خلاصه اثر : قهرمان درون
نوشته : کارول اس. پییرسون
عنوان اصلی :HERO WITHIN
خانم پییرسون در مقدمه کتابش میگوید: اکثر کتابهای خودیاری به شما میگویند که مشکلتان چیست بعد سعی میکنند به شما بگویند که در مورد مشکلتان باید چه کار کنید. کتاب قهرمان درون از طریق نگاه به زندگی به عنوان یک داستان یا سفر افسانهای سعی میکند به شما نشان بدهد چطور از ویژگیهای شخصیتی که تا به حال داشتهاید بیشتر استفاده کنید.
پیرسون این کتاب پرفروش اش را «یک راهنمای کارساز برای روح و روان» توصیف میکند. این کتاب از این عقیده نشئت گرفت که در صورتی که مردم فکر کنند قهرمان بودن چیزی خارج از وجود آنها است مشکلات فردی و مشکلات اجتماع حل نخواهند شد. او میگوید این کتاب را برای افراد معمولی نوشته است که احساس میکنند میتوانند زندگی فوقالعادهای داشته باشند و به طرز قانع کنندهای نشان میدهد که چطور کنترل الگوهای افسانهای و استفاده از قدرت آنها (مثلاً الگوی جنگجو و الگوی ایثارگر) کلید تغییر شخصیت است.
کتاب قهرمان درون را یک فرد فوقالعاده مطلع و دانشمند ننوشته اما نثر سادهاش باعث شده است الگوهای روانشناختی یونگ برای تعداد زیادی از مردم قابل درک شود. پیرسون اعتراف میکند که به غیر از یونگ به جوزف کمپل، اسطورهشناسی که ایده «سیر و سلوک قهرمان» را جا انداخته است (رجوع کنید به کتاب قدرت اسطوره) و جیمز هیلمن (رجوع کنید به کتاب رمز روح) نیز مدیون است.
کهن الگو چیست؟
کارل یونگ در زمینه توصیف کهنالگوها؛ الگوهایی که در روان انسان وجود دارند و در و زمان خودشان را نشان میدهند پیشرو بود. این الگوها نشانههای جاویدان چیزهای ممکن هستند. اما اگر چیزی در موردشان ندانیم نمیتوانیم به آنها دسترسی پیدا کنیم. مثلاً اگر بفهمیم که همه عمرمان طبق الگوی ایثارگر زندگی کردهایم شاید لازم باشد از الگوی خانه به دوش در افکار و رفتارمان بیشتر استفاده کنیم. یا مثلاً شاید تشخیص وجود الگوی ه با الگوی معصوم در وجودمان علاقه به بیدار کردن الگوی جنگجو را در ما ایجاد کند.
الگوها تغییر کردن از بدتر به بهتر نیستند بلکه هر یک از این الگوها نماینده جنبه ایران وجودمان هستند که در پاسخ به موقعیتها یا به این دلیل که باید در مراحل مختلف زندگیمان پیشرفت کنیم، خودشان را نشان میدهند.
الگوها به صورت خلاصه
الگو | وظیفه | شعار |
یتیم | جان سالم به در بردن از مشکلات | زندگی یعنی زجر کشیدن |
خانه به دوش | خودت را پیدا کن | زندگی یک ماجراجویی است |
جنگجو | ارزشت را ثابت کن | زندگی جنگ است |
ایثارگر | دست و دلباز باش | احساس مسئولیت در قبال دیگران |
معصوم | شادی را به دست بیاور | زندگی شادی و لذت است |
شعبده باز | زندگی ات را تغییر بده | خلق دنیای مورد علاقه |
کهنالگوی یتیم
تا به حال احساس کردهاید که به شما خیانت شده است، تنها ماندهاید یا قربانی شدهاید؟ پیرسون به ما میگوید که در چنین زمانهایی ناامید نشویم برای اینکه چنین تجربههایی «اتفاقات افسانهای هستند که شما را به جستجو دعوت میکنند.» در بسیاری از اسطورهها و داستانها قهرمانها بر ضعفهای گذشتهشان غلبه میکنند تا زندگی غنیتری داشته باشند. سیندرلا یک نامادری بدجنس دارد و با او مانند کلفتها رفتار میکنند. آدیپوس را در دوران نوزادی روی یک تپه گذاشته بودند تا بمیرد و الیور توئیست در داستان دیکنز باید از آن یتیمخانه وحشتناک فرار کند.
همه ما معصوم به دنیا میآییم اما وظیفه کهنالگوی یتیم این است که به جای چسبیدن به قالب ذهنی قربانی و وابستگی به دیگران، قاطعانه و مستقیماً با زندگی روبرو شود. وقتی علاقه به تحت مراقبت قرار گرفتن و امنیت را کنار بگذارید و مشتاق باشید که به دیگران هم اجازه بدهید آزاد باشند و میان نگرانی و امید تعادل برقرار کنید و دیگر فکر نکنید که «زندگی یعنی رنج کشیدن»، کهنالگوی یتیم را در درون خودتان ادغام کردهاید. آنوقت از وجود درد آگاهی دارید و در عین حال تأیید میکنید که زندگی همهاش درد و رنج نیست.
کهنالگوی خانه به دوش
الگوی خانه به دوش زمانی خودش را نشان میدهد که ما فکر کنیم دیگران ما را به خوبی درک نمیکنند، احساس غریبی میکنیم و فکر میکنیم در وضعیت ناشناختهای گرفتار شدهایم. این دعوت به یک زندگی دیگر است که محدودیتهای کمتری دارد و بیشتر به آنچه میخواهیم شباهت دارد. الگوی خانه به دوش زندگی را مانند یک ماجراجویی میداند که به صورت یک شوالیه، کاشف، کابوی یا حتی هیپی که همیشه در سفر است خودش را نشان میدهد؛ همین میل به رفتن به سوی مرزهای جدید که در الگوی خانه به دوش وجود دارد علاوه بر دنیای فیزیکی در دنیای ذهن نیز پیاده میشود.
شاید یک الگو در دوران نوجوانی خودش را نشان بدهد یعنی آغاز زمانی که ما واقعبینانه به نقشمان در خانواده و جامعه نگاه میکنیم اما زمان دیگری هم برای ظهور الگو در زندگیمان وجود دارد و آن دوران میانسالی است که بسیاری از مردم دیگر نمیخواهند «ماشینهای مسئولیتپذیر» باقی بمانند و تصمیم میگیرند که آزادی را تجربه کنند. حتی اگر یک فرد بفهمد که پناهگاهش به یک قفس تبدیل شده است دعوت این الگو برای خانه به دوش شدن ممکن است باعث شود که احساس گناه کند. اما اگر شما نخواهید از مراقبت کردن از دیگران دست بردارید هیچ کس دیگری این کار را برایتان انجام نخواهد داد.
سؤال حیاتی در مورد الگوی خانه به دوش این است که آیا فرد فقط به دنبال فرار کردن از مشکلات است یا اینکه میخواهد زندگی جدیدی را شروع کند؟ پیروی از الگوی خانه به دوشی شاید به معنی رکودهای دردناک و افتادن در دادم وحشتناک مسائل ناشناخته باشد اما بدون اینها ما رشد نمیکنیم.
کهنالگوی جنگجو
پیرسون میگوید که میتوان بدون تبدیل شدن به یک متجاوز بیملاحظه از «انرژی فوقالعاده زیاد» این الگو استفاده کرد. احتمالاً به دلیل تصویر منفی که از الگوی جنگجو وجود دارد بسیاری از مردم از کسب بعضی از ویژگیهای جنگجو خودداری میکنند. با این حال ما بدون وجود ویژگیهای جنگجو، ضعیف میشویم. الگوی یتیم یا همان الگوی معصوم ممکن است از الگوی جنگجو و تغییرات شدیدی که احتمالاً در الگوی یتیم ایجاد میکند رسد اما گاهی اوقات واضح است که ما باید از خودمان دفاع کنیم و در چنین شرایطی فقط کی جنگجو میتواند به ما کمک کند. اگر از الگوی جنگجو استقبال کنیم به یک هیولا تبدیل نمیشویم بلکه به قول پییرسون فرصت جدیدی برای «رقص زندگی» فراهم میکنیم.
رابرت بلای، که نمونه کامل الگوی جنگجو است، (رجوع کنید به داستان مرد مرد) ارزش الگوی جنگجو را به خوبی و به طور خلاصه بیان میکند: «هر بار که از الگوی من به خوبی استفاده میکنیم بیشتر در حال بیدار کردن پادشاه هستیم تا جنگیدن.»
جنگجویان امروز بیشتر در حال جنگیدن با خودشان هستند تا دشمنان و هدفشان. است که محدودیتهای فردی را از بین برده و به برتری برسند. جنگجویان جدید به جای اینکه به دنبال برتری بر دیگران باشند میخواهند بهتر و خلاقانهتر مشکلات را حل کنند.
کهنالگوی ایثارگر
در فرهنگ جنگجویی، دستاوردها بسیار مهم هستند اما ما میخواهیم به عنوان انسان و بدون در نظر گرفتن دستاوردهایمان برایمان ارزش قائل باشند. اگر آن دسته از مردم را که در قبال کارهایی که انجام میدهند انتظار پاداش ندارند؛ کسانی که بدون انتظار برگشت کارهای نیکشان به دیگران توجه کرده و به آنها عشق میورزند از جامعه حذف کنیم دیگر واقعاً جامعهای در کار نخواهد بود. ما باید از یک هدف عالی برخوردار باشیم که اعمالمان را هدایت کند تا رفتارمان فقط از اشتیاق برای کسب قدرت و پول نشئت نگیرند و این کاری است که الگوی ایثارگر برایمان انجام میدهد.
جنبه منفی این الگو فداکاری بیهوده است. بسیاری از مردم به خاطر دیگران از آرزوها و نیازهای خودشان میگذرند اما اغلب اوقات فداکاری بدون پاداش میماند و مورد غفلت دیگران قرار میگیرد. الگوی ایثارگر سمبل بخشش و فراوانی است اما فقط آن نوع از بخشش که مشتاقانه انجام میشود نه نوعی که فکر میکنید دیگران انتظارش را از شما دارد.
کهنالگوی معصوم
با اینکه ما معصوم به دنیا میآییم بخشی از وجودمان با وجود همه «واقعیتهایی» که با آنها برخورد میکنیم همچنان به دنبال امکانات آرمانی میگردد. پییرسون میگوید ما میتوانیم به این مکان برگردیم اما بعد از اینکه سفرهای قهرمانانهمان به پایان رسیدند. به عنوان مثال در داستان کیمیاگر نوشته پائلو کوئلیو شخصیت اصلی داستان، سانتیاگو، فقط بعد از پایان یک سری ماجراجوییها که زندگیاش را غنیتر کردند توانست صندوقچه گنج را پیدا کند. اگر الگوی معصوم را در خودمان مجدداً بیدار کنیم میتوانیم حس اعتمادی را که در کودکی نسبت به جهان داشتیم بازیابی کنیم.
در حالی که جنگجو به این نتیجه میرسد که «زندگی به خودم بستگی دارد» معصوم با آسودگی ناشی از ایمان به وجود فراوانی در جهان زندگی میکند. جنگجو معتقد است که زندگی یک جنگ با دیگران بر سر منابع محدود است که برای جنگیدن در آن فرصت کمی و اختیار داریم اما معصوم معتقد است که اصل همزمانی همه چیزهای لازم را فراهم میکند.
کهن الگوی شعبده باز
شعبده باز دنیا را مانند معصوم میبیند اما ادعای قدرت بیشتری دارد. در حالی که معصوم برای رسیدن به آرزوهایش به هستی اعتماد و توکل میکند شعبدهباز تغییردهنده خلاقتری است. شعبدهبازها مایلاند از خودشان دفاع کنند حتی اگر این کار خطرناک یا کاملاً متفاوت و جدید باشد و به یک اتفاق بزرگ منجر شود. اما برخلاف جنگجو، شعبدهباز توهم کنترل کامل روی زندگیاش را کنار میگذارد و با این کار توانایی پیشبینی آینده را تا حدی کسب و به این ترتیب با نیروی بیشتری حرکت میکند. به همین دلیل است که میتواند کارهای جادویی انجام بدهد. شعبده بازها در سفرهای شخصیشان به خودشان اجازه تغییر میدهند و در نتیجه به قدرت میرسند. شعبدهبازهای معروف عبارتاند از: گاندی و مارتین لوتر کینگ.
نکاتی چند :
جالبترین نظر پیرسون این است که فرهنگ ما (فرهنگ آمریکا «مترجم») در حال تغییر از حالت جنگجو به شعبدهباز است. ویژگی فرهنگ جنگجو «پیش رفتن به جلو» است حتی در حالی که چیزی که نصیبمان میشود دیگر ارزش زیادی نداشته باشد یا دیگر نفع زیادی به ما نرساند. فرهنگ شعبدهباز بیشتر پذیرای تغییرات است، نسبت به روشهای خودش تعصب کمتری دارد و به جای اینکه تلاش کند تا در دنیای موجود که کامل و ایده آل نیست برنده شود، مایل است دنیای جدیدی خلق کند.
در حالی که جنگجویان با استفاده از قدرت اراده و سرسختی خودشان برنامه ریزی میکنند تا تغییری ایجاد کنند شعبدهباز تغییری را که میخواهد ایجاد کند تجسم میکند زیرا معتقد است که قدرت تجسم حرکت و جریان لازم را ایجاد میکند. کدام بهتر است؟ تا حدی که شعبدهبازها از نیروهای بزرگتر از نیروی خودشان کمک میگیرند شعبدهبازی در نهایت قدرتمندتر از جنگجو بودن است. اکثر مردم ترجیح میدهند شعبدهبازی کنند تا اینکه بجنگند.
کتاب قهرمان درون اولین بار در سال ۱۹۸۶ میلادی به چاپ رسید. در چاپهای بعدی این کتاب آمده است که چطور خوانندههای کتاب میتوانند الگوها را با خودشان هماهنگ کرده و در زندگی روزمره استفاده کنند و نمونههای معاصر هر الگو را پیدا کنند اما اگر شما میتوانید الگوی اولیه را پیدا کنید نگران نباشید زیرا مهمترین بخش کتاب این است که الگوها را درک کنید زیرا در دورههای مختلف تغییرات زیادی در آنها ایجاد نمیشود.
کارول پییرسون
پییرسون در یک خانواده مسیحی بنیادگرا در جنوب آمریکا به دنیا آمد. وقتی در کالج بود خواندن کتاب قهرمان هزارچهره اثر جوزف کمپل، زندگیاش را تغییر داد. کارول با پیروی از توصیه این کتاب به انجام کاری که به آن علاقه دارید، خودش را غرق در نوشتن در مورد اسطورهشناسی و روانشناسی کهنالگوها کرد و بالاخره دانشش را در این زمینهها به یک حرفه تبدیل کرد. پییرسون کتاب قهرمان درون را زمانی نوشت که از طرف دانشگاه مریلند، جایی که در رشته مطالعات زنان تدریس میکرد، به یک فرصت مطالعاتی رفته بود.
او که مدتها مشاور شرکتهای مختلف بود کتابهای زیرا را نیز نوشت: جادو در کار: کاملوت (کاملوت نام محل زندگی شاه آرتور بود «مترجم (Camelot: (Magic at Work Camelot) و رهبری خلاق و معجزات هر روزه (Creative Leadership and Everyday Miracles) پییرسون این کتاب را در سال ۱۹۹۵ میلادی به همراه شارون سیورت نوشت و مرکز مطالعات و کاربردهای کهنالگوها را در واشینگتن دی سی تأسیس کرد. تازهترین کتابهای پیرسون عبارتاند از: قهرمان و قانونشکن (The hero and the Outlaw) ۲۰۰۱ میلادی درباره اینکه چطور شرکتها میتوانند برای معروف و معتبر شدنشان از کهنالگوها استفاده کنند و کتاب تنظیم روح سازمانی (Mapping the Orgaizational Psyche) ۲۰۰۲ میلادی)
جملات طلایی کتاب :
«هر الگویی با خودش ایدئولوژی، اهداف و معنای خاصی از زندگی دارد. الگوی یتیم به دنبال امنیت است، از اینکه مورد سوء استفاده قرار بگیرد و دیگران ترکش کنند میترسد. الگوی شهید به دنبال خوبی است و دنیا را محل درگیری میان نیکی (مراقبت و مسئولیت) و شر (خودخواهی و سوءاستفاده) میداند. الگوی خانه به دوش به دنبال استقلال است و از همرنگ شدن با جماعت میترسد. جنگجو میخواهد قدرتمند باشد، تأثیری روی جهان بگذارد و از بیهودگی و بیتحرکی پرهیز میکند. شعبدهباز میخواهد با خرد درونی و انرژیهای هستی هماهنگ باشد. اینها سعی میکنند از مسائل غیرقابل اطمینان و سطحی پرهیز کنند.»
«وقتی مردم از الگوی جنگجو به الگوی شعبدهباز تغییر جهت میدهند تغییری اتفاق میافتد: درک آنها از حقیقت تغییر میکند. آنها متوجه میشوند که جهان را پر از خطر، درد و تنهایی دانستن واقعیت ندارد و این فقط درک آنها از جهان در زمانی است که در سفر زندگی مسائل مختلف را تجربه میکنند.»
چکیده:
هر یک از ما میخواهیم بر اساس الگوهای درونیمان عمل کنیم. از قدرت این الگوها باخبر شوید و از آنها در جهت منافع خودتان استفاده کنید.