خلاصه اثر : شناخت درمانی:روانشناسی افسردگی ، فنون شناخت شخصیت و تغییر آن
عنوان اصلی: FEELING GOOD
نوشته :دیوید دی.برنز
ممکن است شما هم اعتقاد داشته باشید که نوسانات احساسی و حتی رفتارهای متناقض در زندگی انسان، طبیعی هستند. نکته جالب توجه در مورد کتاب شناخت درمانی روانشناسی افسردگی، فنون شناخت شخصیت و تغییر آن این است که نه فقط این حالتها را از بین میبرد، بلکه روشهای مفید و مؤثری برای جلوگیری از بروز این حالتها به شما یاد میدهد. معمولاً علت افسردگی، گرفتار شدن در یک زندگی یکنواخت و فراموش کردن انگیزه زندگی است. اگر قبلاً فکر میکردید که تمام اینها احساساتی هستند که من باید با آنها مقابله کنم حالا به ماهیت واقعیشان پی میبرید و میفهمید که فقط وقت شما را تلف میکنند.
کنترل احساسات به این معنا نیست که مثل یک روبات رفتار کنید بلکه به این معناست که به انسانیت خودتان وسعت ببخشید. این کتاب به تألیف کتابهای ارزشمندی چون هوش هیجانی و خوشبینی آموخته شده منجر شد. نقطه مشترک همه این کتابها این است که استفاده از منطق را برای کنترل احساسات پیشنهاد میکنند.
کتاب شناخت درمانی: روانشناسی افسردگی، فنون شناخت شخصیت و تغییر آن نتیجه عدم رضایت از روشهای درمانی است که بر اساس نظریات فروید شکلگرفته بودند. آرون تی بک که در واقع مربی دیوید برنز است، فهمید که هیچ نشانهای از موفقیت در تجزیه و تحلیل روانی بیمارانی که دچار افسردگی هستند وجود ندارد. در واقع در این حالت همیشه طوری با بیمار رفتار میشود که فکر کند بازنده است. فروید اعتقاد داشت که اگر بیمار فکر کند گناهکار یا مقصر است، این عقیده او احتمالاً درست است!!
بک فهمید بین تصوری که افراد افسرده از خودشان دارند و دستاوردهایشان در زندگی یک تناقض وجود دارد. در واقع این ادعای بیمار افسرده که میگوید «من بیارزش هستم» فقط روی مخاطب تأثیر نمیگذارد، بلکه خود بیمار را هم متأثر میکند. او به این نتیجه رسید که افسردگی نتیجه تفکر اشتباه است. افکار منفی یا نادرست، شخص را در یک مسیر پیچیده از حالتهای افسردگی قرار میدهند و بعد او را در یک حصار ذهنی گرفتار میکنند. این نتایج باعث شکلگیری شناخت درمانی شد. در شناخت درمانی بیمار درباره حالت افسردگی خودش صحبت میکند، سپس خود بیمار افکارش را رد میکند تا جایی که این برداشت اشتباه از خودش کاملاً برطرف شود.
این تحقیقات باعث جلب توجه همگان به شناخت درمانی شد و همه این توجهات به شکلگیری روش جدیدی در درمان افسردگی منجر شد؛ روشی که با مصرف دارو و سایر روشهای رواندرمانی همراه است.
شکلگیری کتاب شناخت درمانی
دیوید برنز یکی از اعضای تیم شناخت درمانی بک در دانشگاه پنسیلوانیا بود. کتاب شناخت درمانی روانشناسی افسردگی، فنون شناخت شخصیت و تغییر آن نتیجه تحقیقات او و درمان بیمارانی است که به این مرکز مراجعه میکردند. هر چند که این کتاب، خیلی جدید نیست، اما هنوز هم بهترین کتاب برای آشنایی با شناخت درمانی در درمان افسردگی است و همچنان فروش خوبی دارد.
اگر به دنبال روشهای بالینی برای بهبود وضعیت روحی و کنترل شرایط زندگیتان هستید، این کتاب برای شما بهترین است. متخصصان سلامت ذهن در آمریکا این کتاب را در بین ۱۰۰۰ عنوان کتاب، به عنوان بهترین راهنمای خودیاری در درمان بیماری افسردگی انتخاب کردهاند. البته ممکن است نمودارها و جدولهای کتاب کمی شما را سردرگم کنند، اما میتوانید به راحتی از آنها بگذرید.
این کتاب یک راهنمای معمولی برای مقابله با افسردگی نیست. تا به حال بیش از سه میلیون نسخه از آن به فروش رسیده است. علت این استقبال بینظیر این است که این کتاب به شما میآموزد چطور میتوانید بر مشکلات عادی و روزمره غلبه کنید. همانطور که خوشبینی آموخته شده نتیجه تحقیقات مارتین سلیگان است، شناخت درمانی روان شناسی افسردگی، فنون شناخت شخصیت و تغییر آن هم حاصل جستجوی آرون تی بک و دیوید برنز است که در دسترس همگان قرار گرفته و به خواننده کمک میکند تا بتواند احساس متضاد افسردگی یعنی شادی و کنترل نفس را در وجودش پرورش بدهد. بیایید به نکات مهم و اصلی این کتاب نگاهی بیندازیم:
توضیح ساده افسردگی
* در علم روانپزشکی، افسردگی به عنوان یک بینظمی احساسی تعریف شده است. دیدگاه شناختی (شناخت درمانی در روانشناسی) هم معتقد است یک طرز فکر اشتباه و منفی ممکن است باعث ایجاد یا بدتر شدن احساس افسردگی شود. افسردگی بیماریای است که هیچ انسانی نباید به آن دچار شود.
* افکار منفی مانند گلوله برفی هستند که هر چه جلوتر میرود برفهای بیشتری را به خود جذب کرده و در نتیجه بزرگتر میشود. یک فکر منفی میتواند باعث بروز یک افسردگی ساده شود ولی همین افسردگی ساده به مرور زمان همه احساسات و افکار انسان را آلوده میکند به طوری که همه چیز از نظر او بد و بیمعنی میشود. افراد افسرده برای توصیف حالاتشان از چهار کلمه ناکامی، بیلیاقتی، تنهایی و محرومیت استفاده میکنند و متأسفانه این عوامل را حقیقت محض میدانند. انسان افسرده نمیتواند درست فکر کند. هر چه میزان و شدت افسردگی بیشتر باشد، این ضعف شدیدتر میشود. وقتی انسان درست میاندیشد و میتواند خودش را به درستی درک کند، بدون شک دارای خودباوری و اعتماد به نفس خواهد بود.
* دیوید برنز معتقد است بین غم واقعی و احساس افسردگی تفاوت وجود دارد. غم، یک بخش ضروری در وجود انسانهاست که تجربه زندگی و شناخت انسان را از خودش وسیعتر میکند. اما افسردگی با بستن چشم انسان به روی حقیقت زندگی و فرصتها انسان را سرکوب میکند.
احساسات انسان بیانگر حقیقت نیستند
* انسان دوست دارد باور کند که احساسات او نشان دهنده حقیقت هستند. احساسات، انسان را فریب میدهند تا باور کند احساسات بدی که درباره خودش و تواناییهایش دارد درست و غیرقابل تغییر هستند. به ما گفته میشود که باید به احساساتمان اعتماد کنیم، اما اگر افکاری که زمینهساز این احساسات هستند منطقی نباشند یا بر اساس سوءتفاهم شکل گرفته باشند، اعتماد به این احساسات کار بسیار پرخطری است.
* دیوید برنز میگوید: «احساس انسان به دنبال افکار او حرکت میکند، درست مثل جوجه اردکهایی که به دنبال مادرشان حرکت میکنند. اما اینکه جوجهها با اطمینان به دنبال مادرشان میروند بیانگر این نیست که مادرشان راه را درست میرود.» احساس، تقریباً آخرین عاملی است که باید به آن اعتماد کنیم چون احساس، واقعیت نیست.
* آیا احساس بزرگی و شکوه کردن ثابت میکند که شما انسان بزرگی هستید؟ اگر جوابتان به این سؤال منفی است، پس از نظر منطقی احساس منفی و ضعف داشتن هم به این معنا نیست که شما واقعاً ضعیف و ناتوان هستید. برنر میگوید: «حساستان نمیتواند حقیقت را در مورد شما بیان کند. احساس، یک ارزیابی نسبی از راحتی یا عدم راحتی شماست.» با این حال جای شگفتی نیست که او پیشنهاد میکند هیچوقت به خودتان نگویید که بیارزش هستید یا خودتان را تحقیر نکنید. انسان یک مجموعه ثابت نیست که بشود او را به این صورت ارزیابی کرد. انسان یک پدیده در حال تکامل است که نباید به این طریق ارزیابی شود. ممکن است بخشی از رفتارها یا عقاید ما درست نباشند و حتی بد باشند. اما این بدی و نادرستی را نباید به همه وجودمان ربط بدهیم.
چطور میتوانیم میزان عصبانیت را کاهش بدهیم؟
* دو روش معمول برای برخورد با عصبانیت وجود دارد: یکی فرو خوردن عصبانیت که باعث میشود از درون تحلیل برویم و در نهایت افسرده و دلمرده شویم و دیگری ابراز کردن عصبانیت و واکنش عصبی نشان دادن است.
* بروز دادن عصبانیت میتواند بعضی وقتها مفید باشد، چون سادهترین راه است. اما ممکن است دردسرساز هم باشد. اما روششناختی در برخورد با عصبانیت از هر دو گزینه ذکر شده در بالا فراتر میرود. در این روش میآموزید که اساساً لزومی ندارد عصبانی بشوید. برای این کار باید یاد بگیرید که اتفاقات و رویدادهای محیط باعث عصبانیت شما نمیشوند، بلکه روش فکر کردنتان باعث میشود که عصبانی شوید. حتی اگر اتفاقی رخ دهد که واقعاً بد باشد، باید بتوانید نوع واکنشتان را انتخاب کنید، یعنی قربانی واکنش غیرارادی نشوید. بنابراین اگر عصبانی میشوید، خودتان خواستهاید.
* آیا دوست دارید دیگر از انتقاد دیگران نترسید؟ یا حتی دوست دارید به جایی برسید که با خونسردی و اعتماد به نفس پاسخ منتقدان را بدهید؟ این توانایی تصوری را که در مورد خودتان دارید بهتر میکند. انتقاد ممکن است درست یا نادرست باشد. گاهی هم ترکیبی از این دو حالت است. یک روش برای اینکه به درستی یا نادرستی انتقاد پی ببریم این است که از فردی که انتقاد میکند سؤال بپرسیم. سؤالات دقیق بپرسید. حتی اگر انتقادهای آن فرد، خشن و مربوط به موضوعات خصوصی زندگیتان باشند این کار باعث میشود حقیقت مطلب آشکار شود. اگر انتقاد آن فرد درست بود میتوانید با استفاده از انتقاد او رفتارتان را اصلاح کنید. اگر هم متوجه شدید که فقط از روی عصبانیت از شما انتقاد کرده است میفهمید که انتقادش بر اساس ناکامی خودش است و حقیقی نیست. در هر دو حالت نباید واکنش منفی نشان بدهید. زیرا در موقعیتی قرار دارید که یا از انتقاد استفاده میکنید یا خیلی ساده از کنار آن میگذرید و فراموشش میکنید. همچنین عصبانیت فرد منتقد را نیز کم میکنید زیرا وقتی در مورد حرفهایش از او سؤال میپرسید او بیشتر فکر کرده و کمتر عصبانی میشود.
* اکثر مواقع عصبانیت باعث کاهش اعتماد به نفس میشود. در حالی که با کنترل احساستان، اعتماد به نفستان هم در حالت متعادل قرار میگیرد. دیوید برنز میگوید: «برای اینکه یک انسان واقعی باشید، نیاز چندانی به حس عصبانیت ندارید.» کنترل احساسات، شما را به یک روبات تبدیل نمیکند، بلکه برای زندگی کردن و لذت بردن از زندگی انرژی بیشتری به شما میدهد.
سایر نکات این اثر :
* فصلهایی از کتاب به احساس گناه، دست برداشتن از جلب رضایت دیگران، اعتیاد به عشق، موضوع مهم شغل (یادتان باشد شغل شما نشاندهنده ارزش شما نیست)، جرئت برای معمولی بودن و دست برداشتن از کمالگرایی و روشهایی برای غلبه بر تنبلی اختصاص دارد.
* آخرین فصل کتاب به داروهای افسردگی میپردازد (معرفی داروهایی مثل پروزاک). درمان دارویی در کنار رواندرمانی انجام میشود و معمولاً مفید است چون به بیمار کمک میکنند منطقی فکر کند و زمینه را برای تأثیرات مثبت رواندرمانی فراهم میکنند.
درباره دیوید دی. برنز نویسنده کتاب شناخت درمانی :
برنز به کالج آمرست رفت و فوقلیسانسش را از دانشگاه استنفورد دریافت کرد. او دوره آموزش رواندرمانیاش را در دانشگاه پنسیلوانیا کامل کرد و به عنوان جانشین رئیس رواندرمانی مرکز پزشکی آنجا مشغول به کار شد. برنز به عنوان استاد مدعو در دانشکده پزشکی دانشگاه هاروارد و استادیار رواندرمانی در دانشکده پزشکی دانشگاه استنفورد نیز فعالیت کرده است. در سال ۱۹۹۸ میلادی از طرف فارغالتحصیلان همین دانشکده به عنوان استاد نمونه سال انتخاب شد. او برای بسیاری از گروههای حرفهای در سراسر دنیا سخنرانی میکند.
برنز غیر از تألیف کتاب ارزشمند شناخت درمانی روانشناسی افسردگی، فنون شناخت شخصیت و تغییر آن دو کتاب دیگر را نیز به نامهای عشق هرگز کافی نیست (Love Is Never Enough) درباره بهبود روابط و عزتنفس در ده گام نوشته است.او این کتاب را در سال1980 میلادی منتشر کرد.
جملات طلایی کتاب:
«روشهای درمانی نوین فقط برای کسانی نیست که افسردگی حاد دارند. هر انسانی میتواند از آثار مثبت برقراری تعادل ذهنی بهرهمند شود. این کتاب به شما یاد میدهد که وقتی ناراحت هستید، چطور ناراحتیتان را برطرف کنید.»
«کلید رهایی از زندان احساسات چیست؟ جواب خیلی ساده است: افکارتان احساسات شما را شکل میدهند، بنابراین احساس شما نمیتواند درستی فکرتان را ثابت کند. احساسات بد و ناخوشایند فقط نشان میدهند که شما به موضوعات منفی فکر و آنها را باور میکنید. همانطور که جوجههای اردک همه جا به دنبال مادرشان میروند، احساسات شما هم افکارتان را دنبال میکنند.»
چکیده:
احساسات، بیانگر واقعیت نیستند. قبل از این که تحت تأثیر احساساتتان قرار بگیرید، ببینید آیا احساستان واقعیت را منعکس میکند یا خیر