انسان در جستجوی معنا

خلاصه کتاب : انسان در جستجو معنا

نوشته : ویکتور فرانکل

عنوان اصلی : MANS SEARCH FOR MEANING

 

 

همسر، پدر، مادر و برادر ویکتور فرانکل در اردوگاه‌های کار اجباری آلمان نازی از دنیا رفتند. فقط خواهرش زنده ماند. ویکتور ابتدا در اردوگاه آشویتز و سپس در اردوگاه داکاو در حالی که گرسنگی، سرما و خشونت را تحمل می‌کرد همیشه در معرض تهدید اتاق گاز بود. او همه متعلقاتش را در اولین روزهای اقامت در اردوگاه از دست داد و مجبور شد دست‌نوشته علمی‌اش را که به زعم خودش حاصل یک عمر کار او بودند تحویل مقامات اردوگاه بدهد.

 

این داستان (در واقع این واقعیت است نه داستان) افرادی را که زندگی را بی‌معنا و خودکشی را راه‌حلی منطقی می‌دانند محکوم می‌کند. فرانکل به خاطر تحمل بدترین شرایط در اردوگاه‌های کار، به یک فرد خوش‌بین تبدیل شد. منطق او این بود که حتی در بدترین شرایط هم مردم می‌توانند تصمیم بگیرند که چطور به شرایطی که در آن قرار دارند نگاه کنند و چه معنایی به آن بدهند. همان‌طور که گوردن آلپورت در مقدمه چاپ سوم کتاب ویکتور فرانکل می‌گوید این همان چیزی است که فلاسفه رواقی به آن «آخرین آزادی» می‌گویند. زشتی و پلیدی شکنجه خیلی به رنج فیزیکی ناشی از آن مربوط نمی‌شود بلکه بیشتر به این مربوط است که فرد شکنجه کننده تلاش می‌کند تا آزادی فرد دیگری را از بین ببرد. (زیرا اگر یک فرد، آزاد باشد هرگز تن به شکنجه نمی‌دهد پس در صورتی شکنجه کردن یک انسان ممکن می‌شود که آزادی‌اش به نحوی از بین رفته باشد.)

 

 

تعریف مجدد دستاوردهای بشری

یکی از جمله‌های موردعلاقه فرانکل جمله‌ای از نیچه بود که می‌گوید: «کسی که, برای زندگی دارد تقریباً با هر چگونه‌ای می‌سازد.» دردناک‌ترین بخش‌های کتاب انسان در جستجوی معنا یادآوری افکاری است که برای ادامه زندگی به فرانکل انگیزه می‌داد. تصویری که او در ذهنش از همسرش داشت تنها روشنایی روزهای تاریک اردوگاه کار بود. فرانکل در جایی از کتاب، صحنه زیبایی را توصیف می‌کند که چنان عمیق به همسرش فکر می‌کرد که وقتی یک پرنده در مقابل چشمانش روی تلی از خاک نشست او تصور کرد همسرش به این شکل ظاهر شده است. فرانکل حتی خودش را در حالی تصور می‌کرد که بعد از آزادی در یک سالن سخنرانی با مردم درباره چیزهایی صحبت می‌کرد که هرگز نباید مجدداً اتفاق بیفتند. و این‌طور هم شد. و بالاخره اینکه می‌خواست چیزهایی را که از دست‌نوشته علمی‌اش به یادش مانده بود یادداشت کند.

 

از طرف دیگر آنهایی که برخلاف فرانکل تسلیم شده بودند به راحتی قابل تشخیص بودند زیرا آخرین سیگارهایشان را می‌کشیدند در حالی که در حالت عادی سیگارها را برای معاوضه با کمی غذا، نگه می‌داشتند. این افراد به این نتیجه رسیده بودند که زندگی به پایان رسیده است. اما فرانکل این را یک اشتباه وحشتناک می‌دانست. او می‌گوید ما اینجا نیستیم که بر اساس انتظاراتمان از زندگی در موردش قضاوت کنیم بلکه باید شجاعت کافی داشته باشیم تا هر روز از زندگی بپرسیم که چه انتظاری از ما دارد. به نظر فرانکل وظیفه ما این نیست که فقط زنده بمانیم بلکه باید حقیقتی را که مخصوص خود ما و شرایطمان است پیدا کنیم تا راهنمایمان باشد؛ گاهی اوقات فقط پس از تحمل بدترین رنج و عذاب‌ها به این حقیقت دست پیدا می‌کنیم. فرانکل می‌گوید که در واقع: «رنج نشانه نگرانی و ترس نیست بلکه یک دستاورد بشری است.»

 

 

تأثیر این کتاب

کتاب انسان در جستجوی معنا بیش از نه میلیون نسخه فروش داشته و به ۲۴ زبان زنده دنیا ترجمه شده است. کتابخانه کنگره آمریکا این کتاب را یکی از ده کتاب برتر آمریکا نامیده است. اما فرانکل که ابتدا می‌خواست کتاب را بدون نام و فقط با شماره زندانی که در دوران اسارت به او داده بودند چاپ کند می‌گوید که خودش این کتاب را یک دستاورد بزرگ نمی‌داند. بلکه موفقیت این کتاب «نشان‌دهنده رنج زمانه است» و نیاز شدید انسان‌ها را برای داشتن یک زندگی پرمعنا بیان می‌کند.

 

انسان در جستجوی معنا به غیر از اینکه یک کتاب پرفروش است تأثیر فوق‌العاده زیادی روی نویسندگان کتاب‌های خودیاری داشته است. مثلاً استیون کاوی در کتاب هفت عادت مردمان مؤثر روی مسئولیت، تأکید زیادی می‌کند که این، تأثیر مستقیم کتاب ویکتور فرانکل است و در بسیاری از آثاری که در اینجا معرفی شده‌اند به کتاب انسان در جستجوی معنا اشاره می‌شود.

این کتاب از سه بخش تشکیل شده است: بخش زندگینامه: «تجربیات فرانکل در اردوگاه کار اجباری»، یک مقاله نظری: «چکیده‌ای از لوگوتراپی» (۱۹۶۲ میلادی) و بخشی به نام «دلایلی برای یک خوش‌بینی تراژیک» (۱۹۸۴ میلادی). این کتاب فوق‌العاده جالب که نمی‌شود لحظه‌ای آن را زمین گذاشت با چنین ساختاری خواننده را به سمت مفاهیم اندیشمندانه نویسنده هدایت می‌کند.

 

 

معنا طلبی و لوگوتراپی

مسئله شگفت‌انگیز در مورد فرانکل این است که تجربیاتش باعث شدند به طور عملی با تئوری‌هایی سر و کار پیدا کند که به عنوان یک دکتر قبل از شروع ناگهانی جنگ جهانی دوم فقط در موردشان فکر می‌کرد. این تئوری‌ها و تجربیات، مکتب سوم روان‌درمانی وین یعنی لوگوتراپی را شکل دادند. (کلمه «لوگو» از واژه یونانی «لوگوس» یا همان «معنا» گرفته شده است) لوگوتراپی پس از تحلیل روانی فروید و روانشناسی فردی آدلر قرار می‌گیرد. در حالی که لازمه تحلیل روانی برای پی بردن به ریشه اختلالات افراد، درون‌نگری و خودمحوری است، لوگوتراپی تلاش می‌کند تا افراد را از خودشان بیرون بکشد تا دنیا را از چشم‌انداز بزرگ‌تری ببینند. در حالی که تحلیل روانی فروید روی لذت طلبی و روانشناسی آدلر روی قدرت‌طلبی تمرکز می‌کنند لوگوتراپی نیروی اصلی انگیزه دهنده به انسان را معنا طلبی می‌داند.

 

فرانکل یک دیپلمات آمریکایی را به خاطر می‌آورد که پس از پنج سال تحلیل روانی به دفتر او آمده بود. او از شغلش ناراضی و از اجرای سیاست‌های دولت آمریکا ناراحت بود. روان‌شناسی که این مرد پیشش رفته بود مشکل را در رابطه این دیپلمات با پدرش می‌دانست: دولت ایالات متحده آمریکا پدرش را برایش تداعی می‌کرد و در نتیجه دلهره و تشویشش را روی سیاست‌های دولت منعکس می‌کرد اما مسئله اصلی احساسی بود که او نسبت به پدر بیولوژیکی‌اش داشت. تشخیص فرانکل این بود که مشکل فقط عدم رضایت شغلی است و به او پیشنهاد کرد که شغلش را تغییر بدهد. آن دیپلمات پیشنهاد فرانکل را به اجرا درآورد و دیگر نیازی به روان‌شناسی پیدا نکرد.

 

نکته موجود این است که اگر ما در مورد فلسفه وجودمان و هدفمان از زندگی در این دنیا فکر کنیم اصلاً نشانه روان‌پریشی و اختلال روانی نیست بلکه نشان می‌دهد ما در تلاش برای معنا بخشیدن به زندگی‌مان با طبیعت انسانی‌مان بیشتر هماهنگ می‌شویم. فرانکل برخلاف فروید و أدلر ویژگی خاص انسان‌ها را برآورده کردن غرایز یا حتی «هماهنگ شدن با جامعه» نمی‌دانست بلکه او (و در کل روان شناسان اومانیستی؛ مثل أبراهام مازلو و کارل روجرز) معتقد بود که ویژگی برجسته انسان‌ها اختیار آنها است.

 

 

منابع معنا

لوگوتراپی می‌گوید سلامت روانی زمانی اتفاق می‌افتد که ما یاد می‌گیریم چطور شکاف میان آنچه هستیم و آنچه می‌توانیم باشیم را از بین ببریم. اما اگر هنوز ندانیم که چه می‌توانیم باشیم، آن‌وقت چطور؟ فرانکل می‌گوید انسان مدرن تقریباً بیش از حد لازم آزادی دارد. ما دیگر مانند انسان‌های نخستین نمی‌توانیم فقط با استفاده از غرایزمان زندگی کنیم و سنت‌ها هم دیگر راهنمایمان نیستند. این همان خلائی است که در زندگی انسان وجود دارد و چون انسان نمی‌تواند معنای این خلاء را درک کند از طریق پول، رابطه جنسی، لذت طلبی و حتی خشونت سعی می‌کند این خلاء را پر کند. مشکل اینجاست که ما به منابع مختلف معنا که به گفته فرانکل به قرار زیرند توجه نمی‌کنیم:

خلق یک کار یا انجام یک کار

 تجربه کردن چیزی یا برخورد کردن با کسی (عشق)

 روش برخورمان با رنج‌های غیرقابل اجتناب

اولین منبع یک منبع قدیمی است که در کتاب‌های خودیاری از آن به نام «هدف زندگی» یاد شده است. فرهنگ ما طوری است که همیشه به دنبال شادی هستیم اما فرانکل معتقد است شادی چیزی نیست که بتوان مستقیماً آن را انتظار داشت. او شادی را حاصل فرو رفتن در کاری می‌داند که هنگام انجام دادن آن همه حواس و استعدادهایمان به کار گرفته می‌شوند و ما خودمان را فراموش می‌کنیم.

 

دومین منبع معنا نیز مهم است زیرا تجربه را (چه بیرونی و چه درونی) جایگزین منطقی دستاورد می‌داند آن هم در جامعه‌ای که بر اساس دستاورد شکل گرفته است. و سومین منبع معنا به درد و رنج معنا می‌دهد اما چه معنایی؟ فرانکل خودش اعتراف می‌کند که شاید ما هرگز ندانیم چه معنایی و شاید سال‌ها طول بکشد تا بفهمیم که درد و رنج کشیدنمان چه معنایی داشته است. اما صرف اینکه نمی‌فهمیم به این معنا نیست که هیچ معنایی وجود ندارد.

 

فرانکل به آدم‌هایی که می‌گویند زندگی بی‌معنا است چون گذرا و موقتی است می‌گوید: «فقط به فعل نرساندن نیروهای بالقوه‌مان بی‌معنی است نه خود زندگی.» فرهنگ ما طوری است که به جوانان و جوانی اهمیت زیادی داده می‌شود در حالی که این پیرها هستند که باید تحسین شوند. زیرا آدم‌های پیر، بسیار عشق ورزیده‌اند، بسیار رنج کشیده‌اند و بسیار تجربه کسب کرده‌اند. به فعل رساندن نیروهای بالقوه‌ای که دارید هر چند هم که کوچک و کم‌اهمیت باشند اثری در تاریخ بشر به جا خواهد گذاشت و تصمیم‌گیری برای به جا گذاشتن جنین اثری نشان‌دهنده حس مسئولیت‌پذیری شما است. آزادی فقط یک طرف معادله زندگی را تشکیل می‌دهد طرف دیگر پذیرش مسئولیت برای استفاده از آن است.

 

 

 نکته‌های نهایی

اگر نقطه مشترکی میان همه کتاب‌های خودیاری وجود داشته باشد آن نقطه مشترک اعتقاد به قابل تغییر بودن انسان‌ها است. جبرگرایی معتقد است که ما هرگز نمی‌توانیم از الگوهای رفتاری که از طریق ژنتیک به ما منتقل شده و از دوران کودکی تا به حال با ما بوده‌اند دست برداریم. فروید معتقد بود که اگر یک گروه از انسان‌ها از غذا محروم شوند تفاوت‌های فردی‌شان کاهش پیدا کرده و با یک نیاز همگانی جایگزین می‌شود. اما تجربیات فرانکل در اردوگاه کار اجباری اغلب اوقات خلاف این ایده را ثابت می‌کرد. او می‌گوید گرسنگی، شکنجه و کثیفی حساسیت زندانی‌ها را از بین برده بود و باعث شده بود که آنها به چنین وضعیتی عادت کنند اما با اینکه با آنها مانند حیوان رفتار می‌شد خیلی از آنها خوی وحشیگری پیدا نکرده بودند. ما هرگز نمی‌توانیم رفتار انسان‌ها را پیش‌بینی کنیم و به ندرت می‌توانیم تعاریفی را که از انسانیت داریم به همه انسان‌ها تعمیم بدهیم:

 

«نسل ما یک نسل واقع‌گرا است زیرا ما به مرحله‌ای رسیده‌ایم که می‌توانیم انسان را همان‌طور که واقعاً هست ببینیم. هر چه باشد انسان همان موجودی است که اتاق‌های گاز اردوگاه آشویتز را ساخت؛ و همان موجودی است که با زمزمه کردن نام خدا وارد اتاق‌های گاز می‌شد.»

 

آنچه باعث متفاوت بودن انسان از دیگر مخلوقات می‌شود این است که انسان می‌تواند مطابق با ایده آل‌ها و ارزش‌هایش زندگی کند. در غیر این صورت چطور ممکن بود بتواند سربلند وارد اتاق‌های گاز شود؟ فرانکل با آگاهی از اینکه حتی امکان ندارد بسیاری از ما به چنین سرنوشتی دچار شویم از اتاق گاز به عنوان یک سمبل استفاده کرد؛ سمبل مسئولیت فردی که تصمیم‌هایمان را در زندگی تحت‌الشعاع قرار می‌دهد. این کتاب می‌گوید مهم نیست در چه شرایطی زندگی می‌کنیم به هر حال می‌توانیم آزاد باشیم.

 

 

ویکتور فرانکل

فرانکل در سال ۱۹۰۵ میلادی در وین به دنیا آمد. قبل از جنگ جهانی دوم از دانشگاه وین در دو رشته پزشکی و فلسفه، مدرک دکترا گرفت. در طول دوران جنگ سه سال از عمرش را در اردوگاه آشویتز، داکاو و دیگر اردوگاه‌های کار اجباری گذراند. او کتاب انسان در جستجوی معنا را پس از آزادی و بازگشت به وین در طول نه روز نوشت.

 

فرانکل سال‌های بعد را به عنوان رئیس دپارتمان نورولوژی بیمارستان پلی کلینیک وین گذراند. و به عنوان استاد مدعو در دانشگاه هاروارد و دیگر دانشگاه‌های آمریکا تدریس و ۵۰ تور سخنرانی نیز در سراسر ایالات متحده آمریکا برگزار کرد. او در طول زندگی‌اش همیشه به کوهنوردی علاقه داشت.

 

فرانکل بیش از ۳۰ کتاب نوشت از جمله: روان‌درمانی و اصالت وجود (Psychotherapy and Existentialism)، خدا در ناخودآگاه و فریاد ناشنیده برای معنی. و در سالی که فوت کرد یک زندگینامه را به نام خاطرات فرانکل (:Frankl Recollections) به چاپ رساند. حداقل ۱۴۵ کتاب و بیش از ۱۴۰۰ مقاله درباره فرانکل و لوگوتراپی نوشته شده است. او ۲۸ مدرک افتخاری نیز کسب کرده بود.

 

ویکتور فرانکل در سال ۱۹۷۷ میلادی  و در همان هفته‌ای که مادر ترزا و پرنسس دایانا از دنیا رفتند فوت کرد.

 

 

جملات طلایی کتاب :

«گاهی اوقات باید سریعاً تصمیماتی می‌گرفتیم؛ تصمیماتی که با مرگ و زندگی سر و کار داشتند. در این مواقع زندانی‌ها ترجیح می‌دادند سرنوشت برایشان تصمیم‌گیری کند. این فرار از تصمیم‌گیری، بیشتر زمانی نمایان می‌شد که یک زندانی باید برای فرار کردن یا فرار نکردن از زندان تصمیم می‌گرفت. در طول دقایقی که باید این تصمیم را می‌گرفت (همیشه فقط چند دقیقه فرصت بود) عذاب جهنم را تحمل می‌کرد.»

 

«ما به خاطر کوچک‌ترین نعمت‌هایی که داشتیم شکرگزار بودیم. مثلاً اگر به ما فرصت داده می‌شد تا قبل از خواب، شپش‌ها را از لباسمان بتکانیم خوشحال می‌شدیم. با اینکه این کار به خودی خود لذت‌بخش نبود چون مجبور بودیم در یک اتاق کوچک و سرد که قندیل‌های یخ از سقفش آویزان بودند لخت شویم.»

 

«اگر کسی ما را در حالی می‌دید که در راه آشویتز به سمت یک اردوگاه در شهر بایرن از لای پنجره‌های میله دار ماشین حمل اسرا به قله کوه‌های سولزبورگ نگاه می‌کردیم که در طلوع آفتاب می‌درخشیدند هرگز باور نمی‌کرد که ما همه امیدمان را برای زندگی و آزادی از دست داده‌ایم. شاید به خاطر همین بود که زیبایی طبیعتی که مدت‌ها به آن بی‌توجه بودیم آن‌قدر برایمان هیجان‌انگیز و جالب به نظر می‌رسید.» (آشویتز، بزرگ‌ترین و معروف‌ترین اردوگاه کار اجباری در جنگ جهانی دوم بود که نازی‌ها در لهستان داشتند.)

 

 

چکیده:

معنای زندگی همان معنایی است که شما برایش در نظر می‌گیرید.

۵
از ۵
۱۳ مشارکت کننده

دیدگاه‌ها