ظهور ربات‌ها

 

خلاصه کتاب : ظهور ربات‌ها

نوشته : مارتین فورد

عنوان اصلی : RISE OF THE ROBOTS

 

 

رمان نوازنده پیانو نوشته کرت وونگات در سال 1952 میلادی جامعه‌ای را به تصویر می‌کشد که در آن ماشین‌ها تقریباً همه کارها را انجام می‌دادند و بیشتر مردم را با وجودی بی‌معنا رها می‌کردند. وونگات در سال 2007 میلادی درگذشت، اما او معتقد بود که دیدگاه او هر روز به موقع خودش ثابت می‌شود. اقتصاددانان معمولاً و به دلایل تاریخی خوب، تأثیر فناوری بر مشاغل را نادیده می‌گیرند. هنگامی که کشاورزی مکانیزه شد، میلیون‌ها کارگر مزرعه به شهرها رفتند و در صنایع جدید در آنجا کار پیدا کردند. زمانی که اتوماسیون و جهانی شدن در تولید مطرح شد، رشد مشاغل یقه سفید و خدماتی باعث کاهش اشتغال شد. نوآوری‌های تکنولوژیکی و افزایش بهره‌وری کارگران را باارزش‌تر می‌کرد و بنابراین دستمزد بیشتری دریافت می‌کردند. در دهه‌های پس از جنگ جهانی دوم، همزیستی کاملی بین پیشرفت فناوری و بهره‌وری و ایجاد شغل و افزایش رفاه در سراسر نیروی کار وجود داشت. مارتین فورد آینده‌نگر در کتاب ظهور روبات‌ها: فناوری و تهدید بیکاری انبوه استدلال می‌کند که اقتصاددان‌ها تا سال 2000 میلادی درست می‌گفتند، اما آمار نشان می‌دهد که برای مثال از سال 2000 میلادی تا 2010 میلادی در ایالات متحده، هیچ شغل خالص جدیدی وجود نداشته است. ایجاد شدند. این را با دهه 1970 میلادی تا 1980 میلادی مقایسه کنید، زمانی که حتی در بحبوحه بحران‌های مختلف اقتصادی، شغل‌ها 27 درصد افزایش داشت. به طور خلاصه، 10 میلیون شغل که باید در ایالات متحده ایجاد می‌شد، ایجاد نشد. فورد استدلال می‌کند که دلیل آن این است که نوآوری در فناوری اطلاعات متفاوت است. بله، در 30 سال گذشته ارتشی از مردم وجود داشته است که برای برنامه‌نویسی و مدیریت سیستم‌های رایانه‌ای پول می‌گرفتند، اما در کل رایانه‌ها مردم را باارزش‌تر نکردند، بلکه آنها را بیکار کرده‌اند. ما دیگر نمی‌توانیم ماشین‌ها را ابزاری برای کارگران بدانیم. آنها در حال تبدیل شدن به کارگر هستند. فورد استدلال می‌کند که فقط قدرت محاسباتی به تنهایی نیست که نیاز به بسیاری از مشاغل، یقه آبی و یقه سفید را برطرف می‌کند، بلکه ترکیب آن با مقادیر زیادی داده است. با توجه به اینکه الگوریتم‌ها می‌توانند جایگزین اکثر تفکرات و تصمیم‌گیری‌های انسانی شوند، فقط کسب آموزش بیشتر و مهارت‌های بیشتر لزوماً برای روشن کردن آینده شما یا محافظت از شما در برابر منسوخ شدن شغلتان کافی نیست. برای مثال، رادیولوژیست‌ها به سال‌ها آموزش نیاز دارند تا بتوانند تصاویر پزشکی را به ‌طور دقیق تفسیر کنند، اما با داشتن اطلاعات و آموزش کافی، رایانه‌ها هم ‌اکنون اگر بهتر از انسان‌ها نباشند، و با کسری از هزینه، این کار را انجام می‌دهند و در نظر بگیرید که حتی در حرفه‌های تحلیلی با مهارت بالا مانند حقوق، پزشکی، علم، حتی روزنامه‌نگاری، مقدار شگفت‌انگیزی از تفکر روتین است بسیاری از مشاغل مستلزم خلاقیت مداوم نیستند. وقتی هواپیما، تلفن، تلویزیون اختراع شد، دنیا تغییر کرد. فورد خاطرنشان می‌کند که رباتیک و هوش مصنوعی اینجا هستند تا بمانند، و هیچ مقدار تظاهرات کارگری، سازماندهی اتحادیه‌ها یا سیاست‌های سیاسی، جن را دوباره در بطری قرار نمی‌دهد.

 

 

شما نمی‌توانید جلوی این را بگیرید: اول از همه، مشاغل تولیدی و خدمات اولیه


همه درباره قانون مور شنیدهاند (قدرت محاسباتی هر 18 تا 24 ماه دو برابر میشود)، اما تعداد کمی از مردم واقعاً معنای آن را درک میکنند. به عنوان مثال، اگر قدرت خودروهای ما به همان میزان تراشههای کامپیوتری افزایش یافته بود، اکنون آنها را با سرعت 671 میلیون مایل در ساعت رانندگی میکردیم یا میتوانستیم در عرض 5 دقیقه به مریخ برسیم. بسیاری از رباتها اکنون می‌توانند؛ مانند انسان‌ها در سه بعدی ببینند و بنابراین میتوانند وظایف پیچیدهتری را انجام دهند که دههها آنها را شکست داده بود، مانند انجام چندین کار و بستهبندی محصولات در جعبهها. کدی که اکثر رباتیک‌ها، ROS یا Robot Operating System را تأمین می‌کند، رایگان و متن باز است. وجود یک پلت فرم مشترک امکان انفجار در نوآوری را در چند سال آینده فراهم می‌کند. زمانی توسعه و ساخت ربات‌ها میلیون‌ها دلار هزینه داشت. اکنون کیت‌هایی وجود دارد که می‌توانید با قیمت یک کامپیوتر رومیزی خریداری کنید. کاهش هزینه روبات‌ها به این معنی است که کاهش شدید مشاغل صنعت نساجی و پوشاک در ایالات متحده و بریتانیا متوقف شده است. به جای برون‌سپاری تولید به کشورهای فقیرتر، ترکیب کارکنان ماهر با ماشین‌آلات، تولید لباس در خانه "بازسازی" منطقی‌تر است. در نتیجه، صنعت دوباره در حال رشد است. مزایا شامل کاهش هزینه‌های حمل و نقل و زمان تحویل، و توانایی نظارت دقیق بر کنترل کیفیت است. با این حال، فورد خاطرنشان میکند که با پیشرفت روزافزون روبات‌ها، حتی احیای مجدد شغل‌های آینده را فراهم نمیکند، بهویژه که در حال حاضر تولید کمتر از 10 درصد اقتصاد ایالات متحده و بریتانیا را تشکیل میدهد. اما در کشورهایی مانند چین که بخش تولیدی بخش بزرگتری از بازار کار را تشکیل میدهد، پیشرفت روباتیک تأثیرات بزرگی بر اقتصاد و جامعه خواهد داشت. به‌عنوان‌مثال فاکسکان، سازنده دستگاه‌های اپل، در حال برنامه‌ریزی برای جایگزینی هزاران کارگر با روبات‌ها است. وقتی این کار را انجام دهد، مجبور نیست با انتقاد بیامان از شیوههای کاری خود که منجر به خودکشیهای متعدد در کارخانههایش شد، مقابله کند. به نوبه خود، اپل و شرکت‌هایی مانند نایک که تولید کفش آن هزاران شغل در اندونزی ایجاد می‌کند، طبیعتاً به دنبال کیفیت بالاتر، هزینه‌های پایین‌تر و عدم وجود بحث و جدل‌هایی هستند که اتوماسیون به همراه خواهد داشت. هم‌زمان با نگارش این کتاب، آدیداس در حال راهاندازی ماشینهای «sewbot» است که میتواند 800000 پیراهن در روز تولید کند.

 

در کشورهای ثروتمندتر، اثرات واقعاً بزرگ اتوماسیون در مشاغل خدماتی خواهد بود، جایی که اکثر افراد در آن شاغل هستند. اغلب گفته می‌شود که ما هنوز به افرادی نیاز داریم که موها را کوتاه کنند و همبرگر را برگردانند، اما حتی مورد دوم نیز در معرض تهدید است. یک شرکت سانفرانسیسکو به نام Momentum Machines یک سیستم روباتیک ایجاد کرده است که برگرهای لذیذ قابل سفارشی سازی را از ابتدا تولید می‌کند و قصد دارد اولین فروشگاه خود را افتتاح کند. با توجه به اینکه مک‌دونالد 1.8 میلیون نفر را استخدام می‌کند، و شغل‌های فست‌فود در حال حاضر "نوعی شبکه امنیت اجتماعی بخش خصوصی برای کارگران با گزینه‌های کمی دیگر" را فراهم می‌کند، همان‌طور که فورد می‌گوید، این ترسناک است. مک‌دونالد قبلاً در بسیاری از رستوران‌های خود سفارش صفحه نمایش لمسی دارد - نشانه‌ای از چیزهای آینده. اقتصاددانان فست‌فود را به عنوان بخشی از بخش خدمات دسته‌بندی می‌کنند، اما فورد خاطرنشان می‌کند که «از نقطه نظر فنی واقعاً به نوعی تولید به موقع نزدیک استخرده‌فروشی آنلاین نیز یک نابودکننده بزرگ مشاغل است. زنجیره کرایه ویدئو، زمانی 9000 فروشگاه داشت و 60000 کارمند داشت. نتفلیکس همان عملکرد را بدون همه کارکنان و بدون ردپای املاک و مستغلات با تمام هزینه‌های مرتبط انجام می‌دهد. هزینه دستیاران فروش، کارکنان صندوق، کارکنان انبار و مدیران زمانی باید در قیمت چیزهایی که در یک فروشگاه بزرگ یا فروشگاه‌های متنوع خریداری می‌کردید لحاظ می‌شد. این مشاغل به طور فزایندهای در حال خودکار شدن هستند و فروشگاههای فیزیکی آینده ممکن است کمی بیشتر از «دستگاههای فروش خودکار» شوند. این به معنای قیمت‌های بسیار پایین‌تر برای کالاها خواهد بود، اما این تنها در صورتی خوب است که شما هنوز یک شغل، هر شغلی داشته باشید، در وهله اول هزینه آنها را بپردازید. هر فرایندی که می‌تواند به وظایف یا مراحل ساده تقسیم شود، می‌تواند خودکار شود، و اکثر شرکت‌های جدید ایجاد شده در حال حاضر دارای فناوری‌های صرفه‌جویی در نیروی کار هستند. غول‌های فناوری گوگل و فیس‌بوک را در نظر بگیرید که نسبت ارزش بازار آنها به تعداد کارمندان نسبت به شرکت‌های عصر صنعتی کوتوله است. فقط به چند هزار نفر بسیار انتخاب شده نیاز است. پیشرفت در فناوری نرم‌افزار به این معنی است که بقیه کار را می‌توان توسط رایانه انجام داد. در سال 2012میلادی ، سود گوگل تقریباً 14 میلیارد دلار بود و 38000 نفر را مشغول به کار کرد. در سال 1979میلادی، سود جنرال موتورز 11 میلیارد دلار (تعدیل شده بر اساس تورم) بود، اما 840000 نفر را استخدام کرد. برای اینکه ببینید صنایع خدماتی ممکن است به کجا سوق پیدا کنند، کشاورزی را در نظر بگیرید که زمانی نیمی از بزرگسالان آمریکایی را استخدام می‌کرد. امروزه به کمتر از 2 درصد نیروی کار نیاز دارد و این رقم در حال کاهش است. در حال حاضر ماشینهایی وجود دارند که میتوانند از باغهای بادام در کالیفرنیا بالا و پایین بروند و درختان را تکان دهند تا بادامها روی زمین بیفتند، در حالی که یکی دیگر آنها را جمعآوری میکند. همین اتفاق در مورد پرتقال و گوجه‌فرنگی نیز رخ می‌دهد و از طریق کاهش هزینه‌های نیروی کار و استفاده بهتر از زمین و آب، فراوانی فوق‌العاده‌ای به ارمغان می‌آورد و تقاضا برای نیروی کار مهاجر را تغییر می‌دهد. در کشورهایی مانند استرالیا و بریتانیا با جمعیت سالخورده که مهاجران را مجبور به چیدن بیشتر محصولات خود می‌کنند، اتوماسیون بسیاری از مشکلات آنها را حل می‌کند. بااین‌حال، اگر فناوری آن‌قدر پیشرفت کند که تقاضا برای نیروی کار کاهش یابد، به طور متناقضی شرکت‌ها ممکن است مایل به استخدام افراد بیشتری باشند، زیرا هزینه نیروی کار کم می‌ماند. نقطه‌ای وجود دارد که کار انسان می‌تواند جذاب‌تر از ماشین‌ها باشد؛ بنابراین حتی زمانی که به نظر می‌رسد که فناوری بازار کار را تغییر نداده است، به روش‌های ظریف تغییر کرده است. فورد پیشنهاد میکند که در آینده، افراد زیادی ممکن است هنوز شغل داشته باشند، اما دستمزد آنها افزایش نخواهد یافت، زیرا آنها آن‌قدرها هم ارزشمند نیستند. او رانندگان تاکسی سیاه‌پوست لندن را مثال میزند که گواهینامه‌های خود را پس از یک آزمون فوقالعاده طاقت‌فرسا از دانش حفظ شده در مورد چیدمان خیابان‌های شهر، معروف به «دانش» به دست میآورند. اما ناوبری GPS این دانش را تا حد زیادی زائد می‌کند و برنامه‌های تاکسی مانند Uber به سرعت وارد بازار سنتی تاکسی سیاه می‌شوند. تنها چیزی که دستمزد رانندگان تاکسی را حفظ می‌کند، مقررات است و این حتی قبل از آن است که ما شروع به فکر کردن در مورد تأثیر آینده اتومبیل‌های بدون راننده بر ارتش افرادی کنیم که در حال حاضر برای رانندگی و تحویل افراد و کالاها به کار گرفته می‌شوند.

 

سپس طبقه متوسط...
وقتی اینترنت شروع به کار کرد، به عنوان یک سطح ساز عالی در نظر گرفته شد که به هر کسی اجازه میدهد تا وبلاگنویسی کند، کتاب الکترونیکی منتشر کند، برنامه‌ای توسعه دهد، همه با هزینه کم و بدون آموزش یا آموزش. با این حال، به زودی مشخص شد که دنیای آنلاین برنده است، و همه این «فرصت‌ها» جایگزین مشاغل امن، پایدار و پردرآمدی نیستند که والدین یا پدربزرگها و مادربزرگهای ما داشتند. فورد خاطرنشان میکند که خوشبینهای تکنو معمولاً در گروه درآمد بالای جمعیت قرار دارند یا شرکتهایی دارند که از اینترنت سود میبرند. یکی از آنها Ray Kurzweil، دوست دارد بگوید که یک فرد معمولی در مقایسه با آنچه چند دهه پیش در دسترس بود، قدرت محاسباتی عظیمی را در گوشی هوشمند خود حمل می‌کند. فورد می‌نویسد: «ناگفته ماند، این بود که چگونه یک فرد معمولی قرار است از آن فناوری برای درآمد قابل زندگی استفاده کند .. برای اکثر افرادی که مشاغل طبقه متوسط را از دست می‌دهند، دسترسی به تلفن هوشمند ممکن است چیزی فراتر از توانایی بازی Angry Birds باشد. در حال انتظار در صف بیکاری. میزان داده‌ها در جهان با نرخی مشابه قانون مور در حال افزایش است - هر سه سال یکبار دو برابر می‌شود. ترکیب داده‌های بزرگ با نرم‌افزار و الگوریتم‌های تحلیلی قدرتمند به این معنی است که بسیاری از مشاغل سنتی یقه سفید که شامل جمع‌آوری اطلاعات، تجزیه و تحلیل و ارائه گزارشهای شخصی میشد، ناپدید میشوند. فورد پیشنهاد میکند به جای لایه‌هایی از مدیران میانی و تیمهای تحلیلگران، ممکن است فقط «یک مدیر واحد و الگوریتم قدرتمند» وجود داشته باشد. اما مطمئناً ما حداقل به افرادی نیاز خواهیم داشت که داده‌ها را در گزارش‌ها بنویسند؟ نوشتن در اختیار افراد تحصیل کرده دانشگاهی بوده است و به نظر میرسد کم‌مصرف‌ترین حوزه برای خودکار شدن است، با این حال هر ماه نرم‌افزار بهتر میشود و ممکن است در آینده مشاغل نویسندگی زیادی وجود نداشته باشد. در حال حاضر بسیاری از گزارش‌های کوتاه‌تر ورزشی و مالی که آنلاین میخوانید توسط ربات‌هایی نوشته شدهاند که داده‌ها را پردازش میکنند. اگرچه نوشتن به‌سختی عالی است، اما معمولاً از آنچه که یک شخص تولید می‌کند قابل تشخیص نیست. سیا از این نوع نرم افزار استفاده می‌کند تا حجم عظیمی از داده‌های خود را به نثری که مردم درک کنند پردازش کند. بسیاری دیگر از مشاغل طبقه متوسط یا خدماتی احتمالاً ناپدید می‌شوند. توانایی شرکت‌ها برای ذخیره تمام داده‌های خود در فضای ابری (سرورهای ارزان، امن و خارجی) نیاز به استخدام افراد حاضر در فناوری اطلاعات برای مدیریت سیستم‌ها و سرورهای رایانه‌ای خانگی را از بین می‌برد. از دست دادن مشاغل زیادی در صنعت مالی وجود دارد، زیرا الگوریتم‌ها جایگزین معامله‌گران و تحلیلگران میشوند و میلیون‌ها شغل مرتبط با مشتری با استفاده از سیستمهای زبان طبیعی فوق‌العاده هوشمند مانند سیستمی که توسط رایانه واتسون IBM مستقر شده‌اند، تبخیر میشوند. در آینده، صحبت کردن با ماشین‌ها به طور فزاینده‌ای عادی خواهد شد. وکلا و حقوق‌دانان در فرایند "کشف" کوه‌هایی از کاغذ و اسناد الکترونیکی را غربال می‌کنند تا اسنادی را که برای پرونده مهم هستند بیابند. با قرار گرفتن تمام اسناد به صورت آنلاین، نرم‌افزار اکتشاف می‌تواند همان کار را سریع‌تر و ارزان‌تر انجام دهد. در مورد این ایده که مشاغل آینده، همان‌طور که اریک برینجولفسون و اندرو مک آفی استدلال کرده‌اند (در عصر ماشین دوم؛ نگاه کنید به 50 اقتصاد کلاسیک)، شامل همکاری سازنده با ماشین‌ها باشد، چطور؟ فورد می‌گوید، چنین همکاری‌هایی احتمالاً کوتاه‌مدت خواهند بود، زیرا هر زمان که انسان با ماشینی کار می‌کند، برنامه‌ریزی می‌شود تا ببیند سهم انسان چیست و برای تکرار آن یا انجام بهتر آن تلاش می‌کند. به طور خلاصه، «شما همچنین در حال آموزش نرم‌افزار هستید تا در نهایت جایگزین شما شود.» فورد پیشنهاد می‌کند در مشاغلی که وجود دارند، نقش انسان «بی پاداش یا حتی غیرانسانی» خواهد بود. همان‌طور که مارک آندرسن، سرمایه‌دار خطرپذیر می‌گوید: «نرم‌افزار دارد دنیا را می‌خورد». حقوق آغازین برای فارغ‌التحصیلان جدید در حال کاهش است، هم‌زمان با افزایش بدهی دانشجویان. بیکاری همه جا وجود دارد و فارغ‌التحصیلان از تلاش برای یافتن کار حرفه‌ای برای کار در کافه‌ها صرف‌نظر می‌کنند. این حتی برای فارغ‌التحصیلان مهندسی و علوم کامپیوتر نیز صادق است. از سال 2000 تقاضای بسیار کمتری برای آنچه فارغ‌التحصیلان ارائه می‌دهند وجود دارد. همان‌طور که اوضاع پیش می‌آید، دیدن فارغ‌التحصیلان امروزی که از شغل‌های با درآمد مناسب و رضایت‌بخشی که والدینشان لذت می‌برند، بسیار سخت است. فورد خاطرنشان می‌کند که آموزش مزایای شخصی و اجتماعی بسیار زیادی دارد، فقط انتظار نداشته باشید که مانند گذشته بلیطی به سوی رفاه باشد.

 

نه تنها مشاغل در معرض خطر هستند، بلکه سرمایه‌داری همان‌طور که می‌شناسیم


هنری فورد دستمزد بالای 5 دلار در روز به کارگرانش پرداخت می‌کرد که به این معنی بود که آنها می‌توانستند ماشین‌هایی را که می‌ساختند بخرند. خطر بزرگ اتوماسیون این است که دیگر افراد کافی با درآمد مناسب در اطراف وجود نخواهند داشت تا برای همه چیزهایی که تولید می‌کند بپردازند. فورد خاطرنشان میکند که کارگران مصرف میکنند و وقتی با ماشینی جایگزین میشوند، آن ماشین چیزی نمیخرد. او خاطرنشان میکند: «تقریباً تمام صنایع اصلی که ستون فقرات اقتصادهای غربی را تشکیل میدهند (ماشینها، خدمات مالی، لوازم الکترونیکی مصرفی، خدمات مخابراتی، مراقبتهای بهداشتی، و غیره) به سمت بازارهایی متشکل از میلیونها مشتری بالقوه هدایت میشوند.» یک فرد ثروتمند با خرید یک ماشین بسیار گران‌قیمت، یا حتی داشتن یک گاراژ ماشین‌های گران قیمت، هزار نفر را که ماشین‌های معمولی می‌خرند، جبران نمی‌کند. اقتصاد ما بر اساس تقاضای انبوه، از تلفن گرفته تا وام مسکن و خمیردندان که ناشی از وجود قدرت خرید معقول در سراسر میانه وسیع اقتصاد است، است. این قدرت خرید را از بین ببرید، زیرا شغلی وجود ندارد، یا به این دلیل که دستمزدها پایین و پایین میآیند، و این کل اساس سرمایهداری مدرن را زیر سؤال میبرد. میتوانیم به توزیع درآمد در قرن نوزدهم بازگردیم که در آن تعداد کمی از افراد بسیار ثروتمند وجود داشتند که میتوانستند تقریباً هر چیزی را بخرند، از جمله تعداد زیادی خدمتکار، و بقیه در سطح معیشتی زندگی میکنند. فورد این را فئودالیسم تکنو مینامد و فیلم Elysium را در سال ۲۰۱۳ به یاد میآورد که در آن ثروتمندان جهان به دنیای بکری که بر فراز زمین میچرخد که اکنون مملو از میلیاردها فقیر است که در محیطی تخریبشده زندگی میکنند، عقبنشینی میکنند. راه‌حل ترجیحی فورد برای مشکل صدها میلیون نفر که بیکار یا کم کار هستند: تضمین حداقل درآمد پایه یا دستمزد زندگی همگانی. در دهه 1970میلادی ، فردریش هایک، اقتصاددان بازار آزاد، آن را برای افرادی پیشنهاد کرد که به دلایلی قادر به امرارمعاش از طریق بازار آزاد نیستند و نمی‌توانند برای امرارمعاش به ساختارهای سنتی خانواده وابسته باشند. او فکر می‌کرد جامعه‌ای که به سطح مشخصی از ثروت رسیده بود، می‌توانست از عهده این کار برآید. در جایی که راستگرایان امروز حداقل درآمد تضمینشده را فشاری برای برابر کردن جامعه و در نتیجه کاهش آزادی‌ها میدانند، هایک آن را صرفاً برای حفظ جامعه ضروری میدانست تا اینکه جامعه را متلاشی کند. فورد معتقد است که به جای فرسایش یک سیستم بازار، اطمینان از اینکه همه افراد دارای درآمد پایه مشخصی هستند (فکر میشود نه چندان بالا که افراد را تشویق به کار نکنند) به این معنی است که آنها میتوانند به عنوان یک مصرف کننده در اقتصاد شرکت کنند و میتوانند ریسک کنند. شرایط راه‌اندازی کسب‌وکار یا بازگشت به تحصیل. جایگزین، گسترش دولت رفاه سنتی است که بسیار گران‌تر است، زیرا ابزارهای ثابتی برای آزمایش و مدیریت وجود دارد، بدون ذکر ننگ دریافت کننده بودن. فورد عبارت «سود سهام شهروندی» را به «درآمد تضمین شده» ترجیح می‌دهد، زیرا «این استدلال را نشان می‌دهد که همه باید حداقل ادعای حداقلی در مورد رفاه اقتصادی کلی یک کشور داشته باشند.» به‌عنوان مثال، مقدار زیادی از بودجه‌ای که برای ایجاد اینترنت از طریق آژانس پروژه‌های تحقیقاتی پیشرفته دفاعی (دارپا) سرازیر شد، از مالیات‌دهندگان تأمین شد. کمک‌های مالی به بنیاد ملی علوم به تحقیقاتی که منجر به قانون مور شد کمک کرد. فورد به این استدلال می‌پردازد که اگرچه مشاغل ممکن است کمتر و دستمزد کمتری داشته باشند، اتوماسیون به این معنی است که قیمت کالاها و خدمات هم‌زمان کاهش می‌یابد. در واقع، در بخش‌هایی که در برابر اتوماسیون مقاوم بوده‌اند، مانند آموزش، مراقبت‌های بهداشتی و مسکن، هزینه‌ها فقط افزایش‌یافته است و در آینده قابل‌پیش‌بینی این افزایش خواهد یافت. چیزی که شما دریافت می‌کنید این است که مردم، با دستمزدی که می‌گیرند، ناتوانی در پرداخت اجاره یا خرید مسکن در شهری که در آن بزرگ شده‌اند، ناتوانی در بازپرداخت وام‌های دانشجویی که در دانشگاه دریافت کرده‌اند، و اگر در ایالات متحده هستند.  ناتوانی در پرداخت بیمه درمانی. اگر روند بلندمدت رکود یا کاهش درآمدها و افزایش هزینه‌ها وجود داشته باشد، شما با کاهش شدید تقاضای بلندمدت مواجه خواهید شد که هیچ‌یک از دولت‌ها نمی‌توانند آن را «بهینه‌سازی پمپ» یا مخارج کسری رفع کنند. به همین دلیل است که چنین اقداماتی در سال‌های پس از بحران مالی 2007-2009 میلادی جرقه‌ای برای سطوح رشدی که معمولاً پس از رکود ایجاد می‌شود، نکرد. بله، بازارهای سهام (از سال 2017میلادی) در حال صعود هستند، اما باز هم این نشان‌دهنده یک‌روند بلندمدت است: از آنجا که شرکت‌ها پول زیادی برای نیروی کار پس انداز می‌کنند، سود افزایش یافته است، حتی اگر تقاضا مانند گذشته نباشد. چیزی که به آن می‌رسید نوعی اقتصاد رانتی است که در آن منافعی که به صاحبان و سرمایه‌گذاران می‌رسد افزایش می‌یابد، درست همان‌طور که درصد ثروت ملی که به دست کارگران می‌رسد کاهش می‌یابد - تصویری که قبلاً توسط توماس پیکتی در سرمایه در قرن بیست و یکم ترسیم شده است (نگاه کنید به 50  کلاسیک اقتصاد).

 

نظرات پایانی

 آیا آنچه فورد در مورد افزایش نابرابری درآمد می‌گوید درست است؟ آیا واقعاً طبقه متوسط ​در حال نابود شدن است؟ در سال‌های پس از انتشار کتاب «ظهور ربات‌ها»، برای مثال، بیکاری در بریتانیا و ایالات متحده به محدوده 4 تا 5 درصد کاهش یافته است. با این حال او در کتاب هشدار می‌دهد که به تعداد افرادی که هنوز شغل دارند، توجه نکنید، بلکه به کیفیت شغل‌ها نگاه نکنید. به عنوان مثال، چه تعداد از آنها شامل قراردادهای ساعت صفر است (زمانی که کارفرما هیچ تعهدی برای دادن تعداد مشخصی از ساعات کار در هفته به کسی ندارد)؟ و چند صد هزار جوان به عنوان باریستا کار می‌کنند که بی‌نتیجه برای پست‌های حرفه‌ای و فنی درخواست می‌کنند؟ او به اعداد شگفت‌انگیزی از اداره آمار کار ایالات متحده اشاره می‌کند که مجموع ساعات کار هر سال در اقتصاد آمریکا را جدول‌بندی می‌کند. در سال 1998میلادی ، 194 میلیارد ساعت کار شده است. در سال 2013میلادی، این تعداد . 194 میلیارد بود. با این حال در این بازه زمانی، تولید (میزان کالاها و خدمات ایجاد شده) 42 درصد افزایش یافت، هزاران کسب و کار جدید ایجاد شد و جمعیت ایالات متحده 40 میلیون نفر افزایش یافت. فورد می‌نویسد: واقعیت تأسف‌بار این است که بسیاری از مردم همه چیز را به درستی انجام می‌دهند - حداقل از نظر تحصیلات عالی و کسب مهارت‌ها - و با این حال هنوز نتوانسته‌اند جای پای محکمی در اقتصاد جدید پیدا کنند. وقتی هر کاری که از نظر تحصیلی و مهارتی انجام می‌دهید، کافی نیست، موفقیت به چه معناست؟ اگر با ماشینی رقابت کنید، آیا کار اصلاح اخلاقی یا شخصیت واقعاً برای شما کاری انجام می‌دهد؟ سؤالی که در این کتاب وجود دارد و فورد به آن نمی‌پردازد و حتی سعی نمی‌کند به آن پاسخ دهد، این است: «کار معنادار چقدر برای خوشبختی مهم است؟» جان مینارد کینز آینده‌ای را تصور می‌کرد که در آن مشکل تولید تا حد زیادی حل می‌شد تا مردم بتوانند از چیزهای خوب زندگی لذت ببرند. دو چیز مانع این امر می‌شود: (1) دستاوردهای فناوری لزوماً در سراسر جامعه پخش نمی‌شوند، اما در سرمایه‌داری می‌توانند توسط تعداد کمی از افراد به تصرف درآیند و (2) مردم به زودی از «چیز های خوب» خسته می‌شوند، اگر به هیچ وجه به جامعه کمک نکرده باشند، یا خود را از طریق کار توسعه دهند. فورد در پایان کتاب اعتراف می‌کند که ممکن است دهه‌ها طول بکشد تا دیدگاه او به طور کامل اجرا شود، و در این بین ممکن است همه چیز عادی و تدریجی به نظر برسد. اغلب قبل از انقلاب‌ها این‌گونه به نظر می‌رسید.

 

مارتین فورد
فورد دارای مدرک مهندسی کامپیوتر از دانشگاه میشیگان و فارغ التحصیل رشته بازرگانی از دانشکده مدیریت اندرسون در دانشگاه کالیفرنیا، لس آنجلس است. او برای طیف وسیعی از نشریات می نویسد و سخنران مکرر در مورد تأثیرات هوش مصنوعی و اتوماسیون است. Rise of the Robots برنده جایزه کتاب سال 2015 میلادی فایننشال تایمز و مک کینزی شد. کتاب قبلی فورد چراغ‌هایی در تونل: اتوماسیون، فناوری شتاب‌دهنده و اقتصاد آینده (2009میلادی) بود.

 

 

جملات طلایی کتاب : 

«در دره سیلیکون عبارت «فناوری مخرب» به طور معمولی مطرح می‌شود. هیچ‌کس شک ندارد که فناوری می‌تواند کل صنایع را ویران کند و بخش‌های خاصی از اقتصاد و بازار کار را به هم بزند. سؤالی که در این کتاب خواهم پرسید بزرگ‌تر است: آیا تسریع فناوری می‌تواند کل سیستم ما را تا حدی مختل کند که برای تداوم رونق ممکن است نیاز به یک تجدید ساختار اساسی باشد؟»

 

«بنابراین اگر اتوماسیون بخش قابل‌توجهی از مشاغلی را که مصرف‌کنندگان به آن‌ها تکیه می‌کنند حذف کند، یا اگر دستمزدها آن‌قدر پایین بیاید که تعداد کمی از افراد درآمد اختیاری قابل‌توجهی داشته باشند، دشوار است که ببینیم چگونه یک اقتصاد مدرن بازار انبوه می‌تواند به رشد خود ادامه دهد. تقریباً تمام صنایع اصلی که ستون فقرات اقتصادهای غربی را تشکیل می‌دهند (ماشین‌ها، خدمات مالی، لوازم الکترونیکی مصرفی، خدمات مخابراتی، مراقبت‌های بهداشتی و غیره) به سمت بازارهایی متشکل از میلیون‌ها مشتری بالقوه گرایش دارند.»

 

 

چکیده : 

هوش مصنوعی و اتوماسیون و همچنین فراهم کردن امکانات تجاری، چشم‌انداز اقتصادی و سیاسی را متحول خواهد کرد.

۵
از ۵
۱۲ مشارکت کننده

دیدگاه‌ها