خلاصه کتاب :تیتان(غول/هیولا)
عنوان اصلی : TITAN
نوشته : ران چرنو
وقتی ناشرش به او پیشنهاد کرد که زندگینامهای از جان دی. راکفلر بنویسد، ران چرنو مشتاق نبود. زندگینامههای قبلی، نجیبزاده را بهعنوان «خودکار (آدمآهنی) بااستعداد در بهترین حالت، یک ماشین بدخواه در بدترین حالت» به تصویر میکشیدند، و چرنو نمیخواست سالها صرف تحقیق دربارة مردی کند که با وجود تمام ثروتش، اساساً به عنوان یک شخص بیعلاقه بود. اما یک روز در بایگانی راکفلر در نیویورک، چرنو در مجموعهای از مصاحبههای منتشرنشده شخصیت لایهلایهتر و جذابتری را کشف کرد که زندگیاش «تا حدی استثنایی با سکوت، رمز و راز و طفره رفتن مشخص شده بود». چرنو با موافقت با نوشتن اولین بیوگرافی کامل از دهه 1950، هدفش این بود که از تصویر عامیانه و عاقلانه پدربزرگ سالهای آخر راکفلر عبور کند و انحصارگر غارتگر مرد جوان را افشا کند. چرنو مینویسد: «این چشمانداز حرص و حیله باید حتی زرد رنگترین دانش آموزان عصر طلایی را مبهوت کند،» و تصویرهای قبلی راکفلر را نشان می دهد. با این حال، نه چرنو به سادگی می خواست در مورد موضوع خود یک کار هشیاری انجام دهد، همانطور که ایدا تاربل، روزنامه نگار صلیبی انجام داده بود، و یا هنری لوید در مطالعه خود در مورد اقدامات استاندارد اویل، ثروت در برابر مشترک المنافع. چرنو میگوید، نکته بارز در مورد راکفلر، چیزی که او را بسیار جالب کرده است، این است که «وجه خوب او به همان اندازه خوب بود که جنبه بد او بد بود.»در نقطه ای که بیشتر مورد سرزنش قرار گرفت، شروع به تمرکز قدرت قابل توجه خود بر بشردوستی کرد و بزرگترین ثروت تاریخ را به نفع بشریت بخشید.
شانس و قضاوت
جان دیویسون راکفلر در زمان تولدش در سال 1839 میلادی خوششانس بود و این بدان معنا بود که او به همراه اندرو کارنگی (1835 میلادی)، جی گولد (1836 میلادی) و جی. زیرپوست مورگان (1837 میلادی) به بلوغ رسید. رونق صنعتی جنگ داخلی در شرف شروع بود. زمان امکان بی حد و حصر به نظر میرسید. او یک باپتیست و سپس یک کلیسای انجیلی در ایالت نیویورک بزرگ شد، اما پدرش ویلیام، یک کارآفرین کاریزماتیک، خانواده را مجبور کرد چندین بار در دوران کودکی و نوجوانی او نقلمکان کنند. وقتی ویلیام اغلب دور بود، جان با مسئولیتهای اولیه، مرد خانهِ مادرش الیزا شد. ویلیام به همراه خواهرش در نزدیکی کلیولند، اوهایو، سوار خانواده شد، در حالی که او به دنبال رابطه با زنی بود که در نهایت با او ازدواج کرد. چرنو ویلیام را به عنوان «دوگانگی و فروشنده روغن مار» توصیف میکند که برای فروش داروهای ثبت اختراع به سراسر کشور میرفت. جان تا آخر عمرش تمام تلاشش را میکرد تا دعواهای پدرش را بپوشاند. با این حال، اوهایو، با میادین نفتی خود، ثابت کرد که مکانی اتفاقی برای جان برای ورود به دنیای بزرگسالان است. جان اگرچه دانشآموز ممتازی نبود، اما به اعداد و ارقام علاقه زیادی داشت و به دلیل جدیت و درستکاری همکلاسیهایش به او لقب شبس داده بودند. اولین کار او به عنوان دستیار حسابداری در یک شرکت بازرگانی در کلیولند بود و مدتی قبل شرکت تجاری خود را که در زمینه مواد غذایی و غلات فعالیت میکرد راهاندازی کرد. در سال 1863 میلادی راکفلر سرمایهگذاری در کسبوکار پالایش نفت در حال ظهور را آغاز کرد. برای هزینه راهاندازی یک مغازه، هر کسی میتوانست عملیات پالایش نفت خام را برای تولید نفت سفید راهاندازی کند که نور فانوس، خانهها و کلبهها را در سرتاسر آمریکا تامین میکرد. تنها در 25 سالگی به بزرگترین پالایشگاه در کلیولند علاقهمند شد و با سیتی اسپلمن، دختر پدر و مادری خوشاخلاق و با فرهنگ ازدواج کرد. آنها علاقهای به مسابقه نداشتند، زیرا راکفلر جایگاه اجتماعی کمی داشت، اما او پیگیر بود. چرنو خاطرنشان میکند که «او در عشق مانند تجارت، بازه زمانی طولانیتری داشت و ارادهای ثابتتر از سایر افراد.» شرکای تجاری راکفلر اغلب از ترکیب عجیب او از صرفهجویی شدید (که از مادرش به ارث برده بود) و ولخرجی (از پدرش) ناراحت بودند. چرنو مینویسد: «کنترل سختگیرانه جزئیات و حمایت از گسترش لجامگسیخته، جسورانه در طراحی، محتاط بودن در اجرا، فرمولی بود که او در طول زندگی حرفهای خود ساخت.» به عنوان مثال، وقتی شرکای او میخواستند محتاطانهتر حرکت کنند، او تا آنجا که میتوانست از بانکها وامگیری نمیکرد تا توسعه یابد، بنابراین او از قضاوت خودش مطمئن بود.
میتواند خیلی بیشتر از این باشد
در زمان راکفلر، صنعت نفت یک مرز وحشی بود، با فاحشهخانهها، میخانهها، و قمارخانهها که مزارع را پر از زباله میکردند و همه برای کسب درآمد سریع بیرون میرفتند. هدف او از ابتدا این بود که آن را رام کند، آن را منطقی کند و آن را به یک صنعت قابلاحترام تبدیل کند. او «حکومت آهنین خود را بر این تجارت بیقانون و بیخدا تحمیل خواهد کرد». نام مستعار او در میادین نفتی «اسفنج» بود که بیامان کنجکاو و تشنه دانش بود. چرنو استدلال میکند که چیزی که راکفلر را متفاوت میکرد این بود که او صرفاً به عملیات خود فکر نکرد، بلکه تصویری از کل صنعت نفت و جایگاه آن در اقتصاد مدرن ایجاد کرد. این امر مستلزم برنامهریزی بسیار آینده و ایجاد شراکتهای استراتژیک بود تا او بتواند بر صنعت تسلط یابد. او به یکی از تاجران کلیولند گفت: شرکت استاندارد اویل روزی تمام نفت را پالایش و همه بشکهها را خواهد ساخت. راکفلر به طور روشمند اقدام به خرید 20 تا 30 پالایشگاه کوچکتر در کلیولند کرد و یک شرکت پوستهای ایجاد کرد که امکان تبانی بین گروه کوچکی از پالایشگاههای بزرگ و راهآهن را فراهم کرد. در زمانی که ظرفیت مازاد و جنگهای قیمتی «انتحاری» در راهآهن و تجارت پالایشگاه وجود داشت، به نظر راکفلر ایجاد یک کارتل تنها چیزی بود که آینده صنعت نفت را تضمین میکرد و به آن امکان پیشرفت میداد. او و شریک تجاری هنری فلگ لر توانستند نرخهای مخفی ترجیحی را با راهآهن ایری و نیویورک مرکزی برای انتقال نفت به ساحل شرقی تضمین کنند. راهآهنها مایل بودند نرخهای خود را کاهش دهند، زیرا این به معنای کسبوکار ثابت و بزرگ بود که هزینههای آنها را کاهش میداد و سودشان را افزایش میداد و آنها را قادر میساخت تا با رقیب اصلی خود، راهآهن پنسیلوانیا رقابت کنند. این ترتیب راحت به استاندارد اویل اجازه داد تا موقعیت خود را به عنوان یک پالایشگاه پیشرو ملی تثبیت کند، زیرا از هزینهها اطمینان داشت. راکفلر هرگز این حرکت را فاسد نمیبیند، بلکه بیشتر یک موضوع منطقی است. چرا راهآهن به شرکت او نرخهای ترجیحی نمیدهد، در صورتی که به آنها تجارت زیادی میدهد؟ راکفلر خواهان یک صنعت عظیم، کارآمد و با فناوری پیشرفته بود که تحت سلطه شرکتش باشد، و این هدفی بود که از طریق رقابت متعارف قابلدستیابی نبود. مسلماً حق با او ثابت شد. ادغام صنعت تحت استاندارد اویل، به لطف سرمایهگذاریهای بزرگ در تحقیق و توسعه، به آن اجازه میدهد تا کیفیت و ثبات محصولات را افزایش دهد و درعینحال با کاهش هزینههای پالایش به نصف، قیمتها را برای مصرفکنندگان کاهش دهد. در ذهن راکفلر، تنها بدون مزاحمت رقابت میتوانست سرمایهگذاری بلندمدتی در کیفیت و کارایی انجام دهد. نوآوری فقط از طریق انحصار امکانپذیر بود و او به مردم خدمت میکرد.
خیلی موفق
اما با رشد شرکت، با دو کابوس احتمالی مواجه شد: یا میدانهای نفتی جدید کشف میشد و بازار با کاهش شدید قیمتها غرق نفت میشد. یا نفت جدیدی پیدا نمیشود و میادین موجود بهسادگی خشک میشوند. درهرصورت، بسیاری از سرمایهگذاریهای استاندارد در زیرساختها و تحقیقات هدردادن پول است. بااینحال، وقتی مدیران راکفلر این احتمالات را مطرح کردند، او بهسادگی میگفت: «خداوند روزیرسان است». تا سال 1891 میلادی او مناطق وسیعی از زمین را برای تولید نفت خام خریداری کرده بود، نه فقط برای پالایش، و یک چهارم تولید نفت آمریکا را تحت کنترل داشت. با این حال، همانطور که شرکت مانند یک اختاپوس رشد کرد، انتقادها افزایش یافت. اخلاق فردگرایی آمریکایی در تجارت توسط انگیزههای تاریک شرکتهای بزرگی مانند استاندارد اویل ربوده شده بود. بسیاری از حملات عمومی موجه بود. راکفلر مطمئن شد که سیاست مانع جاهطلبیهای او نمیشود، و اگرچه در کمکهای عمومی او به احزاب سیاسی خسیس بود، استاندارد اویل در خفا از «خرید» سیاستمدارانی که از منافع آن حمایت میکردند مخالف بود. چرنو میگوید که ظهور و تسلط استاندارد اویل به مردم آمریکا درسی آموخت: این که اگر کاملاً کنترل نشود، بازارها میتوانند بسیار بسته و نا آزاد شوند. هیچچیز طبیعی در مورد بازارها وجود ندارد. باید قوانینی وجود داشته باشد که از انحصار جلوگیری کند. ما اکنون این دانش را بدیهی میدانیم، اما در روزهای اولیه، بدون نظارت و عمدتاً بدون مالیات سرمایهداری آمریکایی، به نظر بدعت میآمد. راکفلر قدرت لابی کسبوکارهای کوچک را دستکم گرفت و نتوانست جلوی راهپیمایی را بهسوی قانون ضد انحصار (ضد انحصار) بگیرد. در سال 1892 میلادی، او مجبور شد برای فرار از قانون ضد انحصار، شرکت را با تقسیم به 20 شرکت مختلف سازماندهی مجدد کند. اما قانون ضعیف بود و قدرت استاندارد اویل که اکنون دفتر مرکزی آن در 26 برادوی، نیویورک قرار دارد، به همان اندازه باقی ماند. با رکود اقتصادی دهه 1890 میلادی، یک ضدسرمایهداری پوپولیست راکفلر را به شخصیتی منفور تبدیل کرد. این شرکت بههرحال با تقاضای ثابت برای روغن و روانکنندهها رونق گرفت. آنقدر مملو از پول نقد شد که دیگر نیازی به بانکهای وال استریت نداشت، بلکه خود به نوعی بانک تبدیل شد که بهاندازهای رشد خود را تأمین مالی میکرد که هیچ شرکت یا اعتماد دیگری نمیتوانست به آن نزدیک شود و قیمتهای پایینی را برای فرآوردههای نفتی اعمال میکرد. شرکت میتواند مطابقت داشته باشد. تا سال 1907 میلادی، استاندارد اویل 87 درصد نفت سفید کشور را پالایش میکرد، 90 درصد بازار داخلی را در اختیار داشت، صادرکننده غالب نفت در جهان بود و 20 برابر رقیب بعدی خود بود. در همان سال، با حمایت رئیسجمهور تدی روزولت، تعداد زیادی پرونده ضد انحصار علیه استاندارد مطرح شد. راکفلر که اکنون در دهه شصت زندگیاش است، میتواند به زندان برود. برای کاهش خطر، در دادگاهی در شیکاگو وانمود کرد که پیرمردی است که چیز زیادی بهخاطر نمیآورد. این نمایش باعث نشد که دادگاه عالی در سال 1911 میلادی حکمی مبنی بر تجزیه استاندارد اویل به 34 شرکت کوچکتر که اکنون با یکدیگر رقابت میکنند، صادر کند. اما در سالهای پس از فروپاشی، ارزش سهام شرکتهای تشکیلدهنده جدید افزایش یافت. با طلوع عصر خودرو، عطش بیحدوحصر برای نفت، راکفلر را ثروتمندتر از همیشه خواهد کرد. برای درک اینکه چقدر قدرت بازار استاندارد اویل در زمان قضاوت گسترده بود، در نظر بگیرید که شرکتهای سازنده آن هرکدام به نامهای شرکت بزرگ با سهمهای بزرگ بازار تبدیل میشوند: استاندارد اویل نیوجرسی تبدیل به اکسون، استاندارد اویل شد. از نیویورک موبیل، استاندارد اویل ایندیانا آموکو و استاندارد اویل کالیفرنیا شورون شد. اگرچه نام «نفت استاندارد» ناپدید شد، اثر انگشت راکفلر روی میلیونها پمپبنزین و قوطیهای نفت در سراسر ایالات متحده و جهان باقی ماند.
مسیح و سرمایه
راکفر که از جزئیات اجرای استاندارد اویل خسته شده بود، و با جلسات کنگره و پروندههای دادگاه و البته مطبوعات بد، مواجه شد، در سال 1890 میلادی دچار نوعی خرابی شد، چندین ماه از مطب دور ماند و به آلوپسی یا ریزش مو مبتلا شد. او عملاً در سن 55 سالگی از این تجارت بازنشسته شد، اما عموم مردم معتقد بودند که او هنوز مسئول آنجا است. حتی پس از آن که او شروع به بخشش دارایی خود کرد و موقوفهای عظیم برای تأسیس دانشگاه شیکاگو فراهم کرد، توسط قهرمانان محبوبی مانند آپتون سینکلر که صنعت گوشت فاسد را افشا کرد و اکنون راکفلر را در چشمان خود قرار داده بود، مورد سرزنش قرار گرفت. اما گلدمن آنارشیست او یک زندگی منظم و منزوی در املاک خود داشت تا از احتمال رویارویی با مردم یا بدتر از آن حمله تروریستی یا یک آدمکش جلوگیری کند. او بهعنوان ثروتمندترین مرد آمریکا (درآمد بدون مالیات او فقط برای یک سال، در سال 1902 میلادی، 58 میلیون دلار یا بیش از یک میلیارد دلار پول امروزی بود)، هر روز هزاران نامه برای درخواست پول دریافت میکرد. او تمام تلاش خود را کرد تا به نیاز واقعی پاسخ دهد، اما به این دیدگاه رسید که با افزایش ثروتش، تنها راه برای دادن مسئولانه به شیوهای گسترده و منظم خواهد بود. راکفلر حتی از اولین شغل خود در دوران نوجوانی، خیریه بود و 6 تا 10 درصد از درآمد خود را به اهدافی اختصاص میداد که علاقه او را به خود جلب میکرد. راکفلر یکبار با تکرار فراخوان جان وسلی متدیست مبنی بر پول درآوردن، پسانداز و بخشش بسیار گفت: به نظر میرسید که مورد لطف و عنایت قرار گرفتم و افزایش یافتم، زیرا خداوند میدانست که میخواهم برگردم و آن را پس بدهم. ” چرنو معتقد است این تفکر همان چیزی است که به راکفلر مجوز فوقالعادهای داد تا زندگی تجاریاش را باذوق و شوق و فارغ از ظلم دنبال کند. ایده کالوینیستی «دعوت کردن» به این معنی بود که هر پولی که از کار او به دست میآید نشانه برکت خداوند خواهد بود. تأسیس دانشگاه شیکاگو توسط او و پول به کالجها برای سیاهپوستان آمریکایی، اگرچه حرکتهای بزرگی بود، اما فقط پیشبینی کمکهای بعدی او از طریق بنیاد راکفلر بود که در سال 1913 میلادی ایجاد شد. نامهای مرتبط با مؤسسات حیوانات خانگی مانند ارکسترهای سمفونیک یا موزههای هنری، یا تأمین مالی مدارس یا پرورشگاهها. بزرگی بنیاد جدید راکفلر را قادر ساخت تا فراتر از هوس شخصی حرکت کند و روی خلق دانشی سرمایهگذاری کند که بتواند در درازمدت بیشترین سود را برای بشریت داشته باشد، با تمرکز بر تحقیقات و آموزش پزشکی. میلیونها نفر از راکفلر به دلایل غیرمحتمل نیز راه پیدا کردند. دخترش ادیت راکفلر مک کورمیک، اولین نفری از قبیله که علیه همنوایی شدید مذهبی خانواده شورش کرد، به سوئیس نقلمکان کرد و از حامیان روانشناس کارل یونگ و خود تحلیلگر شد. او همچنین در طول جنگ جهانی دوم به جیمز جویس پول داد، در حالی که او به دنبال پناهگاهی در زوریخ بیطرف بود. ابی آلدریچ راکفلر، همسر جان، پسر راکفلر، خیرخواه اصلی موزه هنر مدرن نیویورک (MoMA) شد. او به نوعی شوهر خفهاش را که نمیتوانست علاقه همسرش به پیکاسو و ماتیس را درک کند، متقاعد کرد که باید عمارت ۹ طبقهشان (و عمارت جان دی راکفلر) را با خاک یکسان کنند تا راه را برای موزه باز کنند. جان دی جونیور علایق خاص خود را داشت و میلیونها دلار را برای بازسازی ویلیامزبورگ مستعمرهای سرازیر کرد و تقریباً کل محتوای موزه آثار باستانی قرونوسطی در نیویورک را تأمین مالی کرد. نوه جان دی، نلسون راکفلر، چهار بار فرماندار نیویورک بود، سه بار تلاش کرد تا بهعنوان یک جمهوریخواه لیبرال ریاستجمهوری آمریکا را به دست آورد و معاون جرالد آر. فورد بود.
سخنان پایانی
چرنو احتمالاً در مورد استراتژیهای تجاری راکفلر کمی خشن بود. بههرحال، هر کسبوکاری قصد دارد بر حوزه خود تسلط داشته باشد، یا حداقل رهبر آن باشد - فقط تعداد کمی قادر به انجام این کار هستند.
راکفلر به هدف خود مبنی بر مدرن و کارآمد ساختن صنعت نفت، افزایش کیفیت و صرفهجویی در هزینه مصرفکنندگان دستیافت. بدون تعصب او در تجارت، امروز بنیاد راکفلر وجود نداشت. برای راکفلر، رقابت شدید صنعت نفت اولیه برای هیچکس خوب نبود، و او خرید بازیگران کوچک این صنعت را یک خدمت عمومی میدانست که اگر این صنعت به بلوغ برسد، اجتنابناپذیر بود. میتوان این بحث را مطرح کرد که ما اکنون دوباره در یک نوع سرمایهداری رانتی زندگی میکنیم که در آن بیشتر دستاوردها به انحصارهای غولپیکر یا انحصارات سه یا چهار شرکت غولپیکر در هر زمینه میرسد. دنیای آنلاین (به قدرت گوگل و فیسبوک فکر کنید)، با اثرات شبکه و پلتفرمهای مسلط آن، نمونه خوبی است. بااینحال، همانطور که پیتر تیل در صفر به یک استدلال میکند، منافع عمومی قدرت انحصاری میتواند قابلتوجه باشد، و حتی اگر انتخابهایی وجود داشته باشد، مردم اغلب میخواهند با محصول یا خدماتی که دیگران از آن استفاده میکنند استفاده کنند. جایزه بزرگ کسبوکار نه آنقدر که بازار را به گوشهای بسپارد، بلکه تعیین استاندارد است.
ران چرنو
چرنو که در سال 1949 میلادی در بروکلین، نیویورک متولد شد، دارای مدرک تحصیلی از دانشگاه ییل و کمبریج است. او یک روزنامهنگار آزاد بود و قبل از تبدیل شدن به یک نویسنده تماموقت در اتاق فکر مترقی، صندوق قرن بیستم کار میکرد. از دیگر کتابهای او میتوان به: خانه مورگان: سلسله بانکداری آمریکایی و ظهور مالی مدرن (1990 میلادی) اشاره کرد. واربورگ ها: ادیسه قرن بیستم یک خانواده برجسته یهودی (1993 میلادی) ; الکساندر همیلتون (2004); واشنگتن: یک زندگی (2010 میلادی) که برنده جایزه پولیتزر برای بیوگرافی شد و گرانت (2017 میلادی) درباره بیوگرافی اولیس اس. گرانت.
جملات طلایی کتاب:
«مثل همیشه، هر چه غوغا بیشتر میشد، راکفلر سردتر میشد و زمانی که همکارانش بیش از همه نگران بودند، آرامش عجیبی بر او حاکم شد. او مانند همه انقلابیون، خود را ابزاری برای هدفی بالاتر میدید که دارای ایمانی رؤیایی است. او میدانست که اقداماتش در ابتدا با مقاومت و درک نادرست جمعیت نزدیکبین مواجه میشود، اما معتقد بود که قدرت و حقیقت ایدههایش در نهایت پیروز خواهد شد.»
«چیزی در ذات جی دی راکفلر باید در آمریکا اتفاق میافتاد، و این همه به نفع دنیاست که او لبهای تنگ، ثابت و به طور شگفتانگیزی عاری از غرور مبتذل، شهوانی، و نزاع بود. پشتکار سرد و بیرحمی او چیزی شبیه به وحشت را برمیانگیزد، اما با همه اینها او یک نیروی پیشرو و یک قدرت سازنده بود.»
چکیده:
منافع جامعه به بهترین وجه توسط انحصارات غولپیکر تأمین میشود که کیفیت و قیمت پایینتر را برای مصرفکننده فراهم میکند.