MBA  شخصی

 

 

 

 

 

 

 

 

خلاصه کتاب : اصول و مفاهیم MBA

نوشته : جاش کافمن

عنوان اصلی : THE PERSONAL MBA

 


هر کتاب تجاری ایدهای جدید و عالی دارد که ادعا میکند پاسخی ارائه میکند، که اغلب با خرد متعارف تدریس شده در مدارس کسبوکار مخالفت میکند. اما اگر بخواهیم این ایده ها را به درستی قضاوت کنیم، آیا ابتدا نباید از خرد متعارف، مفاهیم اصلی رویه تجاری آگاه باشیم؟ این هدف از MBA شخصی: آموزش کسب و کار در کلاس جهانی در یک جلد است. کتاب کافمن سعی در تکرار برنامه های درسی مدارس کسب و کار ندارد، بلکه 248 مفهوم کلیدی کسب و کار را به روشن ترین شکل ممکن ارائه می دهد. کافمن به جرأت می گوید که خواندن کتاب او شما را در میان 1 درصد جمعیت قرار می دهد که می دانند تجارت واقعا چگونه کار می کند.  حداقل شما از مفاهیمی که  از دیگران می شنوید ، آگاه می شوید، و او درست می گوید که داشتن زبان مشترک برای برچسب زدن و فکر کردن در مورد آنچه متوجه می شوید، دری را به روی پیشرفت های اساسی باز می کند.» البته هیچ جایگزینی برای تجربه وجود ندارد، اما بسیاری از دانشجویان MBA نیز تجربه زیادی در دنیای تجارت ندارند. جک ولش، رئیس سابق جنرال الکتریک گفت: «مردم همیشه پیچیده بودن تجارت را دست بالا ارزیابی می کنند. این علم موشکی نیست - ما یکی از ساده ترین حرفه های جهان را انتخاب کرده ایم.»  بیشتر آنچه کافمن می گوید عقل سلیم است. گاهی اوقات این کتاب چیزی بیش از یک فرهنگ لغت گسترده از اصطلاحات تجاری به نظر می رسد. اما اگر در حال شروع کار هستید یا در بخش غیرانتفاعی کار میکنید، این یک آغازگر جالب است که شما را در مورد ارزش آموزش مدرسه بازرگانی فکر میکند.



MBA ، ارزشش را دارد؟
در فیلم«Good Will Hunting»، شخصیت مت دیمون، ویل هانتینگ را به دلیل هزینه 150000 دلاری برای تحصیلش در هاروراد مورد تمسخر قرار می دهد. به عقیده هانتینگ، او با پرداخت چند دلار جریمه دیرکرد در کتابخانه محلی خود، از همین مزیت(دانش و اطلاعات هاروارد) برخوردار می شد. سالیانه بیش از 12000 کتاب تجاری جدید وجود دارد، بدون اینکه به میلیون ها پست وبلاگ در مورد تئوری و عمل تجارت اشاره کنیم. آنچه کافمن می خواست بداند این بود: واقعاً چه چیزی ارزش دانستن دارد؟ زمانی که هنوز در دانشگاه بود شروع به انتشار یافته های خود در وب سایت خود کرد. مردم بلافاصله علاقه مند شدند، اما ترافیک تنها زمانی منفجر شد که ست گودین، وبلاگ نویس و نویسنده، به لیست های خواندن کافمن لینک داد. گودین قبلاً نوشته بود: «درک برای من سخت است که چرا به کار گرفتن MBA استفاده بهتری از زمان و پول من نسبت به تجربه واقعی همراه با مطالعه اختصاصی 30 یا 40 کتاب است . در کتاب «پایان مدارس بازرگانی؟ موفقیت کمتر از آنچه در چشم دیده می شود»(آکادمی مدیریت یادگیری و آموزش، 2002) جفری فافر و کریستینا فونگ یافته های خود را از مطالعه ای گزارش کردند که «همبستگی صفر»بین داشتن مدرک کارشناسی ارشد مدیریت بازرگانی یا حتی عملکرد بسیار خوب در MBA و موفقیت شغلی طولانی مدت (چه از نظر حقوق و چه از نظر گرفتن مشاغل برتر) وجود دارد. آنچه در برنامه های MBA تدریس می شود، چیزی نیست که برای موفقیت در دنیای واقعی کسب و کار مورد نیاز است. واقعیت این است که فافر گفت: «اگر به اندازه کافی خوب هستید که وارد شوید، به وضوح استعداد کافی برای عملکرد خوب دارید.» پس مدارس بازرگانی برای چیست؟ MBA نوعی «اثبات اجتماعی» برای کارفرمایان است که شما از مفاهیم خاصی آگاه هستید، به طور معقولی باهوش هستید. کافمن مینویسد: «مدرسههای کسبوکار افراد موفقی خلق نمیکنند، آنها به سادگی دانشجو ها را میپذیرند، سپس اعتبار موفقیتشان را به نام خود ثبت میکنند». شما می توانید همان آموزش را بدون هزینه های زیاد یاد بگیرید. البته باید هزینه فرصت تجربه واقعی قبلی در دنیای تجارت را در حالی که دو سال را در دانشگاه سپری می کنید، در نظر بگیرید. کافمن اذعان می کند که آنچه مدارس برتر کسب و کار انجام می دهند افزایش دسترسی به شرکت های استخدام کننده برتر مانند گلدمن ساکس، مک کینزی، شرکت های Fortune 500 و بانک های سرمایه گذاری است. با این حال، برای استخدام شدن توسط یک شرکت برتر در عرض سه تا پنج سال عملکرد تنها چیزی است که اهمیت دارد و اگر عملکردی از خود نشان ندهید همچنان با بدهیهای هنگفتی مواجه هستید. کافمن خاطرنشان می کند که مدارس کسب و کار در زمانی که تجارت بزرگ پادشاه بود، تکامل یافت. این بدان معنی است که آنها می توانند چیزهای بسیار شیک (مدل ها، آمار و غیره) را آموزش دهند و در عین حال دانش آموز می تواند بدون داشتن ایده اولیه از آنچه برای شروع یک کسب و کار نیاز است، از این تجربه بیرون بیاید.  مدارس هنوز ایده های منسوخ شده ای را آموزش می دهند، مانند اینکه چگونه یک شرکت را تصاحب کنید، آن را با بدهی بارگذاری کنید و به دنبال گسترش سریع آن باشید تا آن را به خریدار دیگری بفروشید. با این حال، مهندسی مالی چیزی نیست که در خصوص تجارت باشد بلکه در مورد ارائه محصولات و خدمات جدید است که زندگی مردم را بهبود می بخشد. سرعت کسب و کار بسیار سریعتر از گذشته است. شما در حین کار از طریق تکرار و نوآوری مداوم به سرعت یاد می گیرید، و اگر ایده های جدید یا الهام بخش می خواهید که کارفرمای شما ممکن است ارائه نکند، کتاب ها، وبلاگ ها و گفتگوهای زیادی وجود دارد که دیدگاه شما را گسترش می دهد. صرف دو سال از زندگی و صرف هزینه های گزاف ممکن است هوشمندانه ترین راه برای رسیدن به آن نباشد. نیاز به پرداخت بدهی مدرسه کسب و کار ممکن است شما را روی تردمیل شرکتی قرار دهد که ممکن است به زودی از آن متنفر شوید.

 

ابتدا ارزش ایجاد کنید


بخش کتاب کافمن در مورد «ایجاد ارزش» کاملاً مبحث اساسیی است، اما کافی است بگوییم که هر کسبوکار موفقی باید چیزی با ارزش همراه با قیمت مناسب را تولید کند و این امر باعث میشود ادامه کسبوکار از نظر مالی ارزشمند باشد. هر محصول یا خدمات موفق یکی از انگیزههای انسانی اصلی را برآورده میکند، مانند میل به موقعیت اجتماعی، پیوند، یادگیری و احساس دفاع. یک کسبوکار باید روانشناسی انسان را کاملاً در نظر بگیرد و در مورد نتیجه نهایی که مردم میخرند (و نه خود محصول)کاملاً واضح باشد. چیزی که مردم برای آن حق بیمه پرداخت خواهند کرد این است که برخی از دردسرها را حذف کنند: چیزهایی که به زمان زیادی نیاز دارند، یا بسیار پیچیده یا گیج کننده هستند، یا به سطح قبلی تجربه یا دانش نیاز دارند، یا منابع تخصصی که آنها ندارند. اگر به دنبال یک ایده تجاری جدید هستید، شروع به جستجوی دردسر کنید. کافمن می نویسد: «هرجا دردسر باشد، فرصت هم هست». بسیاری از بازارهای عظیم در چشم سازنده در واقع وجود ندارند. او به Segway اشاره می کند: این فناوری جالب بود، اما 5000 دلار بسیار گران و پر هزینه بود که مردم را از پیاده روی یا دوچرخه سواری دور کند. Segway خریدارانی پیدا کرده است اما فقط خریداران خاص و خاص پسند. کافمن بر رویکرد تکراری برای ایجاد ارزش تاکید دارد، یعنی وفادار بودن به چرخه توسعه، بازخورد و تغییر برای درست کردن محصول شما. طرح های تجاری عالی و ایده های محصول اغلب از اولین تماس خود با مشتریان واقعی جان سالم به در نمی برند(به فروش میروند). محصولات را فقط روی دوستان و خانواده امتحان نکنید، بلکه باید آنها را روی افرادی امتحان کنید که ممکن است واقعاً مایل به پرداخت برای چیزی باشند و مایل به شنیدن صحبت های آنها باشید. هرچه کارهای تکراری بیشتری انجام دهید، محصول نهایی بهتر است. شما بازار را خیلی بهتر می شناسید و دقیقاً یاد می گیرید که مردم برای چه چیزی پول می پردازند. اگر تقاضا وجود ندارد، می توانید به سرعت به ایده دیگری بروید. ایجاد یک پیشنهاد حداقل قابل دوام، یعنی چیزی که به نظر برای مردم ارزشمند است و فکر میکنید میتوانید از آن کسبوکار بسازید، میتواند به معنای راه اندازی قبل از اینکه احساس آمادگی کنید، باشد. با این حال همانطور که رید هافمن، بنیانگذار لینکدین می گوید، «اگر از نسخه اول محصول خود خجالت نمی کشید، خیلی دیر راه اندازی کرده اید.» وقتی عرضه شد، میتوانید تغییرات مکرر زیادی در پیشنهاد اصلی ایجاد کنید، چیزهایی را اضافه کنید و برخی چیزها را حذف کنید Paul Buccheit .که جیمیل و AdSense گوگل را ایجاد کرده است، می گوید: «سه ویژگی یا ویژگی کلیدی را انتخاب کنید، آن چیزها را خیلی خیلی درست انجام دهید و سپس همه چیز را فراموش کنید. با تمرکز تنها بر روی چند ویژگی اصلی در نسخه اول، شما مجبور می شوید ماهیت و ارزش واقعی محصول را بیابید.»

 

سپس آن چیز را بفروشید
کافمن پیشنهاد میکند که تمام بازاریابی در مورد تمرکز بر «نتیجه نهایی» است، یعنی اینکه آیا مردم معتقدند که پس از استفاده از محصول شما احساس پیچیدگی، هوشمندی، قدرتمندی، سلامتی، شادی یا سعادت خواهند کرد. تلاش برای فروش چیزی باید تا حد امکان شامل محرک های حسی در مورد محصول یا خدمات شما باشد تا مردم بتوانند به راحتی خود را در حال استفاده از آن تجسم کنند. داشتن قلاب یا برچسبی که نه بر ویژگی های محصول، بلکه بر مزایای آن تمرکز دارد، به شما کمک می کند. شعار اپل برای اولین آی پاد خود، «1000  آهنگ در جیب شما»، بسیار جذاب تر از بیانی در مورد شگفتی های فناوری MP3 بود. به یاد داشته باشید که بیشتر کارهای بازاریابی با محصول یا خدماتی در حین تولید انجام می شود. همانطور که رابرت استفنز می گوید: «تبلیغات مالیاتی است که شما به خاطر غیرقابل توجه بودن می پردازید.»  اگر پیشنهاد شما کالایی است که بسیار شبیه به رقبای شماست، منابع انبوهی باید برای فروش و بازاریابی صرف شود تا بازوی مردم را بچرخاند(آنها را مجبور به خرید کند). ممکن است از این طریق یک کسب و کار ایجاد کنید، اما مبنای بلندمدتی برای موفقیت نیست. کتابهای کسبوکار دائماً در مورد «برندینگ» صحبت میکنند، اما در ذهن کافمن یک برند صرفاً یک شهرت است. شهرت ها خود به خود به وجود می آیند، و بنابراین شما هرگز واقعاً کنترل آنها را ندارید. تنها کاری که می توانید انجام دهید این است که به طور مداوم خدمات خود را بهبود ببخشید تا مردم شروع به صحبت در مورد آن کنند. تبلیغات شفاهی و اعتماد(صحبت مردم درباره محصول شما) همیشه بهترین نوع بازاریابی است. وقتی درگیر تبلیغات، روابط عمومی و بازاریابی هستید، تنها قانون این است که خسته کننده نباشید. اگر منجر به این شود که مردم اطلاعات بیشتری در مورد کاری که شما انجام میدهید بخواهند، ایجاد برخی اختلافات ضرری ندارد. در نهایت، به یاد داشته باشید که «مشتریان شما می خواهند قهرمان شوند.» در مورد مشتریانی که در حال حاضر دارید داستان بگویید تا بیشتر جذب کنید. «هرچه داستان واضحتر، واضحتر و از نظر احساسی جذابتر باشد، چشماندازهای بیشتری را جذب خواهید کرد.»

 

پیچ و مهره مالی (کسب و کار)

 کافمن خاطرنشان می کند که هر کسب و کار شامل پنج عنصر است: ایجاد ارزش، بازاریابی، فروش، تحویل ارزش و امور مالی. اگر اطلاعات کمی در مورد دومی دارید، این کتاب کاملاً مفید است، و اصطلاحاتی را در بر می گیرد که حتماً در مورد آنها شنیده اید، اما هرگز در مورد آنها کاملاً واضح نبوده اید :

 

جریان نقدی تنزیل شده/ ارزش فعلی خالص  بررسی ارزش یک دارایی در حال حاضر، با در نظر گرفتن پول نقدی که در طی چندین سال ایجاد می کند.

 

صورت جریان وجوه نقد    یک عکس فوری مالی از یک شرکت در یک دوره زمانی مشخص که به وضوح آنچه را که برای عملیات، سرمایه گذاری در تولید آتی و هزینه های تامین مالی هزینه می شود، ثبت می کند.

 

ترازنامه    این دارایی ‌ها و بدهی‌های شرکت (نه فقط وجه نقد) را در هر زمان نشان می‌دهد، که نشان ‌دهنده ارزش خالص آن یا «صاحب صاحبان سهام» است. ترازنامه می‌تواند شامل مفروضات مختلفی باشد، مانند ارزش نام تجاری یا شهرت، یا برآورد ارزش موجودی شرکت.

 

جریان ازاد نقدینگی   مقداری که پول نقد وارد می شود را منهای پول مورد نیاز برای تجهیزات سرمایه ای و دارایی های مورد نیاز برای ادامه فعالیت شرکت کنید. هرچه جریان نقدی آزاد بیشتری داشته باشید بهتر است زیرا می توان از آن به جای بدهی برای ادامه تولید و تجارت استفاده کرد.

 

حاشیه سود    سود بیان شده به عنوان درصد، محاسبه شده بر اساس تفاوت بین درآمد شما و آنچه برای به دست آوردن آن هزینه کرده اید.

 

حسابداری تعهدی    که در آن درآمد حاصل از فروش یا خدمات بلافاصله با هزینه های استفاده شده برای فروش مطابقت داده می شود و تصویر بسیار دقیق تری از حاشیه سود جاری ارائه می دهد.

 

صورت حساب درآمد    تصویری از سود در یک بازه زمانی معین؛ برای دیدن آنچه واقعاً در تجارت شما کار می کند و بنابراین کمک به تصمیم گیری در مورد مکان سرمایه گذاری بسیار مهم است.

 

نسبت های مالی      بحث بسیار مفصلی است اما به طور خلاصه شامل حاشیه سود، بازگشت سرمایه (ROI)، بدهی به سهام (اهرم بیش از حد معمولا چیز خوبی نیست)، پوشش بهره (چه مقدار از سود کسب و کار باید صرف پرداخت سود بدهی شود) و نقدینگی(خواه شرکتی در شرف ورشکستگی باشد یا برعکس روی کوه نقدی نشسته است).

 

استهلاک     تقسیم هزینه برخی از دارایی های سرمایه ای که خریداری کرده اید در طول زمان. اگر نرم افزاری را به قیمت 500 دلار خریداری کرده اید و در طول پنج سال آینده از استفاده از آن درآمد کسب خواهید کرد، می توانید هر سال 100 دلار برای خرید حساب کنید. استهلاک می تواند خریدهای سرمایه ای را توجیه پذیرتر جلوه دهد.

 

مطالبات    وعده پرداخت از سوی دیگران، که می تواند در برخی از اشکال حسابداری استفاده شود.

 

قدرت خرید     پول نقد در بانک همراه با اعتبار موجود که می توانید به آن دسترسی داشته باشید. میزان قدرت خرید شما می تواند برای بقای کسب و کار شما تعیین کننده باشد.

 

نیمه آخر «MBA شخصی» شامل بخش هایی در مورد ذهن انسان، کار با خود و کار با دیگران است. این موارد سوگیریهای فکری در قالب دانیل کانمن، نحوه مدیریت انرژی و استراتژیهای مذاکره را پوشش میدهند، اما اگر چند کتاب محبوب روانشناسی و رشد شخصی را خوانده باشید، چیز جدیدی نخواهد بود. کتاب با بخش هایی در مورد درک، تجزیه و تحلیل و بهبود سیستم ها به پایان می رسد.

 

نظرات پایانی
در بررسی این کتاب، مدیریت امروز به یک شکاف الهیاتی بین افرادی که به ارزش MBA اعتقاد دارند و کسانی که از جفری فافر جانبداری می کنند اشاره کرد که هر چه این مدرک در همه جا فراگیرتر شود، ارزش آن کمتر می شود. اما آیا واقعاً خواندن یک کتاب می تواند جایگزین پروژه ها و کارهای گروهی شما در یک دوره MBA  شود، بدون در نظر گرفتن تماس هایی که برقرار می کنید؟ آیا واقعاً می توانید مفاهیم کتاب را بدون انجام مطالعات موردی خود در محیط کلاسی با معلمان ماهر یاد بگیرید؟ این که آیا MBA انجام دهید یا نه به شرایط شما بستگی دارد، اما عاقلانه ترین رویکرد این نیست که بپرسید مدرک چه کاری می تواند برای شما انجام دهد، بلکه این است که چه چیزی را می خواهید یاد بگیرید. به عنوان مثال، فردی با سابقه مهندسی یا غیرانتفاعی می تواند شانس شغلی خود را در درازمدت از طریق یک برنامه MBA عمیق و با کیفیت که به آنها آگاهی از تئوری و استراتژی کسب و کار می دهد، افزایش دهد. توانایی اعمال مدل های تحلیلی در موقعیت های تجاری یا مشاهده بازارهای جدید احتمالی می تواند آنها را از همتایان خود جدا کند. از سوی دیگر، برای کسی که سال ها در تجارت کار کرده است، و به سادگی می خواهد اعتبار خود را تسخیر کند، ممکن است اتلاف وقت و پول باشد. در یک نقطه افراطی، کتاب کافمن است که کمی بیشتر از یک شروع آموزش تجاری است. از سوی دیگر، گران و زمان بر در MBA خانگی. جایگزین دیگر، فراوانی معادل های MBA آنلاین است. اکثر مدارس برتر کسبوکار، از جمله وارتون، شیکاگو بوث، استنفورد، و MIT، برنامههای رایگان یا کمهزینهای را با سخنرانیهایی توسط دانشگاهیان برجسته اجرا میکنند، چه به تنهایی یا از طریق پلتفرمهایی مانند Coursera.

 

جاش کافمن
کافمن در یک شهر کشاورزی در شمال اوهایو با یک مادر کتابدار و پدر معلم بزرگ شد. او به یاد میآورد: «کتابها بخش عمدهای از زندگی من بودند، اما تجارت اینطور نبود. پس از دانشگاه سینسیناتی، در سال 2005 او یک دوره سه ساله در کتاب«  Procter & Gamble» با نقش هایی در توسعه محصول، تولید، بازاریابی و توزیع عمده خرده فروشان آغاز کرد. او که از نبردهای چمن و سرعت آهسته تغییرات ناامید شده بود، P & G را ترک کرد تا یک مربی تمام وقت تجارت شود. کتاب دیگر او 20  «ساعت اول: چگونه هر چیزی را سریع یاد بگیریم» (2014) است.

 

جملات طلایی کتاب :

«اکثریت قریب به اتفاق شیوه های تجاری مدرن به چیزی بیش از عقل سلیم، محاسبات ساده و دانش چند ایده و اصول مهم نیاز دارد.»

«در حالی که مدیریت و رهبری در عمل کسب و کار مهم هستند، اما تمام و کمال آموزش کسب و کار نیستند: بدون دانش تجاری قوی، می توان گروهی از افراد را به سمت دستیابی به اهداف اشتباه هدایت کرد.تجارت در مورد سودآوری و ارائه پیشنهادهای ارزشمند به مشتریان است - مدیریت و رهبری صرفاً وسیله ای برای این هدف هستند.»

«مگر اینکه در صنعتی با رقبای غیرعادی تهاجمی، شایسته و با بودجه خوب کار کنید، واقعاً لازم نیست نگران این باشید که دیگران ایده شما را «دزدیدند». ایده ها ارزان هستندآنچه مهم است توانایی تبدیل یک ایده به واقعیت است.»


چکیده:
چند کتاب خوب و تجربه عملی به همان اندازه یا بهتر از رفتن به مدرسه بازرگانی به شما کمک خواهد کرد.

 

 

۵
از ۵
۱۳ مشارکت کننده

دیدگاه‌ها