قدرت کلام قسمت یکم

 

 

 


قدرت کلام 

قسمت یکم

تاریخ انتشار : سپتامبر 1995 

منتشر شده در مجله کسب و کار هاروارد


 

چه کسی می تواند صدای خود را به گوش دیگران برساند و چرا؟

 

سرپرست یکی از واحدهای بزرگ شرکتی چند ملیتی جلسه­‌ای را برای موضوع ارزیابی عملکرد شرکت اداره می­کرد. هر کدام از مدیران ارشد برخاستند، افراد گروه خود را بررسی و امکان ترفیع آن­ها را ارزیابی کردند. در همه این گروه­­‌ها زنانی نیز حضور داشتند؛ ولی هیچ­‌کدام ترفیع نگرفتند. این مدیران یکی پس از دیگری اعلام کردند زن­‌های حاضر در گروهشان از اعتمادبه‌­نفس لازم برای ترفیع گرفتن برخوردار نیستند. سرپرست این واحد به آنچه با گوش خود می­‌شنید، باور نداشت. چطور ممکن است همه خانم­‌های بااستعدادی که در این واحد کار می­‌کنند فاقد اعتمادبه‌­نفس باشند؟ به احتمال قوی چنین نبود.

 

زن‌­های بسیاری را در نظر آورید که شرکت­‌های بزرگ را ترک کردند تا کسب­‌وکار شخصی خودشان را شروع کنند و با این کار اعتمادبه­‌نفس لازم برای موفقیت را از خود نشان داده‌­اند. قضاوت­‌ها در مورد اعتمادبه­‌نفس افراد تنها از راهی که آن­ها نظریات خود را عرضه می­‌کنند، قابل استنباط است و قسمت اعظم این ارائه‌­ها نیز به طور کلامی انجام می‌­گیرد.

 

مدیرعامل شرکتی بزرگ به من گفت معمولا مجبور است ظرف پنج دقیقه در مورد کارهایی که دیگران پنج ماه روی آن وقت گذاشتند، تصمیم‌­گیری کند و برای انجام آن از این قاعده استفاده می­‌کند: اگر شخصی که در حال ارائه طرح پیشنهادی است، اعتمادبه‌­نفس داشته باشد، آن طرح را قبول می‌­کند و در غیر این صورت آن را رد می­‌کند. ممکن است این روش منطقی به نظر برسد؛ ولی رشته پژوهشی من، زبان­‌شناسی اجتماعی، نظر دیگری دارد. ظاهرا این مدیرعامل فکر می‌­کند می­‌داند افراد بااعتمادبه‌­نفس چگونه به نظر می­‌رسند. اما این قضاوت او ممکن است در برخی موارد کاملاً درست و در برخی موارد کاملاً اشتباه باشد.

 

ارتباط به سادگی به زبان آوردن منظورتان نیست. اینکه منظورتان را چگونه بیان کنید، اهمیت زیادی دارد و از شخصی به شخص دیگر متفاوت است؛ چون زبان یک رفتار اجتماعی آموخته­‌شده است. آن­‌گونه که ما سخن می­‌گوییم و گوش می­‌دهیم به شدت تحت تأثیر فرهنگی است که در آن قرار گرفته‌­ایم. شاید فکر کنیم شیوه بیان منظور ما طبیعی است؛ ولی اگر مانند شخص دیگری صحبت کنیم و فکر کنیم لزوماً احساس همان شخص را خواهیم داشت،می‌­توانیم به هنگام تفسیر و ارزیابی دیگران دچار مشکل شویم.

 

من از سال 1974 تا به حال، مشغول تحقیق روی تأثیر سبک­‌های زبانی بر گفت­‌وگوها و روابط انسانی هستم. چهار سال گذشته را صرف تعمیم تحقیقاتم به محل کار کردم و شاهد بوده‌­ام طرز صحبتی که افراد در کوکی خود یاد گرفته‌­اند روی قضاوتشان از صلاحیت و اعتمادبه­‌نفس شخص مقابل و همچنین اینکه به چه کسی گوش بدهند به چه کسی اعتبار بدهند و چه کاری را انجام دهند، تأثیر می‌­گذارد.

 

 

 

خلاصه کلام 

 

بیشتر کارهای مدیریتی از طریق صحبت کردن (بحث،جلسات،ارائه و مذاکره) انجام می­‌شوند. از طریق سخن گفتن است که مدیران دیگران را ارزیابی می­‌کنند و خودشان نیز قضاوت می­‌شوند. دبورا تنن زبان­‌شناس با استفاده از تحقیقاتش که در محیط‌­های کاری مختلف انجام شده­‌اند، نشان می‌­دهد چگونه طرز بیان ما روی چیزی که می­‌گوییم، تأثیر می­‌گذارد و مشخص می­‌کند صدای چه کسی به گوش دیگران می‌­رسد، چه کسی اعتبار می‌­یابد و چه کاری صورت‌می­‌پذیرد.چشم‌انداز زبان‌­شناسانه تنن به مدیران نشان می­‌دهد چرا ارتباطات موجود تا این حد ضعیف است. در این میان، جنسیت نقش مهمی ایفا می­‌کند. تنن به بررسی مواردی می­‌پردازد که سبک تعاملی زنان باعث دست گرفته‌شدن آنان در محیط کاری می­‌شود و آن­ها را بی­‌کفایت، بدون اعتمادبه­‌نفس و نامطمئن­‌تر از آن چیزی که هستند نشان می‌­دهد. او پویایی اجتماعی را که از طریق گفت‌­وگو حین تعاملات رایج در محل کار ایجاد می‌­شود، تجزیه و تحلیل می­‌کند. تنن در این مورد صحبت می­‌کند که درک بهتر سبک زبانی، مدیران را به شنوندگانی بهتر و تعامل­‌گرانی مؤثرتر تبدیل می­‌کند و به آن­ها اجازه می­‌دهد برای طیف وسیعی از فعالیت‌­های مدیریتی، رویکردهای منعطف‌­تری به وجود آورند.

 

 

سرپرست آن واحد از شنیدن اینکه تمام زنان بااستعداد آن سازمان فاقد اعتمادبه­‌نفس بودند، متحیر شده بود و احتمالاً در تردیدش حق داشت. مدیران ارشد این بخش، زنان گروه خود را با هنجارهای زبانی خود می­‌سنجیدند؛ ولی زنان که در فرهنگ متفاوتی نسبت به مردان رشد کرده‌­اند، معمولاً به شکل متفاوتی نسبت به مردان صحبت می­‌کنند که ممکن است توانایی و عزت نفسشان را کمتر از آنچه واقعا هستند، نشان دهد.

 

 

ایده در عمل 

 

جدول زیر مثال­‌هایی از سبک­‌های مختلف صحبت کردن - و فرض پشت هر سبک - و پیامدهای ناخواسته‌­ای را نشان‌   می­‌دهد که در صورت تفسیر اشتباه ممکن است گریبان­‌گیر شرکت شود.

 

 

 

 سبک صحبت کردن فرد پیامدهای ناخواسته سبک 
اشتراک‌گذاری اعتبار انجام کاربرای توضیح دادن در مورد دستاوردها به جای «من» از «ما» استفاده می­‌کند. چرا؟ چون استفاده از «من» خودبینانه به نظر می­‌رسد.صاحب ایده با ایده خودش شناخته نمی‌­شود و ممکن است در آینده تمایل کمتری به خلق ایده از خود نشان دهد.
تواضعدر مورد عملکرد آتی به جای کم کردن شک­‌ها، اطمینانش را ناچیز جلوه می‌­دهد. چرا؟ چون رفتار بیش از حد مطمئن، حمل بر خودستایی است.این فرد، شخصی فاقد اعتمادبه­‌نفس به نظر می­‌رسد و در نتیجه، صلاحیت لازم را نخواهد داشت. دیگران  ایده­‌های خوب او نادیده می‌­گیرند.
پرسش‌گری

آزادانه سؤال می­‌پرسد.چرا؟ چون سؤالات، دانش مورد نیاز را تامین می‌­کنند.

این فرد در نظر دیگران نادان جلوه می­‌کند. اگر سازمان­‌ها افراد را به پرسش­‌گری تشویق نکنند، دانش ارزشمند سازمان غیرقابل استفاده باقی خواهدماند.
عذرخواهی کردنآزادانه عذرخواهی می­‌کند. چرا؟ چون عذرخواهی ابراز دغدغه نسبت به دیگران است.

 

گوینده در ظاهر فاقد تسلط به نظر می­‌رسد.

بازخورد کردن حتما قبل از گفتن نقاط ضعف، نقاط قوت را عنوان می‌­کند. چرا؟ چون تلطیف انتقاد از ناراحت شدن اشخاص جلوگیری می‌­کند.

 

شخص مقابل نتیجه­‌گیری می‌­کند که    بخش­‌های نیازمند اصلاح اهمیت چندانی ندارند.

 

اجتناب از مخالفت زبانی 

از به چالش کشیدن ایده­‌های دیگران امتناع می­‌کند و حین بیان ایده‌­های خود احتیاط  می­‌کند. چرا؟ چون مخالفت کلامی نشانه دعوایی مخرب است.

دیگران ایده­‌های او را ضعیف برمی­شمرند.
صحبت با مدیر بالادستیاز صحبت کردن درباره دستاوردهای خود با مدیر خودداری می­‌کند. چرا؟ چون صحبت راجع به دستاوردها با رئیس، خودستایی محسوب می‌­شود.مدیر نتیجه می­‌گیرد فرد دستاوردهای زیادی نداشته و سزاوار تقدیر و ترفیع نیست.
گفت و گوی غیرمستقیمهنگام صحبت با زیردستان خود به جای صراحت در کلام، گنگ صحبت می­‌کند. چرا؟ چون دستور مستقیم دادن به دیگران، بیش از حد مصداق رئیس‌­بازی استزیردستان نتیجه می­‌گیرند مدیر فاقد جرات کافی یا اندیشه روشن است و دستورات او را بی‌­اهمیت تلقی می­‌کنند.

 

 

سبک زبانی 

 

هر حرفی باید به شیوه­ای معین، یعنی با لحن خاص، سرعت مشخص و تن صدای خاصی بیان شود. بیشتر اوقات قبل از صحبت در مورد چیزی، آگاهانه در مورد آن فکر می­‌کنیم؛ ولی به ندرت در مورد طرز بیان آن می‌اندیشیم، مگر اینکه جو محیط، مثل جو جلسه مصاحبه شغلی یا حضور در جلسه بررسی عملکرد، سنگین باشد. سبک زبانی به مفهوم الگوی خاص صحبت کردن هر فرد است که شامل ویژگی‌­هایی مانند مستقیم یا غیرمستقیم بودن، سرعت گرفتن یا مکث کردن، انتخاب کلمات و استفاده از عناصری نظیر لطیفه‌­ها، حرکات فیزیکی حین صحبت، داستان­‌ها، پرسش­‌ها و عذرخواهی­‌ها می­شود. به عبارت دیگر، سبک زبانی، مجموعه‌­ای از علائم آموخته شده در بستر یک فرهنگ است که نه تنها به وسیله آن منظورمان را به دیگران می‌­رسانیم، بلکه منظور دیگران را می­‌فهمیم و یکدیگر را می­‌سنجیم.

 

یکی از موارد سبک زبانی، یعنی صحبت کردن نوبتی را در نظر بگیرید. گفت­‌وگو عملی است که طی آن، افراد به نوبت صحبت می­‌کنند: شخصی حرف می­‌زند و سپس دیگری پاسخ می‌­دهد. با این حال، همین گفت­‌وگوی به ظاهر ساده، نیازمند توافق ظریف بر سر علائمی است تا به کمک آن بتوانید بفهمید که شخص مقابل صحبت خود را به پایان رسانده و نوبت شماست که صحبت کنید. عوامل فرهنگی از قبیل زمینه قومی و کشور یا جایی که در آن به دنیا آمدید، بر میزان طبیعی به نظر رسیدن مدت زمان مکث بین صحبت‌­ها، تأثیرگذار است. مشارکت در گفت‌­وگو برای باب با همکارش جو، (که یکی اهل دیترویت و دیگری اهل نیویورک است) دشوار خواهد بود؛ چون باب انتظار دارد که مکث بین مکالمه­‌های جو، کمی طولانی­‌تر باشد، غافل از اینکه جو از سکوت بین چنین مکث­‌هایی کلافه می­‌شود و سعی می­‌کند آن را با حرف­‌های خود پر کند. هیچ یک از آن دو نفر قادر به درک این مسئله نیستند که تفاوت در سبک کلامشان مانعی بر سر راه آن­ها است. باب فکر می‌­کند که جو بیش از حد خودپسند است و نظر او برایش اهمیتی ندارد و جو فکر می­‌کند که باب حرف زیادی برای گفتن ندارد. در موردی مشابه، وقتی سالی از تگزاس به واشنگتون نقل مکان کرد، دنبال فرصت مناسبی برای ورود به بحث در جلسه کارکنان بود و هرگز چنین فرصتی پیدا نکرد. هر چند در تگزاس، فردی معاشرتی و بااعتمادبه‌­نفس به حساب می‌­آمد؛ ولی در واشنگتون به فردی خجالتی و گوشه­‌گیر معروف شده بود. حتی رئیسش به او پیشنهاد داد که به یکی از دوره­‌های آموزشی ابراز وجود برود. بنابراین تفاوت‌­های کوچک در سبک بیان (که در موارد فوق، چند ثانیه مکث بود) می‌توانند تأثیر زیادی روی این داشته باشند که سخن چه کسی شنیده شود و چه قضاوت‌­هایی مثلا از نوع روان­شناسانه، در مورد اشخاص و توانایی­‌های آن­ها صورت پذیرد.

 

هر سخنی در دو سطح انجام می‌­پذیرد. همه ما با سطح اول، یعنی زبان که ناقل ایده­‌هاست، آشنایی داریم. سطح دوم بیشتر اوقات به چشم نمی­‌آید؛ ولی نقش مهمی در ارتباطات دارد. زبان به عنوان شکلی از رفتار اجتماعی، روابط را مشخص می‌­کند. از طریق سبک­‌های مختلف صحبت کردن، جایگاه نسبی گوینده و سطح روابط دوستانه با یکدیگر را شکل داده و نشان می‌­دهیم. اگر بگویید «بنشین!» نشان می‌­دهید که جایگاه بالاتری نسبت به مخاطب خود دارید یا آن­قدر به هم نزدیکید که می­‌توانید کلیه تعارفات را کنار بگذارید یا اینکه عصبانی هستید. اگر بگویید «افتخار می­‌دهید اگر بنشینید تا در خدمتتان باشیم» با توجه به میزان صمیمیتان و تن صدایتان و موقعیتی که در آن هستید نشانه این است که یا احترام زیادی برای شخص مقابل قائلید یا در حال طعنه زدن به او هستید. اگر بگویید «باید خسته باشید، چرا نمی­‌نشینید؟» صمیمیت، نگرانی و ملاحظه خود نسبت به شخص مقابل را نشان می­‌دهید. هر کدام از این شیوه‌­ها برای بیان «یک حرف واحد» یعنی «درخواست نشستن از کسی» می‌­تواند معانی کاملا متفاوتی داشته باشد.

 

در کلیه جوامعی که زبان­‌شناسان بررسی کرده­اند، الگوی سبک­های زبانی برای مردان و زنان متفاوت بوده‌­اند. در برخی موارد، هنگام صحبت کردن به زبانی خاص، آنچه برای مردان طبیعی محسوب می­‌شود، در مقایسه با زنان متفاوت است. دلیلش این است که ما زبان را از کودکی و در حال رشد، مخصوصاً از هم­‌سالان خود می‌­آموزیم و کودکان معمولاً با هم‌­سالان هم­جنس خود بازی می‌­کنند. تحقیقات جامعه‌­شناسان، انسان­‌شناسان و روان­شناسان روی کودکان آمریکایی به هنگام بازی کردن نشان می­‌دهد که هر چند هم دختران و هم پسران شیوه­‌هایی برای ایجاد روابط صمیمانه و مشخص کردن جایگاه خود در گروه دارند، ولی دختران معمولاً شیوه­‌هایی را می‌­آموزند که روی جنبه صمیمی شدن در روابط متمرکزند و پسران شیوه‌­هایی را یاد می‌­گیرند که روی جنبه تعیین جایگاه در گروه تأکید دارند.

 

دختران با بهترین دوست صمیمی خود یا در گروه‌­های کوچک بازی کرده و بخش زیادی از زمانشان را صرف گفت­‌وگو می‌­کنند. آن­ها از زبان برای نشان دادن میزان صمیمیت خود استفاده می‌­کنند. برای مثال، دختری که رازتان را به او می­‌گویید، صمیمی­‌ترین دوست شما می­‌شود. دختران یاد می­‌گیرند که به  شیوه‌­هایی که نشان می‌­دهند کسی از دیگران بهتر است، اهمیت ندهند و روی چیزهایی تمرکز می­‌کنند که همه به یک اندازه در آن استعداد دارند. از همان دوران کودکی، خیلی از دختران یاد می­‌گیرند که اطمینان بیش از حد به خودشان، محبوبیت آن­ها را نزد هم­گروهی‌­ها از بین می‌­برد و هیچ کس این عمل را فروتنی به حساب نمی‌­آورد. گروهی از دختران، دختری را که توجه دیگران را به برتری خود جلب می‌­کند کنار می­‌گذارند و خواهند گفت: «فکر می­‌کند کسی شده است» و دختری که به دیگران بگوید باید چه کار کنند «رئیس‌­بازی» درآورده است. به این ترتیب دختران یاد می­‌گیرند به گونه‌­ای صحبت کنند که با دیگر هم‌گروهی­های خود هماهنگ باشند تا در وسیع‌­ترین معنای ممکن آبروی یکدیگر را حفظ کنند.

 

پسران به شکلی کاملاً متفاوت و معمولا در گروه­‌های بزرگ با تعداد هر چه بیشتر، بازی می­‌کنند؛ ولی با همه به صورت برابر رفتار نمی‌­شود. از پسرانی که در گروه، جایگاه بالاتری دارند انتظار می‌­رود روی جایگاه خود تأکید داشته باشند تا اینکه بخواهند هم­‌رده دیگران قرار بگیرند و معمولا به یک یا چند پسر به چشم رهبر یا رهبران یک گروه نگاه می­‌کنند. پسران معمولاً یکدیگر را به «رئیس‌­بازی» متهم نمی‌­کنند؛ چون از رهبر گروه انتظار می‌­رود به دیگران بگوید چه کار کنند. پسران یاد می‌­گیرند با به نمایش گذاشتن توانایی­‌ها و دانش خود از راه کلام، جایگاهشان را در گروه تعیین کنند و دیگران را به چالش بکشند یا در مقابل چالش‌­ها مقاومت کنند. دستور دادن یکی از راه‌­های کسب و حفظ نقش یا جایگاهی برتر است. راه دیگر آن است که با تعریف داستان و لطیفه در مرکز توجه قرار گیرند.

 

هدف از گفتن این موارد این نیست که بگوییم همه پسران یا دختران به این صورت بزرگ می­‌شوند یا در چنین گروه‌­هایی احساس راحتی می­‌کنند یا نسبت به کنار آمدن با این هنجارها به یک اندازه موفق هستند. اما دختران و پسران در همین گروه‌های بازی دوران کودکی، سبک‌­های گفت­‌وگوی خود را می­‌آموزند. از این منظر، پسران و دختران در دو دنیای متفاوت، بزرگ می‌­شوند. نتیجه این است که مردان و زنان، شیوه‌­های مختلفی برای بیان منظورشان دارند و گفت‌­وگوی بین آن­ها را می­توان به ارتباطی بین­‌فرهنگی تشبیه کرد. نمی‌­توانید فرض کنید اگر کسی حرفی را به شیوه­ای خاص به شما زد و شما نیز همان حرف را به همان شیوه به زبان آوردید، منظور هر دو نفر شما یکسان بوده است.

 

مطالعات من درشرکت‌­های سراسر آمریکا نشان می­‌دهند درس­‌های  آموخته­‌شده در کودکی به محیط کار راه می­‌یابند. مثال پیش رو را در نظر بگیرید: در یک شرکت چندملیتی بزرگ، گروهی تشکیل شد تا سیاست جدید انعطاف ساعت کاری را ارزیابی کند. حاضران در این گروه، دور یک میز نشستند و در مورد این سیستم جدید، بحث کردند. به این نتیجه رسیدند که این  خط‌­مشی جدید بسیار عالی است؛ ولی راه‌­هایی برای بهبود آن نیز ارائه دادند. جلسه به خوبی پیش رفت و بعد از نظاره بحث و دریافت آرا از نظر همه از جمله خود من، جلسه­ای موفقیت­‌آمیز محسوب می­شد. اما روز بعد شگفت‌­زده شدم.

 

برداشت من بعد از پایان جلسه این بود که بیشتر ایده‌­های این گروه از سوی فیل مطرح شده­‌اند؛ اما وقتی شروع به تایپ یادداشت­‌هایم کردم، متوجه شدم تقریبا همه ایده­‌ها را شریل مطرح کرده است. دلیل برداشت اشتباه من این بود که فیل از پیشنهادهای شریل حمایت می‌­کرد و بیشتر از او در موردشان صحبت   می­‌کرد. 

 

به راحتی می­توان فیل را به دزدیدن نظر و ایده‌­های شریل متهم کرد. اما چنین کاری نادرست است. فیل هیچ­وقت ادعا نکرد ایده‌های شریل از آن اوست. خود شریل بعد از جلسه به من گفت که به دلیل مشارکت قابل توجه فیل در جریان جلسه در انتها حس اعتمادبه­‌نفس داشته و نسبت به حمایت فیل از ایده‌­هایش نیز قدردانی کرد. را می­‌زند و همه برایش کف می­‌زنند». به عبارت دیگر، شریل و فیل در قالب یک تیم بسیار خوب عمل کردند. گروه به هدف خود رسید و شرکت هم نیاز خود را برآورده ساخت. پس مشکل کجا بود؟

 

دوباره سراغ افراد گروه رفتم و از آن­ها پرسیدم به نظرشان «چه کسی تأثیرگذارترین عضو گروه بود؟» و «چه کسی به خاطر ایده­‌هایی که پذیرفته شد از همه مؤثرتر بود؟» الگوی پاسخ­‌ها گویا بود. دو عضو زن گروه، نام شریل را آوردند. دو نفر از سه مردی که در گروه بودند از فیل نام بردند و از بین مردان، فقط فیل از شریل نام برد. به عبارت دیگر در این مورد، خانم‌­ها سهم یک خانم را بسیار دقیق‌­تر از مردان ارزیابی نمودند.

 

چنین جلساتی هر روز در شرکت‌­های سراسر کشور برگزار می­‌شوند. تا زمانی که مدیران در تشخیص نحوه بیان منظور کارکنان، دقت بسیار بالایی نداشته باشند، استعدادهای اشخاصی مانند شریل نادیده گرفته شده و به درستی استفاده نمی‌­شوند.

 

 

موضع برتر و پایین تر 

 

میزان شناخت افراد به پویایی اجتماعی زبان متفاوت است؛ به عبارت دیگر، حساسیت آن­ها به تفاوت‌­های ظریفی که در گفتار دیگران وجود دارد، فرق می­‌کند. مردان به ساز و کار قدرت تعاملشان حساسند و به گونه‌­ای صحبت می‌­کنند تا در جایگاه بالاتری قرار گیرند و در مقابل تضعیف جایگاه مقاومت می­‌کنند. زنان به صمیمیت واکنش نشان می­‌دهند و طوری صحبت می­‌کنند که از تضعیف جایگاه دیگران جلوگیری کنند و استفاده از عبارت­‌هایی که ممکن است دیگری را در جایگاه پایین­‌تری تلقی کند، کاهش می‌­دهند. این الگوهای زبانی بسیار فراگیرند. می­توان آن­ها را در صدها تبادل کلامی که هر روز در محیط کار صورت می­‌گیرد، شنید و مانند مثال فیل و شریل روی اینکه چه کسی شنیده شود و چه کسی اعتبار کسب کند، تأثیر می‌­گذارند.

 

 

کسب اعتبار

 

حتی راهبرد زبانی بسیار کوچکی مانند انتخاب ضمیر در بیان جمله هم می‌تواند روی کسب اعتبار افراد تأثیر بگذارد. در تحقیقاتم روی محیط‌های کاری متوجه شدم مردان از ضمیر «من» و زنان از ضمیر «ما» استفاده می‌کنند. آقای مدیر اجرایی یکی از شرکت‌های انتشاراتی طوری گفت: «می‌خواهم مدیر جدیدی برای مسئولیت بازاریابی استخدام کنم» انگار که شرکت متعلق به اوست. در مقابل سخنان زنانی را ضبط کردم که برای کارهایی که فقط خودشان مسئول انجام آن بودند از ضمیر «ما» استفاده می‌کردند. یکی از زنان توضیح داد که گفتن «من این کار را انجام دادم» برای اینکه اعتبار انجام کاری را از آن خود کنیم، جمله‌ای بسیار خودبینانه است. با این حال گاه به عبث توقع داشت که دیگران بفهمند او انجام‌دهنده این کار بوده و اعتبار انجام کاری نصیبش شود که خودش ادعای انجام آن را ندارد.


ممکن است مدیران به این نتیجه برسند زنانی را که بعد از انجام دادن کارشان، اعتبار انجام آن را دریافت نمی‌کنند برای چنین کاری باید آموزش داد؛ اما این راه حل مشکل‌آفرین است، زیرا سخن گفتن ما هماهنگ با قوانین اخلاقی ماست و طرز صحبت ما، بیانگر همان چیزی است که هستیم و می‌خواهیم باشیم.


ورونیکا، یکی از محققان ارشد شرکتی در زمینه فناوری‌های پیشرفته، رئیس هوشیاری داشت. رئیسش متوجه شد بیشتر ایده‌هایی که از گروه ورونیکا انتخاب می‌شوند، ایده‌های او هستند؛ ولی بیشتر اوقات اشخاص دیگری آن‌ها را جار می‌زنند و اعتبار آن را از آن خود می‌کنند. رئیسش به او توصیه کرد تا مالکیت ایده‌های خود را بر عهده بگیرد و سعی کند اعتبار آن‌ها را از آن خود کند. اما ورونیکا متوجه شد اگر بخواهد آن طور که برای او به نظر می‌رسید، وارد این بازی زشت و نچسب مالکیت ایده‌ها شود از کار خود لذت نمی‌برد. از همان ابتدا، همین تنفر او از این رفتار بود که باعث شده بود چنین کاری نکند. دلیلش هر چه که باشد، زنان کمتر از مردان یاد گرفته‌اند ایده‌های خود را جار بزنند و بیشتر از مردان بر این باورند که اگر چنین کاری کنند، شخصیت محبوبی نخواهند بود.

 
بسیاری بر این باورند که روند رو به رشد سپردن کارها به تیم برای عملکرد زنان بهتر است؛ ولی از طرفی این روش می‌تواند ارزیابی عملکرد افراد را نیز دشوارتر کند. وقتی ایده‌ها در حریم خلوت تیم مطرح و کار انجام می‌شود، ممکن است نتیجه تلاش تیم، بیش از همه مرتبط به شخصی شود که درباره گزارش نتایج از همه پرسروصداتر است. مردان و زنان زیادی - البته به احتمال زیاد زنان بیشتری - وجود دارند که مایل نیستند به این طریق پیش‌قدم شوند و در نتیجه، خطر عدم کسب اعتبار کاری را که انجام داده‌اند به جان می‌خرند.

 

 

 

اعتماد به نفس و خودستایی

 

آن مدیرعاملی که تصمیمات خود را بر اساس میزان اعتمادبه‌نفس ارائه‌دهندگان استوار کرده بود در حال استفاده از روش‌هایی بود که در محیط کسب‌وکار آمریکا بسیار رایج هستند. یکی از راه‌های قضاوت در مورد اعتمادبه‌نفس، رفتار افراد به ویژه رفتار کلامی آن‌هاست. در این مورد هم باز خیلی از زنان مشکل دارند.  


تحقیقات انجام‌شده نشان می‌دهند که زنان معمولا اطمینان خود را کمتر از واقع جلوه می‌دهند و مردان نیز وقتی از موضوعی تردید دارند، کمتر این مسئله را بروز می‌دهند. روان‌شناسی به نام لوری هترینگتون به همراه همکارانش آزمایش هوشمندانه‌ای طراحی کردند. نتیجه این آزمایش در مجله نقش‌های جنسی (سال 1993) منتشر شد. از صدها نفر از دانشجویان تازه‌وارد خواستند تا تخمین معدل نمرات سال اول تحصیل خود را به صورت خصوصی روی کاغذ بنویسند و در پاکت نامه‌ای قرار دهند. از دیگران خواسته شد تا پیش‌بینی خود را به صورت عمومی و در حضور محقق بیان کنند. نتایج تحقیقات نشان دادند هنگام بیان عمومی پیش‌بینی، زنان بیشتری نسبت به مردان برای خودشان نمره پایین انتخاب کردند. زنانی که پیش‌بینی خود را به صورت خصوصی انجام داده بودند، نمره‌ای یکسان با مردان انتخاب کرده بودند که به نمرات واقعی آن‌ها نیز نزدیک‌تر بود. این تحقیق به عنوان مدرکی نشان می‌دهد که آنچه به صورت کمبود اعتمادبه‌نفس ظاهر می‌شود - پیش‌بینی نمرات کمتر از واقعیت برای خود - ممکن است نه بیانگر سطح واقعی اعتمادبه‌نفس شخص، بلکه بیانگر عدم تمایل فرد به خودستایی باشد.

 
عادت‌های مربوط به تواضع یا اعتمادبه‌نفس به هنگام تعاملات اجتماعی پسران و دختران در گروه هم‌سالان و حین بازی‌های کودکی شکل گرفته‌اند. در بزرگسالی، این رفتارها در مردان و زنان از طریق دریافت بازخوردهای مثبتی که از دوستان و خانواده خود می‌گیرند، تقویت می‌شوند؛ یعنی کسانی که به هنجارهای یکسان با ما باور دارند. اما هنجارهای رفتاری در محیط کسب‌وکار آمریکا بر پایه سبک تعاملی استوار است که بیشتر بین مردان یا حداقل بین مردان آمریکایی رایج است. 

 

 

پرسش‌گری

 

هر چند طرح پرسش‌های مناسب یکی از شاخص‌های مدیر خوب است، اما چرایی و چگونگی طرح این پرسش‌ها می‌تواند علائم ناخواسته‌ای از قدرت و صلاحیت را به شخص مقابل منتقل کند. اگر در گروهی فقط یکی از افراد پرسش کند، این خطر را به جان خریده است که او را تنها شخص نادان گروه تلقی کنند. علاوه بر این، ما نه تنها افراد را با طرز صحبت کردن خودشان بلکه با طرز صحبت کردن دیگران با آن‌ها نیز قضاوت می‌کنیم. کسی که سؤال می‌پرسد ممکن است تازه‌کاری به حساب آید که به چشم نوآموزی به او می‌نگرند که منتظر سخنرانی معلم خویش است. مردان به دلیل نحوه اجتماعی شدنشان، بیشتر متوجه زیربنای روابط مبتنی بر قدرت هستند که ممکن است بر اساس آن فرد پرسش‌گر را در جایگاه پایین‌تری نسبت به دیگران قرار دهد.


یکی از پزشکان زن به واسطه تجربه‌ای دردناک بالاخره یاد گرفت که هرگونه تبادل اطلاعات بین افراد می‌تواند به پایه‌ای برای قضاوت در مورد صلاحیت افراد تبدیل شود. او در دوران آموزشی‌ خود نمره پایینی گرفت که به نظرش غیرمنصفانه بود و از فردی که پزشک سرپرستش بود، توضیح خواست. سرپرستش به او گفت که اطلاعات او نسبت به به هم‌کلاسی‌هایش کمتر است. در حالی که از چنین جوابی متحیر شده بود از سرپرست پرسید چگونه به این نتیجه رسیده است. سرپرست جواب داد: «تو نسبت به بقیه بیشتر سؤال می‌کنی».


در کنار تأثیرات فرهنگی و ویژگی‌های شخصیتی هر فرد به نظر می‌رسد جنسیت نیز در اینکه فرد اصلا سؤالی مطرح کند یا چه موقع سؤال بپرسد، نقش داشته باشد. برای نمونه از بین مثال‌هایی که در کتاب‌ها و سر کلاس‌هایم گفته‌ام، ظاهرا این روایت بیش از همه برای افراد آشناست: مردان در صورت گم شدن، نسبت به زنان، کمتر از کسی آدرس می‌پرسند. دلیلم برای امتناع مردان از پرسیدن آدرس این است که مردان می‌دانند این کار آن‌ها را در جایگاه پایین‌تری قرار خواهد داد و استقلالی که از پیدا کردن بدون پرسیدن آدرس به دست می‌آورند برایشان ارزشمند است. پرسیدن آدرس حین رانندگی در کنار بسیاری از نمونه‌های دیگر، تنها یکی از مواردی است که نشان می‌دهد احتمال پرسیدن سؤال در مردان کمتر از زنان است. به نظرم دلیل چنین اتفاقی این است که مردان بیشتر از زنان با تضعیف جایگاه ناشی از طرح پرسش آشنا هستند. مردانی که بر این باورند پرسیدن می‌تواند تأثیر بدی روی جایگاه اجتماعیشان داشته باشد، حتی ممکن است به کسانی که در موقعیت‌هایی نادرست از نظر آنان سؤال می‌پرسند، دید منفی داشته باشند.

 

 

 

آیین گفت و گو

 

گفت‌وگو یک آیین است؛ به این معنا که ما به گونه‌ای صحبت می‌کنیم که فرهنگمان مرسوم کرده و انتظار داریم پاسخ‌های معینی بشنویم. برای مثال، سلام و احوال‌پرسی را در نظر بگیرید. من شنیده‌ام کسانی که به آمریکا سفر می‌کنند از این گلایه دارند که آمریکایی‌ها دورو هستند؛ چون احوال‌پرسی می‌کنند ولی منتظر جواب نمی‌مانند. برای آمریکایی‌ها «حالتون چطوره؟» به جای درخواست اطلاعات، راهی مرسوم برای آغاز گفت‌وگو است. در سایر کشورهای جهان از جمله فیلیپین، مردم بعد از دیدار یکدیگر از هم می‌پرسند: «کجا می‌روی؟». این سؤال برای یک آمریکایی بیش از حد مداخله‌گرانه است؛ و آن‌ها درک نمی‌کنند که این سؤال نیز پرسشی مرسوم بوده و جواب مورد نظر آن، پاسخی است مانند: «به فلان‌جا می‌روم».  
بررسی این روش‌های مرسوم برای شروع گفت‌وگو در کشورهای مختلف کار آسان و سرگرم‌کننده‌ای است؛ ولی وقتی در محیط کار هستیم، انتظار چنین تفاوت‌هایی را نداریم و کمتر محتمل است که ماهیت تشریفاتی مکالماتمان را بشناسیم. زمانی که فکر می‌کنیم به یک زبان مشترک حرف می‌زنیم، ممکن است به خاطر آیین‌های متفاوت، حتی مشکلات بیشتری نیز داشته باشیم.

 

 

عذرخواهی کردن

 

عبارت ساده «متأسفم» را در نظر داشته باشید.

 

کاترین: «ارائه‌­ات چطور پیش رفت؟»

باب: «خیلی خوب نبود. نائب­‌رئیس سؤالاتی در مورد بخش مالی پرسید و من آمار و ارقام آماده­ای جهت ارائه به همراه نداشتم».

کاترین: «متأسفم. می­‌دانم چقدر سخت روی این ارائه کار کرده بودی».

 

در این مورد، «متأسفم» به احتمال زیاد به معنی این است که: «متأسفم که این اتفاق برایت افتاد» و معنای «عذر می‌­خواهم» نمی­‌دهد؛ مگر اینکه کاترین موظف می­‌بود آمار مربوطه را قبل از ارائه به باب بدهد. زنان بیشتر از مردان از «متأسفم» استفاده می­‌کنند و معمولا منظورشان از چنین عبارتی ابراز نگرانی است. این یکی از عناصر سبک زبانی است که دختران برای ایجاد صمیمیت آموخته­‌اند. مانند سایر آیین­‌های گفت­‌وگو، وقتی طرفین درک یکسانی درباره استفاده از عذرخواهی تشریفاتی داشته باشند، بسیار خوب عمل می‌­کند؛ ولی افرادی که به طور معمول از این عذرخواهی­‌ها استفاده می­‌کنند ممکن استضعیف‌­تر و با عزت نفس کمتر توصیف شوند و بیشتر سزاوار سرزنش به نظر برسند.

 

 

مردان که بیشتر روی جنبه تعیین جایگاه اجتماعی در گفت­‌وگوها تمرکز می­‌کنند، دیدشان از عذرخواهی متفاوت است. بسیاری از مردان از عذرخواهی کردن خودداری می­‌کنند؛ چون بر این باورند که چنین کاری گوینده را در جایگاهی ضعیف قرار خواهد داد. یکی از مشاهدات متحیرکننده من در این زمینه، ماجرای چند وکیلی است که در حال مذاکره پشت تلفن بودند. در حین مکالمه، دست وکیلی که در دفترش نشسته بودم، خیلی اتفاقی به تلفن خورد و تماس قطع شد. وقتی منشی­ او دوباره تماس را برقرار کرد، انتظار داشتم همان چیزی را بگوید که اگر من به جای او بودم، می­‌گفتم؛ مثلا جمله: «متأسفم. دستم به تلفن خورد و افتاد». در عوض گفت: «سلام، چه اتفاقی افتاد؟ به یکباره صدایتان قطع شد». ظاهراً این وکیل، تمایلی درونی داشت تا خطایی را که اجباری برای پذیرش آن وجود ندارد، نپذیرد. برای من، آن لحظه یکی از لحظه‌­های مهمی بود که انسان می‌­فهمید دنیایی که در آن زندگی می­‌کند، همان دنیای دیگران نیست و طرز بیانی که در ذهن شماست، فقط یکی از راه­های صحبت کردن است.

 

کسانی که به مدیران می­‌گویند نباید قدرت خود را با عذرخواهی کردن زیر سؤال ببرند، تعامل­‌ها را از منظر روابط حاکم بر قدرت می­‌بینند. در بسیاری از موارد، این راهبرد اثربخش است. از طرف دیگر، وقتی از افراد پرسیدم که چه چیزی بیش از همه آن­‌ها را در محیط کار بی­‌انگیزه می­‌کند، یکی از گلایه‌­های رایج، کار کردن با یا برای کسی بود که به خاطر اشتباهاتش عذرخواهی نمی­‌کند. به عبارت دیگر، پذیرش مسئولیت خطاها و پذیرفتن اشتباهات در برخی موارد به­ اندازه عذرخواهی نکردن یا حتی بیشتر از آن مؤثر است.

 

 

The power of speech

Part 1

September 1995

Harvard Business Review

 

 

 

 


 


 

 

 


 

 

 

 


 

 

 

 

 

 

 

 

۵
از ۵
۱۴ مشارکت کننده

دیدگاه‌ها