والدن

خلاصه کتاب : والدن

 نوشته : هنری دیوید تارو

عنوان اصلی : WALDEN

 

 

کتاب والدن اثر تارو با اینکه در مورد تجربه واقعی او از دو سال زندگی در یک کلبه جنگلی است معمولاً به عنوان دفترچه خاطرات آزادی فردی و خودآگاهی از آن یاد می‌شود. این کتاب از هر دو نظر یک گنجینه است. تارو در تاریخ چهارم جولای سال ۱۸۴۵ میلادی به جنگل رفت. مدت زیادی طول نکشید که به جنگل برسد زیرا فقط چند مایل از مرکز کونکورد واقع در ماساچوست یعنی جایی که بیشتر عمرش را در آن گذرانده بود فاصله داشت. اما در والدن او می‌توانست آرامش داشته باشد اما چند مایل دورتر از آن یعنی در خانه خودش و میان مرم نمی‌توانست آرامش داشته باشد. تارو می‌خواست به دور از دروغ‌ها و شایعات اجتماع لایه‌های زندگی را کنار بزند تا به هسته آن برسد. بعد از ساختن یک کلبه ۱۰ در ۱۵ متری بیشتر وقتش آزاد بود. او در جنگل لوبیا می‌کاشت تا در بازار به فروش برساند و از این کار لذت می‌برد و فقط تا حدی این کار را ادامه می‌داد که بتواند مخارج اولیه زندگی‌اش را تأمین کند. و به این ترتیب زندگی ساده و بی غل و غشی را آغاز کرد که شامل پیاده‌روی در جنگل، کتاب خواندن، تماشای پرندگان، نوشتن و فقط بودن می‌شد.

 

 

زندگی و شیوه والدن

این مفهومی است که چه در زمان خود تارو و چه در حال حاضر برای بسیاری از مردم یا نوعی وقت تلف کردن یا مخرب به نظر می‌رسد. با این حال تارو احساس می‌کرد که از هر فرد دیگری در این دنیا ثروتمندتر است زیرا از نظر مادی هر چه می‌خواست داشت به علاوه وقت کافی برای لذت بردن از آنچه که داشت. یک فرد معمولی با همه دارایی‌هایش مجبور است مدام کار کند تا بتواند چیزهایی را که می‌خواهد برای خودش تهیه کند و در عین حال از زیبایی طبیعت و روح که آرامش و سکوت، آنها را ایجاد می‌کنند غافل است.

 

تارو در دوره برده‌داری زندگی می‌کرد. او یک شب را در زندان گذراند به این دلیل که مالیاتش را به دولت پرداخت نکرده بود. اما اعتراض او به برده‌داری سیاهان نبود بلکه به برده‌داری همه انسان‌ها اعتراض داشت. همان طور که مایکل میر در کتاب والدن و نافرمانی مدنی (Walden and Civil Disobedience) می‌گوید، والدین را می‌توان حکایت آزادی و رهایی و وقایع‌نگاری فرار از توهم و گمراهی دانست. ایالات جنوبی و محل تولدش، کونکورد، فقط دو مایل با او فاصله داشتند؛ با اینکه خانواده و دوستانش در آنجا بودند از نظر او نوعی زندان بودند که مردم نمی‌دانستند در آن قرار دارند و برده مادی‌گرایی و همرنگی با دیگران بودند. تارو به خوبی اعلام کرد: «خیل انسان‌ها با ناامیدی پنهان، زندگی می‌کنند.»

 

وقتی که تارو در کنار دریاچه والدن گذراند یک نوع تمرین آگاهانه بود. او می‌خواست همه آزادی ذهنی را که در زمان تولد متعلق به خودش بود پس بگیرد. او گمان می‌کرد با اینکه تحصیل کرده است «افکار غلط رایج در اجتماع» و تعصب‌هایی که در زمان بزرگ شدنش وجود داشته‌اند این آزادی را تحت تأثیر منفی قرار داده‌اند. تارو از جامعه فاصله گرفت تا انعکاسی از آن نباشد، تا بداند آزاد بودن یعنی چه. او در بحث در مورد بزرگ‌ترین کاشفان زمان خودش از جان فرانکلین، مرد انگلیسی که در یک سفر اکتشافی گم شد، و گرینل، مرد آمریکایی که برای جستجوی او رفت، یاد می‌کند:

 

«آیا فرانکلین تنها مردی است که گم شده است و زنش باید این قدر مشتاق پیدا کردنش باشد؟ آیا گرینل خودش را می‌شناسد؟ مونگو پارک، لوئیس، کلارک و فروبیشر نهرها و اقیانوس‌های خودتان باشید؛ سرزمین‌های دوردست وجود خودتان را کشف کنید.» (افراد یاد شده همگی افرادی بودند که سفرهای اکتشافی انجام دادند. «مترجم»)

 

 

تأثیر والدن

در حال حاضر تارو به همراه دوستش رالف والدو امرسون به عنوان یکی از ستون‌های نظام اخلاقی فردگرایی آمریکا شناخته شده است. تناقضی که وجود دارد این است که هر دو این افراد به آنچه آمریکا و دیگر کشورهای غربی به آن تبدیل شده‌اند (یعنی سرزمین‌هایی که مصرف‌گرایی در آنها رواج پیدا کرده و زندگی مردم خالی از معنی است) فوق‌العاده اعتراض می‌کردند. با این حال کتاب والدن و نوشته‌های امرسون که در آن تأثیر زیادی گذاشته بود مثل همیشه برای کسانی که به دنبال چیز بیشتری می‌گردند جذاب است. بسیاری از افکار و ایده‌های این کتاب وارد هوشیاری مردم شده‌اند و یکی از الهامات اصلی نسل مدرن نویسندگان کتاب‌های پیشرفت فردی بوده است. مثلاً در میان توصیفاتی که این کتاب از طبیعت و مردم کرده است به این جملات برخورد می‌کنیم:

 

«اگر کسی با اطمینان در جهت رسیدن به آرزوهایش قدم بردارد و تلاش کند تا آن طور که دوست دارد زندگی کند، در یکی از لحظات عادی زندگی به موفقیتی دور از انتظار خواهد رسید.»

 

و

«هیچ حقیقتی را نمی‌شناسم که به اندازه توانایی غیرقابل انکار انسان در تلاش آگاهانه برای تعالی بخشیدن به زندگی‌اش، دلگرم کننده باشد.»

 

و این جمله که نورمن وینسنت پیل و دیپاک چاپرا هم ممکن بود بگویند:

«هستی مرتب به افکارمان پاسخ می‌دهد. چه سریع حرکت کنیم و چه کند راه برایمان آماده است. پس بیایید زندگی‌مان را صرف فکر کردن کنیم.»

 

کتاب والدن از نظر درک محیط زیست هم از زمان خودش جلوتر بود. این کتاب تقریباً توالی فصل‌ها را رعایت می‌کند. تارو از زمستان لذت می‌برد (چون برای خودش شومینه و دودکش ساخته بود) اما خصوصاً منتظر قدرت و شکوه تجدید حیات فصل بهار بود. از نظر او طبیعت ارزشش را دارد که فقط به خاطر خودش محافظت شود. و از نظر او کمتر چیزی به اندازه درختان، آب و جانوران برای فردی که با طبیعت آشنا است مفید و آموزنده است. تارو می‌گوید: «بالاخره جفت مناسب خودم را پیدا کردم: من عاشق یک درخت بلوط کوچک شده‌ام.»

 

تارو در بعضی نوشته‌های شاعرانه‌تر، حس یکی شدن با محیط اطرافش را این طور بیان می‌کند:

«الآن یک بعدازظهر دلپذیر است. وقتی که همه بدنم یکی شده است و از هر روزنه‌ای شادی را به درون راه می‌دهد. من با یک آزادی غریب در طبیعت در حرکتم. آزادی‌ای که بخشی از خود طبیعت است.»

 

و همیشه چیزهایی را که در طبیعت می‌بیند به چیزهایی که در انسان‌ها می‌بیند ربط می‌دهد:

«اگر نتیجه اصلاح انسان‌ها این باشد که همه چمنزارهای جهان دست نخورده باقی بمانند بسیار مشعوف خواهم شد.»

 

 

پیشرفت و ثروت

شلوغی‌ها و رفت‌وآمدهای یک راه‌آهن که در آن سوی دریاچه والدن بود تارو را سرگرم بود. از نظر او پیشرفت تکنولوژیکی نشان دهنده عظمت طبیعت بود. به نظر شما هم همین طور است؟

 

«انسان‌ها فکر می‌کنند که طبیعت باید تجارت کند، یخ صادر کند، از طریق تلگراف ارتباط برقرار کند و با سرعت ۳۰ مایل در ساعت حرکت کند ... اما اینکه آیا باید مثل بابون ها زندگی کنیم یا مثل انسان‌ها کمی مبهم است.»

 

این نوع انتقاد از مشغولیت دائمی با نوآوری و تازگی در مورد فرهنگ امروز هم دیده می‌شود.

اصلاً تعجب‌آور نیست که تارو با نظر بنجامین فرانکلین در مورد قهرمانی ناشی از سخت‌کوشی مخالف است. موقعیت اجتماعی برای تارو بی‌اهمیت بود و کسب ثروت در مقایسه با سخاوت و گشاده‌دستی طبیعت کم‌اهمیت بود. تارو در طول دهه دوم عمرش «کار زیادی» انجام نداد. کار فقط تا حدی از نظرش ضروری بود که برایش فرصت خواندن، نوشتن و لذت بردن از طبیعت را فراهم کند.

 

البته این به این معنی نیست که ما باید برویم در یک کلبه زندگی کنیم و لوبیا بکاریم. جنگل تارو سمبل فراوانی موجود در طبیعت به طور عموم است که وقتی تصمیم بگیریم با خودمان صادق باشیم همه چیز را برایمان فراهم می‌کند. اگر در «روستای» ذهنمان بمانیم و از این بترسیم که دیگران در مورد ما چه حرفی می‌زنند فقط با شواهد کمبود، حقارت و افق‌های محدود روبرو خواهیم شد. این جمله‌های تارو در مورد منحصربه‌فرد ماندن که اغلب تکرار می‌شوند این است:

 

«اگر یک انسان با همراهانش همقدم نمی‌شود شاید به این دلیل است که صدای طبل دیگری را می‌شنود. اجازه دهید به سمت همان موسیقی برود که صدایش به گوشش می‌رسد، هر چقدر هم که دست نایافتنی با دور به نظر برسد.»

 

 

نکاتی چند :

والدین افکار جمعی یک روح آزاد است که در مورد آثار کلاسیک، ادیان شرقی، افسانه‌های سرخ‌پوستان و خود طبیعت عمیقاً آگاهی دارد که در یک زمینه فوق‌العاده زیبا و آرام آن را توصیف می‌کند. چه خوش‌گذرانی بهتر از این برای ذهن خواننده چنین کتابی وجود دارد؟ این کتاب از شما دعوت می‌کند که با تارو همراه شوید و از جنگل و دریاچه والدن و نظرات نویسنده در مورد مردم و اجتماع لذت ببرید.

 

در اواخر کتاب والدن داستان یک سوسک آمده است که به خاطر گرمای کتری بزرگی که روی میز بود پس از ۶۰ سال از خواب زمستانی بیدار شد و از لای چوب بیرون آمد. این داستان فلسفه تارو را به صورت خلاصه بیان می‌کند زیرا تارو معتقد بود که همه ما این توانایی بالقوه را داریم که از «قبرستان» جامعه مانند همین سوسک بیرون بیاییم و از تابستان زندگی لذت ببریم.

 

 

هنری دیوید تارو

تارو در سال ۱۸۱۷ میلادی در شهر کونکورد واقع در ایالت ماساچوست به دنیا آمدپس از اینکه در سال ۱۸۳۷ میلادی از دانشگاه هاروارد فارغ‌التحصیل شد به عنوان معلم در یک مدرسه شروع به کار کرد اما به دلیل مخالفتش با کتک زدن و تنبیه دانش آموزان که در آن زمان از او خواسته شده بود، این شغل را رها کرد و تصمیم گرفت شغل پدرش یعنی تولید نوک مداد را ادامه دهد. او توجه جدی‌اش را به طبیعت در سال ۱۸۳۹ میلادی و با سفری که به کونکورد و رودخانه مری مک کرده بود آغاز کرد و این مطلب را در کتابی که ده سال بعد از این سفر نوشت آورده استتارو دو سال از عمرش (۳-۱۸۴۱میلادی) را در خانه امرسون گذراندبچه‌های امرسون علاقه زیادی به تارو داشتند.

 

دریاچه والدن در زمینی قرار داشت که به امرسون متعلق بود. در سال‌های پس از این تجربه، تارو به عنوان ارزیاب ساختمان، گچ کار و باغبان کار کرد و همچنین سخنرانی نیز می‌کرد و برای مجله‌های از قبیل مجله دایل که مجله‌ای متعلق به فلسفه متعالیه بود مطلب می‌نوشت. در سال ۱۸۴۹ میلادی او کتاب نافرمانی مدنی (Civil Disobedience) را نوشت که مقاله‌ای در اعتراض به جنگ مکزیک بود و بعدها روی مارتین لوتر کینگ و گاندی تأثیر گذاشت (در سال ۱۸۴۸ میلادی وقتی ایالات متحده آمریکا در جنگ با مکزیکو پیروز شد تگزاس، نیو مکزیکو و کالیفرنیا را از مکزیکو گرفت. اما بعضی‌ها به این نکته پی برده بودند که اختلافاتی که بر سر مسئله برده‌داری در نیومکزیکو و کالیفرنیا وجود داشت در آینده کشور آمریکا تأثیر می‌گذاردتارو در آن زمان در والدن به سر می‌برد و چون این جنگ را دسیسه دولت آمریکا برای گسترش برده‌داری می‌دانست در اعتراض به این مسئله از پرداخت مالیات به دولت خودداری کرد و در نتیجه به زندان افتاد. او پس از آزادی از زندان کتاب نافرمانی مدنی را نوشت که بعدها این کتاب روی جنبش‌های مارتین لوتر کینگ و گاندی تأثیرگذار بود «مترجم») مقاله برده‌داری در ماساچوست در سال ۱۸۴۵ یعنی همان سالی که والدن به چاپ رسیدن منتشر شد. و پس از مرگش، در سال ۱۸۶۲، دو کتاب دیگرش به نام‌های کیپ کاد (Cape Cod) (۱۸۶۵میلادی) و یک یانکی در کانادا (A Yankee in Canada)  ۱۸۶۶میلادی به چاپ رسیدند. امرسون مقاله‌ای را به نام تارو نوشته است که در آن از شناخت خارق‌العاده دوستش، تارو، از طبیعت و مهارت‌های عملی‌اش اظهار شگفتی می‌کند.

 

 

جملات طلایی کتاب :

«من به جنگل رفتم چون می‌خواستم با آرامش و دقت زندگی کنم، تا با واقعیت‌های تلخ زندگی فقط در حد ضرورت برخورد کنم و ببینم آیا می‌توانم درس‌هایی را که جنگل به من می‌دهد یاد بگیرم یا نه تا به این ترتیب وقتی که مرگم فرا می‌رسد نگویم که زندگی نکرده‌ام.»

 

«اینکه بتوانیم تصویر خاصی را نقاشی کنیم، یک مجسمه بتراشیم و چند شیء را زیبا کنیم، یک کار است اما تراشیدن و نقاشی کردن فضا و رسانه‌ای که از طریقش نگاه می‌کنیم بسیار پرشکوه‌تر است. ما می‌توانیم این نوع نقاشی را به شکل خلاقی انجام بدهیم. تا در وضعیت هر روزمان تأثیر بگذاریم. این والاترین هنر است.»

 

«اگر روی آسمان برای خودتان قلعه‌ای ساخته‌اید کنایه از خیال‌پردازی «مترجم») لزوماً کار بیهوده‌ای انجام نداده‌اید. قلعه‌های شما باید همان جا باشند. حالا فقط ستون‌هایی را زیرشان بنا کنید تا محکم و استوار باقی بمانند.»

 

«وقتی ما آرام و عاقل باشیم می‌فهمیم که فقط چیزهای بزرگ و ارزشمند به صورت دائم و کامل باقی می‌مانند و ترس‌های کوچک و لذت‌های کوچک، سایه‌های واقعیت هستند. این احساس، همیشه مسرت‌بخش و متعالی است.» 

 

 

چکیده

حتما در زندگی وقتی را برای فکر کردن کنار بگذارید.

۵
از ۵
۱۳ مشارکت کننده

دیدگاه‌ها