قدرت کلام
قسمت دوم
تاریخ انتشار : سپتامبر 1995
منتشر شده در مجله کسب و کار هاروارد
بازخورد
سبکهای ارائه بازخورد دارای عنصر رایجی هستند که معمولاً باعث سوءتفاهم میشود. این گفتوگو را در نظر داشته باشید: خانم مدیری باید به آقای مسئول بازاریابی شرکت میگفت که گزارشی را بازنویسی کند. او این کار بالقوه مشکل را با ذکر نقاط قوّت گزارش آغاز کرد و سپس به نکته اصلی رسید؛ یعنی نقاط ضعفی که باید اصلاح میشد. ظاهراً مسئول بازاریابی، نظرهای مافوقش را فهمیده و قبول کرده بود؛ ولی بازنویسی او فقط شامل تغییرات کوچکی بود و ضعفهای اصلی برطرف نشده بود. وقتیکه مدیر نارضایتی خود را با او در میان گذاشت، مسئول بازاریابی او را متهم کرد که گمراهش کرده است: «به من گفته بودید که گزارش خوبی تحویل دادهام».
چنین بنبستی از سبکهای زبانی متفاوت ناشی شده بود. برای مدیر عادی بود که انتقاداتش را باکمی تحسین آغاز کند. این مسئله که به زیردستش بگوید گزارشی که تهیهکرده، نامناسب است و باید از نو نوشته شود، زیردست را در جایگاه پایینتری قرار میداد. تشویق مسئول بازاریابی برای بخشهای خوب گزارش، راهی مرسوم برای ناراحت نکردن شخص مقابل است. اما فرض مسئول بازاریابی درباره ارائه نوع بازخورد، با فرضیات مدیر همخوانی نداشت. او تصور میکرد اولین حرفی که مدیر به زبان آورد، نکته اصلی و حرفی که در انتها گفت، نکتهای فرعی بوده است.
کسانی که انتظار دارند بازخوردها همانند این مدیر ارائه شوند از گفتار سنجیده او راضی هستند و استفاده از روشی صریحتر را نوعی سنگدلی غیرضروری میدانند. اما کسانی که با فرضهای مسئول بازاریابی در مورد بازخورد گرفتن موافق هستند، روش بیپرده را صادقانه و بدون غرض و روش مدیر را مبهم تلقی میکنند. ازآنجاییکه فرضهای هرکدام از طرفین به نظر خودشان بدیهی میآمد، هرکدام دیگری را متهم میکردند: مدیر فکر میکرد مسئول بازاریابی به حرفهای او گوش نداده و مسئول بازاریابی نیز فکر میکرد مدیر نظر خود را به روشنی منتقل نکرده یا آن را تغییر داده است. این موضوع از آن جهت مهم است که نشان میدهد رویدادهایی که بهطور مبهم با عنوان «ارتباطات ضعیف» نامگذاری شدهاند، ممکن است محصول سبکهای زبانی مختلف باشند.
تعارف با دیگران
تعریف کردن از دیگری ازجمله آداب رایج بهویژه در میان زنان است. سوزان، مدیر بخش منابع انسانی، چون انتظار دیگری از آداب و رسوم تعریف از دیگران داشت با تعریف از همکارش باعث شد که خودش در جایگاه پایینتری نسبت به او قرار بگیرد. او و همکارش بیل در کنفرانسی ملی، مطالب خود را ارائه داده بودند. حین پرواز به سمت شهرشان، سوزان به بیل گفت: «ارائه خوبی بود!» بیل پاسخ داد: «ممنونم». در ادامه سوزان پرسید: «نظرت درباره ارائه من چه بود؟» بیل با انتقادی طولانی و مشروح به او پاسخ داد. سوزان با ناراحتی به حرفهای او گوش داد. حس ناخوشایندی به سراغ او آمد؛ گویی او را تحقیر کرده بودند. وضعیت بهگونهای بود که انگار سوزان شخصی مبتدی است که به توصیههای کارشناسانه او نیاز دارد. بدتر از همه اینکه مقصر این اتفاق، سوزان بود؛ چون این خود او بود که از بیل نظرخواهی کرده بود. ولی آیا سوزان به پاسخی که میخواست، رسیده بود؟ وقتی از بیل در مورد ارائهاش پرسید، انتظار داشت بهجای چنین انتقاداتی، تعریف و تمجید بشنود.
درواقع سؤالش، تلاشی برای تصحیح آدابی بود که از مسیر خود خارجشده بود. تعارف اولیه سوزان با بیل، نوعی قدردانی خودکار بود که سوزان احساس میکرد باید بعد از ارائه همکارش به عمل آید. او انتظار داشت که بیل نیز با تعارفی مشابه به او پاسخ دهد. سوزان، گفتوگوی معمول و خودکار خود را شروع کرده بود؛ ولی بیل یا دچار سوءتفاهم شده بود یا از این موقعیت استفاده کرده بود تا در جایگاه یک منتقد، یکطرفه به قاضی برود. هدف بیل هر چه بود، تلاش سوزان برای مبادله تعارفات، چنین فرصتی را برای او فراهم کرده بود.
این گفتوگو میتوانست بین دو مرد اتفاق بیفتد؛ ولی وقوع آن بین یک مرد و یک زن تصادفی نیست. زبانشناسی به نام جنت هولمز کشف کرده است که زنان بیشتر از مردان به تعارفات میپردازند (زبانشناسی انسانشناسانه، شماره 28، 1986). بر اساس مشاهدات من، احتمال کمتری وجود دارد که مردان چنین پرسشی مطرح کنند: «نظرت درباره ارائه من چیست؟» دقیقاً به این دلیل که چنین پرسشی ممکن است جرقهای برای شروع انتقادی ناخواسته باشد.
در ساختار اجتماعی گروههایی که سوزان و بیل در آن بزرگ شدند، پسران به دنبال موقعیتی میگردند تا دیگران را تضعیف کنند و جایگاه بالاتری برای خود رقم بزنند. در مقابل، یکی از آدابی که دختران یاد میگیرند این است که خودشان را در جایگاهی ضعیف قرار دهند؛ ولی با این فرض که شخص مقابل این آداب را تشخیص میدهد و آنها را به جایگاه اصلیشان بازمیگرداند.
این تبادل کلام میان سوزان و بیل نشان میدهد چطور سبکهای ویژه مردان و زنان میتواند زنان را در محل کار در موضع ضعیف قرار دهد. اگر فردی برای به حداقل رساندن تفاوت جایگاهها، برابری افراد و ناراحت نکردن دیگران تلاش کند و شخص دیگری برای کسب جایگاه برتر و جلوگیری از دستکم گرفته شدن بجنگد بهاحتمال زیاد، نفر دوم به هدف خود خواهد رسید. درعینحال، شخصی که هیچ تلاشی برای اجتناب از قرارگیری در موضع ضعیف انجام نداده است، احتمالاً به جایگاه پایینتری تنزل خواهد کرد. ازآنجاییکه بیشتر محتمل است زنان در نقش کسی باشند - یا قبول کنند - که به توصیه نیاز دارند، مردان هم تمایل بیشتری دارند تا این سؤال مرسوم زنان را به درخواستی برای توصیه تفسیر کنند.
تقابل تشریفاتی
عذرخواهی و ملایم کردن انتقاد با استفاده از تحسین و تعریف از یکدیگر از آداب رایج میان زنان است که اغلب مردان آن را جدی میگیرند. یکی از آدابی که بین مردان رایج است و زنان آن را جدی میگیرند، مخالفت تشریفاتی است.
یکبار خانمی به من گفت همکارش را در حال بحث شدید با یکی از همکاران دیده و مضمونش این بود که بودجه کدام یک از بخشهای شرکت باید کاهش یابد. بعدازآن ماجرا وقتی دید که این دو همکار مانند همیشه با یکدیگر دوستانه رفتار میکنند، بیشتر متحیر شد. پرسید: «چطور میتوانید وانمود کنید که چنین دعوایی رخ نداده است؟» و همکارش پاسخ داد: «چه کسی اینطور وانمود کرد؟ دعوا گرفتیم و تمام شد». این خانم از پاسخ همکارش شگفتزده شد. آنچه از نظر این خانم یک دعوای تمامعیار بود، بخش عادی مذاکرات روزانه این مرد محسوب میشد: یک دعوای تشریفاتی.
بسیاری از آمریکاییها بر این باورند که بحث در مورد ایدهها، جدالی تشریفاتی است که هدف آن، کاوش از طریق تقابل کلامی است. آنها نظرات خود را در مطمئنترین و قاطعانهترین شکل ممکن ارائه میدهند و منتظر به چالش گرفته شدن آنها میمانند. دفاع فرد از ایدهاش فرصتی را برای آزمودن آن فراهم میکند. ممکن است با همین روش نیز برای آزمودن نظر همکارشان، او را به چالش بکشند و تلاش کنند تا روزنهها و نقاط ضعفی بیابند تا از آن بهعنوان راهی برای کمک به کاوش و آزمودن نظرات همکارشان استفاده کنند.
این سبک میتواند برای کسانی که با آن آشنایی دارند، بسیار خوب عمل کند؛ ولی اگر با آن آشنایی نداشته باشید، ممکن است دچار مشکل شوید. ممکن است ایدهای که به چالش کشیده شده رها شود و از نقاط ضعف یادشده بهعنوان شاهدی برای ضعیف بودن ایده استفاده شود. بدتر اینکه، ممکن است این تقابل، حمله به صاحب ایده محسوب شود و ارائه بهترین عملکرد در چنین محیط پرتنشی غیرممکن شود. افرادی که با این سبک آشنایی ندارند ممکن است حین طرح ایده خود، آن را با قید و شرط یا ذکر استثنا محدود کنند تا از حملههای احتمالی در امان بمانند. جالب است که این موضع بهجای مصون کردن ایده آن را ضعیفتر نشان میدهد و بهجای دفع چالش، همکاران ستیزهجو را به حمله وامیدارد.
تقابل تشریفاتی حتی میتواند روی استخدام افراد تأثیر بگذارد. برخی موسسههای مشاوره که دانشآموختگان دانشگاههای برتر بازرگانی را استخدام میکنند از روش مصاحبه تقابلی استفاده میکنند. مثلاً شخص موردنظر را به چالش میکشند تا مشکلی را در لحظه حل کند. یکی از شرکای این مؤسسات به من گفت: «زنان در چنین موقعیتی، کمتر خوب عمل میکنند و این امر قطعاً روی استخدام افراد تأثیر میگذارد. اما درواقع، بسیاری از زنانی که در این آزمون، خوب عمل نمیکنند، مشاوران خوبی خواهند بود و اغلب بسیار باهوشتر از مردانی هستند که تحت فشار به موتورهای تحلیلی شباهت دارند. سطح این تقابل کلامی از شرکتی به شرکت دیگر متفاوت است؛ ولی در تحقیقاتم در تمامی سازمانها، نمونههایی از چنین تقابلی را دیدهام. کسانی که با این سبک زبانی راحت نباشند - که شامل برخی مردان و بسیاری از زنان میشود - ممکن است ازنظر دیگران نسبت به ایدههای خود متزلزل به نظر برسند.
مذاکره بر سر قدرت
قدرت رسمی هر شخص در سازمان به پستی که در آن قرارگرفته، بستگی دارد؛ ولی قدرت واقعی را باید هرروز به دست آورد. اثربخشی مدیران تا حدودی به توانایی آنها در کسب قدرت و نیز به تقویت یا تضعیف تلاششان از سوی دیگران بستگی دارد. سبک زبانی علاوه بر تأثیر روی جایگاه شخص، نقش ظریفی در قرار گرفتن اشخاص در سلسلهمراتب قدرت دارد.
صحبت با مدیربالادستی و زبردستی
در تمام شرکتهایی که در آنها به تحقیق پرداختهام، زنانی حضورداشتهاند که میدانستند عملکرد خوبی دارند و همکاران - و گاهی اوقات رئیسشان - نیز از این عملکرد خوب آگاه هستند؛ ولی بر این باور بودند که مدیران بالادستی از آن مطلع نیستند. آنها مکرراً به من میگفتند که چیزی از بیرون جلوی آنها را گرفته است و این امر برایشان ناراحتکننده بود؛ زیرا معتقد بودند که تنها چیزی که باید برای موفقیت اهمیت داشته باشد این است که کار بهدرستی انجام گیرد، عملکرد برتر شناخته شود و مورد قدردانی قرار گیرد. در نقطه مقابل، مردان میگفتند که اگر زنی ترفیع نمیگیرد به این دلیل است که لایق آن نیست. با این با مشاهداتی که داشتهام میتوانم بگویم مردان بیشتر از زنان بهگونهای رفتار میکنند تا از سوی افراد صاحبمنصب شناخته شوند و روی پیشرفت کاری خویش تأثیر بگذارند.
در تمام شرکتهایی که از آنها بازدید کردهام، وقایع زمان ناهار را زیر نظر گرفتم. مردان جوانی را دیدم که با رئیسشان غذا میخورند و کارکنان ارشدی که با رئیسکل دور یک میز مینشینند. خیلی کم دیدم که زنان مشغول غذا خوردن با شخصی بلندپایه باشند. درصورتیکه بتوانید در مورد کارهای خود با مدیران بالادست صحبت کنید، شناخته شدن آسان میشود و اگر خطوط ارتباطی هماکنون برای شما باز باشد، آسانتر هم هست. علاوه بر این با توجه به فراهم شدن فرصت برای صحبت با مدیر بالادست، احتمالاً مردان و زنان، شیوههای مختلفی برای صحبت در مورد دستاوردهای خود انتخاب میکنند؛ چون در کودکی به شیوههای مختلفی جامعهپذیر شدهاند. پسران حین صحبت در مورد دستاوردهای خود از سوی همگروهیها تشویق میشوند و دختران در صورتی از همتایان خود بازخورد خوب میگیرند که خودشان را متواضع نشان دهند. هنگام برقراری ارتباط با مدیران ممکن است سبک زبانی رایج میان مردان به نفع آنها تمام شود.
همه از جایگاه شخصی که با او صحبت میکنند باخبرند و شیوه گفتوگو را متناسب با آن تنظیم میکنند. همه با رئیس، متفاوت از زیردست خود صحبت میکنند. ولی نکته جالب این است که ممکن است روشی که برای تنظیم گفتوگو در پیش میگیرند، متفاوت باشد و بهاینترتیب تصاویر متفاوتی از خودشان بروز میدهند.
کارن تریسی و اریک آیزنبرگ، محققان علوم ارتباطات، به بررسی میزان تأثیر جایگاه نسبی افراد روی نحوه بیان انتقاد پرداختند. آنها برای پاسخ به این سؤال، نامهای اداری نوشتند که خطاهایی در بطن آن بود و از 13 دانشجوی مرد و 11 دانشجوی زن خواستند طی دو سناریو، نقش فردی منتقد را ایفا کنند: در سناریوی اول، شخص منتقد، رئیسی در حال صحبت با زیردست خود و در سناریوی دوم، منتقد، زیردستی در حال صحبت با رئیس خود بود. این محققان به ارزیابی شدت امتناع منتقدان از ناراحت کردن شخص مقابل پرداختند.
انتظار میرود زمانی که شخص در موقعیت زیردست قرار دارد در انتقاد کردن محتاطتر باشد. تریسی و آیزنبرگ فهمیدند که این فرض در مورد مردان عضو تحقیق صادق است؛ ولی در مورد زنان اینطور نیست. گزارش آنان در نشریه تحقیق روی زبان و تعاملات اجتماعی (شماره 24، 1990/1991) نشان میدهد که زنان حین صحبت کردن در موقعیت بالادست، دغدغه بیشتری به احساسات شخص مقابل داشتند. این الگو یادآور شیوه جامعهپذیری دختران است: از کسانی که در جایگاه بالاتری قرار دارند، انتظار میرود طوری رفتار کنند که بهجای نمایش برتری خود آن را کماهمیت جلوه بدهند.
شواهد ناشی از گفتوگوهای ضبطشده در محیط کاری به من نشان داد که زنان به شیوهای مشابه صحبت میکنند. برای مثال، زمانی که مدیری به تصحیح اشتباه منشیاش نیاز داشت، این کار را با تلطیف شرایط انجام داد. با خنده گفت: «میدانم، باوجود این همه مراجع که دائم به اینجا میآیند، کارها کمی سخت شده، اینطور نیست؟» این مدیر در تلاش برای ناراحت نکردن زیردستش بود؛ درست همانطور که دانشجویان زن در تحقیق تریسی و آیزنبرگ نقشآفرینی میکردند.
آیا این راه، روش مؤثری برای ارتباط است؟ مؤثر در چه موردی؟ این مدیر فضای مثبتی در محیط کارش به وجود آورده بود که باعث میشد کارها به خوبی انجامگیرند؛ اما از طرف دیگر، زنان زیادی از حوزههای مختلف به من گفتهاند که رئیسشان معتقد است که آنها از خودشان قدرت کافی نشان نمیدهند.
غیرمستقیم بودن
یکی دیگر از علائم زبانی که باقدرت و مقام تغییر میکند، برخورد غیرمستقیم است؛ یعنی بیان منظورمان بدون اینکه با کلمات زیاد، آن را تشریح کنیم. برخلاف این باور رایج در آمریکا که همیشه بهتر است منظورمان را واضح بیان کنیم، صحبت غیرمستقیم، یکی از عناصر پایهای و فراگیر در ارتباطات انسانی است. این روش یکی از متفاوتترین عناصر فرهنگهای مختلف نیز هست. زمانی که گویندگان در مورد چگونگی استفاده از آن، عادات و انتظارات مختلفی داشته باشند، میتواند موجب سوءتفاهمهای بزرگی شود. بیشتر اوقات گفته میشود که زنان آمریکایی، بیشتر از مردان، غیرمستقیم حرف میزنند؛ ولی درواقع هرکسی ممکن است در برخی شرایط و به شیوههای مختلف، برخورد غیرمستقیم داشته باشد. اگر تفاوتهای فرهنگی، نژادی، منطقهای و شخصی را در نظر داشته باشیم، زنان هنگام دستور دادن به دیگران، بیشتر از مردان غیرمستقیم حرف میزنند. وقتی آمادگی دختران برای برچسب «رئیس بازی» زدن به دیگران را به یاد بیاوریم، این مسئله تعجبآور نیست. از طرف دیگر، مردان حین پذیرفتن خطا یا نقطهضعف خود، غیرمستقیم صحبت میکنند که این مورد هم با توجه تمایل پسران برای غلبه بر زیردستان، تعجبآور نیست.
در نگاه اول به نظر میرسد فقط افراد قدرتمند میتوانند دستورات مستقیمی نظیر «تا ظهر، گزارش روی میز باشد» بدهند؛ اما قدرت در سازمان میتواند منجر به چنان درخواستهای غیرمستقیمی شود که حتی شبیه درخواست نیستند. رئیسی که میگوید: «آیا آمار فروش خط تولید هر منطقه؟» اگر بهجای «برایتان تهیه میکنم» جواب «احتمالاً داشته باشیم» را از زیردست خود بشنود، متحیر خواهد شد.
باوجود چنین مثالهایی، خیلی از محققان ادعا میکنند که احتمال صحبت کردن غیرمستقیم در زیردستان بیشتر است. این ادعا قطعاً در برخی مواقع صادق است. برای مثال، زبانشناسی به نام شارلوت لیند در تحقیقی که در نشریه زبان در جامعه (شماره 17، 1988) منتشر شد، مکالمه بین خلبان و کمکخلبان را که پیش از سقوط صورت گرفته بود از طریق جعبه سیاه بررسی کرد. در یکی از حوادث دردناک، هواپیمای خط هوایی فلوریدا بلافاصله پس از تلاش برای بلند شدن از فرودگاه ملی واشنگتن دیسی، در رودخانه پوتومک سقوط کرد و 5 نفر از 74 سرنشین آن زنده ماندند. علت سقوط، کمتجربگی خلبان در پرواز تحت شرایط یخبندان اعلام شد. علاوه بر آن، مشخص شد که کمکخلبان تجربه بیشتری در این زمینه داشته است؛ ولی نکته غمانگیز ماجرا این است که پس از تجزیهوتحلیل گفتوگوها، کاشف به عمل آمد که تلاش او برای هشدار دادن به خلبان غیرمستقیم بوده است. درحالیکه تحت تأثیر این مشاهده لیند قرارگرفته بودم، متن این گفتوگو را بررسی کردم و شواهدی برای فرضیه او یافتم. کمکخلبان چندین بار توجه خلبان را به هوای بد و یخزدگی روی هواپیماها جلب کرده بود:
کمک خلبان: ببین چطور از پشت اون هواپیما یخ آویزون شده، میبینی؟ این همه قندیل یخ روی هواپیما و بقیه چیزها رو میبینی؟
خلبان: بله
[کمکخلبان درباره زمان طولانی انتظار برای پاک کردن یخها نیز، ابراز نگرانی میکند.]
کمکخلبان: پسر امکان نداره با این کار در نبرد با یخها پیروز بشیم، این کار فقط حس امنیت کاذب به آدم میدهد. فقط همین.
[کمکخلبان دقیقاً قبل از اینکه هواپیما بلند شود، نگرانی دیگری را مطرح میکند، نگرانی در مورد اعداد اشتباه حسگرها؛ اما بازهم به دلیل بیاعتنایی خلبان روی آن تأکید نمیکند.]
کمکخلبان: اوضاع به نظر روبهراه نمیاد، اینطور نیست؟ [3 ثانیه وقفه] اه! به نظر درست نیست، بذار ببینم...
خلبان: چرا درسته، هشتاد رو نشون میده.
کمکخلبان: نه، فکر نمیکنم درست باشه [7 ثانیه سکوت] اه! شاید هم درست باشه.
کمی بعدازاین گفتوگو، هواپیما از زمین بلند میشود و فاجعه رخ میدهد. لیند با مشاهده چنین مواردی به این نتیجه رسیده است: کمکخلبانها که دومین جایگاه را در سلسلهمراتب فرماندهی دارند، نظر خود را بیشتر بهصورت غیرمستقیم بیان میکنند یا هنگام پیشنهاد روشی عملی به خلبان، شیوه ابراز نظر خود را تعدیل یا ملایم میکنند. در برخی خطوط هوایی برای جلوگیری از چنین فجایعی، کلاسهایی برای کمکخلبانان برگزار میکنند تا بتوانند نظرات خود را صریحتر بیان کنند.
مناسب بودن این راهحل برای بسیاری از آمریکاییها کاملاً بدیهی به نظر میرسد؛ اما وقتی در سمیناری به این مقاله لیند اشاره کردم، یکی از دانشجویان ژاپنی گفت: «آموزش خلبانها برای توجه به این تذکرات جزئی نیز میتواند به همان اندازه مؤثر باشد». این شیوه به فرضیههای مربوط به ارتباطات در فرهنگ خاص ژاپن اشاره میکند؛ یعنی همان ارزشی که برای توانایی درک یکدیگر بدون به زبان آوردن همه نکات قائل هستند. تا زمانی که سبک زبانی برای دیگر افراد حاضر در گفتوگو قابل درک باشد، هر دو برخورد مستقیم و غیرمستقیم میتوانند روش ارتباطی موفقی باشند.
اما در دنیای کار، مسائل مهمتری نسبت به درک مفهوم ارتباطات وجود دارد. ازآنجاییکه ازنظر ما، سبک زبانی مخصوص خودمان بدیهیترین شیوه سخن گفتن است، احتمالاً افراد بالادست، زیردستان خود را به استفاده از سبک زبانی نزدیک به خودشان تشویق میکنند. به همین دلیل، شواهدی وجود دارد که نشان میدهد در محیط کسبوکار آمریکا که دستورات مافوق با لحنی مستقیم به زیردستان منتقل میشود و کسانی که به شیوهای غیرمستقیم به زیردستان خود دستور میدهند، ممکن است فاقد اعتمادبهنفس تلقی شوند.
مثال مدیر مجلهای را در نظر بگیرید که مسئول مشخص کردن وظایف گزارشگران بود. او وظایف آنها را بهصورت سؤالی مطرح میکرد. برای مثال «دوست داری پروژه فلان را با شخص فلان انجام بدهی؟» یا میگفت «داشتم فکر میکردم مسئولیت فلان پروژه را به تو بسپارم. موافق هستی؟» چنین روشی باروحیه کارکنان او سازگار بود. آنان کار کردن با او را دوست داشتند و کارهای موردنیاز به صورتی اثربخش و مرتب انجام میگرفت؛ ولی در ارزیابی که در میانهسال با رئیس داشت، رئیسش از او انتقاد کرد که رفتار بجایی با کارکنان خود ندارد.
در هر محیط کاری، عالیرتبهترین شخص از این قدرت برخوردار است که رفتار درست ازنظر خود را به کمک سبک زبانی مربوط به آن به دیگران تحمیل کند. در بیشتر محیطهای کاری آمریکا، رفتار درست آن است که شخص بالادست بهجای تلطیف دستورات، حق صریح گفتن آنها را داشته باشد. بااینحال، مواردی نیز وجود دارند که شخص مافوق از سبکی غیرمستقیم استفاده میکند. صاحب یک خردهفروشی از زیردست خود، یعنی مدیر مغازه، خواست کاری را انجام دهد. او نیز اعلام کرد که آن را انجام خواهد داد؛ ولی پس از گذشت یک هفته، او هنوز این کار را انجام نداده است. آنها توانستند ریشه این مشکل را بیابند: صاحب مغازه گفته بود: «حسابدار در مورد صورتحسابها به کمک نیاز دارد. فکر کن ببین میتوانی به او کمک کنی؟» و او جواب داده بود: «باشه». در آن لحظه به نظر میرسید که گفتوگو بدون مشکل و واضح پیش رفته است؛ اما معلوم شد که هر یک از آن دو نفر، این گفتوگوی ساده را بهگونهای متفاوت تعبیر کردهاند. صاحب مغازه فکر کرده بود مدیر گفته است: «باشه. به او کمک میکنم». درحالیکه منظور واقعی مدیر مغازه ازنظر خودش این بود: «باشه. در مورد کمک به او فکر میکنم» و در موردش فکر کرده و به این نتیجه رسیده بود که کارهای مهمتری برای انجام دادن دارد و وقت رسیدگی به مشکل حسابدار را ندارد.
ازنظر صاحب مغازه جمله «دوست داری به او کمک کنی؟» روش کاملاً مناسبی برای انتقال دستور «در مورد صورتحسابها به حسابدار کمک کن!» بود. کسانی که انتظار دارند دستورات را به شکل صریح بشنوند، چنین طرز بیانی را آزاردهنده یا گمراهکننده میدانند؛ ولی کسانی که به طور طبیعی طرز بیانشان اینگونه است به غیرمستقیم بودن کلام خود توجهی ندارند. به نظر خودشان، منظورشان را واضح و با روشی مؤدبانه بیان کردهاند.
مسئله غیرعادی در این ماجرا این است که فردی که از لحن غیرمستقیم استفاده کرده، رئیس است و مدیر مغازه باید ترغیب میشد تا خود را با سبک زبانی او تطبیق دهد. صاحب مغازه قبلاً هم دستورات را به همان شیوه انتقال میداد، اما مدیر مغازه تازه اکنون میفهمد که او ازآنچه میگوید چه منظوری دارد. در فضای کسبوکار آمریکا، معمولاً افراد بالادست از روش صریحی برای ارتباط استفاده میکنند و بهاینترتیب، بسیاری از زنانی که پستهای ارشد دارند در معرض این خطر قرار میگیرند که از سوی رئیس خود بهعنوان فردی فاقد رفتار مناسب و درنتیجه فاقد اعتمادبهنفس ارزیابی شوند.
باید چه کنیم ؟
معمولاً از من میپرسند بهترین راه برای انتقاد چیست؟ یا بهترین راه دستور دادن کدام است؟ بهعبارتدیگر، بهترین راه برای تعامل چیست؟ جواب این سؤال این است که بهترین روش وجود ندارد. نتایج حاصل از هر طرز بیانی بسته به شرایط، فرهنگ آن شرکت، قدرت نسبی گویندگان، سبکهای زبانی آنها و چگونگی تعامل آن سبکها با یکدیگر متفاوت خواهند بود. به دلیل وجود همه این متغیرهاست که هر نوع طرز بیانی ممکن است برای ارتباط با یک شخص در یک وضعیت، عالی و با شخص دیگر در موقعیتی دیگر فاجعهبار باشد. مدیران باید بامهارت مهم قدرت و سازوکار سبک زبان آشنایی داشته باشند تا مطمئن شوند افرادی با تواناییهای ارزشمند شنیده میشوند.
برای مثال، ممکن است به نظر برسد برگزاری جلسهای بدون ساختار خاص، فرصت برابری را برای تعامل در جلسه در اختیار همگان قرار خواهد داد؛ ولی آگاهی از تفاوت سبکهای زبانی، دسترسی نابرابر را بهسادگی تشخیص میدهد. کسانی که نظرات خود را بهراحتی در گروهها عنوان میکنند و قبل از ورود به بحث به سکوت دیگران نیاز ندارند و منتظر نمیمانند تا دیگران آنها را بشناسند و بعد صحبت کنند با احتمال بیشتری شنیده میشوند. اما کسانی که حین صحبت دیگران از حرف زدن خودداری میکنند، منتظر میمانند تا دیگران آنها را بشناسند و دوست دارند نظرات خود را به نظرات دیگران پیوند دهند در جلسهای که دیگران نیز از قواعد مشابه پیروی میکنند، بسیار خوب عمل خواهند کرد؛ ولی در جلسهای که دیگران سبک زبانی متفاوتی دارند، دچار مشکل خواهند شد. با توجه به شیوه جامعهپذیری پسران و دختران، احتمالاً پسران، سبک اول و دختران، سبک دوم را آموختهاند؛ امری که سبب میشود این جلسات هماهنگی بیشتری با مردان داشته باشند. مشاهده حضور فعال زنان در گفتوگوهای دونفره رودررو یا جلسههای زنانه رایج است؛ ولی نظر زنان در جلساتی که مردان زیادی در آن حضور دارند بهندرت شنیده میشود. از طرف دیگر، زنانی که از سبک رایج میان مردان استفاده میکنند با خطر دیگری مواجه میشوند و آن این است که بیشازحد سلطهجو به نظر میرسند.
مدیری که از چنین مسائلی آگاه باشد میتواند به سازوکاری بیندیشد که بهوسیله آن، ایده همه افراد شنیده شود و افراد به خاطر ایدههای خود اعتبار کسب کنند. گرچه راهحل کلی سازگار با تمام محیطها وجود ندارد، ولی مدیرانی که سازوکار سبک زبانی را میفهمند میتوانند به روشهای منعطفتر و سازگارتری برای برگزاری جلسات و شرکت در آنها، راهنمایی یا تقویت پیشرفت کاری دیگران، ارزیابی عملکرد و ... بیندیشند. کلام، شریان حیاتی کار مدیریتی است و درک اینکه افراد منظورشان را به شیوههای مختلف بیان میکنند، بهرهگیری از استعدادهای افرادی با سبکهای زبانی مختلف را ممکن میسازد. با گسترش تنوع فرهنگی در محیط کار و جهانیتر شدن کسبوکارها مدیران باید در شناخت تعاملات پیشرفت کنند و در تطبیق سبکهای خود با افرادی که با آنها تعامل دارند، منعطفتر باشند.
The power of speech
Part 2
September 1995
Harvard Business Review