چگونه ایده‌های عالی ارائه دهیم ؟ قسمت دوم

 

 

 


چگونه ایده‌های عالی ارائه دهیم؟

قسمت دوم

تاریخ انتشار : سپتامبر 2003

منتشر شده در مجله کسب و کار هاروارد


 

شخصیت هنرمند 

 

شخصیت­‌های هنرمند نیز علاقه و اشتیاق شدیدی به ایده­‌های خود دارند؛ ولی در لباس پوشیدن و نحوه رفتار، مهارت چندانی ندارند. معمولاً خجالتی بوده و اجتماعی نیستند. همان­طور که یکی از تهیه­‌کنندگان هالیوود به من گفت: «هرچقدر یک نویسنده خجالتی‌­تر باشد ازنظر شما نویسنده بهتری خواهد بود؛ چون در جهان ذهن خود سیر می­‌کند». برخلاف مجری­‌ها، شخصیت­‌های هنرمند، هیچ دانش یا حتی علاقه‌­ای در مورد جزئیات اجرای ایده خود ندارند. به‌علاوه با تسلط بر تخیلات شنونده از تفاوت قدرت بین خودشان و شنونده به نفع خود استفاده می‌­کنند. به‌جای درگیر کردن شنونده در جریان خلاقانه، او را مطیع ایده­‌های خود می‌­سازند. شخصیت­‌های هنرمند در انجام کاری که دانشمندان به آن «آزمایش­‌های ذهنی» می­‌گویند، بسیار ماهرند و از طریق آن، شنوندگان را به دنیای خیالی موردنظر خود می­‌برند.

 

یکی از فیلم­نامه‌­نویسان جوانی که بررسی کردم، کاملاً در قالب شخصیت هنرمند بود. شلوار چرم سیاه و پیراهن آستین‌­کوتاه پاره می­‌پوشید، چند گوشواره در هر گوشش و یک خالکوبی نیز روی بازوی ظریف خود داشت. موهایش آشفته و همیشه در فکر بود: ترکیبی از ون گوک و تیم برتون. برای جزئیات تولید کارتون خشن و تاریکی که در ذهنش پرورانده بود، اهمیت چندانی قائل نبود. در عوض، شیفته داستان آن بود. ارائه خود را این­گونه آغاز کرد: «تصور کنید وقتی گلوله‌­ای در مغز یک نفر منفجر می‌­شود، چه اتفاقی می‌­افتد؟ چنین رویدادی را با صحنه آهسته تجسم کنید. انفجاری که همه‌چیز را تکه­‌تکه می­کند و موجی از خون و بوی تلخ باروت به راه می­‌افتد. این صحنه آغازین کارتون علمی­-تخیلی من است». سپس ادامه داد و همان­طور که یک استاد قصه‌­گو این کار را می‌­کند، شنوندگان را به دنیای هیجان‌­انگیز و کامل کارتون خود برد. درنهایت، مدیران اجرایی، لبخند بر لب به صندلی­‌های خود تکیه دادند و به او گفتند دوست دارند روی ایده او کار کنند.

 

در دنیای تجارت نیز شخصیت‌­های هنرمند تابع عرف نیستند. مثلاً آلان را در نظر بگیرید. او طراح محصول یکی از کارخانه­‌های تولید غذاهای بسته­‌بندی است. ارائه او را در یکی از جلسات کاری­اش با مدیران توسعه کسب­‌وکار بررسی کردم؛ مدیرانی که تابه‌حال آن­ها را ندیده بود. با روپوش آزمایشگاهی جیب‌­دار و عینک قاب­‌داری که پوشیده بود، بسیار شبیه اساتید فراموش­کار شده بود. وقتی وارد اتاق کنفرانس شد، جایی که تمام مدیران اجرایی با لباس‌­های مرتب و آراسته نشسته بودند، به اسلایدهای پاورپوینت یا پیش­بینی‌­های انجام­‌شده توسط متخصصان توسعه کسب‌­وکار اعتنایی نکرد. ظاهر و سکوت او به‌اندازه چندین جلد کتاب درباره او سخن می­‌گفتند. شخصیتش طوری بود که غیرممکن بود در موردش اشتباه کنید. ایده او بر این فرض استوار بود که کودکان دوست دارند با غذای خود بازی کنند. طرح پیشنهادی او این بود که تکه­‌های غلات صبحانه طوری ساخته شوند تا قابلیت قفل شدن در یکدیگر را داشته باشند و کودکان بتوانند از آن­ها برای ساخت سازه­‌های دلخواه خود استفاده کنند؛ چیزی شبیه به اسباب­‌بازی­‌های سازه­ای لگو.

 

وقتی نوبت ارائه او رسید، در مقابل سکوت بهت‌­زده مدیران اجرایی، چهار جعبه از غلات صبحانه را روی میز چوبی کنفرانس ریخت. با بی­‌توجهی به اصول رسمی، مشغول ساخت قلعه‌­ای باشکوه شد و باانرژی زیاد در مورد کیفیت آرد سازنده این تکه­‌های غلات صحبت کرد؛ عنصری که سازه و قطعات را کنار هم نگاه می­‌داشت. درنهایت نیز مدیران اجرایی را به چالش کشید تا ببیند کدام­‌یک می‌­توانند قلعه مرتفع‌­تری بسازند. مدیران به‌قدری از این ارائه لذت بردند که پروژه او را پذیرفتند.

 

شخصیت­‌های هنرمند که 40% از ارائه‌­دهندگان موفقی را که دیده‌­ام، تشکیل می‌­دهند به‌اندازه شخصیت­‌های مجری سنجیده رفتار نمی‌­کنند؛ اما بین این سه گروه از همه خلاق‌­ترند. برخلاف شخصیت­‌های مجری و مبتدی، هنرمندان کاملاً شفاف عمل می­‌کنند. آن­ها نقش هنرمند را بازی نمی­‌کنند، بلکه ذاتاً هنرمند هستند. پس برای کسی که شخصیت هنرمند ندارد، ایفای نقش چنین شخصیتی بسیار دشوار است. این اصالت شخصیت هنرمندان است که آن را ارزشمند می‌­سازد.

 

 

شخصیت مبتدی 

 

شخصیت‌­های مبتدی دقیقاً عکس شخصیت مجری هستند. به‌جای نشان دادن تخصصشان به جهل خود اعتراف می­‌کنند. مبتدی­‌ها به دلیل شهامتشان برای انجام غیرممکن‌­ها امتیاز می­‌گیرند و چنین شخصیتی برای ارزیابان تازگی دارد. ازآنجایی‌که شخصیت‌­های مبتدی درگذشته، موفقیت یا روش خاصی برای انجام کار نداشته‌­اند، مشتاق یادگیری هستند. آگاهانه از تفاوت قدرت میان خود و تصمیم‌­گیرندگان استفاده می­کنند و به‌طور مستقیم از آن­ها درخواست کمک می­‌کنند؛ درخواستی غیر عاجزانه و همراه با اعتمادبه­‌نفس؛ مانند شاگردی نمونه و بااستعداد که از استادش درخواست راهنمایی می­‌کند.

 

به مثال یکی از مبتدی­‌هایی که با او برخورد داشتم، توجه کنید:فیلم­نامه­‌نویس جوان و مشتاقی که از اولین سفر خود به ژاپن بازگشته بود. هدفش این بود که برنامه­‌ای در مورد یک کودک آمریکایی بسازد (کودکی مانند خودش) که برای آموزش نواختن طبل­‌های تایکو به ژاپن سفر می­‌کند. طبل و چوب­‌های خود را نیز به جلسه ارائه آورده بود. لبخند مسری روی لبش، این پیام را به تصمیم­‌گیرندگان می‌­فرستاد که او برای یک ارائه معمولی به اینجا نیامده است؛ چراکه در ارائه­‌اش گفت: «دلیل اصلی من این است که تابه‌حال چنین کاری انجام نداده‌­ام؛ اما فکر می‌­کنم که بی­‌تجربگی من در اینجا یک موهبت باشد».

 

او چند روش مختلف نواختن طبل را به تصمیم­‌گیرندگان نشان داد و سپس از یکی از آن­‌ها خواست تا به او در مورد زاویه‌های دوربین (زاویه‌­هایی همچون دید از درون طبل به بیرون و دید از بالا) کمک کند تا ببینند که چگونه می­توان از این زوایا روی پرده بهره گرفت. وقتی ارزیاب روی دوزانو نشست تا زاویه فیلم­برداری جالبی را به این مبتدی نشان دهد، جلسه ارائه، به جلسه‌­ای آموزشی و مشارکتی تبدیل شد. این تصمیم‌­گیرنده با نادیده گرفتن قرار ناهارش، نیم ساعت دیگر را به ارائه پیشنهاد برای تبدیل حکایت نوازنده جوان به مجموعه‌­ای از اجراهای تایکو گذراند که در آن، زاویه هنرمندانه دوربین و نور و صدای خلاق برای نمایش احساس این نوازنده به کار گرفته می­‌شدند.

 

بسیاری از کارآفرینان ذاتاً شخصیتی مبتدی دارند. لو و سوفی مک­درموت، دو خواهر از استرالیا، خرده‌­فروشی پوشاک ورزشی سوج سیترز را در اواخر دهه 1990 راه‌­اندازی کردند. آن‌­ها که سابقاً ژیمناستیک کار بودند با اندامی کوچک و پرشور و حرارت، بدون هیچ آموزشی در مورد صنعت لباس یا مدیریت مالی، وارد حوزه پوشاک شدند. آن­ها در عوض برای ورود به دنیای به‌شدت رقابتی پوشاک نوجوانان به‌شدت به اشتیاق، خوش‌­بینی و کنجکاوی شدید خود درباره نکات ظریف فروش متکی بودند. بر اساس مستند تهیه­‌شده از زندگی خواهران مک­درموت، آن­ها هنگام خرید از فروشگاه‌­های محلی به بررسی نحوه فروش کالا و چیدمان اجناس در مغازه‌­ها می‌­پرداختند و در عین حال از صاحبان فروشگاه‌­ها درباره چگونگی آغاز کارشان سؤال می­‌کردند.

 

خواهران مک­درموت از مزیت بی­‌تجربگی خود استفاده کردند تا هر چه می‌­توانستند یاد بگیرند. از مدیران فروشگاه‌­ها می­‌خواستند که فروشگاه را به آن­‌ها نشان دهند و حین این گردش، سؤالات زیادی می‌­پرسیدند: «چرا این لباس‌­ها را می‌­خرید و بقیه را نمی­‌خرید؟ چرا این لباس را اینجا می­‌گذارید، نه آن‌جا؟ مشتریان شما چطور افرادی هستند؟ بیشتر از همه دنبال چه چیزی هستند؟ خواهران مک­درموت به جای آزاردهنده بودن، دلربا، دوستانه و شوخ بودند و خرده­‌فروشانی که مورد توجه قرار گرفته بودند از این سؤالات و  اشتراک­‌گذاری دانش خود لذت می‌­بردند. بعد از برقراری ارتباط با صاحب فروشگاه به او پیشنهاد می‌­دادند که نمونه‌­های خود را برای آزمایش به فروشگاه او بیاورند. در نهایت، خواهران مک­درموت از دانشی که کسب کرده بودند برای راه‌­اندازی خط فروش مخصوص خودشان استفاده کردند. این دو خواهر با صاحبان فروشگاه­‌ها به عنوان معلمان خود توانستند شبکه‌­ای از مربیان خبره را به وجود آورند که خواهان پیروزی این شاگردان مبتدی بودند. بنابراین، شخصیت‌­های مبتدی که 40% از ارائه­‌دهندگان موفق را تشکیل می‌­دهند، فقط با استفاده از نیروی شخصیتی خود به موفقیت می‌­رسند.

 

کدام‌­یک از این سه تیپ شخصیتی با احتمال بیش‌تری به موفقیت می­‌رسد؟ ارزیابان بیش از همه به دنبال شخصیت­‌های مجری می­‌گردند. با این حال، شخصیت­‌های هنرمند و مبتدی نیز می­‌توانند با استفاده از جذابیت فردی خود موفق شوند؛ ولی از دید تصمیم­‌گیرندگان، شخصیت­‌های مجری می­‌توانند جزء خطرناک­‌ترین صاحبان ایده نیز باشند؛ چون به احتمال زیاد، درخشش زیادشان چشمتان را کور می‌­کند.

 

 

تصمیم‌گیرندگان برحذر باشند

 

وقتی مدیران اجرایی کسب­‌وکارها در مورد درک من از خلاقیت در هالیوود می‌پرسند، یکی از اولین سؤوالاتشان این است که: «چرا برنامه­‌های تلویزیونی بد، این­قدر زیادند؟» بعد از شنیدن داستان­‌هایی که در اینجا به آن‌­ها اشاره کردم، جواب را می­‌دانند. بیشتر اوقات مدیران اجرایی هالیوود به خودشان اجازه می­‌دهند که به جای توجه به کیفیت ایده از شخصیت‌­های کلیشه‌­ای مثبت مخصوصا شخصیت مجری، فریب بخورند. به این ترتیب، افرادی که موفق شوند ظرفیت بالقوه خلاقیت را به نمایش بگذارند، ممکن است وارد سازمان­‌ها شوند و با استفاده از تأثیر اجتماعی و مهارت­‌های مدیریت تأثیرگذاری بر دیگران به مقام­‌های بالایی دست پیدا کنند و این به ضرر تصمیم­‌گیرندگان تمام می­‌شود.          

 

خلاقیت واقعی به سادگی قابل دسته‌­بندی نیست. محققانی همچون استرنبرگ و لوبارت دریافته‌­اند که فرض­‌های ضمنی افراد در مورد ویژگی‌­های افراد خلاق به دور از واقعیت هستند. سایر تحقیقات، ویژگی­‌های فردی متعددی را یافته‌­اند که بروز رفتارهای عملی خلاق را تسهیل می­‌کنند. برای مثال، انعطاف‌­پذیری شناختی، میل به تنوع و گرایش به سمت حل مشکل از نشانه‌­های خلاقیت به حساب می‌­آیند. این تفکر درست نیست که افراد خلاق نمی‌­توانند عمل­گرا و واقع­گرا باشند.

 

کسانی که ایده­‌ها را می‌­خرند باید حواسشان را جمع کنند که اتکای بیش از حد بر کلیشه‌­ها ممکن است سبب از قلم انداختن افراد خلاقی شود که می‌­توانند ایده‌­های خود را اجرایی کنند. من در مصاحبه با مدیران اجرایی استودیوها و نمایندگان آن­‌ها، داستان­‌های زیادی از افرادی شنیده‌­ام که به صاحبان ایده‌­های بزرگ مشهور بودند، اما نتوانستند فیلم­نامه نهایی خوبی را منتشر کنند. همین اتفاق در کسب­‌وکارها نیز رخ می‌­دهد. یکی از مثال­‌های معروف این اتفاق وقتی است که کوکاکولا در سال 1985 اعلام کرد که می‌­خواهد فرمول نوشابه خود را تغییر دهد. بر اساس نتایجی که مسئولان تحقیقات بازار از تحقیق روی شیرین­‌کننده جدید «شبیه به پپسی» در گروه­‌های مختلف آزمایشی به دست آورده بودند، مدیریت ارشد این شرکت تصمیم گرفت با استفاده از فرمول جدید به رقابت با پپسی بپردازد. این ایده، یک فاجعه بازاریابی بود. محصول جدید شدیدا پس زده شد و شرکت مجبور شد دوباره کوکاکولای قدیمی را وارد چرخه تولید خود کند. بعدها حین بحثی در مورد این اتفاق و اهمیت اعتماد به تصمیم‌­گیرندگانی که هم ایده‌­پردازانی خوب و هم کارشناس صنعت بودند، روبرتو گویزوئتا، مدیرعامل وقت کوکاکولا در حضور گروهی از مدیران ارشد کسب‌­وکار گفت که در عمل هیچ چیز به اندازه ایده‌­پرداز خوبی که فاقد استعداد واقعی است، خطرناک نیست.

 

اگر تصمیم‌­گیرنده­‌ای احساس کرد که شخصیت کلیشه‌­ای مثبت صاحب ایده او را از مسیر تصمیم­‌گیری درست منحرف کرده است، باید حتما صاحب ایده را امتحان کند. خوشبختانه سنجش انواع تیپ‌­های شخصیتی خلاق کار سختی نیست. برای مثال در جلسه­‌ای با یک شخصیت مجری، تصمیم‌­گیرنده می­‌تواند همانند یک مصاحبه کاری از تجربیات قبلی ارائه­‌دهنده بپرسد و واکنش ارائه‌­دهنده را به اعمال تغییرات مختلف در ایده‌­اش بررسی کند. بهترین راه برای قضاوت شخصیت­‌های هنرمند و مبتدی نیز این است که از آن­‌ها سؤالاتی در مورد توانایی تحویل یک محصول نهایی بپرسند. تصمیم­‌گیرندگان باهوش هالیوودی قبل از به کارگیری شخصیت­‌های هنرمند و مبتدی از آن­‌ها می‌­خواهند که ایده خود را نهایی کنند. این دو شخصیت ممکن است نتوانند به درستی در مورد هزینه­‌ها یا جزئیات اجرای ایده­‌های خود تصمیم‌­گیری کنند؛ اما یک نمونه اولیه می­‌تواند به تصمیم­‌گیرنده کمک کند تا در مورد کیفیت ایده قضاوت کند و بحث را بر اساس شواهد عینی پیش ببرد. در نهایت، مهم است که در فرایند تصمیم‌­گیری از دیگران نیز کمک بگیرید. یک یا دو شنونده دیگر می‌­توانند هنگام قضاوت در مورد یک ایده به تصمیم­‌گیرنده کمک کنند و با بیان نقاط ضعف و قوت ایده، مانع از تصمیم‌گیری عجولانه او شوند.

 

 

مدیرعامل یکی از شرکت‌­های طراحی در شمال کالیفرنیا برای استخدام یک طراح جدید از نشانه­‌های بدیهی شخصیت­‌های خلاق نیز فراتر می­‌رود. او سعی می­‌کند علاوه بر پرس‌­وجو در مورد پروژه­‌های موفق، درباره پروژه‌­های شکست­‌خورده و نیز درس‌­های حاصل از این شکست­‌ها از او سؤال کند. از این طریق، این مدیرعامل می­‌تواند بفهمد که طراح مورد نظر برای فعالیت در محیط کاری غیرقابل پیش‌­بینی، انعطاف‌­پذیری لازم و توانایی آموختن درس‌­های جدید را دارد یا خیر؟ این مدیرعامل همچنین از این افراد می‌­پرسد که چه مطالبی جمع‌­آوری می­‌کنند و نیز چه چیزهایی به آن­ها الهام می‌­بخشد. این سرنخ‌­ها در تشخیص خلاقیت و سبک تفکر طراح به او کمک می­‌کنند. اگر طراح مورد نظر، این مصاحبه شغلی را با موفقیت پشت سر بگذارد، مدیرعامل از او می‌خواهد که با دیگر کارکنان شرکت روی پروژه‌­ای ساختگی کار کند. این ابزارهای وسیع مصاحبه به او اجازه می‌­دهند که در مورد توانایی طراح مورد نظر در ترکیب خلاقیت و مهارت‌­های سازمانی، ارزیابی بهتری انجام دهد و به این صورت می­‌تواند راحت­‌تر تشخیص دهد که فرد مورد نظر چقدر با گروهش هماهنگ است. ممکن است یکی از سؤالات ارائه‌­دهندگان این باشد که: «اگر یکی از این سه تیپ شخصیتی را نداشته باشم، چطور می­‌توانم تأثیر خوبی روی تصمیم­‌گیرنده بگذارم؟» اگر قبلا کارهای خلاقانه‌­ای انجام داده‌­اید، نیازی نیست که خودتان را در قالب یکی از این سه تیپ شخصیتی جا بزنید. رزومه‌­ای سرشار از موفقیت، بهترین برگ برنده است. اما اگر چنین رزومه‌­ای ندارید، می­‌توانید تلاش کنید تا خودتان را به یکی از تیپ‌­های شخصیتی نزدیک کنید؛ شخصیتی که با آن، احساس راحتی بیش‌تری دارید.

 

سؤال دیگر ممکن است این باشد: «اگر نخواهم از نظرات تصمیم‌­گیرنده در توسعه ایده خود استفاده کنم، باید چه کار کنم؟» این جنبه از ایده‌­پردازی آن­قدر مهم است که باید آن را به اولویت اول خود تبدیل کنید: بخشی از ایده خود را که می­‌توانید از آن بگذرید، پیدا کنید و در آن زمینه از تصمیم‌­گیرنده کمک بخواهید. در واقع بر اساس مشاهدات من، به هنگام ارائه باید در سریع‌­ترین زمان ممکن، تصمیم­‌گیرنده را در توسعه ایده شریک کنید. زمانی که تصمیم‌­گیرنده، حس یک همکار خلاق را دارد، احتمال مخالفت او با ایده شما کاهش می­‌یابد. در نهایت، همیشه جلسه ارائه ایده، فرایند ناقصی برای انتقال ایده­‌های خلاقانه است. اما با هوشیاری در مورد فرایندهای کلیشه‌­ای شدن شخصیت­‌ها و اطلاع از ارزش همکاری، ایده­‌پرداز و تصمیم‌­گیرنده می­‌توانند تفاوت بین یک ارائه و یک فریب را تشخیص دهند.

 

 


 

 

?How to come up with the best ideas

Part 2

September 2003

Harvard Business Review

 

 

 

 

 

۵
از ۵
۱۲ مشارکت کننده

دیدگاه‌ها