تجربه اوج

خلاصه کتاب : تجربه اوج

نوشته: میهای چیکسنت میهایی

عنوان اصلی: OPTIMAL EXPERIENCE PSYCHOLOGICAL STUDIES OF FLOW IN CONSCLOUSNESS

 

 

چرا شاد بودن این قدر سخت است؟ هدف از زندگی چیست؟ در هنگام بیکاری یا در زمان ناامیدی، همیشه این سؤال را از خودمان می‌پرسیم. عده زیادی به دنبال جواب این سؤال نمی‌گردند. اما میهای چیکسنت میهایی که تمام زندگی‌اش را صرف پیدا کردن پاسخی برای سؤال اول کرده بود فهمید که سؤال اول به سؤال دوم کاملاً مرتبط است. ارتباط این دو سؤال با یکدیگر، اساس شکل‌گیری فرضیه جریان است که میهای ارائه کرده است.

 

پاسخی که نویسنده کتاب به سؤال اول می‌دهد بسیار واضح است و همه از آن خبر دارند: شاد بودن سخت است به دلیل اینکه جهان برای خوشحالی ما شکل نگرفته است. هر چند ادیان و فلسفه‌های مختلف سعی کرده‌اند این حقیقت را مخفی کنند اما تجربه انسان‌ها بارها و بارها این حقیقت را تائید کرده است. چیکسنت میهای می‌گوید بهترین کار این است که جهان را مجموعه‌ای از نظم و بی‌نظمی بدانیم. اینکه انسان‌های سالم از نظم خوششان می‌آید نشان می‌دهد که نظم یک مسئله ذاتی است و وجود آن در دنیای اطرافمان باعث شادی ما می‌شود.

 

بنابراین کلید شادی انسان ایجاد نظم در ذهنش یعنی کنترل ذهن است. اما چه عاملی به انسان کمک می‌کند که بتواند ذهنش را کنترل کند؟

 

 

 شادی و فرضیه جریان

چیکسنت میهای تحقیقش را بر اساس بررسی طبیعت شادی آغاز نکرد بلکه با پرسیدن این سؤال که: «انسان چه زمانی احساس شادی می‌کند؟» کارش را آغاز کرد. یعنی انجام چه کارهایی باعث می‌شود احساس شادی کنیم؟ برای پیدا کردن جواب این سؤال لازم بود در طول هفته و به شکل تصادفی با افراد شرکت‌کننده در تحقیق تماس گرفته شود. کسانی که در این تحقیق شرکت داشتند باید روی یک برگه کاغذ یادداشت می‌کردند که در هر زمان در طول مدت آزمایش در حال انجام چه کاری هستند و چه احساسی دارند. نتیجه این تحقیق نشان داد که لحظات شیرین و شادی‌بخش، تصادفی یا در نتیجه اتفاقات محیط اطراف شکل نمی‌گرفتند بلکه می‌شد پیش‌بینی کرد که وقتی فرد مشغول انجام کار خاصی است احساس شادی به او دست می‌دهد. افراد مورد آزمایش آن دسته از کارهایشان را ارزشمند می‌دانستند که هنگام انجام دادنشان احساس نگرانی نداشتند و به هیچ چیزی جز خود آن کار فکر نمی‌کردند. به همین دلیل نام این دسته از فعالیت‌ها را «تجربیات خوشایند» یا به طور خلاصه «جریان» گذاشتند.

 

وقتی انسان در حالت جریان قرار دارد احساس می‌کند که در شرایط خلاقیت ذهنی و شکوفایی سیر می‌کند. ورزشکاران این حالت را «بودن در شرایط ایده آل » می‌نامند، عارفان به آن «حظ روحانی» و هنرمندان هم به آن «شیدایی» می‌گویند. ممکن است انسان‌های معمولی مثل من و شما وقتی در «جریان» قرار می‌گیریم احساس کنیم که زمان متوقف شده است. بهترین تعریفی که در این کتاب برای توصیف حالت جریان آمده، از دانشمند تائوئیست، جوآنگ دزو، است. قصاب دربار «دون هوی» روش کار خودش را این طور شرح می‌دهد: درک و فهمم از کار می‌افتند و روحم به هر جایی که بخواهد می‌رودبه عبارت دیگر به چیزی فکر نمی‌کند و فقط عمل می‌کند.

 

یکی از تفاوت‌های مهمی که نویسنده کتاب به آن اشاره می‌کند، تفاوت بین شادی وخوش‌گذرانی است. در حالی که از انجام کارهای سختی که همه توجه ما را به خودشان اختصاص می‌دهند لذت می‌بریم و شاد می‌شویم، خوش‌گذرانی همه توجه ما را به خودش اختصاص نمی‌دهد یعنی در حالی که خوش‌گذرانی می‌کنیم منفعل هستیم. تماشای تلویزیون، مصرف مواد مخدر و خوابیدن نمونه‌هایی از خوش‌گذرانی هستند که در آنها آگاهی اندکی وجود دارد و بنابراین کمکی به رشد انسان نمی‌کنند. درسی که روان‌شناسی تجربیات خوشایند به انسان می‌دهد این است که ما زمانی شاد هستیم که خودمان را تحت کنترل داریم. تجربیات خوشایند، تجربه‌هایی هستند که توسط خودمان کنترل می‌شوند و بنابراین به ما احساس قدرتمندی می‌دهند. به همین دلیل است که پیگیری هدف‌ها و رسیدن به آنها برای انسان لذت‌بخش است. زیرا اهداف به ذهن انسان نظم می‌دهند و این نظم ذهنی باعث شادی می‌شود حتی اگر به هدفمان نرسیم.

 

 

جریان: پیچیدگی و هدفمندی

برای اینکه دچار سردرگمی نشویم می‌توانیم همه زندگی‌مان را به خوش‌گذرانی اختصاص بدهیم (نهاد) که در نهایت باعث تخریب ما یا آشوب ذهنی‌مان می‌شود یا می‌توانیم دست روی دست بگذاریم و به حق انتخاب‌هایی که در زندگی داریم فکر نکنیم. یعنی تسلیم شرایط جامعه شویم (فراخود) که در این صورت به جای انسان بودن فقط به یک موجود مصرف‌کننده تبدیل می‌شویم.

 

چیکسنت میهای از نظریه فروید استفاده می‌کند تا منظورش را به خوبی بیان کند. خودآگاه انسان از نظر فروید سه بعد دارد. یکی «نهاد» که از نظر فروید نشان‌دهنده غرایز جسمانی است. دوم «فراخود» که خوب یا بد بودن رفتارهای انسان را از نظر اخلاقیات حاکم بر اجتماعی که در آن زندگی می‌کند به او تذکر می‌دهد. سومین بعد، «خود» است؛ که مستقل از غرایز جسمانی (نهاد) و قوانین اخلاقی و اجتماعی (فراخود) و به صورت خودمختار عمل می‌کند. انسانیت را در این بخش از خودآگاه یعنی در خود می‌توان پیدا کرد که فراتر از یک زندگی حیوانی با یک زندگی ماشینی است. کسی که با این بخش از خودآگاهش یعنی «خود»، زندگی می‌کند آزادانه و به انتخاب خودش زندگی می‌کند و از آنجایی که هستی هیچ‌وقت زندگی را برای انسان ساده و راحت نمی‌کند، چنین انسانی باید روز به روز پیچیده‌تر شود (این پیچیدگی به معنای سردرگمی نیست، بلکه به معنای رسیدن به سطحی بالاتر است) تا بتواند راحت زندگی کند.

 

تحقیقات چیکسنت میهای درباره جریان، او را به یک نتیجه شگفت‌انگیز رساندن انسان پس از هر باری که جریان را تجربه می‌کند نسبت به قبل پیشرفت می‌کند. هر دانشی که انسان کسب می‌کند، هر مهارتی که یاد می‌گیرد شخصیت انسان را توسعه داده و او را به مرحله بالاتر می‌برد و در نتیجه یک انسان فوق‌العاده ایجاد می‌شود.

 

به همین دلیل است که انسان به قرار گرفتن در جریان، معتاد می‌شود؛ زیرا زندگی بدون «جریان»، یکنواخت، خسته‌کننده و بی‌معناست. نویسنده کتاب معتقد است که اگر کاری را انجام بدهیم که دوست داریم و به آن عشق می‌ورزیم، زندگی‌مان معنا پیدا می‌کند و در نتیجه شاد می‌شویم. شاید نتوان معنای پیچیده زندگی را (از این لحاظ که علت وجود هر چیزی در این عالم چیست) فهمید اما زندگی برای هر کسی معنایی دارد. مثلاً معنای زندگی برای من یعنی هر چیزی که برایم مهم باشد. تجربه جریان برای کسانی که از آن لذت می‌برند نیازی به تعریف و توضیح ندارد. فقط می‌دانیم که این پدیده یعنی جریان، دو عامل اساسی و موردنیاز را برای شادی انسان فراهم می‌کند: هدفمندی و خودشناسی.

 

 

فرهنگ جریان محور

جریان باعث می‌شود احساس سرزندگی کنید اما تأثیر دیگری هم دارد که ممکن است شگفت‌انگیز به نظر برسد: پیچیده‌تر شدن شخصیت باعث می‌شود که انسان از منحصر به فرد بودن خودش، جایگاهش در دنیایی که در آن زندگی می‌کند و روابطش با سایر انسان‌ها آگاه شود. جریان، انسان را با جهان هماهنگ کرده و او را از منحصر به فرد بودنش آگاه می‌کند.

 

این تأثیر دوگانه باعث احیای جامعه و مردم می‌شود. نویسنده کتاب معتقد است جوامع و ملت‌هایی در قرن ۲۱ موفق خواهند بود که افراد آن به طور مرتب با انجام دادن فعالیت‌هایی که به آنها علاقه دارند، جریان را تجربه کنند. چیکسنت میهای به این نکته اشاره می‌کند که «به دنبال شادی بودن» حتی در بیانیه استقلال آمریکا هم مورد توجه قرار گرفته است، که متأسفانه باعث شده مردم فکر کنند دولت مسئول تأمین شادی افراد جامعه است.

 

در حالی که پیگیری اهداف (یا زندگی برای آینده) در حال حاضر بخش مهمی از فرهنگ جوامع غربی را تشکیل می‌دهد یک فرهنگ جریان مدار می‌تواند حال محوری (توجه به زمان حال و زندگی در لحظه) را که ویژگی انسان عصر شکار بود دوباره وارد زندگی انسان‌ها کند تا انسان از بند و اسارت زمان رها شود. (عصر شکار دوره‌ای از تاریخ بشر بود که انسان به جای نگهداری از حیوانات و کشاورزی، به شکار حیوانات می‌پرداخت. در اینجا منظور نویسنده این است که در آن دوره از تاریخ، انسان فقط به زمان حال توجه می‌کرد و هر وقت که گرسنه می‌شد شکار می‌کرد و برای آینده برنامه و نقشه‌ای نداشت. «ویراستار»). وقتی رفاه انسان‌ها بیشتر شود بخش بیشتری از مردم جامعه کاری را که دوست دارند انجام می‌دهند و نگرش انسان به زمان تغییر خواهد کرد. در چنین شرایطی زمان دیگر معنای صنعتی‌اش را که بین کار و آزادی تفاوت ایجاد می‌کند از دست می‌دهد و معنای شخصی پیدا خواهد کرد؛ یعنی کار افراد همیشه آنها را در جریان قرار می‌دهد.

 

می‌گویند مردم در جوامع غربی و به خصوص آمریکا به جوان ماندن خیلی اهمیت می‌دهند و از پیر شدن هراس دارند. اگر انسان بتواند از زندگی در لحظه حال لذت ببرد یا در «جریان» قرار بگیرد، فشار ناشی از گذشت زمان، کم می‌شود. همان‌طور که نیچه، فیلسوف آلمانی، می‌گوید: «بلوغ، کشف دوباره جدیتی است که در کودکی و هنگام بازی کردن داشتیم.»

 

 

نکاتی چند :

 نظریه جریان از ۳۰ سال پیش که در مجلات علمی و دانشگاهی مطرح شد تا به حال تأثیر بسیار گسترده‌ای داشته است زیرا یک تئوری تغییر است که در همه فعالیت‌های انسانی کاربرد دارد. چیکسنت میهای نظریه جریان را به روابط جنسی، شغلی، روابط دوستانه، تنهایی و یادگیری مادام‌العمر مربوط می‌داند. البته نمی‌توان جریان را به انسان تحمیل کرد. انسان‌هایی که می‌توانند با انجام فعالیت‌های خاصی، در جریان قرار بگیرند از دیگران شادتر هستند.

 

نیچه معتقد است که ریشه تمام اعمال انسان «تمایل به کسب قدرت» است، نظریه جریان ذهنی هم در تکمیل این عقیده می‌گوید اگر انسان بتواند ذهنش را کنترل کند، هم قدرتمند می‌شود و هم تمامی انگیزه‌های دیگر را به دست می‌آورد. هر فعالیتی که به انسان در کنترل ذهنش کمک کند هم به زندگی‌اش معنا می‌دهد و هم احساس شادی به او می‌دهد. همچنان که روش‌های مختلفی برای زندگی کردن وجود دارند و روز به روز هم گسترده‌تر می‌شوند، یک نیاز بسیار مهم برای انسان به وجود آمده است: نیاز به توجه، تمرکز و نظم در ارتباط با شیوه برخوردمان با زندگی و هدفی که از زندگی کردن داریم. کتابی که چیکسنت میهای درباره نظریه جریان نوشته است یک راهنمای برجسته در این زمینه محسوب می‌شود

 

 

درباره میهای چیکسنت میهایی:

پروفسور چیکسنت میهای در دانشکده مدیریت در اکر، دانشگاه کلرمانت در ایالت کالیفرنیا تدریس می‌کند. او قبلاً مدیر دپارتمان روان‌شناسی دانشگاه شیکاگو بوده استمیهای یکی از اعضای آکادمی علوم و هنر آمریکا است و مقالات متعددی را در نشریات نیویورک تایمز، واشینگتن پست، وایرد، فست گمپانی و نیوزویک منتشر کرده است. بیل کلینتون از چیکسنت میهای به عنوان نویسنده مورد علاقه‌اش نام برده است.

 

سایر کتاب‌های ایشان عبارت‌اند از: تجربه خوشایند: مطالعات روانشناسی جریان در خودآگاه انسان Optimal ExperiencePsychological Studies of Flow in Conciousness   شامل مجموعه مقالات علمی که به ایجاد نظریه جریان منجر شدند) چیکسنت میهای این کتاب را در سال ۱۹۹۸ با کمک همسرش ایزابلا ویرایش کرد. تکامل خود: روانشناسی هزاره سوم  :   The Evolving Self: A Psychology the third Millenniumخوب زندگی کردن (Living Well) (۱۹۹۷) و خلاقیت: جریان و روانشناسی کشف و اختراع Creativity: Flow and Psychology Discovery and Invention ۱۹۹۶ چیکسنت میهای کتاب‌هایی نیز در زمینه بلوغ و تأثیر تلویزیون بر کیفیت زندگی و مقالاتی درباره فلسفه تیار دو شاردن نوشته است. زیرا به اعتقاد او نظرات دو شاردن به تکامل و رشد انسان مرتبط است.

 

 

جملات طلایی کتاب: 

«شادی انسان به توانایی او در کنترل نیروهای بزرگ موجود در جهان ارتباطی ندارد. شادی به تناسب و هماهنگی درونی انسان بستگی دارد. ما باید همیشه به دنبال یاد گرفتن شیوه‌های کنترل محیط بیرونی‌مان باشیم چون حیات فیزیکی انسان به محیط اطرافش بستگی دارد. اما موفقیت در این زمینه باعث بهبود احساس انسان نمی‌شود و ذهن او را آرام نمی‌کند. برای بهبود احساس و آرامش ذهن، انسان باید بر خود ذهن مسلط شود.»

 

«جریان، باعث می‌شود که ذهن به وحدت و یکپارچگی برسد زیرا وقتی در حالت جریان، به تمرکز عمیق می‌رسیم، ذهن منظم می‌شود و تفکرات، تصمیمات، تجربیات و تمامی احساسات انسان روی یک هدف، متمرکز و در نتیجه باهم هماهنگ می‌شوند. و وقتی مرحله جریان به پایان می‌رسد، انسان احساس می‌کند بیشتر از قبل به هماهنگی درونی و حتی هماهنگی با سایر انسان‌ها و موجودات جهان رسیده است.»

 

 

چکیده:

به جای بیکاری، کاری را که دوست دارید انجام بدهید تا به این ترتیب زندگی‌تان بامعناتر و شادتر شود و به سمت خود برترتان به پیش بروید.

۵
از ۵
۱۴ مشارکت کننده

دیدگاه‌ها