خلاصه کتاب : قدرت اسطوره
عنوان اصلی: THE POWER OF MYTH
نوشته: جوزف کمپل
فایده اسطورهها این است که تواناییهای بالقوه زندگی را به انسان نشان میدهند. کمپل میگوید: «هر وقت مردم درباره یک انسان معمولی صحبت میکنند من خیلی ناراحت میشوم. چون خودم هیچوقت یک انسان معمولی ندیدهام.» با این حال تأیید میکند که بسیاری از انسانها غم و نومیدی زندگی معمولی را میپذیرند و به دنبال کار موردعلاقه نیستند و حتی نمی دانند که چنین چیزی وجود دارد.
جوزف کمپل در زمینههای مختلفی اطلاعات داشت و همه چیز برایش جالب بود. او متوجه شد که فرهنگ و تمدن غرب به سمت تخصصی شدن پیش میرفت یعنی هر کس سعی میکرد فقط در یک زمینه تخصص و اطلاعات داشته باشد. با این حال کمپل از اینکه در زمینههای مختلف اطلاعات و تخصص داشت به خود میبالید. او میتوانست نقطه مشترک زندگی و تجربیات همه انسانها را ببیند. کمپل با پیش کشیدن ایده «سیر و سلوک قهرمان» به مردم یک الگو داد تا بر اساس آن به رؤیاهایشان دست پیدا کنند. سیر و سلوک قهرمان در تمامی داستانهای اسطورهای همه فرهنگها و تمدنها وجود دارد. در «سیر و سلوک قهرمان» هیچ عجله و حرصی وجود ندارد (زندگی کمپل نمونه بسیار خوبی است) بلکه باید از هر لحظه از زندگی لذت برد. نکته دیگر اینکه سیر و سلوک قهرمان به جای آموزش غرور، انسان را تشویق میکند که خودش را بشناسد.
جنبشی که در سالهای دهه ۱۹۶۰ میلادی و ۱۹۷۰ میلادی رخ داد و به بررسی تواناییهای بالقوه انسان پرداخت اهمیت زیادی داشت اما این کمپل بود که حرف هزاران ساله اسطورهها را به ما یادآوری کرد. حرف اسطورهها این است که: هر انسانی حق دارد به یک قهرمان تبدیل شود.
این کتاب یک اثر برجسته از کسی است که زندگی بسیار خوبی داشته است. کمپل در ابتدا یک داستانسرا بود که بیشتر وقتش را صرف داستانهای قدیمی و اسطورهای میکرد. او داستانهایی را تعریف میکرد که فکر میکرد میتوانند بیگانگی بین انسانها را در زندگی مدرن کمتر کنند. با اینکه کمپل یک اسطورهشناس بود نقش مهمی در شکلگیری داستان مدرن و معروف جنگ ستارگان ایفا کرد. کارگردان فیلم، جورج لوکاس، میگوید کتاب قهرمان هزار چهره/ ۱۹۴۹» اثر کمپل اساس شکلگیری این فیلم بوده و پودا که یک مرد مسن و دانا است از شخصیت جوزف کمپل الهام گرفته شده است.
وقتی کمپل گفت که زندگیاش ابعاد اسطوره آمیزی به خود گرفته است شوخی نمیکرد زیرا اعتقاد داشت زندگی هر انسانی میتواند به یک اسطوره بزرگ شبیه باشد. نظریه کمپل در ایجاد جدول سیر و سلوک قهرمان بسیار تأثیرگذار بوده و مسیر زندگی بسیاری از انسانهای معمولی را به شکل خارقالعادهای تغییر داده است. (کمپل معتقد بود که همه اسطورهها سیر مشابهی دارند و قهرمانها در تمام اسطورهها از نقاط مشترکی برخوردارند. و همه قهرمانها ۱۲ مرحله را در زندگیشان طی میکنند. او بر اساس همین نظریه جدولهایی تهیه میکرد که در آنها شباهتهای میان اسطورهها و قهرمانها نشان داده میشد. نام این نظریه، سیر و سلوک قهرمان» است. «ویراستار»)
کتاب قدرت اسطوره در واقع شامل گفتگوهای خودمانی کمپل و بیل مویرز (نویسنده و روزنامهنگار) در مورد داستانها و سمبلهای تمدن بشری است که توسط جورج لوکاس فیلمبرداری و به صورت سریالهای تلویزیونی پخش شدند و توجه افکار عمومی را جلب
زدند. در نتیجه این کتاب هم به فروش فوقالعادهای رسید. کمپل زمان زیادی پس از این برنامه زنده نماند. این کتاب آخرین نتیجه تفکر و دانش او بود.
قدرت اسطوره
سؤال مهمی که کمپل مطرح میکند این است: «اسطورهها چه تأثیری میتوانند در زندگی انسان امروزی داشته باشند؟» آیا زندگی ما واقعاً با شخصیتهای اسطورهای مانند اودیسه و آرتمیس قابل مقایسه است؟
کمپل اعتقاد داشت که شخصیتهای اسطورهای نشاندهنده کمال تواناییهای انسان هستند: روش برخورد این شخصیتها با مشکلات میتواند برای ما راهنمای خوبی باشد. مثلاً اگر خودمان را با آرجونا در کتاب با گاوادگیتا مقایسه کنیم، نشانه غرور و خودبرتربینی ما نیست بلکه نشان میدهد که این شخصیت اسطورهای و ویژگیها و رفتارهایش میتواند برای ما الگوی مناسبی باشد. در میان اسطورهها هیچ انسانی تنها نیست زیرا در میان این داستانها راههایی برای هدایت هر نوع انسانی وجود دارد که میتوان از آنها به عنوان نقشه راهنمای زندگی استفاده کرد. کمپل اسطورهها را «سرود ملی جهانی» مینامد که توسط هزاران فرهنگ و تمدن مختلف بشری ساخته شدهاند. وقتی از اسطورهها خبر داشته باشیم کنترل بیشتری روی زندگیمان خواهیم داشت اما بدون اطلاع از آنها زندگی مجموعهای بیمعنی از افت و خیزها خواهد بود.
کمپل میگوید ما به سراغ اسطورهها میرویم تا قدر زنده بودنمان را بدانیم نه اینکه معنای زندگی را پیدا کنیم. اگر اسطورهها را که مجموعه وسیعی از تاریخ بشر و تجربیات انسانها هستند مطالعه نکنیم و درک درستی از انسانیت نداشته باشیم زندگیمان فاقد احساس و معنا خواهد بود. داستانها و اسطورههایی که هر یک از ما شنیدهایم بخش ناچیزی = از امکاناتی هستند که در دسترس ما قرار دارند و میتوانند در افزایش آگاهی ما نسبت به فرهنگ و تمدن گذشته و زندگی فعلی بشر، تأثیر فوقالعادهای داشته باشد.
انجام دادن کار مورد علاقه
کمپل در کتاب قدرت اسطوره درباره عقیده قدیمی چرخ سرنوشت صحبت میکند، عقیدهای که هزار سال است زندگی ما را تحت تأثیر قرار داده است. هر چرخ یک قسمت مرکزی دارد که به یک طوقه متصل میشود. همینطور که چرخ سرنوشت میچرخد انسان به طوقه آن میچسبد و بالا و پایین میرود. به زبان امروزی، شرایطی همچون افزایش حقوق، قدرت یا زیبایی نشانه بالا بودن انسان در چرخه سرنوشت هستند. انسان همیشه در روی چرخ سرنوشت، در حال تغییر و تجربه کردن چرخه مداوم شادی و غم است.
با این حال چرخ سرنوشت راه حلی برای خودش دارد: آن هم اینکه یاد بگیریم چطور در قسمت مرکزی چرخ بمانیم. و این کار به نظر کمپل زمانی ممکن میشود که فعالیت یا کاری را انجام بدهیم که همیشه برایمان جذاب باشد. این کار برای هر انسانی، منحصر به فرد است و ممکن است به صورت اتفاقی در زندگیاش ظاهر شود. شاید سالها به دلایل مختلف از انجام کار مورد علاقهمان خودداری کرده باشیم. در روانشناسی نوین به این کار خاص، «جریان» میگویند (رجوع کنید به گفتههای چیکسنت میهای در همین کتاب). گویا در چنین وقتهایی که انسان کار مورد علاقهاش را انجام میدهد؛ کاری که در انجامش نمونه است، زمان متوقفشده و خلاقیت فرد شکوفا میشود. این، لذت واقعی است.
کمپل معتقد است کار مورد علاقه هر انسان همیشه منتظر انسان است و با دستهای پنهانی به انسان کمک میکند تا از شرایط مناسب برای انجام کارهای مناسب استفاده کند. در اسطورهشناسی، کار مورد علاقه هر انسانی به او آرامش و لذت میدهد و فرد را از روزمرگی حفظ میکند.
کمپل در کتاب دیگر خود با نام روش اسطوره، درباره انسانهایی صحبت میکند که در تمام طول زندگی تلاش میکنند تا از نردبان موفقیت بالا بروند، اما در نهایت متوجه میشوند که نردبان را به دیوار اشتباهی تکیه دادهاند. شخصیت کوین اسپیسی در فیلم «زیبای آمریکایی» نشاندهنده مردی است که زندگیاش را بر اساس خواستههای دیگران شکل داده است، اما ناگهان تصمیم میگیرد بر اساس خواست خودش زندگی کنند. پیام این فیلم و همچنین نوشتههای کمپل این است که در پس روزمرگی هر انسانی همیشه امکان یک تغییر ارزشمندتر و مهمتر وجود دارد.
سیر و سلوک قهرمان
مطالعات فوقالعاده زیاد کمیل بسیار معروف است. او چند هفته قبل از رکود وال استریت، از اروپا به آمریکا رفت و پس از شروع دوران رکود به مدت پنج سال بیکار بود. با این حال این دوران برای او ارزشمند بودند: «من احساس فقر نمیکردم. فقط فکر
میکردم که پول ندارم.» کار مورد علاقه کمپل در این زمان این بود که هر روز مطالعه شد، آن هم در کلبه محقری که تقریباً به رایگان اجاره کرده بود.
آنچه ابتدا یک اشتیاق ساده برای مطالعه در زندگی کمپل بود در ادامه به اشتیاق فراوان برای کشف نقطه مشترک همه اسطورهها تبدیل شد. هر چه بیشتر داستانهایی میخواند که آهنگهای مختلف بودند این نظریه برایش آشکارتر میشد که تمام قهرمانهای در مسیر مشابهی قرار میگیرند؛ مسیری که آنها را مورد آزمون قرار داده و قدرتشان را نشان میدهد.
داستانهای اسطورهای با معرفی یک انسان معمولی آغاز میشوند که یک زندگی معمولی دارد. اما ناگهان اتفاقی در زندگی این انسان معمولی رخ میدهد که او را به ترک زندگی معمولی و کشف یک هدف بزرگتر در مسیری پرماجرا دعوت میکند. در افسانه شاه آرتور، آرتور به دنبال یک جام ارزشمند میگردد، اودیسه تلاش میکند به خانه برگردد و در داستان «جنگ ستارگان» شخصیتی که لوک اسکایواکر نام دارد باید شاهزاده لیا را نجات بدهد. در این مسیر، قهرمان در مقابل آزمونهای سختی قرار میگیرد و به موفقیتهایی میرسد. سپس تلاش میکند یک اکسیر (دانش یا شی ای سری) را به خانه ببرد یا به حقیقت تبدیل کند. اساس همه اسطورهها به همین شکل است که البته هر کدام شان ظرافتها و پیچیدگیهای خاص خودشان را دارند.
اما سیر و سلوک قهرمان چه ارتباطی با انسان امروزی دارد؟
یا همانطور که در جایی از کتاب مویرز از کمپل میپرسد، چه تفاوتی با یک رهبر دارد؟ کمپل پاسخ میدهد: رهبر کسی است که با توجه به امکاناتی که دارد، تصمیم میگیرد که چه کاری را انجام بدهد و با انجام آن کار به هدفش میرسد. یک رهبر قدرت اداره و کنترل یک سازمان یا کشور را دارد اما یک قهرمان اساساً چیز جدیدی خلق میکند. (امروزه در تجارت توجه فراوانی به نوآوری - میشود. پس در این حالت این ویژگی قهرمان یعنی نوآوری خیلی اهمیت پیدا میکند.)
درباره جوزف کمپل نویسنده کتاب قدرت اسطوره
جوزف کمپل در سال ۱۹۰۴ میلادی در نیویورک به دنیا آمد. در نوجوانی علاقه زیادی به اسطورههای آمریکایی داشت. وقتی ۱۵ ساله بود منزل پدریاش دچار آتشسوزی شد و باعث مرگ مادربزرگش و از بین رفتن مجموعه کتابها و آثار مربوط به سرخپوستها شد که کمپل جمعآوری کرده بود. کمپل در دانشکده دارت ماوت در رشته زیستشناسی و ریاضیات تحصیل کرد و بعدها در دانشگاه کلمبیا ادامه تحصیل داد. موضوع رسالهاش در ارتباط با افسانه شاه آرتور بود. او در ورزش نیز افتخاراتی به دست آورد و توانست رکورد دوی نیم مایل نیویورک را بشکند. او در گروههای موسیقی جاز ساکسیفون مینواخت.
در سال ۱۹۲۷ میلادی با استفاده از یک بورس تحصیلی توانست در دانشگاه پاریس به مطالعه زبانهای قدیمی بپردازد. سپس در دانشگاه مونیخ به مطالعه ادبیات سانسکریت و زبانهای هند و اروپایی پرداخت. در بازگشت به آمریکا سالها در یک منزل قدیمی در نزدیکی منطقه ووداستاک زندگی کرد و در همین دوران بود که به کالیفرنیا سفر کرد. سفری که در آن با جان و کارول اشتاین بک و همسایه آنها یعنی اد ریکتس آشنا شد که با رمان معروف خیابان کارخانه کنسروسازی (Cannery row) اثر اشتاین بک به شهرت فراوانی رسید.
اولین شغل کمپل در دانشکده زنان، سارا لارنس، بود که به عنوان یک کارمند معمولی فعالیت میکرد. او ۳۸ سال در آن دانشکده کار کرد و در همان جا با دانشجوی سابق این دانشکده، جین اردمان، ازدواج کرد. کمپل کمکم کتابهای بیشتری تألیف کرد. از جمله: شاه کلید فینگانگز ویک
(A Skeleton Key t Finnegan Wake) (1944) و ویرایش و ترجمه مشترک کتاب اوپانیشادها (The Upanishads) ( رسالات فلسفه هندی به زبان سانسکریت). کتاب قهرمان هزار چهره در سال ۱۹۴۹ میلادی میلادی منتشر شد.
کمپل در جاهای گوناگونی همچون وزارت امور خارجه آمریکا، آکادمی علوم شوروی و مؤسسه اسالن سخنرانی کرده و سفرهای زیادی کرده است. تألیفات مشهور کمپل که سالهای بعد منتشر شدند عبارتند از: مجموعه کتابهای صورتکهای خدا The Make of God (1969)، تصویر اسطورهای The Mythic Image(۱۹۷۴) و دسترسی درونی به دنیای بیرونی The Inner Reaches of Outer Space جوزف کمپل در سال ۱۹۸۷ میلادی در هونولولو درگذشت.
جملات طلایی کتاب:
مویرز: آیا تو هم این احساس من را تجربه کردهای که وقتی کار مورد علاقهات را انجام میدهی، دستهایی پنهانی به تو کمک میکنند؟
کمپل: بله، خیلی زیاد. این حالت همیشه شگفتانگیز است. حتی به خاطر این واقعیت عجیب، من خرافاتی شدهام و معتقدم که اگر همیشه کاری را که دوست دارم انجام بدهم در مسیری قرار میگیرم که انگار همیشه وجود داشته و منتظر من بوده و من را به سمت زندگیای که شایسته آن هستم هدایت میکند. وقتی به این حالت برسی انسانهایی را ملاقات میکنی که برایت مفید هستند و درهای پیشرفت را به روی تو باز میکنند. من میگویم کاری را که دوست داری انجام بده و به هیچ عنوان نگران نباش. درهای موفقیت و پیشرفت از جایی که انتظارش را نداری به رویت باز میشوند.
چکیده:
همیشه کاری را انجام بدهید که واقعاً دوست دارید و قدر زندگیتان را به عنوان یک سفر شگفتانگیز بدانید.