اطلس شانه خالی کرد

خلاصه کتاب : اطلس شانه خالی کرد

نوشته : این راند

عنوان اصلی : ATLAS SHRUGGED

 

 

اطلس شانه خالی کرد کتابی است که نقدهای زیادی در موردش شده است. به نظر می‌رسد که مردم یا به این کتاب فوق‌العاده علاقه دارند یا اینکه کاملاً از آن متنفر هستند. اگر فهرستی از جالب‌ترین کتاب‌های قرن بیستم وجود داشت این اثر راند در بین ده کتاب اول این فهرست بود. و خانم راند یک فیلسوف بود که از داستان‌های تخیلی برای تأثیرگذاری روی مردم استفاده می‌کرد. او به عنوان یک مهاجر روس با چشمان خودش شاهد محدودیت‌های ایجاد شده برای افراد پس از انقلای بلشویکی روسیه بود. برترین اثرش یعنی اطلس شانه خالی کرد ممکن است شما را وادار کند تا برای اولین بار به این فکر کنید که آزاد بودن به چه معناست و طبیعت نظام سرمایه‌داری چیست. این کتاب در مورد یکی از اساسی‌ترین مسائل حیات صحبت می‌کند یعنی میزان و درجه خودخواهی هر فرد. اگر بخواهیم به شکل والاتری به این کتاب نگاه کنیم می‌شود گفت که این کتاب یک اثر فوق‌العاده ارزشمند است که انسان‌ها می‌توانند و باید سعی کنند تا به اهداف ذکر شده در آن دست پیدا کنند.

 

 

کتاب اطلس شانه خالی کرد، چیست؟

 از این کتاب ترکیبی از داستان‌های جنایی، رمانتیک و فلسفی است. قهرمان این داستان، دینی تگرت، یک کارمند پرتلاش راه‌آهن است که در حالی که با فساد در سطح ملی مبارزه می‌کند می‌خواهد شرکت راه‌آهن تگارت ترانس کانتیننتال را نیز اداره کند. در این راه یک صنعتگر بی‌رحم به نام هنک رردن و یک بارون متظاهر و خودنما به نام فرانسیسکو دانکنیا که در زمینه معادن مشغول به کار است به او ملحق می‌شوند.

 

اما شخصیت اصلی تا اواخر داستان که با ظاهر شدنش پاسخ بعضی از سؤالات همان را می‌گیریم خودش را نشان نمی‌دهد. مثل سؤال هایی از این قبیل که: چرا این فیلسوف معاصر به عنوان آشپز فست فود در یک رستوران کوچک در کوه‌های ی کار می‌کند؟ چطور شد که بزرگ‌ترین مخترع زمان سرکارگر راه آهن است؟ چه اتفاقی می‌افتد که افرادی که می‌توانند دنیا را نجات بدهند این کار را نمی‌کنند؟ جان گالت کیست؟

 

 

دلیل (یا مسئولیت زندگی کردن بر اساس یک هدف)

نوشتن کتاب اطلس شانه خالی کرد از خشم نویسنده از این مسئله ناشی می‌شد که مردم تنها قابلیتشان را که آنها را از حیوانات متمایز می‌کند به هدر می‌دهند یعنی قابلیت استدلال. افرادی که دیگر نمی‌پرسند «چرا زنده‌ام؟» یا «من چه کاری می‌خواهم انجام بدهم که علت وجودم در این دنیا باشد؟» به نظر راند تقریباً مرده‌اند. «جامعه» از نظر او به پناهگاهی برای همه نوع افراد معمولی و میان مایه تبدیل شده است که اگر تلاش نکردن یکی از آنها مورد توجه دیگران قرار نگیرد او هم به تلاش نکردن دیگری توجهی نمی‌کند. راند این میل به پذیرش حداقل‌ها برای برطرف کردن نیازهای «طبیعت بشر» را در واقع ضد بشری می‌دانست. یکی از شخصیت‌های داستانش می‌گوید: اکثر مردم نمی‌خواهند زندگی کنند بلکه می‌خواهند «از زندگی کردن فرار کنند.» و وقتی دینی تگرت از فرانسیسکو دانکنیا می‌پرسد که از نظر او بدترین نوع انسان چه نوع انسانی است او در پاسخ می‌گوید: «انسانی که هیچ هدفی ندارد.»

 

نقش دینی در اداره شرکت قطارهای تگرت ترانس کانتیننتال از نظر خودش یک مسئولیت مقدس است. او فقط زمانی که روی ریل‌های راه‌آهن حرکت یا حساب‌ها را بررسی می‌کند واقعاً احساس می‌کند که زنده است. قطارها استعاره‌ای از نحوه درک او از زندگی هستند. این قطارها با سرعت زیاد در مسیری که هرگز از آن منحرف نمی‌شوند به سمت یک هدف مشخص در حال حرکت هستند. در یکی از صحنه‌های داستان وقتی دینی روی ریل‌های تازه‌ساز جان گالت سرعت لوکوموتیو را به ۱۰۰ مایل در ساعت می‌رساند با شنیدن صدای غرش موتور فکری به او الهام می‌شود و آن اینکه: آیا وحشتناک نیست که بدون حرکت کردن آرزو کنیم یا بدون هدف حرکت کنیم؟

 

 

شرافت پول درآوردن

از نظر راند ثروت نشانه این است که فکر یک انسان مهم در عمل پیاده‌سازی شده است. خلق کردن یک چیز و پول درآوردن از طریق آن مهم‌ترین ویژگی اخلاق بشری است ناپلئون هیل به صورت خلاصه‌تر همین را گفته است: «فکر کنید و ثروتمند شوید.» پولی که از هر راه دیگری به دست بیاید (از جمله ارث، کلاه‌برداری یا تسلط بر دیگران) از نظر راند «غارت» محسوب می‌شود. با این حال در این کتاب افرادی که موجب پیشرفت تمدن و تغییر جهان می‌شوند به عنوان «مادی‌گرایان وقیح» و «غارتگران مردم» مورد ریشخند دیگران قرار می‌گیرند.

 

سؤال بزرگی که دینی با آن روبروست این است که وقتی غارتگران به اسم «نفع مردم» راه‌آهن او را غارت می‌کنند برای چه او باید آن را حفظ کند؟ پیام داستان این است که: «کسانی که ثروت تولید می‌کنند به خودشان افتخار کنند.» از حق آزادی‌ات برای نوآوری و تولید دفاع کن و هرگز گناه تولید کننده را نپذیر.

 

بهترین جامعه، جامعه‌ای است که در آن مردم بهترین چیزی را که تولید کرده‌اند با بهترین چیزی که دیگران تولید کرده‌اند معامله می‌کنند. آلن گرین اسین، رئیس معروف بانک مرکزی ایالات‌متحده آمریکا، احتمالاً معروف‌ترین مرید راند است و در دهه ۱۹۵۰ یکی از اعضای محفل نیویورک راند بود. سیسیلیا و کروکشنک در کتاب عامل گرین اسپن (The Greenspan Effect) به جمله‌ای از گرین اسپن اشاره می‌کنند که بسیاری از مردم او را معمار ترقی طولانی مدت آمریکا می‌دانند. گرین اسپن می‌گوید قبل از ملاقات با راند، فقط یک «آدام اسمیت» (نویسنده اسکاتلندی قرن هجدهم که در مورد مسائل اقتصادی مطلب می‌نوشت. «مترجم») و یک اقتصاددان بود که اساس تکنیکی نظام سرمایه‌داری را تحسین می‌کرد و بعد از ملاقات با راند از نیروی اخلاقی نظام سرمایه‌داری مطمئن شد.

 

 

 اطلس شانه خالی کرد و فرد

بسیاری از ایده‌های راند که مدت‌ها مورد تمسخر قرار می‌گرفتند در حال حاضر از نظر بسیاری از مردم، نرمال هستند. ما در حال حاضر مانند راند کارآفرین‌ها را تحسین می‌کنیم و امروزه کاملاً واضح است که نوع ناب‌تری از نظام سرمایه‌داری بهترین استفاده را از استعدادهای هر فرد می‌کند و محصولات و خدمات بهتری را نسبت به گذشته عرضه می‌کند. زندگی اقتصادی در قرن بیست و یکم فقط موفقیت تکنولوژی نیست بلکه فرهنگ ابداع و نوآوری است که توسط ذهن تک‌تک مردم ایجاد شده است.

 

تصویری که در همه جای داستان اطلس شانه خالی کرد وجود دارد علامت دلار است. برای راند که یک مهاجر و عاشق آرمان‌های کشور آمریکا بود این سمبل مقدس نشانه بازی ذهن خلاق بر دولت، دین و سنت بود. علامت دلار سمبل رهایی از میان مایگی و قدرت محدودکننده آن بود. این نوع پرستش دلار و جستجوی منافع شخصی، ناخوشایند و ناپسند به نظر می‌رسد. با این حال این کتاب به خوبی نشان می‌دهد که وقتی نظام اخلاقی در نظر گرفتن «نفع اکثریت» را به صورت منطقی دنبال کنیم چه اتفاقی می‌افتد. نفع شخصی همان‌طور که آدام اسمیت گفته است در تطابق کامل با طبیعت است و بنابراین نتیجه اخلاقی‌تری را به دنبال دارد. یعنی نفع شخصی در نهایت موجب نفع اکثریت می‌شود. 

 

راند، راهنمای کارآفرین‌های قرن ۲۱ است زیرا اصول اخلاقی خلق کردن قدرتمند را بیان کرده است. کسی که مانند راند فکر کند «برابری» را اگر به معنی فدا کردن آرزوهای خودش به خاطر دیگران باشد، رد می‌کند. شاید برقراری حقوق برابر، کار شرافتمندانه‌ای باشد اما در نهایت موجب می‌شود روح حیات که همیشه موجب پیشرفت بشر بوده از بین برود.

 

کتاب اطلس شانه خالی کرد در مورد بزرگ‌ترین وظیفه هر فرد یعنی درک لذت زنده بودن است. ظاهراً کل زندگی دینی تگرت پر از رنج و زحمت است اما او اجازه نمی‌دهد رنج بر زندگی‌اش تسلط پیدا کند. او مایل نیست که مثل دیگران بگوید: «زندگی همین است.» 

 

 

نکاتی چند :

 از این کتاب به سهم خودش انتقادات کوبنده‌ای دریافت کرده است. معمولاً اطلس شانه خالی کرد را افراطی، سطحی‌نگر و احمقانه می‌دانند اما بهترین واژه برای توصیف این کتاب، واژه سازش ناپذیر است. راند یک افراط‌گرای واقعی بود که چهره ایده آلی از انسانیت ساخت که برای بسیاری از مردم قابل تحمل نیست و ایده‌های او همچنان در حال بررسی هستند.

 

کتاب ۱۰۸۰ صفحه دارد و مانند رمان‌های بزرگ، انسان را به دنیای دیگری می‌برد. مطمئناً اپرای بسیار زیبایی را می‌توان از روی این داستان ساخت و اصلاً جای تعجب نیست که قهرمان ادبی راند، ویکتور هوگو بود. خود راند زیاد سیگار می‌کشید، از هم‌جنس‌بازی متنفر بود و از کمونیست‌ها بدش می‌آمد اما ستاره‌ای که خلق کرد همچنان در حال صعود است. ایده‌های او در مورد ابراز کامل احساسات و افکار و اشتیاق فراوانش به پیشرفت تکنولوژی با اینکه برای بسیاری از مردم ترسناک است مطمئناً با زمانه ما تناسب دارد.

 

این کتاب مطمئناً از منتقدانش که لبخندهای طعنه‌آمیزی به لب دارند بیشتر دوام خواهد آورد و در حالی که کتاب‌های دیگر در طول زمان به عنوان «آثار ادبی» دسته‌بندی شده و فقط مورد استفاده آکادمیک قرار می‌گیرند، این کتاب همچنان به الهام بخشی ادامه خواهد داد. شاید نوشته‌های راند در این کتاب، عالی‌ترین نوع ادبیات نباشند. مثلاً خطوط زیادی وجود دارد که یک خواننده نکته سنج با دیدن آنها سر تکان خواهد داد یا با خودش خواهد خندید. بخش‌هایی از کتاب تکراری هستند. مانند بسیاری از کتاب‌هایی که تا این حد طولانی هستند می‌توانست کوتاه‌تر و بهتر نوشته شود. با این حال در پشت کلمات این کتاب روحی وجود دارد که به شما اطمینان می‌دهد در حال خواندن کتاب مهمی هستید.

 

 

این راند 

این راند در سال ۱۹۰۵ میلادی در سنت پیترزبورگ به دنیا آمد و آلیسا زنباوم نام داشت. وقتی انقلاب بلشویکی آغاز شد پدرش خانواده را به کریمه (جایی در اوکراین «مترجم») منتقل کرد. وقتی به روسیه برگشتند دولت اموال این خانواده را مصادره کرده بودألیسا قبل از شرکت در یک دوره آموزش فیلم‌نامه نویسی در سال ۱۹۲۴ میلادی از دانشگاه پتروگراد (لنینگراد) فارغ‌التحصیل شدیک سال بعد به شیکاگو رفت تا یکی از دخترعموهایش را ببیند اما دیگر به روسیه برنگشت. بعد از شش ماه به هالیوود رفت تا در آنجا یک فیلم‌نامه نویس شود. و نامش را از آلیسا رزنباوم به این راند تغییر داد. این، اسم کوچک یک نویسنده فنلاندی بود و راند، نام مدل ماشین تایپش بود. در دومین روزی که در لس‌آنجلس بود با سسیل بی دو میل ملاقات کرد که به او پیشنها داد به عنوان سیاهی لشگر در یک فیلم بازی کند که فرانک أکثر، همسر آینده این راند، در آن نقش بازی می‌کرد.

 

راند هرگز کار نمایشنامه‌نویسی را دنبال نکرد اما در سال ۱۹۳۵ میلادی نمایشنامه‌اش تحت عنوان زن تحت محاکمه )Woman on Trial(در برادوی به روی صحنه رفت. اولین رمان‌های راند که ما زنده‌ها (We the Living) (۱۹۳۶میلادی( و سرود ملی )Anthem (۱۹۳۸میلادی) نام داشتند از سوی منتقدان به خوبی پذیرفته شدند اما پرفروش نبودند. اما راند با نوشتن کتاب سرچشمه )۱۹۴۳میلادی( بسیار موفق شد. این کتاب یک داستان ۷۰۰ صفحه‌ای در مورد یک معمار مدرنیست است که مبارزه می‌کند تا آرزویش را به واقعیت تبدیل کند. کتاب اطلس شانه خالی کرد فوراً به یک کتاب پرفروش تبدیل شد.

در سال ۱۹۵۸ میلادی راند و ناتانائیل براندن مؤسسه‌ای را در نیویورک ایجاد کردند تا به ترویج فلسفه عین گرا (برون‌گرا) بپردازند. آثار غیرداستانی راند در طول این سال‌ها شامل خبرنامه‌های دو ماهنامه ابجکتیویست، کتاب برای نو روشنفکران (For the New Intellectual و کتاب کاپیتالیسم: ایده آل ناشناخته (The Unknown Ideal:Capitalism)(۱۹۶۶میلادی ) می‌شد.

 

راند پس از شرکت در برنامه‌های مخالفت با ممنوعیت سیگار کشیدن که از طرف دولت شده بود در سال ۱۹۸۲ میلادی بر اثر سرطان ریه درگذشت. و در مراسم خاک‌سپاری یک علامت دلار روی تابوتش حک کردند.

 

 

 جملات طلایی کتاب :

او به مه رقیقی که فضای روبرویش را پوشانده بود نگاه می‌کرد؛ مه در حال از بین رفتن بود و کم‌کم ریل راه‌آهن و دوردست‌ها پیدا می‌شد. او با خودش فکر می‌کرد که چرا داخل اتومبیلی که پشت یک لوکوموتیو بود بیشتر از هر زمان دیگری احساس امنیت می‌کردآن هم در جایی که اگر مانعی بر سر راهشان سبز می‌شد قفسه سینه او و شیشه جلوی اتومبیل اولین چیزهایی بودند که خورد می‌شدند. وقتی پاسخ را پیدا کرد لبخند زد: این امنیت از اول بودن با بینش و آگاهی کامل از کاری که می‌کرد ناشی می‌شد نه یک حس کور کشانده شدن به سمت ناشناخته‌ها توسط یک نیروی ناشناخته. این بزرگ‌ترین حس حیات بودنه اعتماد کردن بلکه شناختن چرا همیشه وقتی به لوکوموتیوها نگاه می‌کرد حس اطمینان لذت بخشی داشت؟ لوکوموتیوها یک پیغام اخلاقی در میان فولاد بودند

 

وقتی به نقطه‌ای می‌رسی که فکر می‌کنی زندگی پر از ناامیدی و شادی، غیرممکن است گریه نکن. سوخت اتومبیلت را بررسی کن. سوخت اتومبیلت تو را به جایی رسانده است که می‌خواستی بروی

 

 

چکیده:

سرنوشتت را از نو بساز، یک چیز ارزشمند خلق کن، جسارت فکر کردن را داشته باش تا نوع جدیدی از انسان‌ها خلق شوند.

 

 

۵
از ۵
۱۱ مشارکت کننده

دیدگاه‌ها