هنر ضروری اقناع‌کردن قسمت دوم

 

 

 


هنر ضروری اقناع‌کردن

قسمت دوم

تاریخ انتشار : می  1998

منتشر شده در مجله کسب و کار هاروارد


 

 

تنظیم چهارچوب برای زمینه‌ای مشترک

 

حتی اگر اعتبارتان زیاد باشد، موضعتان همچنان باید برای افرادی که قصد متقاعد کردن آن‌­ها را دارید، بسیار جذاب باشد. گذشته از این موارد، افراد معدودی سوار قطاری می‌­شوند که آن­ها را به ویرانه­‌ها یا حتی جایی ناراحت­‌کننده می­‌برد. اقناع‌­گران کارآمد باید در توصیف مواضع خود خبره باشند و از شرایطی که مزایای آن­ موضع را نشان می­‌دهد، استفاده کنند. از هر پدر و مادری بپرسید، می­‌داند که سریع‌­ترین روش برای اینکه کودکی را مشتاقانه به دنبال خود به فروشگاه بکشانید این است که آب­نبات‌­های کنار دست صندوق‌­دار را به او نشان دهید. این اسمش حقه­ زدن به کودک نیست؛ بلکه یکی از روش­‌های قانع­‌کننده برای بیان مزایای رفتن به چنین فروشگاهی است. چارچوب قانع‌­کننده در موقعیت‌­های کاری، بسیار پیچیده‌تر است؛ اما اصل اساسی هر دو یکسان است که این اصل، فرایند شناسایی مزایای مشترک است.

 

مونیکا روفو، مدیر منافع مشتریان یک سازمان تبلیغاتی، مثال خوبی از ارائه یک چارچوب قانع­‌کننده است. مشتری او که یک فست­‌فود زنجیره­‌ای است، می­‌خواست یک کارزار تبلیغاتی در کانادا برگزار کند که بر اساس آن، اقلام موجود در منو مانند همبرگر، سیب‌­زمینی سرخ­‌کرده و نوشابه با یکدیگر به‌صورت یک مجموعه و به قیمت پایین فروخته شوند. این راهبرد برای شعبه‌­های مرکزی این فست­‌فود، معقول بود. تحقیقات شرکت نشان می­‌داد که مصرف‌­کنندگان فکر می‌­کنند محصولات شرکت نسبت به رقبا قیمت بالاتری دارند و دغدغه شرکت این بود که چنین ذهنیتی را از بین ببرد. از سوی دیگر، شعبه‌­های فرعی این فست‌­فود هنوز فروش زیادی داشتند و بیشتر نگران تأثیر کوتاه‌­مدت قیمت‌­های پایین و جدید بر حاشیه سود خود بودند.

 

اقناع­‌گر کم‌­تجربه می‌­کوشد تا دیدگاه شعب مرکزی را برای شعبه­‌های فرعی توجیه کند تا اعتبار آن دیدگاه را به آن­ها بقبولاند. اما چارچوب تغییر قیمت روفو، خود به‌گونه‌ای بود که منافعش را به شعب فرعی نشان دهد. وی توضیح داد که درواقع این کارزار ارزشی جدید، سود این شعبه­‌ها را بهبود می‌­بخشد. برای پشتیبانی از این دیدگاه از منابع متعددی استفاده کرد. برای مثال، پروژه آزمایشی در تنسی نشان داد که بر اساس طرح قیمت‌­گذاری جدید، فروش سیب­‌زمینی سرخ‌­کرده و نوشیدنی - دو قلم سودآور در این منو - به‌طور قابل‌توجهی افزایش‌یافته است. علاوه بر این، شرکت، بسته­‌های غذایی با اندازه متوسط را با 80 درصد قیمت مراکز توزیع خود در ایالات‌متحده به فروش می­‌رساند و فروش سیب‌­زمینی سرخ‌­کرده و نوشیدنی در شعبه­‌های فرعی 26 درصد افزایش‌یافته است. روفو با ارجاع به تحقیقی از یکی از فصل‌­نامه‌­های مشهور حوزه کسب‌­وکار، نشان داد زمانی که مشتریان تخمین ارزش دریافتی خود از یک سازمان خرده­‌فروشی را 10 درصد افزایش می­‌دهند، فروش آن خرده‌­فروشی 1 درصد افزایش می­‌یابد. وی تخمین زد که این طرح جدید، تخمین‌­های صورت گرفته از ارزش را 100 درصد افزایش می‌­دهد و نتیجه آن این است که فروش شعبه­‌ها می­‌تواند شاهد رشد 10 درصدی باشد.

 

روفو ارائه خود را با نامه‌­ای خاتمه داد که مؤسس شرکت، چندین سال پیش برای سازمان نوشته بود. این یک نامه احساسی بود که ارزش‌­های شرکت را بیان می­‌نمود و بر اهمیت شعب فرعی در موفقیت شرکت و نیز اهمیت جایگاه شرکت به‌عنوان یک پیش‌اهنگ نرخ پایین در این صنعت تأکید می­‌کرد. باورها و ارزش‌­های موجود در این نامه برای مدت‌زمان طولانی در ذهن مخاطبان روفو حک شده بود. شنیدن دوباره این حرف‌­ها تنها توجه شرکت به شعبه‌­های فرعی و اهمیت فرمول برد آن­ها را تأیید می‌­کرد. همچنین این ارائه برای روفو تحسین فراوانی به دنبال داشت. روز بعد، کلیه شعب فرعی به‌اتفاق آرا از طرح جدید قیمت‌­گذاری حمایت کردند.

 

مثال مربوط به روفو نشان می­‌دهد که چرا مشخص کردن مزایای ملموس هدفتان برای افرادی که قصد قانع کردن آن­ها را دارید، در انتخاب موضع مناسب بسیار اهمیت دارد. گاهی اوقات این کار آسان است؛ چون مزایای متقابلی وجود دارند. باوجوداین در برخی موقعیت‌­ها هیچ مزیت مشترکی وجود ندارد که آشکار یا قابل‌درک باشد. در این موارد، اقناع‌­گران کارآمد مواضع خود را تعدیل می­‌کنند و می‌­دانند این امکان وجود ندارد که بدون تأکید بر مزایای موجود برای تمام افراد دخیل، آن­ها را نسبت به ایده­‌ها یا طرح‌­ها علاقه‌مند کنیم.

 

در قلب این چارچوب­‌بندی، درک دقیق مخاطب قرار دارد. بهترین اقناع‌­گرانی که با آن­ها مواجه شده­‌ایم، مسائلی را که برای همکارانشان اهمیت دارد، حتی پیش از متقاعدسازی به‌دقت بررسی می‌­کنند. برای جمع‌آوری اطلاعات لازم از گفت‌­وگوها، جلسات و سایر اشکال کلامی استفاده می­‌کنند.

 

این افراد در گوش دادن، مهارت خوبی دارند. ایده‌­های خود را با افراد مورد اعتماد بررسی کرده و از افرادی که قرار است بعداً آن­ها را قانع کنند، سؤالاتی می‌­پرسند. این گام‌­ها به آن­ها در مرور و آماده­‌سازی استدلال­‌ها، شواهد و دیدگاه‌­هایی که ارائه خواهند داد، کمک می­‌کند. اغلب این روند موجب می‌­شود که حتی پیش از شروع فرایند اقناع، طرح‌­های خود را اصلاح و تعدیل کنند. به کمک این رویکرد جامع و ارزشمند است که چارچوب‌­هایی جذاب را برای مخاطبان خود تدوین می‌­کنند.

 

مثال زیر مربوط به مدیری است که مسئول مهندسی فرایند تولید یک موتور جت است. او برای مشتریان خطوط هوایی، گردش کار حفظ و نگهداری متعارف توربین را به‌گونه‌ای بازطراحی کرد که به‌طور قابل‌توجهی زمان آماده­‌سازی پرواز را کاهش می‌­داد. پیش از ارائه ایده‌­اش به رئیس با یکی از دوستان خویش، یعنی معاون واحد مهندسی شرکت که رئیس را به‌خوبی می‌­شناخت، مشورت کرد. طی این گفت‌­وگو معلوم شد که نگرانی اصلی رئیس، سرعت یا کارآمدی نیست؛ بلکه سودآوری است. دوستش توضیح داد که برای قانع کردن رئیس باید از طریق کاهش هزینه­‌های عملیاتی، سودآوری شرکت را در کوتاه­‌مدت افزایش دهد.

 

در ابتدا، این اطلاعات باعث حیرت این مدیر شد. برنامه‌­اش این بود که بر کارآمدی تمرکز کند و حتی می‌­خواست بودجه اضافی برای انجام این کار درخواست دهد؛ ولی این گفت­‌وگو با معاون شرکت او را ترغیب کرد تا موضع خود را تغییر دهد. او باید به‌گونه‌ای طراحی گردش کار را تغییر می‌­داد تا دیگر نیازی به سرمایه­‌گذاری جدید وجود نداشته نباشد، بلکه برعکس، هزینه را کاهش دهد. بنابراین به‌دقت صرفه‌­جویی‌­های هزینه‌­ای و دستاوردهای مربوط به سودآوری حاصل از این طرح را مدون نمود و طرح بازنگری­‌شده را به رئیس شرکت ارائه داد. او به کمک تغییر موضع توانست ریاست شرکت را متقاعد کند و طرحش تصویب شد.

 

 

شواهد ارائه دهید 

 

زمانی که اعتبار تصویب و چارچوب مشترکی شناسایی شد برای قانع کردن مخاطب خود به ارائه شواهد نیاز دارید. شواهد معمولی کاری از پیش نمی­‌برند. بر اساس یافته‌­های ما، مؤثرترین اقناع‌­گران به شیوه­ای خاص از زمان استفاده می­‌کنند. آن­ها داده‌­های عددی را با مثال­‌ها، داستان­‌ها و استعاره‌‌­ها و مقایسه­‌ها ترکیب می­‌کنند تا موضع خود را زنده و پویا جلوه دهند. از این طریق، تصویر زنده‌­ای از کلمات شکل می­‌گیرد که به دیدگاه فرد اقناع‌­گر، کیفیتی راضی‌­کننده و ملموس می‌­بخشد.

 

یک نمونه عادی از فرایند اقناع را در نظر بگیرید. فرد اقناع‌­گر اغلب از هدف، راهبرد یا طرحی با نتیجه نامشخص حمایت می­‌کند. برای مثال، فرایز و لینت از شرکت مایکروسافت می­‌خواستند تا میلیون­‌ها دلار بر بسته‌­ای نرم‌­افزاری سرمایه‌­گذاری کند که فناوری آن غیرقابل‌پیش‌بینی و تقاضای بازارش نامعلوم است. این تیم می‌­توانست فقط با استفاده از تحقیق بازار، پیش­‌بینی‌­های مالی و مواردی مانند آن از این طرح حمایت کند. اما این کار اشتباه بود؛ چون بر اساس تحقیقات، بیشتر افراد این گزارش­‌ها را کامل و حاوی اطلاعات مفید نمی‌­دانند. این گزارش­‌ها به‌قدری انتزاعی­ هستند که گویا یا به­‌یادماندنی نیستند. درواقع آمار و ارقام، تأثیر عاطفی بر جای نمی­‌گذارند.

 

در مقابل، داستان­‌ها و زبان زنده و گویا به‌ویژه هنگامی‌که شرایط قابل‌مقایسه‌ای با موقعیت موردبحث ارائه می‌­کنند، چنین تأثیری بر جا می­‌گذارند. مدیر بازاریابی که سعی دارد مدیران اجرایی ارشد را قانع کند تا روی محصول جدید سرمایه­‌گذاری کنند، ممکن است مثال‌­هایی از سرمایه‌­گذاری­‌های مشابه ذکر کند که بازدهی بسیار خوبی داشته‌­اند. درواقع بر اساس یافته­‌های ما، افراد از این موارد به‌راحتی درس می‌­گیرند. نکته مهم‌­تر اینکه بر اساس مطالعات، شنوندگان، اطلاعات را متناسب با زنده‌بودن آن­ها درک می­‌کنند. بنابراین عجیب نیست که فرایز و لینت در زمان ارائه طرح خود برای بی­اوبی از تمثیل زیر استفاده کردند و به هدف زدند:

 

فرض کنید می­‌خواهید شام بپزید و ابتدا باید به سوپرمارکت بروید. انتخاب کاملاً با شماست؛ مادامی‌که بدانید هر غذایی چگونه پخته می­‌شود و زمان و علاقه لازم را برای انجام آن داشته باشید، می­‌توانید غذای دلخواه خود را بپزید. زمانی که به سوپرمارکت می‌­رسید، تمام قفسه‌­های پر از مواد غذایی را که با عناوین تکلم‌ه­ای مرموزی مانند «متفرقه»، «غذاهای قومی» و «چاشنی» نام­‌گذاری شده‌­اند، پیدا می‌­کنید. این عناوین به‌عنوان منوهایی در رابط­‌های کاربری یک رایانه معمولی هستند. سؤال این است که آیا نمک جزء چاشنی‌­هاست یا در قفسه غذای قومی یا نزدیک بخش چیپس سیب‌­زمینی قرار دارد؟ در فروشگاه، قفسه‌­ها و فضاهای دیوار مانندی وجود دارند که درست مثل رابط­ه‌ای نرم­‌افزاری ما دارای دکمه، نوار ابزار و خطوطی پیرامون محیط نرم­‌افزار هستند. پس‌ازاینکه تمام موارد لازم را برداشتید باید تمام این مواد را با اصول صحیح ترکیب نمایید تا غذا آماده شود. اگر آشپز خوبی باشید، احتمالاً غذای شما خوشمزه خواهد شد؛ اما اگر تازه‌­کار باشید، احتمالاً غذای شما خوب نخواهد بود.

 

ما سال­ها - در مایکروسافت - به سبک سوپرمارکت­‌ها فروش داشته‌­ایم و فکر می‌­کنیم که فرصت بزرگی برای کار به سبک رستوران‌­ها به وجود آمده است. این کاری است که ما تصمیم داریم با بی­اوبی انجام دهیم: انتقال به مرحله بعد به کمک نرم­‌افزاری که بسیار شبیه رفتن به یک رستوران است. بنابراین، کاربر تمام زمان خود را صرف جستجوی مواد اولیه نمی‌­کند؛ بلکه ما خودمان مواد را تهیه‌کرده و با یکدیگر ترکیب می‌­کنیم. شما می‌­نشینید و استراحت می­‌کنید. ما یک منو در مقابل شما قرار می‌­دهیم و کار را خودمان انجام می­‌دهیم و شما هیچ دغدغه‌­ای ندارید. این یک تجربه لذت­‌بخش است. اگر نیازی نباشد برای گشتن به دنبال مواد سردرگم شوید، خبری از غذا پختن هم نیست.

 

اگر فرایز و لینت از توصیف خشک‌وخالی برای برشمردن مزایای بی­اوبی استفاده می‌­کردند، تعداد معدودی از همکاران باسواد رایانه در سطوح بالا، تنها با کلافگی ناشی از جستجوی منو در ارتباط بودند؛ یعنی همان عاملی که بی­اوبی برای حذف آن طراحی‌شده بود. درصورتی‌که تمثیل این دو نفر باعث شد تا هدف بی­اوبی هم عینی و هم به­‌یادماندنی باشد.

 

استاد اقناع، ماری کی اش، مؤسس شرکت لوازم‌آرایشی ماری کی برای نشان دادن و «قبولاندن»  رفتاری که در حیطه کسب‌وکار برای آن ارزش قائل است، همواره از تمثیل­‌ها استفاده می‌­کند. به این سخنرانی او در همایش سالانه فروش شرکت توجه کنید:

 

سال­‌ها پیش، سپاهیان امپراتوری روم، دنیای شناخته‌­شده آن زمان را فتح کردند. بااین‌حال، گروهی از افراد بودند که رومیان هرگز بر آن­ها مسلط نشدند. آن افراد، پیروان معلمی بزرگ اهل بیت‌اللهم بودند. مدت مدیدی است که دانشمندان کشف کرده­‌اند یکی از دلایل قدرت این افراد، عادت برگزاری جلسات هفتگی بوده است. آن­‌ها مسائل را با هم در میان می‌­گذاشتند و دوشادوش هم می­‌ایستادند. آیا این موضوع شما را یاد چیزی نمی‌­اندازد؟ آن­گونه که ما کنار هم می­‌ایستیم و دانش و مسائلمان را در جلسات هفتگی خود با هم در میان می­‌گذاریم؟ اغلب شاهد این مسئله بوده‌­ام که وقتی مدیر یا عضوی از واحدهای سازمان با مشکل شخصی مواجه می­‌شود، کل آن واحد در کمک به خواهر نیازمند خود به پا می­‌خیزند. محفل دوستانه شگفت‌­انگیزی داریم. شاید این سنت یکی از بزرگ­ترین مزایای شرکت ما باشد.

 

ماری کی به کمک این تمثیل زنده­ خود، حمایت جمعی درون شرکت خود را به دوره شجاعت دوره مسیحیت پیوند می­زند. او با این کار به چند هدف دست می­‌یابد. هدف اول بر این باور تأکید می­‌کند که حمایت جمعی برای موفقیت سازمان حیاتی است. بیشتر فروشندگان ماری کی، فعالان مستقلی­ هستند که با مشکلات روزانه فروش مستقیم روبه­‌رو هستند. برای حصول اطمینان از اینکه در صورت رد پیشنهاد فروش به عزت­‌نفس و اعتمادبه‌­نفس فروشندگان خدشه‌­ای وارد نمی‌­شود، وجود سیستم حمایت عاطفی از سوی فروشندگان هم­‌قطار الزامی است. سپس به کمک تمثیل خود نشان می­‌دهد که همبستگی در برابر رخدادهای احتمالی، بهترین روش برای غلبه بر سرکوبگران، یعنی رقابت است. درنهایت، اش با انتخاب این قیاس، حس رسالتی قهرمانانه را به نیروی فروش خود تزریق می‌­کند.

 

احتمالاً نیازی نیست که شما از قیاس تلاش مسیحیت برای حمایت از نظر خود استفاده کنید؛ اما اقناع­گران کارآمد از اعمال قدرت زیاد زبان واهم‌ه­ای ندارند. درواقع از این قدرت در راستای منافع خود بیشترین بهره‌­برداری را به عمل می­‌آورند.

 

 

 

ارتباط عاطفی برقرار کنید 

 

ما در دنیای تجارت، دوست داریم فکر کنیم که همکارانمان برای اتخاذ تصمیم خود از منطق استفاده می‌­کنند؛ اما اگر پوسته ظاهر را کنار بزنیم، متوجه می‌­شویم که همیشه این عواطف هستند که نقش مؤثری ایفا می­‌کنند. اقناع‌­گران خوب از جایگاه والای عواطف آگاهند و به دو روش مهم به آن پاسخ می‌­دهند. روش اول اینکه تعهد عاطفی خود را نسبت به موضعی که از آن طرفداری می­‌کنند، نشان می‌­دهند. این مسئله موضوع حساسی است. اگر بسیار عاطفی رفتار کنید، افراد ممکن است به هوش شما شک کنند. از طرفی بدون ابزار عاطفه نیز ممکن است به باور شما نسبت به موضعی که از آن حمایت می­‌کنید، مشکوک شوند. پس باید نشان دهید که تعهدتان به هدف فقط در ذهنتان نیست؛ بلکه در قلب و روح شما نیز نفوذ کرده است.

 

شاید نکته مهم‌­تر این باشد که اقناع‌­گران کارآمد باقدرت و دقت، حالت عاطفی مخاطبان خود را درک کنند و لحن استدلال­‌های خود را به همین ترتیب تنظیم کنند. گاهی این توانایی به معنای آن است که نظر خود را محکم و با ارائه نکات مؤثر و قوی مطرح کنند. در زمان­‌های دیگر ممکن است همه آنچه مورد نیاز است، زمزمه‌­ای عاطفی باشد. مخلص کلام این است که موضعتان هر چه باشد باید اشتیاق عاطفی خود را با توانایی مخاطب در دریافت این پیام متناسب سازید.

 

 

ظاهراً اقناع‌­گران کارآمد به‌طور ذاتی درک می‌­کنند که چگونه همکارانشان رویدادهای قبلی سازمان را تعبیر کرده‌­اند و احتمالاً چه تفسیری از طرح پیشنهادی موردنظر خواهند داشت. بهترین اقناع‌­گران در مطالعه ما معمولاً از افراد مهمی نظرخواهی می­‌کنند که خلقیات و انتظارات مخاطبین آن­ها را به خوبی می‌­شناسند. آن­‌ها از این افراد درباره تأثیر احساس طرح‌­های پیشنهادی مختلف بر همکاران سؤال می­‌کنند (در اصل واکنش­‌های احتمالی را می‌­آزمایند). آن­ها در جمع‌­آوری اطلاعات به­‌دست­‌آمده از گفت­‌وگوهای غیررسمی در راهروها یا حین صرف ناهار نیز بسیار ماهرند. درنهایت، هدفشان اطمینان از این مسئله است که جذابیت عاطفی روش اقناعشان با همان چیزی متناسب باشد که مخاطب هم­‌اکنون احساس می­‌کند یا انتظار دارد.

 

برای نشان دادن اهمیت تناسب عاطفی در اقناع، این مثال را در نظر بگیرید. رئیس یکی از شرکت­‌های تولیدی در حوزه هوانوردی اعتقاد راسخ داشت که هزینه‌­های تعمیرات و نگهداری و زمان راه‌­اندازی مجدد در شرکت‌­های رقبای داخلی و خارجی بسیار کمتر از شرکت اوست و به همین دلیل، او در شرف از دست دادن مشتریان و منافع خودش است. او قصد داشت اهمیت حاد تغییرات و ترسش را به مدیران ارشد خود انتقال دهد. بنابراین، عصر یکی از روزها مدیران ارشد را به اتاق جلسات هیئت‌­مدیره دعوت کرد. در سمت چپ پرده نمایش، تصویر مردی خندان به چشم می­‌آمد که یک هواپیمای دوباله قدیمی را هدایت می­‌کرد؛ درحالی‌که شال‌گردن او تحت تأثیر وزش باد در اهتزاز بود. سمت راست پرده نمایش پوشیده شده بود. زمانی که همه نشستند توضیح داد که به‌واسطه وضعیت خوب شرکت حس خلبان را درک می­‌کند. ناسلامتی شرکت به تازگی موفقیت­‌آمیزترین سال تاریخش را سپری کرده بود. سپس آه عمیقی کشید و گفت که شادی او به‌سرعت در حال ناپدید شدن است. زمانی که بخش پوسیده‌شده پرده را نشان داد، همه حضار تصویر همان خلبان را دیدند که مستقیماً به سمت دیواری در حال پرواز بود. سپس به سمت مخاطبان بازگشت و با صدایی گرفته گفت: «این اتفاقی است که برای ما رخ خواهد داد». او اذعان داشت که اگر افراد به‌سرعت دست­‌به‌­کار نشوند، شرکت به سمت ورشکستگی پیش خواهد رفت. سپس سخنرانی خود را درباره گام­‌های مورد نیاز جهت مقابله با این تهدید ادامه داد.

 

واکنش گروه تند و منفی بود. بلافاصله پس‌ازاین جلسه، مدیران داخل راهرو در گروه‌­های کوچکی گرد هم آمدند تا درباره «تاکتیک رئیس» برای ترساندن آن­‌ها صحبت کنند. ازآن‌جایی‌که فکر می‌­کردند رئیس این مسئله را بیش‌ازحد بزرگ کرده، ناراحت شده بودند. مدیران شاهد بودند که آن سال تلاش زیادی صورت گرفته بود تا درزمینهٔ فروش و سودآوری شرکت رکورد ثبت کنند. آنان از دستاوردهای خود احساس غرور می­‌کردند. درواقع حین ورود به جلسه انتظار داشتند که از آن­‌ها تقدیر به عمل آید؛ اما با کمال تعجب با سرزنش مواجه شدند.

 

آیا ریاست شرکت اشتباه کرده بود؟ او باید ابتدا از چند نفر از اعضای تیم ارشد خود نظرخواهی می‌­کرد تا از حالت عاطفی گروه باخبر می‌­شد. بدین ترتیب می­‌فهمید که این گروه، نیازمند تشکر و قدردانی است. او باید جلسه جداگانه‌­ای را فقط به تشویق و قدردانی از دستاوردهای تیم اختصاص می­‌داد. بعداً در جلسه دوم می­‌توانست نگرانی­‌‌های خود را درباره سال آتی ابراز کند و به‌جای سرزنش تیم برای بی‌­توجهی به آینده می‌­توانست با آرامش، تهدیدهای در حال وقوع را شرح دهد و سپس از تیم مدیریت بخواهد تا در تدوین طرح‌­های جدید به او کمک کنند.

 

اکنون بیایید شخصی را در نظر بگیریم که تناسب عاطفی مناسبی با مخاطبان خود برقرار کرده است: رابرت مارسل، رئیس تیم طراحی خودروهای کوچک کرایسلر است. در اوایل دهه 1990، شرکت کرایسلر مشتاق بود تا خودروی نوین بسیار کوچکی تولید کند. درواقع، شرکت از سال 1978 تاکنون، مدل جدیدی از این نوع را به بازار نیاورده بود. اما مدیران ارشد شرکت فکر می‌­کردند همکاری با یک تولیدکننده خارجی به بهبود طراحی خودرو و حفظ فروشگاه­‌های نقدی کرایسلر کمک می‌­کند.

 

مارسل مخالف این موضوع بود و باور داشت که شرکت باید طراحی و تولید این خودرو را در داخل کشور انجام دهد. وی می‌­دانست که قانع کردن مدیران ارشد دشوار خواهد بود؛ ولی باید با تیم خودش هم می­‌جنگید. اعضای تیم،مطمئن نبودند که بتوانند فرصت دیگری برای طراحی اتومبیلی خوب پیدا کنند. آنان از این مسئله نیز عصبانی بودند که ایالات‌متحده جایگاه خود را درزمینهٔ تولید خودروهای کوچک به رقبای خارجی سپرده بود.

 

مارسل تصمیم گرفت که روش­‌های اقناع خود را بر مبنای مضامینی عاطفی ایجاد کند تا مخاطبانش را تحت تأثیر قرار ­دهد. از طریق گفت‌­وگوهای متعدد با اعضای شرکت متوجه شد که بسیاری از افراد، همان حس او را دارند؛ یعنی همه احساس می­‌کردند که واگذاری طراحی این خودرو به تولیدکننده خارجی به معنای تسلیم کردن روح شرکت و درنهایت از دست دادن توانایی شرکت در کارآفرینی است. به‌علاوه، او عمیقاً احساس می­‌کرد که سازمانش گروهی بااستعداد دارد که از چالش و فرصت برای بازیابی عزت‌­نفس و غرور خود استقبال می­‌کند. او باید ایمان خود به توانایی تیمش را نشان می‌­داد.

 

مارسل با استفاده از اسلایدهایی از شهر دوران کودکی خود، آیرن ریور، یک سخنرانی 15 دقیقه‌­ای تهیه کرد؛ شهری در بخش بالایی میشیگان که صنعت کاوش معدن آن از کار افتاده است و می‌­توان گفت که شرکت­‌های خارجی، عامل اصلی این از کارافتادگی بوده‌­اند. او تصاویر جدیدی را در اسلایدها نشان داد که از دبیرستان شبانه‌­روزی خودش، خانه­‌های تخریب‌­شده دوستانش، ویرانه­‌های مچاله­‌شده کارگاه‌­های آهنگری، کلیساهای بسته‌­شده و ایستگاه راه­‌آهن متروکه شهر گرفته شده بود. پس از ارائه توصیفی درباره هر یک از عکس‌­ها، مانند زمزمه یک سرود مذهبی، این عبارت را مطرح کرد «نمی­‌توانستیم رقابت کنیم». نکته موردنظر مارسل این بود که اگر توانایی تولید خودروهای کوچک به ایالات‌متحده بازنگردد، همان سرنوشت در انتظار دیترویت خواهد بود. او اذعان داشت که تسلیم شدن دشمن ماست و اگر گروه فوراً دست­‌به‌­کار نشود، پیامد قطعی، ویرانی است.

 

مارسل اسلایدهای خود را با نکته سودمندی به اتمام رساند. او از مباهاتش نسبت به تیم طراحی سخن گفت و سپس تیم خود را به چالش کشید تا اتومبیلی نقلی، ساخت آمریکا را تولید کنند تا نشان بدهد که ایالات‌متحده هنوز قادر به رقابت است. این سخنرانی که احساسات مخاطبان را برانگیخته بود، روحیه مبارزه­‌طلبی گروه را احیا کرد. کمی پس‌ازآن سخنرانی، اعضای گروه، طراحی اولیه ایده­‌های خود را درباره خودروی جدید آغاز کردند.

 

سپس مارسل اسلایدهای خود را به مدیریت ارشد شرکت و درنهایت به رئیس هیئت‌­مدیره کرایسلر، لی آیاکوکا ارائه داد. همان‌طور که مارسل اسلایدهای خود را نشان می‌­داد، متوجه شد که آیاکوکا تحت تأثیر قرارگرفته است. آیاکوکا انسانی به‌شدت میهن‌­پرست و مبارزه­‌طلب بود. درواقع، رویکرد مارسل، تفاوت چندانی با خواسته قلبی آیاکوکا نداشت. او قبلاً از کنگره ایالات‌متحده برای نجات شرکت کرایسلر درخواست کمک کرده بود. در انتهای این ارائه، مارسل مکث کرد و گفت: «اگر جرأت متفاوت بودن داشته باشیم، می‌­توانیم به دلیلی برای بقای صنعت خودروی ایالات‌متحده تبدیل شویم. ما می­‌توانیم کاری کنیم که کودکان و نوه‌­های ما سرانجام برای کار  به فست­‌فودهای زنجیره‌­ای متوسل نشوند». آیاکوکا دو ساعت به توضیحات اضافی مارسل درباره برنامه‌­ریزی تیمش گوش داد و پس از آن تصمیم خود را تغییر داد و به تیم مارسل اجازه داد تا خودرویی جدید به نام نئون را تولید کنند.

 

مارسل بامهارت اشتیاق عاطفی خود را با عواطف مخاطبان خود در هر دو گروه هماهنگ کرد. ایده­‌هایی که او منتقل کرد، مخاطبانش را عمیقاً تحت تأثیر قرار داد. همچنین به‌جای رها کردن این افراد در حالت یأس به آن­ها امید بخشید که بسیار راضی‌­کننده‌­تر از شکست پیش رو بود. در اینجا نیز سخنرانی او در تحریک احساسات میهن­‌پرستانه مخاطبین آمریکایی در نوع خودش قوی‌­ترین بود.

 

هیچ تلاشی به‌منظور اقناع بدون عواطف موفق نخواهد بود؛ اما ابراز بیش‌ازحد عواطف نیز سازنده و تأثیرگذار نیست. نکته مهمی که باید به خاطر سپرده شود این است که باید عواطف خود را با احساسات مخاطبان خود هماهنگ کنید.

 

 

 

نیروی اقناع 

 

مفهوم اقناع نیز مانند مفهوم قدرت، اغلب صاحبان کسب­‌وکار را گیج و سردرگم می­‌کند. این مفهوم بسیار پیچیده است و درصورتی‌که به درستی استفاده نشود، بسیار خطرناک است؛ به‌طوری‌که بسیاری از افراد ترجیح می­‌دهند کلاً از آن اجتناب کنند. اما اقناع مانند مفهوم قدرت، نیرویی در خدمت خیر و صلاح بی‌حدوحصر سازمان است. این مفهوم افراد را دور هم جمع می­‌کند، ایده‌­ها را به صحنه می‌­آورد، به تغییر رنگ و لعاب می­‌دهد و راه­‌حل­‌های سازنده ایجاد می­‌کند. برای محقق شدن همه موارد فوق، افراد باید معنای واقعی اقناع را درک کنند؛ یعنی نه معنای قانع کردن و فروش بلکه باید معنای یادگیری و مذاکره را بدانند. به علاوه باید اقناع را نوعی هنر در نظر گرفت که مستلزم تعهد و پشتکار است؛ مخصوصاً که نیاز کسب‌­وکارهای امروزی، آن را بیش‌ازپیش ضروری ساخته است.

 

 


 

The Essential Art Of Persuasion

Part 2

May 1998

Harvard Business Review

۵
از ۵
۹ مشارکت کننده

دیدگاه‌ها