خلاصه کتاب : هفت عادت مردمان مؤثر
عنوان اصلی کتاب : 7 HABITS OF HIGHLY EFFECTIVE PEOPLE
نوشته: استیون کاوی
قهرمانهای هر نویسنده نشاندهنده خط فکری آن نویسنده هستند. بنجامین فرانکلین به عنوان نمونه بارز کسی معرفی شده است که توانسته است اصول شخصیتی را در عمل به کار ببرد. «داستان زندگی انسانی که تلاش کرد اصول و عادتهای موردنظرش را جزئی از طبیعت خودش کند.» استیون کاوی از داستان بازمانده اردوهای کار اجباری یعنی ویکتور فرانکل (به توضیحات مربوط به کتاب انسان در جستجوی معنا رجوع کنید) برای نشان دادن مسئولیتپذیری و از هنری دیوید تارو (به توضیحات مربوط به کتاب والدن رجوع کنید) برای نشان دادن آزادی فکری استفاده میکند.
بعضیها میگویند هفت عادتی که استیون کاوی از آنها نام برده است در واقع اطلاعاتی است که همه مردم دارند. هر یک از این اصول هفتگانه به تنهایی ممکن است اینطور به نظر برسند اما اگر این هفت عادت را به صورت متمرکز و با همین ترتیب و توالی و اعتقاد به مرکزی بودن اصول در زندگی بررسی کنیم از همان سینرجی برخوردار خواهند شد که استیون کاوی از آن تعریف میکند.
اشکالی که معمولاً از موضوع خودیاری گرفته میشود این است که میگویند ممکن است یک سمینار آموزشی یا یک کتاب در این زمینه به انسان نیروی محرک زیادی بدهد اما تأثیر آن پس از مدتی از بین برود. در جواب این اشکال باید بگوییم کتاب هفت عادت مردمان مؤثر از طریق استفاده از عادتها به عنوان اساس تغییر در انسان، به خواننده عزم حرکت میدهد و به او کمک میکند تا هر روز عادتهایش را تغییر بدهد. این کتاب ابزار لازم را برای ایجاد تغییرات کوچک به خواننده میدهد تا در نهایت بتواند به یک تغییر اساسی برسد.
کتاب هفت عادت مردمان مؤثر در زمینه بهبود شخصیت، یک پدیده است. از زمان چاپ این کتاب تا به حال هر سال حدود یک میلیون نسخه از آن به فروش رسیده است. این کتاب به ۳۲ زبان ترجمه شده است و اساس عملکرد مؤسسات بسیار مشهوری محسوب میشود. ۶۰ سال طول کشید تا کتاب آیین دوستیابی و چگونگی نفوذ در دیگران اثر دیل کارنگی چنین تأثیری ایجاد کند.
چه عاملی باعث شد که این کتاب در صدر تمام کتابهایی قرار بگیرد که با موضوع بهبود زندگی بشر چاپ شدهاند؟
موفقیت از درون به بیرون
اولین عامل موفقیت این کتاب، زمان انتشار آن بود. استیون کاوی این کتاب را در دهه ۱۹۹۰ به چاپ رساند. در این مقطع زمانی اشتیاق برای «حکمرانی جهان» برای انسانها که درگیر رقابتهای سخت و نفسگیر بودند کافی نبود و انسان آماده دریافت راهنمایی جدیدی برای رسیدن به آرزوهایش در زندگی بود. پیام استیون کاوی مبنی بر اینکه: «انسان باید نظام شخصیتیاش را بازسازی کند» به شکل یک انقلاب فکری درآمد.
استیون کاوی آثار مربوط به موفقیت را که در طول ۲۰۰ سال گذشته نوشته شده بودند مطالعه کرده بود تا بتواند پایاننامه دکترایش را بنویسد. به همین دلیل توانست بین دو موضوع اصول شخصی (راه حلهای سریع و تکنیکهای روابط انسانی که در قرن بیستم بیشتر آثار نویسندگان را تشکیل میداد) و اصول شخصیتی که بر اساس اصول تغییرناپذیر معصیت انسان شکل میگیرند تفاوت قائل شود. استیون کاوی اعتقاد داشت اگر موفقیت انسان از درون او نشئت نگیرد نخواهد توانست در دنیای بیرون هیچ موفقیتی کسب کند. به عبارت دیگر «موفقیت خصوصی» باید قبل از «موفقیت عمومی» شکل بگیرد.
برنامهای برای زندگی شخصی
دومین دلیل موفقیت کتاب هفت عادت مردمان مؤثر این است که متن جالب و هیجانانگیزی دارد؛ هم به عنوان یک راهنمای خودیاری و هم به عنوان راهنمایی برای رهبری و مدیریت. این تأثیر دوگانه باعث موفقیت و فروش فوقالعاده این کتاب شد. البته ممکن است خوانندهای که صرفاً برای موفقیت خودش این کتاب را میخواند از واژههای تخصصی مدیریتی، جدولها و مستندات بازرگانی که در کتاب وجود دارند خسته شود. اما به هر حال کتابی که درباره الگوهای تغییر است، ارائه الگوهای فکری تجاری هم در آن ضروری است.
این عامل یعنی وجود بخشهای آزاردهنده در کتاب، هزینه بسیار کمی است که خواننده کتاب میپردازد تا از یک راهنمای عالی برای تغییر زندگیاش بهرهمند شود که استیون کاوی برای نوشتن آن از تجربیات شخصی و خانوادگیاش استفاده کرده است. شاید بتوانیم از بسیاری جهات استیون کاوی را وارث و دنبالهرو دیل کارنگی بدانیم. اما هفت عادت مردمان مؤثر منظمتر و کاملتر از هر کتاب مدرن دیگری در این زمینه است که قبل از این نوشته شده است.
عادتها: اساس تغییرات
تأکید این کتاب روی عادتها، به عنوان اساس تغییر، یکی دیگر از دلایل موفقیتش است. استیون کاوی فهمیده بود که برتری واقعی انسان نتیجه رشد تدریجی شخصیتش در طول زمان است. یعنی عادتهای فکری و رفتاری هر روزه ما زمینهساز برتری ما هستند. استیون کاوی در کتاب هفت عادت مردمان مؤثر به شما قول میدهد که تحولی در زندگیتان ایجاد خواهد شد اما این، به یکباره اتفاق نمیافتد بلکه در نتیجه هزاران تغییر کوچک در زندگیتان ایجاد میشود. چارلز رید، رماننویس انگلیسی، این عقیده استیون کاوی را اینطور بیان میکند:
«یک فکر جدید بکار تا یک رفتار جدید درو کنی، یک رفتار جدید بکارتاید عادت جدید درو کنی، یک عادت جدید بکار تا یک شخصیت جدید درو کنی، یک شخصیت جدید بکار تا یک سرنوشت جدید درو کنی»
مؤثر بودن در مقایسه با کارآمد بودن
و بالاخره استفاده از واژه «مؤثر» در عنوان کتاب دلیل دیگری برای موفق و پرفروش بودن آن است. به مدت دهها سال قبل از انتشار این کتاب در فرهنگ غرب نظریههای مدیریتی بر اساس «کارآمدی» شکلگرفته بودند. موضوع مدیریت زمان به عنوان یکی از نتایج زندگی ماشینی حتی در حوزه زندگی شخصی هم وارد شده بود و همه فکر میکردند که علت هر مشکلی در زندگی انسان، کارآمد نبودن نحوه تقسیم منابع است. اما استیون کاوی دیدگاه جدیدی را مطرح کرد.
پیام او در کتاب هفت عادت مردمان مؤثر این است:
«مهمترین مسئله زندگیتان را تعیین کنید سپس ببینید که آیا زندگیتان بر پایه این مسئله بنا شده است یا خیر. نگران کارآمدی نباشید. اگر کاری که انجام میدهید بیمعنی باشد یا ارتباطی به مهمترین مسئله زندگیتان نداشته باشد کارآمدی در چنین کاری هیچ فایدهای ندارد.»
در این کتاب، مؤثر بودن نسبت به دستاوردها اهمیت بیشتری دارد. اگر کاری که انجام میدهید در راستای اهداف عالی زندگیتان نباشد یا از طریق انجام آن کار، خدمتی به دیگران نکنید دستاورد چنین کاری پوچ است. استیون کاوی معتقد است که نظام شخصیتی که در کتابهای خودیاری قرن بیستم ارائه شده است به انسانها کمک کرد تا فقط جامعه پر دستاوردی بسازند که مقصد نهاییاش معلوم نیست.
عادت مسئولیتپذیری
این هفت عادت بر اساس تمایل انسان برای بازبینی جهان و شجاعت جدی گرفتن زندگی شکل گرفتهاند. این کتاب شوکه کننده بود چون برای اولین بار به انسانها نشان داد که معنای واقعی مسئولیتپذیری چیست. از نظر کاری، مقصر دانستن اقتصاد، کارفرما یا خانواده برای مشکلاتی که در زندگی داریم بیفایده است. انسان برای موفق و قدرتمند شدن باید مسئولیت همه چیزهایی را که به او مربوط هستند بپذیرد. فقط در صورتی که بتوانیم خودمان را تغییر بدهیم میتوانیم میزان مؤثر بودنمان را هم بیشتر کنیم.
در اینجا به طور مختصر این هفت عادت را معرفی میکنیم:
1- فعال باشید نه منفعل. انسان همیشه این اختیار را دارد که واکنش خودش را نسبت به محرکها و رویدادهای مختلف، انتخاب کند. با داشتن این اختیار، این آگاهی هم وجود دارد که ما مجبور نیستیم بر اساس خواست خانواده یا شرایطی که جامعه به ما تحمیل میکند زندگی کنیم. به جای این حالت، باید مسئولیت زندگیمان را بر عهده بگیریم. در این صورت دیگر یک ماشین واکنشی نیستیم بلکه به یک موجود فعال تبدیل میشویم.
2- در ذهنتان پایان کار را تصور کنید. دوست دارید مردم در مراسم خاکسپاری تان در مورد شما چه حرفی بزنند؟ با فکر کردن به این موضوع و یا نوشتن یک مأموریت نامه تلاش برای زندگیتان، ابتدا به هدف نهایی زندگیتان پی میبرید و سپس برای رسیدن به آن تلاش میکنید. انسان یک نظام راهنمای درونی دارد که به او در انتخابهای زندگی کمک میکند. بنابراین میتوان ادعا کرد هر کاری که امروز انجام میدهیم در ارتباط مستقیم با همان تصویری است که از پایان زندگیمان داریم.
٣- کارهای مهم را اول انجام بدهید. این عادت، عادت شماره دو را در عمل به کار میگیرد. وقتی تصویر هدف نهاییتان را در ذهن دارید، میتوانید برنامهریزی روزانهتان را بر اساس آن انجام بدهید تا هم کارایی تان در حد عالی باشد و هم از کارتان لذت ببرید. چون در این شرایط هر کاری که انجام میدهید و با هر کسی که ارتباط دارید، در جهت هدف متعالیتان قرار دارد.
۴- تفکر برنده- برنده داشته باشید. موفقیت یک انسان به معنای شکست انسان دیگری نیست. با داشتن تفکر برنده- برنده هرگز اصول موردنظرمان را به خطر نمیاندازیم. بلکه نتیجه این طرز فکر، داشتن روابط اجتماعی بهتر و رسیدن به این نکته است که هیچوقت حرفمان را به کسی تحمیل نمیکنیم و زیر بار حرف دیگران هم نمیرویم بلکه همیشه راه بهتری را انتخاب کنیم. این توانایی را وقتی به دست میآوریم که بتوانیم جهان را از نگاه دیگران ببینیم.
۵- اول شما دیگران را درک کنید، تا بعد دیگران هم شما را درک کنند. اگر با دیگران همدلی نکنید هیچوقت نمیتوانید روی آنها تأثیرگذار باشید. اگر در حساب احساسی بانک روابطتان با دیگران سپردهگذاری نکنید دیگران به شما اعتماد نخواهند کرد. گوش کردن به حرف دیگران از نظر روانشناختی تأثیر خوبی روی آنها میگذارد و باعث میشود که بتوانید ارتباط نزدیکی با آنها برقرار کنید.
۶- سینرجی بسازید. سینرجی از روی هم قرار گرفتن تمام عادتهای دیگر به وجود میآید و باعث به وجود آمدن نتایجی عالی میشود که قابل پیشبینی نیستند.
۷- ارهتان را تیز کنید. همه ما باید بتوانیم بین جنبههای جسمی، روحی، ذهنی و اجتماعی زندگیمان تعادل برقرار کنیم. تیز کردن اره برای افزایش کارایی در نتیجه بازسازی مداوم در این زمینهها، امکانپذیر است.
درباره استیون کاوی:
استیون کاوی در سال ۱۹۳۲ میلادی به دنیا آمد. او از دانشگاه هاروارد فوقلیسانس مدیریت بازرگانی گرفت و در دانشگاه به ریگم یانگ در ایالت یوتا به عنوان استاد رفتار سازمانی و مدیریت بازرگانی مشغول به کار شد.
او در سال ۱۹۸۴ میلادی مرکز رهبری کاری را ایجاد کرد که پس از ۱۳ سال با شرکت فرانکلین کوئست ادغام شد تا موسسه فرنکلین -کاوی ایجاد شود. این شرکت که در حال حاضر ۵۰۰ میلیون دلار ارزش دارد، به ارائه خدمات آموزشی در زمینه مدیریت و کارایی میپردازد. هر سال بیش از ۷۵۰ هزار نفر از این خدمات آموزشی استفاده میکنند. به علاوه این شرکت ۱۵۰ فروشگاه خردهفروشی نیز دارد (برای کسب اطلاعات بیشتر به سایت FranklinCovey. com رجوع کنید) شریک استیون کاوی، هایروم اسمیت است که خودش یکی از نویسندگان موفق در زمینه کتابهای خودیاری است. یکی از آثار او کتاب ۱۰ قانون طبیعی برای مدیریت زمان و زندگی The 10 Natural Laws of Time and Life Management است. سایر کتابهای استیون کاوی عبارتند از: مدیریت اصول مدار Principle - Centred Leadership) اول کارهای مهم را انجام بدهید (First Things First، هفت عادت خانوادههای موفق و زندگی با هفت عادت. آخرین کتاب استیون کاوی رهبری (Leadership) نام دارد.او این کتاب را در سال 1989 منتشر کرد.
استیون کاوی چندین دکترای افتخاری دارد و مجله تایم او را به عنوان یکی از ۲۵ فرد بسیار مهم و تأثیرگذار در آمریکا معرفی کرده است. کاوی در حال حاضر به همراه همسرش ساندرا در ناحیه پرو در ایالت یوتا زندگی میکند. آنها نه فرزند و ۳۴ نوه دارند.
جملات طلایی کتاب :
«برای مؤثر بودن انسان قوانینی وجود دارد یعنی قوانینی در ذات انسان وجود دارند که به اندازه قانون جاذبه زمین، واقعی، غیرقابل تغییر و قطعی هستند.»
«اگر در درون انسان یک هسته ثابت و تغییرناپذیر وجود نداشته باشد، انسان نمیتواند با تغییرات کنار بیاید. کلید اصلی برای تغییر انسان این است که او بداند کیست، چه میخواهد و چه ارزشی دارد.»
«انسانها معمولاً تفکر دوبعدی دارند مثل: قوی یا ضعیف، رقابت شدید یا رقابت معمولی، برد یا باخت. اما این نوع تفکر کاملاً اشتباه است. در واقع در این نوع تفکر فقط به قدرت و موقعیت انسان توجه شده است نه اصول واقعی. اما تفکر برنده برنده بر اساس این ایده شکلگرفته است که امکان موفقیت برای همه وجود دارد و موفقیت هیچکس به معنای شکست دیگری نیست.»
چکیده:
انسان وقتی مؤثر عمل میکند که در مورد اصول، ارزشها و رؤیاهایش شفافیت داشته باشد. تغییر انسان زمانی واقعی است
که به شکل عادت درآید.