و نولان این ارائه را با یکدیگر پیش میبرند. برای مثال جایی که فلاد ارزیابی خطر را به نسبت 60-40 در نظر گرفته است ازنظر نولان این نسبت باید 50-50 باشد.
در پایان جلسه، فلاد فهرستی از بایدها را تهیه میکند. فهرستی که به او میگوید در جلسه بعدی چه جاهایی به دادههای بیشتر نیاز دارد یا باید از استدلال بهتری استفاده شود. نولان به او کمک میکند تا اولویتهای این فهرست را مشخص کند. بااینحال در چند مورد اشاره میکند: «فکر نمیکنم بتوانیم در این زمینه دادههای خوبی پیدا کنیم، پس بگذار صرفاً با حس خودمان پیش برویم.
طی جلسه دوم، فلاد پس از اشاره به خلاصه توضیحات جلسه پیش، تمام اصلاحات و تعدیلات موردنظر نولان را اضافه میکند. ازآنجاکه میداند نولان از غافلگیر شدن متنفر است بهروشنی همه بخشهای نو و متفاوت نسبت به ارائه اول خود برای مثال دادههای اصلاحشده را خاطرنشان میسازد. سپس با استفاده از بهروزرسانی که رویدادههایش انجام داده توضیح میدهد چگونه میتوان به تجدید ساختار بهینهای دستیافت که احتمال موفقشدن را به حداکثر میرساند و درعینحال، خطر را در سطح قابل قبولی پایین نگهمیدارد. هنگام نتیجهگیری نیز هزینههای مالی پیشبینیشده و درآمد مازاد ناشی از این تغییر را نشان میدهد. بعدازاین جلسه فلاد آماده است که هفتهها یا شاید ماهها در انتظار تصمیم نولان بمانند.
3. شکاکها
شخصیتهای شکاک (19% از مدیرانی که با آنها مصاحبه کردیم) به هر دادهای بهشدت بدبیناند؛ مخصوصاً اطلاعاتی که آنها را زیر سؤال ببرد.
شاید یکی از اصلیترین صفات افراد شکاک، شخصیت بسیار قدرتمند آنان باشد. آنان میتوانند پرتوقع، دردسرساز، ناسازگار، سرکش و حتی غیراجتماعی باشد. ممکن است سبکی تهاجمی یا حتی ستیزهجویانه داشته باشند و معمولاً بهصورت اشخاصی مدیر مسلک توصیف میشوند. معمولاً خودشیفتهاند و بر اساس احساساتشان عمل میکنند. افراد شاخصی مانند استیو کیس، لری الیسون و تام سیبل چنین شخصیتی دارند.
شخصیت شکاک ممکن است در مدت ارائه شما بهطور موقت جلسه را ترک کند، تلفنی صحبت کند یا برای مدتی به گفتوگو در مورد موضوعی دیگر بپردازد. انرژی و زمان زیادی از شما میگیرد و هر زمان که فرصتش را بیابد با شما سرشاخ میشود. شخصیت متفکر سیلی از سؤالات را به سمت شما سرازیر میکند که البته حمله به شخصی شما نیست؛ ولی در مورد شخصیت شکاک، حمله به شخص شماست. اجازه ندهید بر شما غلبه کند و خونسرد و منطقی ارائه خود را پیش ببرید. خبر خوب این است که در مواجهه باشخصیتهای شکاک میتوانید بفهمید چه احساسی به طرح پیشنهادی شما دارند. به دلیل ویژگیهای شخصیتی قدرتمندشان، تقریباً همیشه میتوانید مطمئن باشید که آنچه درباره طرح شما فکر میکند به شما میگوید.
برای راضی کردن شخصیت شکاک، هرقدر میتوانید برای خود اعتبار کسب کنید. شخصیتهای شکاک به فردی اعتماد دارند که به آنان شبیه است. برای مثال، افرادی که همدانشگاهی آنها بودهاند یا قبلاً باهم در یک شرکت کارکردهاند. اگر نزدیک شخصیت شکاک، هیچ اعتباری ندارید، لازم است راهی پیدا کنید تا قبل یا در جریان جلسه، این اعتبار را به دست آورید. برای مثال، تأیید شخصی که شخصیت شکاک به او اعتماد دارد. این موجب میشود که شخصیت شکاک جایگاه برتر خود را حفظ کند و درعینحال به شما اجازه دهد تا آزادانه درباره مسائل در سطح او صحبت کنید. اعتبار را میتوان انتقال داد (برای مثال از یک همکار)؛ ولی درنهایت باید آن را کسب کنید. برای چنین کاری ممکن است نیاز باشد، پرسش و پاسخی بسیار خشونتآمیز را پشت سر بگذارید.
به چالش کشیدن شخصیت شکاک خطرناک است و باید باظرافت کامل انجام شود. گاهی اوقات برای دفاع از طرح خود باید اطلاعات نادرستی را که شخصیت شکاک به آن تکیه کرده است، تصحیح کنید. برای مثال، اگر شخصیت شکاک به این نکته اشاره کند که هزینههای بخش تحقیق و توسعه شرکت به شکلی فزاینده از کنترل خارجشده است، میتوانید اینطور جواب بدهید: «آیا میخواهید مرا امتحان کنید؟ چون به یاد دارم چند ماه پیشگفته بودید برای پیشرو بودن درزمینهٔ توسعه محصولات نوآورانه باید بیشتر هزینه کنیم. آیا این نظر تغییر کرده است؟» بهعبارتدیگر، اگر نیاز شد شخصیت شکاک را تصحیح کنید به او فضا بدهید تا شهرت او زیر سؤال نرود. او باید شهرت و عزتنفس خود را حفظ کند تا بتواند به شما اعتماد کند و به یاد داشته باشید، شخصیتهای شکاک دوست ندارند که با آنها کمک کنید. ترجیح میدهند دیگران فکر کنند که آنها از اوضاع سر درمیآورند.
هرچند قانع کردن یک شخصیت شکاک ممکن است بسیار دشوار به نظر برسد، ولی عملاً فرایندی بسیار سرراست است. شخصیتهای شکاک دوست دارند با ایدههایی پیشگام به جلو حرکت کنند؛ ولی اول از همه باید مطمئن شوند شخصی که این ایدهها را مطرح کرده کاملاً قابلاطمینان است.شخصیتهای شکاک معمولاً سریع تصمیم میگیرند، اگر تصمیمشان لحظهای نباشد، معمولاً طی چند روز تصمیم گرفته میشود. کلمات کلیدی که باید هنگام ارائه در مقابل شکاک از آنها استفاده کنید، عبارتاند از: احساس کردن، درک کردن، قدرت، اقدام، مشکوک، اعتمادکردن، سازگار، نیاز و اخلال.
متقاعد ساختن در عمل : نولان به عنوان مدیری شکاک
فلاد میداند که ارائه یکنفره برای نولان بهاندازه کافی تأثیرگذار نخواهد بود. بههمیندلیل از مدیر عملیاتی ارشد، جک وارنیرز که نولان به او اعتماد دارد، درخواست کمک میکند.پس از جلب نظر وارنیرز از او میخواهد تا در این ارائه با او همکاری کند به این امید که اعتبار وارنیرز به او کمک کند. قبل از ارائه توافق میکنند که تمام نکات اصلی ازجمله این تغییر ساختار و همچنین دادههایی را که ممکن است بحثبرانگیز باشند، وارنیرز ارائه دهد.
در جلسه، فلاد و وارنیرز طرح خود را به نولان شکاک به همان ترتیبی اراده میدهند که برای نولان متفکر ارائه شد؛ ولی این بار روی منابع اطلاعاتی خود تأکید میکنند. فلاد میداند که باید اطلاعات خود را با ذکر چندین منبع معتبر ارائه کند؛ هر چه بیشتر، بهتر. به همین دلیل حین بحث راجع به یکی از تحقیقات بازاریابی اخیر میگوید: «با چند متخصص تحقیق بازار محلی هماهنگ کردم تا بتوانید در مورد این نتایج با جزئیات بیشتری صحبت کنید».
هر وقت نولان بخشی را به چالش میکشد، فلاد و وارنیزر سریع وارد عمل میشوند تا حس ناخوشایند او را از بین ببرند. برای مثال ازآنجاییکه فلاد میداند نولان احترام زیادی برای بیل گیتس قائل است، یکی از حملههای او را اینگونه خنثی میکند: «متوجه منظورتان هستم؛ ولی حتماً به یاد دارید که مایکروسافت نیز دو سال پیش اقدام مشابهی اقدام داد».
به هنگام بحث در هر موردی، فلاد و وارنیزر حواسشان هست که به عزتنفس نولان خدشهای وارد نکنند. مثلاً درباره بررسیهای موردی به این شکل سخن میگویند:«احتمالاً این را قبلاً دیدهاید» یا «همانطور که میدانید، اچپی در تغییری مشابه شکست خورد؛ چون...». فلاد و وارنیزر بلافاصله پس از هر مثال، تأثیر تجدید ساختار انجامشده بر جایگاه و تصویر شرکت در ذهن مشتریان را توصیف میکنند.
بهدلیلاینکه نولان به مسائل انتزاعی شکاک است، فلاد و وارنیرز دقت میکنند تا بحث خود را بهطور مشخص و تا حد ممکن با استوار کردن آن در دنیای واقعی انجام دهند. مثلاً وقتی در مورد نقلمکان 200 نفر از کارکنان صحبت میکنند، سعی میکنند از دادههای مشخص استفاده کنند:«باید ساختمان شرکت در خیابان هانتر را تعطیل کنیم و از فضا و پارکینگ مجاور آن به شکلی دیگر استفاده کنیم. ازآنجاییکه این ساختمان سازهای چندبخشی و بروز دارد، میتوانیم آن را به یک مرکز رشد تبدیل کنیم».
در پایان ارائه، فلاد و وارنیرز از روحیه سرکش نولان را تحریک کرده و به مقابله این تجدید ساختار با روند حاکم در صنعت اشاره میکنند. همچنین به نولان به دلیل اینکه الهامبخش این ایده بود، اعتبار میدهند. وارنیرز میگوید: «شما در آخرین جلسه مدیران اجرایی ارشد، درباره لزوم اطمینان از تماس با مشتریان سخن گفتید. این سخنتان ما را به فکر این تغییر ساختار انداخت». فلاد و وارنیرز با برنامه اقدام زمانبندی پیشنهادی خود برای تغییر ساختار جلسه را خاتمه میدهند. در این هنگام نولان رشته کلام را به دست میگیرد.
4. دنبالهرو
شخصیتهای دنبالهرو (36% از مدیرانی که با آنها مصاحبه کردیم) بر اساس تصمیمات مشابه قبلی خود یا دیگر مدیران اجرایی تصمیم میگیرند. ازآنجاکه شخصیتهای دنبالهرو از تصمیم اشتباه میترسند بهندرت جزو پیشگامان هستند. آنها در عوض به برندها و طرحهای شناختهشده که ریسک کمتری دارند، اعتماد میکنند. همچنین آنها در مشاهده جهان از دریچه نگاه دیگران، استعداد خوبی دارند. جالب است که باوجود محتاط بودن ممکن است گاهی بهصورت غریزی رفتار کنند. علاوه بر اینها، تصمیمگیریانی مسئولیتپذیرند؛ به همین دلیل در شرکتهای بزرگ بهگونهای برجسته حضور دارند. درواقع، شخصیتهای دنبالهرو بیش از یکسوم مدیران اجرایی را که با آنها مصاحبه کردیم، تشکیل میدهند و بزرگترین گروه در میان پنج گروه تصمیمگیرنده هستند. از بین افراد شاخصی که شخصیتی دنبالهرو دارند میتوان پیتر کورس،داگلاس دفت و کارلی فیورینا را نام برد.
شخصیتهای دنبالهرو ممکن است شما را با فهرست بلندی از مشکلات مربوط به طرح پیشنهادیتان درگیر کنند و بارها موضع شما را به چالش بکشند (نظیر کاری که شخصیت شکاک انجام میدهد)؛ اما فریب نخورید. آنها درنهایت با ایده موافقت خواهند کرد، بهشرط آنکه قبلاً آن را جای دیگری دیده باشند؛ ولی خودشان این مسئله را قبول ندارند. درواقع بهندرت به صفت دنبالهروی خود اعتراف میکنند. ترجیح میدهند مدیرانی نوآور و پیشرو به نظر برسند. خیلی اوقات دنبالهروها را با شکاکها اشتباه میگیرند. بااینحال این افراد ذاتاً بدبین نیستند؛ ولی ترجیح میدهند از کمک شما برای فهم بهتر بخشهایی از ایده که برایشان غیرقابل درک است، استفاده کنند. دنبالهروها ممکن است رویکردی کنترلکننده از خودشان به نمایش بگذارند؛ ولی بهمحض به چالش کشیدهشدن تسلیم میشوند (بهعنوان یک قاعده کلی، افرادی که طبقهبندی آنان در یک سبک تصمیمگیری دشوار است، دنبالهرو محسوب میشوند؛ چون اعضای چهار گروه دیگر با قاطعیت بیشتری ویژگیهای شخصیتی خود را بروز میدهند).
باوجود اینکه شناخت شخصیت دنبالهروها از همه دشوارتر است، آنان یکی از آسانترین گزینهها برای متقاعد کردن هستند؛ البته درصورتیکه بدانید باید چگونه عمل کنید. برای جلب نظر یک دنبالهرو در یک مسیر حرکتی معین باید دراینباره به او احساس اطمینان بدهید. این را میتوانید با نشان دادن اینکه دیگران در آن مسیر با موفقیت روبهرو شدهاند به او ثابت کنید. عجیب نیست که دنبالهروها روی روشهای اثباتشده تمرکز میکنند و ارجاع به موارد موفق و توصیههای مربوط به آن از عوامل مهم برای متقاعدکردن آنها است.
حین ارائه برای شخصیت دنبالهرو تا زمانی که سوابق موفقیتآمیز نیرومندی گردآوری نکردهاید، سعی نکنید ایده خود را به او قالب کنید. در عوض به دنبال تصمیمهای قبلی مشابه او و دیگر مدیران معتمدش باشید؛ زیرا مهر تأییدی بر ایده شما بهحساب میآیند. درواقع شخصیتهای دنبالهرو به دنبال راهحلهای نوآورانه ولی اثباتشده، جدید ولی قابلاعتماد و پیشرو ولی مطمئن هستند. درنهایت، چیزی که دنبالهروها بیش از همه به دانستن آن نیاز دارند، اطمینان از این است که شغل خود را از دست نخواهند داد؛ به همین دلیل بهندرت تصمیمهای ابتکاری میگیرند. تنها راه قانع کردن بسیاری از دنبالهروها، این است که سعی کنید شخصی را که برای نخستین بار ایده را با موفقیت اجرا کرده به او نشان دهید. عبارات و کلمات کلیدی که باید آنها را نزد شخصیت دنبالهرو به کار ببرید، عبارتاند از: نوآوری، سرعت بخشیدن، سریع، روشن، درست مثل قبل، تخصص، مشابه، قبلی، موارد نتیجهبخش و روش قدیمی.
متقاعدسازی در عمل : نولان بهعنوان مدیری دنبالهرو
فلاد میداند که کار سادهای پیشرو دارد: باید کاری کند تا نولان مطمئن شود که تجدید ساختار، ریسک ناچیزی به همراه دارد و برای اخذ تأییدنهایی باید کاری کند تا او حس کند چنین عملی نوآورانه است.
فلاد طرح خود را به همان ترتیبی ارائه میدهد که برای شخصیت متفکر یا شکاک باید ارائه داد؛ ولی در مورد نولان دنبالهرو، فلاد روی بررسیهای موردی تأکید میکند. هشت نمونه از این بررسیها باشخصیت نولان هماهنگ است؛ زیرا مانند همه دنبالهروها میتواند خودش را بهجای دیگران تصور کند. فلاد بهعنوان جزئی از راهبرد خود تصمیم گرفته که هرگونه مثال از تجدید ساختارهای شکستخورده را نادیده بگیرد؛ ولی برای اطمینان آنها را همراه خود میآورد تا در صورت طرح پرسش بتواند پاسخگو باشد. هشت بررسی موردی مطرحشده در ارائه فلاد از صنایع خارج از فضای کاری مکسپرو هستند تا فلاد بتواند با گفتن عبارت: «ما میتوانیم اولین شرکت در صنعت خود باشیم که چنین تجدید ساختاری انجام میدهد» از اشتیاق نولان برای نوآوری بهرهبرداری کند.
سپس، فلاد سه گزینه برای تجدید ساختار پیشنهادی مطرح میکند و هر یک از بررسیهای موردی را به یکی از این گزینهها ارتباط میدهد. چون نظر فلاد گزینه سوم است برای هدایت کردن نولان به این سمت، چهار بررسی موردی را به آن مرتبط میکند و در عوض برای هر یک از دو گزینه دیگر، دو بررسی موردی مثال میزند. وقتی نولان متوجه میشود که گزینه اولازهمه کمهزینهتر است، فلاد بلافاصله آماده است که مستقیماً به این مسئله بپردازد و با علم به اینکه نولان اهل معامله است، میگوید: «تحلیلهای تفصیلی من نشان میدهند اگر بخواهیم بر اساس خطرات پیش برویم، گزینه سوم کمترین هزینه را دارد؛ زیرا عملاً کارایی خود را اثبات کرده است.
ارائه سه گزینه به نولان، علاوه بر فراهم کردن فرصت انتخاب برای او فواید دیگری دارد؛ به او فرصت خلاقیت میدهد. طبق پیشبینی فلاد، نولان شروع به تلفیق جنبههایی از گزینههای اول و سوم میکند. درواقع، این فلاد بوده که با ارائه مستقل برخی ویژگیهای فرعی این دو گزینه، او را به این کار تشویق کرده است. ازنظر نولان، کاری که شامل تلفیق بخشهای مختلف چند رویکرد اثباتشده با یکدیگر باشد، فوقالعاده به نظر میرسد؛ چون بدون اینکه مجبور باشد خطری متحمل شود به او حس نوآوری میدهد.
در پایان جلسه، فلاد با توجه به تمایل نولان برای نوآوری و امنیت میگوید: «بله، شرکتهای دیگر نیز چنین تغییر ساختاری را انجام دادهاند؛ اما ما تخصص بیشتری در انجام آن داریم؛ پس آن را سریعتر و ارزانتر انجام خواهیم داد و ازآنجاکه کارهای نتیجهبخش و مشکلآفرین را میشناسیم میتوانیم برای اجتناب از بروز مشکلات بالقوه، گامهای لازم را برداریم».
فلاد میداند تا زمانی که اطلاعات جدید و وسوسهکنندهای به شخصیتهای دنبالهرو ارائه نشود از وضعیت موجود دست نمیکشند. ازآنجاکه به نظر میرسد نولان جذب این مسئله شده که چطور دیگر شرکتها در پی چنین تغییر ساختاری، موفقیت کسب کردهاند، انتظار دارد ظرف چند روز آینده به او جواب بدهد (دنبالهروها اگر ظرفیت بالقوهای با کمترین خطر برای موفقیت ببینند بهسرعت دستبهکار میشوند).
5. کنترلگرها
کنترلگرها (9% مدیرانی که با آنها مصاحبه کردیم) از ابهام و تردید متنفرند و روی حقایق و تحلیل استدلالها تمرکز میکنند. ترسها و ناامنیهای درونی کنترلگرها، هم محدودکننده و هم تحریککننده آنان است.
معمولاً آنها را افرادی منطقی، غیراحساسی، معقول، جزئیاتمحور، دقیق، تحلیلگرا و بیطرف توصیف میکنند. شخصیتهای کنترلگر همچون شخصیتهای شکاک، ویژگیهای شخصیتی قدرتمندی دارند و حتی ممکن است ازخودراضی باشند. ازنظر آنها، بهترین فروشنده، بهترین متخصص بازاریابی و بهترین استراتژیست خودشان هستند. برخلاف شخصیتهای دنبالهرو که میتوانند بهخوبی خود را جای دیگران قرار دهند، کنترلگرها همهچیز را تنها از منظر خود میبینند و اغلب با نظرات و قضاوتهای ناگهانی، دیگران را از خود میرانند. کنترلگرها ممکن است افرادی انزواطلب و خودشیفته باشند؛ یعنی ویژگیهایی که آنها را به سمت تصمیمات یکطرفه سوق میدهد. شخصیت کنترلگر ممکن است در مورد تصمیمی با دیگران صحبت کند؛ ولی بهندرت واقعاً به حرف آنها اهمیت یا به نظراتشان بها میدهند. نمونههای بارز این گروه، افرادی نظیر ژاک ناصر، راس پروت و مارتا استوارت هستند.
کنترلگرها منکر وجود ترسهای درونی خود هستند. هنگامیکه با این اشخاص سروکار دارید باید بر این ترسها غلبه کنید. درواقع آنها با توجه غیرمعمول به جزئیات پیچیده فرایندها و روشها ترس خود را پنهان میکنند. تعامل با کنترلگرها میتواند شبیه بازی موش و گربه باشد؛ به این صورت که شما همیشه باید بنا به درخواست آنها دنبال اطلاعات خاصی بدوید.
به هنگام ارائه به یاد داشته باشید که ممکن است شخصیت کنترلگر در خود فرورفته باشد؛ پس منتظر سکوتهای طولانی او باشید. همچنین خوب است بدانید هنگامیکه شخصیت کنترلگر گرفتار میشود بهندرت تسلیم میگردد. این نکته که شخصیتهای کنترلگر به دنبال حقایق و دقت هستند به این معنا نیست که تصمیمهایی هوشمندانه و منطقی خواهندگرفت. شخصیت کنترلگر، معمولاً بهسرعت به نتیجهگیریهای غیرمنطقی روی میآورد و برخلاف شخصیت کاریزماتیک که مسئولیت تصمیم خود را میپذیرد، شخصیت کنترلگر از پذیرش مسئولیت امتناع میکند. ازنظر آنها وقتی اشتباهی رخ میدهد، دیگران مقصر هستند.
برای متقاعد کردن شخصیت کنترلگر، صحبتهای شما باید ساختاریافته، خطی و معتبر باشد. آنان تنها خواهان جزئیاتی هستند که توسط یک کارشناس به آنها ارائهشده است. در عمل، بهترین راه برای راضی کردن این اشخاص برای موافقت با یک ایده این است که آنها را ترغیب نکنیم؛ بلکه بگذاریم خودشان متقاضی ایده شوند. بهترین کار این است که اطلاعات موردنیازشان را فراهم کنید و امیدوار باشید خودشان را قانع کنند.
شخصیتهای کنترلگر و شکاک، چند ویژگی مشترک دارند و تفاوتشان این است که کنترلگرها برای تصمیمگیری به زمان زیادی احتیاج دارند (از تعجیل متنفر هستند). در مقابل، شخصیتهای شکاک، سریعتر تصمیمگیری میکنند. یکی از بدترین کارهایی که میتوانید در مقابل شخصیت کنترلگر انجام دهید، این است که بخواهید طرح پیشنهادی خود را بهزور پیش ببرید. در این صورت کنترلگرها با شما بهجای راهحل بهعنوان بخشی از مشکل برخورد میکنند. کلمات کلیدی و عباراتی که باید در کار با این اشخاص به کار ببرید، عبارتاند از: جزئیات، حقایق، دلیل، منطق، قدرت، به کار بردن، فیزیکی، درک کردن، صادقانه بودن و فقط انجامش بده.
متقاعدسازی در عمل : نولان بهعنوان مدیری کنترلگر
نولان به این معروف است که فقط ایدههای خود را اجرا میکند. ازاینرو فلاد میداند باید بکوشد تا نولان ایده پیشنهادی او را از آن خود بداند. فلاد برای نیل به این هدف، خود را برای یک ماجراجویی طولانی آماده میکند.طی چند ماه، اطلاعات مختلفی نظیر مصاحبه با مشتریان، تحقیقات بازار، پیشبینیهای مالی و غیره را از طریق رسانههای مختلف - بهصورت چاپی، ویدئویی و از طریق اینترنت - و بهصورت حضوری در اختیار او قرار میدهد. او میداند برای اینکه نولان را مجبور به تصمیمگیری کند، باید بهآرامی و باعرضه مداوم اطلاعات فراوان، مواضع دفاعی او را تحلیل ببرد.
فلاد در ابتدا بیشتر از همه روی دادههایی تمرکز میکند که بر مشکلات مکسپرو تأکیددارند؛ زیرا می داند بررسیهای موردی و دیگر اطلاعات برای نولان جالب نخواهد بود. یادداشتهای او سبب میشود که نولان درخواست اطلاعات جدیدی بدهد که گاها اطلاعات غیرقابلدسترس و نامربوطی هستند. فلاد بااینکه میداند نولان احتمالاً حتی نیمنگاهی هم به این دادهها نمیاندازد، این اطلاعات را در اختیار او قرار میدهد.
پس از گذشت چهار ماه، فلاد وسوسه میشود تا جلسهای رسمی ترتیب دهد؛ اما در برابر این میل، مقاومت میکند. نولان، خود باید برای این جلسه درخواست بدهد. تا آن زمان باید صبور باشد و به ارسال اطلاعات برای نولان ادامه بدهد. دادههای ارسالی او همیشه ساختاریافته و خطی هستند. او طی یک یادداشت معمولی مینویسد: «لطفاً به فایل پیوست نگاه کنید. این فایل مربوط به نتایج یکی از آخرین نظرسنجیهای مشتریان است. کیفیت همخوانی این اطلاعات با سایر اطلاعات در دسترس نیز در این فایل توضیح دادهشده است». فلاد باوجود اشاره به تناقضهای واضحی که در دادهها وجود دارد، آنها را رفع نمیکند؛ زیرا میداند نولان درزمینهٔ کشف تناقضها به خود میبالد. فلاد در یک یادداشت خود مینویسد: «این یکی از آخرین تحقیقات شرکت مشاوره واکر است. به نظر میرسد با تحقیقی که سال گذشته سفارش دادیم، تعارض داشته باشد. مطمئن نیستم که باید به کدام یک اعتماد کنم».
درنهایت مسئله از دست رفتن یکی از مشتریان مکسپرو، محرک اقدام نولان میشود. به دلیل اشارههای پیدرپی و صبورانه فلاد، نولان به این اتفاق اخیر حساسیت نشان میدهد. او طی جلسهای کارکنان ارشد را فرامیخواند تا بفهمند مکسپرو باید چهکار کند. حین جلسه، در مورد تغییر ساختار بحث میشود. شاید برخی منتقدان دستهبندیهای فوق را اهانتآمیز بدانند؛ ولی درهرحال، عده معدودی از مدیران اجرایی هستند که تمایل دارند در دسته دنبالهرو یا کنترلگر قرار بگیرند. قصد ما این نیست که هیچ سبک تصمیمگیری را برتر از دیگری نشان دهیم. طبقهبندیهای ما صرفاً توصیفکننده رفتار اصلی هر یک از گروهها است. درواقع هر سبک میتواند در محیط خاصی بهشدت اثربخش باشد. برای مثال، دنبالهروها احساس مسئولیت بالایی دارند و میتوانند در شرکتهای بزرگ و قدیمی، رهبران خوبی باشند. کنترلگرها نیز میتوانند برای کسبوکارها، رهبرانی عالی به شمار بروند.مارتا استوارت، شاهدی بر این سخن است.
بهعلاوه، قصد ما این نیست که فرآیند پیچیده و مرموز تصمیمگیری را بیشازحد ساده کنیم. درواقع تصمیمگیری، فرایند پیچیده و چندجانبهای است که ممکن است محققان هرگز نتوانند بهطور کامل آن را رمزگشایی کنند. بااینحال بر این باوریم که مدیران اجرایی تصمیمهای مهم را با روشهایی قابل پیشبینی اتخاذ میکنند و شناخت ترجیحات آنها برای شنیدن یا دیدن انواع اطلاعات معین در مراحل ویژه فرایند تصمیمگیری میتواند به شما کمک کند تا به نتیجه دلخواه خود برسید.
Change the way you use persuasion
Part 1
May 2002
Harvard Business Review