سری مصاحبه با رهبران موفق مصاحبه با ژنرال دیوید پتریوس قسمت سوم

 

 


سری مصاحبه با رهبران موفق

مصاحبه با ژنرال دیوید پتریوس

رئیس‌ سابق سازمان سیا ، سرفرماندهی کل ارتش آمریکا در خاورمیانه ، شرق آفریقا و آسیای مرکزی

قسمت سوم

منتشر شده در مجله کسب‌و‌کار هاروارد


 

نویسنده: یکی از دلایل حمله‌ رئیس‌جمهور بوش به عراق این بود که می‌گفت آن‌ها سلاح‌های کشتار جمعی دارند. این اطلاعات از منابع مختلف، به‌خصوص سازمان سیا ارائه شده بود. وقتی شما رئیس سازمان سیا شدید، آیا پرس‌وجو کردید که مأموران شما اطلاعات را از کجا تهیه کرده بودند؟

 

دیوید: من خیلی این موضوع را بررسی نکردم، زیرا موضوع در کمیته‌های مختلف بررسی شده بود. ضمن اینکه صدام از قوانین بین‌المللی و کنوانسیون ژنو و امثال آن، که ما حامی آن‌ها هستیم، تخطی کرده بود.

 

نویسنده: شما قبلاً هرگز افرادی در اختیار نداشتید که به طور مستقیم زیر نظر شما کار کنند و در درگیری کشته شده باشند. وقتی مشاهده کردید افراد تحت فرماندهی شما کشته می‌شوند، چه حالی پیدا کردید؟

 

دیوید: احساس خیلی بدی می‌باشد! خبر کشته شدن نخستین سرباز ما هنوز یادم هست. شنیدن چنین خبری انسان را به شدت نگران می‌کند. یادم می‌آید وقتی شنیدم یکی از واحدهای خواهران که در کنار واحد تفنگداران دریایی و واحد تانک‌های ام‌یک که در صف مقدم نبرد برای فتح بغداد بود و مورد حمله قرار گرفته، خیلی ناراحت شدم.

 

نویسنده: پیش از اینکه به کشور برگردید، چه مدت در آنجا حضور داشتید؟

 

دیوید: نخستین سفر برای استقرار نیروها یک سال طول کشید. پس از یک سال که در عراق حضور داشتم برای چند ماه به کشور برگشتم. اما از من خواسته شد برای ارزیابی وضعیت امنیتی عراق و ارائه گزارش به فرمانده یگان منطقه و وزیر دفاع به عراق برگردم. از این‌رو، به عراق برگشتم و گزارش مورد نظر را تهیه و آن را به دونالد رامسفلد، وزیر دفاع ارائه کردم. او گفت: «هم گزارش عالی است، هم توصیه‌های آن. حال به عراق برگرد و توصیه‌هایی را که ارائه کردی عملیاتی کن.»

 

نویسنده: آیا هرگز به این موضوع فکر کرده‌اید که اگر چنین گزارش خوبی نمی‌نوشتید، احتمالاً شما را به عراق برنمی‌گرداندند؟

 

دیوید: رامسفلد در مورد اینکه چگونه باید به کاری که خوب انجام شده پاداش تشویقی ارائه کند، ایده خوبی داشت. سفر بعدی پانزده ماه و پانزده روز طول کشید. به یاد دارم در هفته آخر، او به عراق آمد و مدتی با ما بود. یک روز به پشت من زد و گفت: «آفرین دیوید!» با خودم گفتم: «چه رفتار دوستانه‌ای!» او در ادامه گفت: «وقتی به کشور برگشتیم، از تو می‌خواهم به افغانستان بروی.»

 

نویسنده: شما دومین مأموریت خود را به عراق انجام دادید و به آمریکا برگشتید.

 

دیوید: بله. پس از آن، حدود پانزده ماه در پادگان لیونورث در ایالت کانزاس به عنوان فرماندهی مرکز بودم که یگان کاملاً فوق‌العاده‌ای بود! کار آن، نظارت بر یک سری مراکز و سازمان‌های آموزشی بود. در واقع، این مرکز مسئولیت‌های سنگینی داشت که مسئول پیش از من می‌گفت: «این مرکز موتور تحول در ارتش ماست.» وقتی از رئیس ستاد ارتش پرسیدم آیا پیش از رفتن من به ایالت کانزاس، او دستورالعمل یا راهنمایی خاصی داشته است یا نه، گفت: «دیوید! در ارتش تحول اساسی به وجود بیاورد.» و من و تیمی که آنجا حضور داشت، سعی کردیم همین کار را انجام دهیم. ما کل فرایند آماده‌سازی واحدها، رهبران و سربازان را برای رفتن به عراق و افغانستان اصلاح کردیم. در ضمن، یک راهنمای ضد شورش تهیه کردیم که بسیار ضروری بود و به مبنای دقیقی تبدیل شد برای آنچه در کشور خود و بعد هم برای عراق و افغانستان نیاز داشتیم.

 

نویسنده: شما پس از آن هم گزارش خوبی تهیه کردید. ضمن اینکه بر اجرای راهنمای ضد شورش نظارت داشتید. این راهنما آن‌چنان خوب بود که مردم می‌گفتند: «شاید این فرد مسئول فعلی عملیات ضد شورش است.» به همین دلیل، رئیس‌جمهور بوش از شما خواست تا به عراق برگردید و عملیات ضد شورش را هدایت کنید. وقتی رئیس‌جمهور گفت به عراق بروید، آیا شما گفتید: «من قبلاً دو بار برای مأموریت به عراق رفته‌ام و نیازی نمی‌بینم برای بار سوم به عراق بروم.»

 

دیوید: نه این‌طور نیست. من گفتم: «رفتن به این مأموریت برای من امتیاز محسوب می‌شود.» رئیس‌جمهور اوباما چند سال بعد من را صدا کرد و در‌حالی که هیچ‌کس در اتاق حضور نداشت، بدون تعارف گفت: «من به عنوان رئیس‌جمهور و فرمانده کل قوا از شما می‌خواهم به افغانستان بروید و فرماندهی نیروهای بین‌المللی کمک به امنیت را بر عهده بگیرید.» به او گفتم: «تنها پاسخ من این است که چشم بگویم.»

 

نویسنده: شما وقتی برای ساماندهی نیروها به عراق برگشتید، چه تعداد نیرو در آنجا داشتیم؟

 

دیوید: حدود ۱۴۰ هزار نفر سرباز، ملوان درجه‌دار، نیروی هوایی و تفنگدار نیروی دریایی در آنجا داشتیم. کشورهای ائتلاف ده‌ها هزار سرباز داشتند. ایالات‌متحده در جریان ساماندهی نیروها بین ۲۵۰۰۰ تا ۳۰۰۰۰ نیرو اضافه کرد. بنابراین، مجموع نیروهای آمریکایی به ۱۶۵ هزار زن و مرد رسید.

 

اما خوب است در اینجا به نکته‌ای اشاره کنم. این ساماندهی که اینقدر مورد تأکید بود فقط شامل نیروها نمی‌شد، بلکه راهبرد ما نیز تغییر کرد. راهبرد از تقویت پایگاه‌های بزرگ و «عدم برخورد با مردم عراق»، ۱۸۰ درجه تغییر کرد و به بازگشت به کشورهای مجاور و زندگی در کنار آن‌ها تبدیل شد. زیرا این کار تنها راهی بود که ما می‌توانستیم با آن امنیت مردم را تأمین کنیم و در عین حال، می‌توانستیم کنترل مناطق بسیاری را به دست بگیریم که کنترل عراق، آغاز آن بود. در عین حال، ما باید متوجه این نکته نیز می‌شدیم که باید حتی‌المقدور با گروه‌های مختلف شورشی کنار بیاییم، زیرا متوجه شدیم که چاره‌ای نداریم جز اینکه مانع شورش‌های بسیار قوی شویم.

 

نویسنده: به این ترتیب، ما حدود ۱۴۰ هزار سرباز آمریکایی داشتیم و ۲۵۰۰۰ تا ۳۰۰۰۰ هزار نفر دیگر را هم فرستادیم. با توجه به اظهارات شما و روش‌هایی که گفتید، آیا این تعداد برای برقراری آرامش در عراق کافی بود؟

 

دیوید: بله. با توجه به روش‌های جدید و نیروهای اضافی که از راه رسید، می‌توانستیم در مدت هیجده ماه ساماندهی، میزان آشوب و خشونت را تا حدود ۸۵ درصد کاهش دهیم. برای این کار، نیروهای ما، کشوری را که در آستانه جنگ داخلی بود، به آرامش نسبی رساندند.

 

نویسنده: آیا پس از آن، رئیس‌جمهور از شما خواست تا فرماندهی مرکزی عملیات نیروهای نظامی آمریکایی را در منطقه خاورمیانه بر عهده بگیرید؟

 

دیوید: بله. این فرماندهی مسئول منطقه‌ای است که شامل بیست‌ویک کشور می‌شود، از مصر در غرب تا پاکستان در شرق، از قزاقستان در شمال تا یمن و آب‌های سومالی، که مورد تاخت‌وتاز دزدان دریایی در جنوب می‌باشد. باید توجه داشت که در آن زمان، بیش از ۹۰ درصد مسائل جهان در منطقه ذکر شده، دیده می‌شد.

 

نویسنده: پس از آن: هر فردی که یکی از این مناطق را رهبری کند، معمولاً رئیس ستاد مشترک نیروهای مسلح ایالات‌متحده می‌شود. بنابراین، شما در حال پیشرفت بودید و یک روز رئیس‌جمهور اوباما شما را به دفتر ریاست جمهوری دعوت کرد و گفت: «از شما می‌خواهم تا فرماندهی مرکزی نیروهای نظامی آمریکا در منطقه خاورمیانه را رها کنی و به افغانستان برگردی و فرمانده نظامی افغانستان شوی.» در این مورد چه کردید؟

 

دیوید: بدیهی است، موقعیت غافلگیرکننده‌ای بود! اگر رئیس‌جمهور با شما تماس بگیرد و از شما چیزی بخواهد، تصور می‌کنم شما آن کار را انجام می‌دهید.

 

نویسنده: آیا نگفتید «اجازه دهید چند دقیقه فکر کنم.»؟

 

دیوید: همان‌طور که گفتم، تنها پاسخ به چنین درخواستی، این است که بگویید: چشم! در مورد موضوع قبلی، یعنی ساماندهی به وضع عراق، در واقع رابرت گیتس که وزیر دفاع بود با من تماس گرفت در آن لحظه، داخل خودرو بودیم و همسرم رانندگی می‌کرد. بنابراین، فرصت کافی داشتم تا کمی تلفنی با وزیر دفاع صحبت کنم.

 

پس از آنکه گفتم چشم، در ادامه گفتم: «آقای وزیر! از شما می‌خواهم خوب دقت کنید و ببینید چه کسی را به عنوان فرمانده به منطقه می‌فرستید. اگر من نیروها را جابه‌جا کنم، این کار بر اساس اوضاع منطقه و واقعیت‌های موجود و نیز درک وظیفه‌ای است که شما بر عهده ما گذاشته‌اید. کار من بر اساس آگاهی از تمام موارد دیگری است که شما و رئیس‌جمهور با توجه به سیاست‌های کنگره، سیاست‌های منطقه‌ای، سیاست‌های ائتلاف، کسری بودجه، خستگی نیروها و امثال آن انجام می‌شود. اما در نهایت، توصیه و پیشنهادهای من بر‌اساس واقعیت‌های موجود خواهد بود. و این نکته مهم می‌باشد، زيرا من صریح و پوست‌کنده با شما صحبت می‌کنم. من توصیه خود را بر اساس آنچه به نظر شما می‌رسد تغییر نمی‌دهم، اگرچه در نهایت از تصمیمی که شما و رئیس‌جمهور اتخاذ کنید، حمایت می‌کنم.»

 

 

ادامه دارد...


Interview series with successful leaders

Interview with General David petraeus

Former Director of Central intelligence Agency

Part 3

Published in Harvard Business Journal

۵
از ۵
۱ مشارکت کننده

دیدگاه‌ها